غزل شمارهٔ ۵۵۹
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۵۵۹ به خوانش فاطمه زندی
غزل ۵۵۹ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل شمارهٔ ۵۵۹ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۵۵۹ به خوانش مصطفی حسینی کومله
غزل شمارهٔ ۵۵۹ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۵۵۹ به خوانش سعیده تهرانینسب
غزل شمارهٔ ۵۵۹ به خوانش سهیل قاسمی
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
کاین عمر طی نمودیم اندر امیدواری
عمری دگر بباید بعد از «وفات» ما را
زیباتر است که به جای واژه ی «تو» در مصراع دوم بیت ششم، واژه ی «تا» درج شود. از ادبدانی سعدی برمی آید که برای مصراع اول بیت مذکور، شرطی بگذارد و مصراع اول، جواب شرط شود برای شرط مصراع دوم؛ یعنی تا زمانی که تو در میان گل ها همچون گل در میان خار هستی، گل هیچ نسبیتی با روی دلفریب تو ندارد.
از نظر وزنی نیز زیباتر است واژه ی «تا» گذاشته شود؛ چرا که واژه ی «تو» کوتاه خوانده می شود و در مقابل واژه ی «گل» که بلند خوانده می شود، چندان زیبا جلوه نمی نماید.
عمری دگر بباید بعد از «وفات» ما را
کاین عمر طی نمودیم اندر امیدواری
استاد غلامحسین یوسفی هم (( کاین عمر صرف کردیم اندر امیدواری )) ضبط کرده است. , و نیز (( بعد از فراق مارا))
تصحیح ذوقی متون از هر آفتی برای ادبیات بدتر است.پس سعی کنیم همیشه دلائل علمی برای ضبط ابیات پیدا کنیم!
ای کاش برای درک بهتر معنای این مصراع اعراب آن را هم به شکل زیر درج کنید تا خوانندگان نه چندان حرفهای هم لذت ببرند از شور کلام سعدی:
وقتی کمندِ زلفت، دیگر کمانِ ابرو.... این می کِشَد به زورم، آن میکُشَد به زاری
میکِشد و میکُشد کل مصراع را بیان میکنند که دلدار با کمند زلف میکِشد و با کمان ابرو میکُشد که کمد و کمان کار متفاوتی دارند و هر دو ابزار کشتار در روی دلبر به کمال جمعند و مشغول کار....
فروهلیدن بسیار زیباست و به معنی انداختن چنان که لفچ فرو هشتن خشمگین شدن می شود و لنگرفرو هشتن لنگر انداختن
ای گنج نوش دارو بر خستگان گذر کن/ مرهم به دست و ما را مجروح می گذاری
عمری دگر ببایدبعد از وفات ما را/کاین عمر طی نمودیم اندر امیدواری
برای همین تک شعر هم که شده باید همه نویسندگان رسته و پیوسته( نظم و نثر) به سعدی کرنش کنند جانم را می اشوبد می بالاند و می پروراند
در آلبوم بینظیر شبانگاهان (بوی گل) اثر استاد فریدون شهبازیان و دکتر عبدالحسین مختاباد، بخشی از این اشعار، به زیبایی تنظیم و خوانده شده است. شنیدن این آلبوم زیبا را توصیه میکنم. (البته، آهنگ شبانگاهان از این آلبوم را بسیاری از ما، خوب به خاطر داریم؛ ولی در این آلبوم، ترکهای بینظیر دیگری هم هست.)
صد در صد بعد از "وفات" صحیح است.
من در قدیمی ترین کلیات سعدی که دیده ام وفات بوده.
و اصلا چطور می شود ایهام تناسب به این آشکاری را نادیده گرفت؟
عمری دگر بباید بعد از "وفات" مارا.
دقیقا چه کس می تواند این شعر را بخواند و بعد در خود توان قلم به دست گرفتن بیند ..
حقا که مادر پیر فلک چون تو نزاید سعدی
توان قلم به دست گرفتن نیست حتی برای توصیف این غزل .... فقط بگویم که عمری ما را کفایت باشد.....وفات و فراق چندان توفیری با هم ندارند چه بسا که فراق سهمگین ترست برادر کاظمی
من و خیلی های دیگه هنوز نفهمیدیم چرا این "عرفا" انقدر خدا را به شکل یه دختر خوشکل میدیدن و میستایند ؟؟ مثلا اگر به این بیت دقت کنید :
عود است زیر دامن یا گل در آستینت
یا مشک در گریبان بنمای تا چه داری
سعدی از خدا طلب می کند که دامن و آستین خود را بالا بزند و گریبان خود را هم باز کند ! ! !
آخر این طرز صحبت کردن یعنی چه ؟ ؟ ؟
@حسین
کی صحبت از خدا کرد؟
این شما هستین که پای خدا رو وسط می کشین
@مهدی برات زاده
تفاوت دارد دوست عزیز.
وفات دارای ایهام بوده و می تواند دو معنی داشته باشه: «وفات» به معنای مردن و «وفات» به معنای وفای تو. که به نظر می رسد سعدی بزرگ دومی را قصد داشته است.
مفهوم آن است که پس از آن که تو وفا کنی، عمری دیگر مورد نیاز است. چرا که این عمر در امیدواری هدر رفت. برای وصال عمری دیگری لازم است.
و اتفاقاً همین ایهام زیباست که اصلاح شعر را ضروری می سازد.
" بابک " Reply To :
دوست گرامی ! من نگفتم که آیا سعدی عارف است یا نه یا عاشق «خدا» هست یا نه !! صد البته که یکی از عارفان و حکیمان بزرگ ماست و کسی توانایی شک و تردید ایجاد کردن در این مساله را ندارد . پس این همه مقام و احترام برای سنایی و سعدی و نظامی و مولانا و ... از کجا امده ؟؟ صرف شعر و شاعری که برای کسی مقام ایجاد نمی کند . البته ! « هر کسی از ظن خود شد یار من ... » ! یک شخص می تواند یک سخن عرفانی را غیر عرفانی معنا کند ، و بر عکس آن نیز ممکن است .
من فقط گفتم چرا این گونه سخن می گویند و به این شکل مفاهیم را منتقل می کنند . حتی اگر این شعر در رسای عشق آسمانی نباشد و در رسای عشق زمینی باشد باز هم باید گفت :
اولا تفکر یک اندیشمند را با مجموعه ی سخنان و آثار او می سنجند نه یک بیت یا یک شعر ! مهم ترین آثار سعدی بوستان و گلستان است ، دیوان غزلیات او در مرحله ی بعدی است .
دوما فرض کنیم این شعر یا برخی اشعار دیگر عرفانی نباشند و مربوط به عشق زمینی باشند ; باز هم اشکالی ندارد ! مگر عشق زمینی چیز بدی است ؟ یا مگر ما از عشق زمینی منع شده ایم ؟؟ اتفاقا عشق زمینی سمبلی از عشق الهی است ، مرد نماد جلال الهی است و زن نماینده جمال الهی است ، خدا هم جلال و ابهت دارد هم جمال و لطافت . ازدواج یعنی یکی شدن این دو تا ! همان که مولانا گفت :
مرد و زن چون یک شوند ، آن یک تویی ! / چون که یک ها محو شد ، آنک تویی !
برای همین گفنه شده است که : عشق را با هوی و هوس و مسائل سطحی مخلوط نکنید و ناپاکی نکنید . خداوند نسبت به « عشق » غیرت دارد ، دوست ندارد کسی آن را کثیف یا ضایع کند .
سخن بسیار است . . . .
حسین کریمی عزیز،
البته این بابک دیگری است، و نه آن همنام که شما را مورد خطاب قرار داد.
سپاسگذار از دید شما، این بنده نیز با لُبّ گفتار شما همرهم ولی بابت مهمتر بودن قسمتی از آثار سعدی:
باید نظر کرد که بوستان و گلستان در عین حال که سرشار از معارفند به زبانی آورده شده که برای ما زمینیان راحت و ساده تر قابل حضم و فهم می باشند و بیشتر به مسائل زندگی و زمینی می پردازند، ولی در غزلیات شیخ در عالمی دیگر سیر می کند.
شاید که مثنوی مولانا و دیوان کبیر را نیز توان نمونه ای از این دوحالت، یکی نزدیکتر به عقل و درک ما و دیگری در عالمی دورتر، تجسم کرد.
شاد و پایدار باشی
انا خرکیف و دیگر هیچ!
همه مصرع های دوم به صورت ضرب المثل می باشد و یک تنه بار چندین گفتار را میکشد
از یک بابک به بابک دیگر،
انا خر کیف یعنی چه؟
گویا جناب به قول معروف از خواندن شعر سعدی
ببخشید مثل خر کیف کرده است،
خر که به شعر سعدی در حالتست و مستی
گفت ذوق نباشد تو را آوخ که خرتر از خری
جناب بابک عزیز که مرحمت فرموده و پاسخی به من نوشته اید :
خیلی خوب است که شما برخلاف آن یکی "بابک" منظور را گرفتید. خوشبختانه شما دو تا فقط "اسمتان" یکی است !!
البته که تفاوتاتی میان بوستان و گلستان و دیوان غزلیات سعدی ( علیه رحمة ) هست و این تفاوت را می توان به مثنوی و معنوی و دیوان شمس حضرت مولانا ( سلام الله علیه ) تشبیه کرد، ولی این بدان معنا نباشد که تمامی سخنان حکمتانه ی ایشان فقط در کتاب اوّلی باشد و در کتاب دوّمی صرفاً عشق و عشق بازی باشد! در غزلّیات عاشقانه ی آنان نیز معارف عمیقی نهفته است. در حقیقت « عشق » ایشان ناشی از « معرفت » ایشان بود . عشق بدون معرفت توهّمی بیش نیست. . . ( چه آسمانی و چه حتّی زمینی )
مثال های بسیار زیادی می توان زد ولی صرفاً جهت تبرّک و لذّت روحی این غزل از مولانا را به شما و دیگران تقدیم می کنم تا در آن اندیشه کنیم ، باشد که رستگار شویم ! :
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳
در نسخه تصحیح محمدعلی فروغی هم آمده است عمری دگر بباید بعد از فراق مارا.
سعدی ؛ اندازه ندارد که به شیرین سخنی
باغ طبعت ؛ همه مرغان شکر گفتارند .
دوستان گرامی : زبان این بزرگان ؛ زبان رمز هست ... اگر خدا را به معشوق های زمینی تشبیه می کند یا ... به تعبیر قرآن علمنا منطق الطیر " یعنی زبان پرندگان به اینها آموخته شده .... باید کسش باشد تا درک کند ... تا عرفان نظری را نخوانیم و در عرفان عملی قدمی برنداریم ... مشکل است فرمایشات سعدی عزیز و مولانا و حافظ وعطار و شیخ بهائی و شبستری و ... را فهمید .... اینها به زبان خودشان سخن می کرده اند... ما باید سطح خودمون رو بالا ببریم ...
میان عاشق و معشوق ؛ رمز بسیار است
چه داند آن که اشتر می چراند.
ارادتمندتون نورمحمدی از مشهد .
از لحن صحبت و حالت تهاجمی و علم ادبیات(سپاسگذار ! و خرکیف و تفاوتاتی !) آقایان بابک 2 و حسین کریمی مشخص هست چقدر قابل اعتنا هستند
ممنونم از بقیه ی دوستان
در خصوص "وفات" و "فراق" ضمن اینکه نسخه ی جناب فروغی قطعا خود به تنهایی راهنما و مرجع مکفی است، به لحاظ معنا نیز زیبا تر خواهد بود
یکی از دوستان نکته ای راجع به "وفات" و تعبیر آن به "وفای تو" نوشته بودند که دقیقا با همان تعبیر میتوان "فراق" را متصور شد
آرام گرامی،
سپاس که حق با شماست، بنده سپاسگزار را به اشتباه با "ذ" تایپ کرده بودم...
ولی "خر کیف" بودن را فقط از هم نام خود پرسیدم که منظورش چیست، و "تفاوتاتی" نیز از آن من نبود...
اما حالت تهاجمی را در نوشته ام هر چه که مرور کردم باز نیافتم...
هم نام لطفاً تبدیل شود به همنام...
و در ادامه؛
حقیقت آنکه پس از بازخوانی نوشته های آقای حسین کریمی نیز نشانی از حالت تهاجمی در نوشتار ایشان ندیدم که ندیدم ...
باری،
حسین کریمی گرامی،
در اولین پست خود که اشاره به دامن کردی: دامن قسمت پایین جامه است که تا روی زمین می آمده...
در اینجا مشک زیر دامن یعنی مشک زیر پا یا بر روی زمین...
جناب بابک نمیدانم چندم،
در مورد حالت تهاجمی آقای حسین، نظر بنده اولیتر است، چرا که روی سخن ایشان متوجه من بود که متأسفانه و یا خوشبختانه "منظور" را "نگرفتم" و خوشبخانه فقط همنام شما هستم! خوشا به سعادتتان!
جناب بابک 97 یا 1 و یا بابک دیگر
مشک گویا در گریبان معشوق بوده است، گل در آستین و احتمالا عود در زیر دامن، و البته میدانیم عود تا نسوزد عطر خویش نمی نماید.
این که این گنج نوشدارو که خلوت بر نمی آورده است و برقع فرو نمی هشته، چگونه در زیر دامن عود می سوزانده است، به راستی نمی دانیم. به قول آن ظریف غایب
مانا در نهان سراینده
دوستان گرامی
درود
گاهی مادر بزرگم که سواد مکتبخانه ای دارد از من مثلاً دانشگاه دیده بهتر میداند و اشعار را بهتر میفهمد
میگوید : پدرش هر صبح روی منقلی که مادرش درآن عود میسوزانده و در حیاط خانه روی زمین میگذاشته لحظه ای درنگ می کرده تا بوی عطر در لباسش پراکنده شود ، با توجه به اینکه در قدیم لباسهای مردان نیز دامن داشته. مادرش نیز برای رفتن به میهمانی و جشن نیز گاهی چنین میکرده .
توضیحی داد برای : عود است زیر دامن یا گل در آستینت
مانا باشید
مهنازگرامی،
خوشا و خرما که مادر بزرگی بزرگ دارید و
سپاس از روشنگری، بااین حال مشکل عود زیر دامن
حل نشده می ماند
مانا بوید.
ادب دوست گرامی
درود بر شما
ممنونم
عود زیر دامن نیست ، بوی خوش عود است بر دامن نشسته، که در تنگنای قافیه به زیر دامن رفته .
که زین تنگنا ، گاهی ، خورشید خر شود
مانا باشید
خرکیف یعنی یعنی کیف بسیار و همتراز آن کیفور میباشد و خیلی هم زیباست.اینقد هم ایش ایش نکن خاله
به نظر گذاشتن عود زیر دامن رسم بوده
صائب تبریزی:
اگر مردی مرو در پرده ناموس چون زنها
که دود عود از خامی گریزد زیر دامنها
عمری دگر بباید بعد از فراق ما را
کاین عمر سر بکردیم اندر امیدواری
همه عمرم در جدایی و فراق گذاشت و البته انتظار و امید
اگر بجای فراق،وفات بنشیند دیگر امید و انتظاری که از آغاز غزل دغدغه شاعر بوده بی معنی بی معنی خواهد بود:
مرهم به دست و ما را مجروح میگذاری
و
دربند خوبرویان خوشتر که رستگاری
و
کاین عمر سر بکردیم اندر امیدواری
فروغی اصلا اعتبار ندارد
شاعر در آرزوی عمری دگر است،
چه این عمر گویا همه در امیدی بی حاصل گذشته است.
شعر بر وزن مستفعلن فعولن نیست آیا؟
«وفات» درست است چون در مورد «عمر» صحبت میکند. استفاده از فراق اصلاً بیمعنی است. سعدی میکوشد در این جا امری غیرممکن را آرزو کند تا فریاد تاثر خود از نرسیدن به معشوق را به گوش شنونده برساند.
ضمناً «طی نمودیم» هم از لحاظ آوایی مناسبتر به نظر میرسد. هر چند باید نسخهشناسان نظر بدهند.
گرامی می داریم این روز را ..
بر قبله صورت می نگاری!!
به راستی زیبا فرمودند دوست عزیزمان امین کیخای بزرگوار..
ابیاتی از این غزل بی بدیل را آقای محسن نامجو در ترانه ای به نام "باد نوبهاری" به نیکویی خوانده اند..
وقتی کمند زلفت دیگر کمان ابرو
این میکشد به زورم وان میکشد به زاری
زمانی کمند زلفت مرا میکشد(میکشاند)،دیگر زمان کمان ابرویت مرا میکشد(به کشتن میدهد)
در اینجا سعدی صنعت جناس را بکار گرفته و آن هم جناس ناقص.جناس ناقص آن باشد که دو واژه(دو رکن جناس) در نوشتن یکسان و در حرکت تفاوت داشته باشند:
مانند میکشد در نیم بیت دوم
پیوند به وبگاه بیرونی
محسن نامجو چند بیتی از این غزل را خوانده و به راستی خوب خوانده است.
میفرماید:"دلا...""
"سعدیا چون تو کجا نادره گفتاری هست"...
عمری دگر بباید بعد از فراق ما را ، کین عمر طی نمودی اندر امیدواری . عزیزان فراق درسته.
فراق رو به مرگ تشبیه کرده ، به صورتی که وقتی فراق رخ میدهد ادمی میمیرد و در عالمی جدید زنده میشود . در ان عالم به امید وصال یار مینشیند .
حامد جان درست فرمودید وزن شعر مستفعلن فعولن میباشد منتهی در عروض جدید مفعول فاعلاتن را بکار میبرند و همون مستفعلن فعولن هست و هیچ فرقی با هم ندارند.
دوستان عزیز و ادبای گرامی، حضرات معززی که میفرمایند «وفات» و «طی نمودیم»، خواهشمندم مرجع ارائه کنند. شک ندارم که مرجع همگی آن چیزی است که از محسن نامجو شنیدهاند. نامجو مرجع ادبی نیست. بدون مرجع بهتر است حرف نزنیم.
من در حال حاضر فقط به فروغی دسترسی دارم که نوشته فراق\صرف کردیم. اصلا هم مهم نیست به نظر من و شما وفات بهتر است یا فراق. اگر از سعدی بهتر شعر میگویید، دیوان غزلیات خود را بسرایید.
از طرف دیگر، شک ندارم که سعدی نگفته «طی نمودیم»، چرا که «نمودن» یعنی نشان دادن، ظاهر کردن، به نظر آمدن، نمایش دادن، و از این قبیل. از قدیم در معنای «کردن» به کار رفته، مثلا در شاهنامه موارد زیادی از این کاربرد هست. در غزلیات حافظ هم هست، اما سعدی هرگز، تکرار میکنم، هرگز، هیچ جای دیگر نمودن را در معنای کردن به کار نبرده. در همین گنجور، «نمود» را در آثار سعدی جستجو کنید. فقط یکبار یک جا گفته «بس در طلبت سعی نمودیم و نگفتی\ کاین هیچ کسان در طلب ما چه کسانند» که حتی این جا هم میشود گفت «سعیمان را نشان دادیم». در باقی موارد همه جا به وضوح معنی نمایش دادن و اظهار و تظاهر در نظر شاعر بوده. من هم «نوبهاری» نامجو را دوست دارم و مدام زمزمه میکنم، اما نامجو و همه خوانندههای دیگر شعر را عوض میکنند مطابق سلیقه خود.
گردانندگان عزیز گنجور: خواهشمندم نوشتههای داخل پرانتز (وفات\ طی نمودیم) را یا حذف کنید، یا دقیقا قید کنید به استناد کدام تصحیح غزلیات، شعر نامجو را شعر سعدی فرض کردهاید. گنجور قرار است «گنجور» ادب فارسی باشد. ویرایشهای ذوقی و تصحیف سعدی در قرن بیست و یکم واقعاً جایگاهی ندارد.
سپاسگزارم
با سلام به همگی
اینکه چرا عرفا خدا رو به دختران زیبا تشبیه می کنند (نه اینکه به اون شکل ببینند!) یک دلیل ساده داره. چون ما اون جنبه دیگرش رو درک نمیکنیم! برای ما عجیبه هست که یک عارف چطور ممکنه اینقدر محو خدا باشه. اونها با این زبان به ما می گویند: همانطور که شما محو و جذب چهره های زیبا می شید. در واقع با زبان خودمان با ما صحبت می کنند!
البته بعضی از دوستان معتقدند که این اشعار ربطی به خدا نداره و برای من جای تعجبه که با گرفتن استعاره و حکت از شعر اونها از چه چیز اون خوششون میاد؟! فکر میکنم این طرز فکر فقط جایگاه واقعی بزرگان ما رو در بین ما تنزل میده. به این بیت سعدی دقت کنید:
ز اندازه بیرون تشنه ام ساقی بیار آن آب را
اول مرا سیراب کن وانگه بده اصحاب را
در این دیدگاه بیت بالا اینطور معنی میده که شاعر تشنه بوده و آب می خواسته و به کسی که آب میاورده گفته من تشنمه برام آب بیار، اول به من بده بعدش به بقیه!!!!
واقعا فکر میکنیم سعدی بخاطر این شده سعدی؟!!
"صرف کردیم" در تمامی نسخ معتبر نوشته شده. آقای محسن نامجو گفته "طی نمودیم" و متاسفانه نشان می دهد تاثیر موسیقی ایشان بر ذهن مخاطب بیشتر از کتب معتبر و مرجع هست. دلیل اینکه نامجو این تغییر را لحاظ کرده، بهتر ادا شدن آوای کلام در آهنگ آقای نامجو هست. کاری که خوانندگان پاپ زیاد انجام می دهند و شعر را به شاعر برمیگردانند تا مطابق ملودی اصلاحش کند.
دوستان به نظر من در این شکی نیست که زبان بزرگان ادب فارسی و شاعران گرانمایه سرزمینمان چون سعدی و حافظ و... در حال حاضرهمچون قله های زبان فارسی محسوب میشوند و خواندن نوشته هایشان و توجه به زبانشان اموزنده و لذتبخش است. اما به گمانم مغلطه هایی وجود دارد که بایستی از انها پرهیز کنیم مانند اینکه چون این شاعران در شاعری بسیار هنرمند بوده اند پس سخن انها هم به همان اندازه درست است و پاسخهایشان برای راهگشایی مسایل اصلی بشر امروز کفایت میکند. مورد دیگر اینکه در مورد شاعر گمانه زنیهایی میشود که مثلا جناب سعدی به درجه و مرتبه ای از عرفان و خداشناسی رسیده واین پایه مطالب منعکس شده در شعرش است بنابراین برای درک و لذت بردن از شعرش باید این مطالب را حد توان خودت بفهمی و بپذیری!!؟
این حقیر با چنین نگاههایی مخالفم به گمانم همانطور که یک فرد مسلمان یا آتییست می تواند از موسیقی باخ لذت فراوان برد بی انکه با مذهب پروتستان باخ که تا حد زیادی در پس ایده های موسیقیاییش بود اشنا باشد. (پذیرش که یک مرحله بعد از انست.!) یا همانطور که فردی بودایی میتواند از تابلوهای ولاسکز با ان ریشه های عمیق کاتولیکی هنرش حظ فراوان برد و ... به همان نسبت لذت از اثار اثار سعدی و حافظ و مولوی و... و درک زیبایی انها مستلزم پذیرش عقاید و حتی دینشان نیست هر چند واضحست که اشنایی با تفکرشان و الته نه پذیرش ان به این درک کمک میکند.
خواهشمندم این مورد را در نظر بگیرید که شاید شخصی چون من با بیشتر بخشهای تفکر این عزیزان و بزرگان موافق نباشد ولی علاقمند به اثارشان باشد و از خواندن انها لذت برد.
درود بر شما . به گمونم در بیت ور قید می گشایی وحشی نمیگریزد در بند خوبرویان خوشتر ز رستگاری بهتر باشه . ز به جای که
درود بر شما، وقت به نیکی و شادی
به نظر میاد بستگی به شیوه خوانش داره:
در بند خوبرویان، خوشتر، که رستگاری
در بند خوبرویان، خوشتر ز رستگاری
با سلام و احترام
بیت پایانی که در نسخه خطی نیز موجود میباشد چرا حذف گردیده که میفرمایند :
سعدی قلم بسوزان کاغذ بباد برده
شربت سفید کردی تا کی سیاه کاری
مرهم بدست و مارا مجروح میگذاری
میشه ساعت ها با همین یه مصرع اشک ریخت
سام
این قسمت رو خیلی خوشم اومد
عمری دگربباید بعد وفات مارا
کاین عمر طی نمودیم اندر امیدواری
این گفتنش راحتتره! ولی درکل معنای ججمله برای هر کس با خلقیات و موقعیت فرق داره!
به شخصه عمری به امید گذروندم و همچنان...
که برایم اینجور تداعی میشه
عمرم گذشت و باید از نو شروع شه بعد از مرگم
که این عمری که گذروندم به انتظار یا امید واهی!
کوچیک همه!
تو در میان گل ها چون گل میان خاری
به به!!!
عمری دگر بباید بعد از وفات ما را،،،، وفات به معنای مرگ نیست
بلکه حرف (ت)در واژهی وفات ضمیر هستش یعنی وفای تو...
سعدی میگه عمری نو نصیبم میشه اگه تو وفا کنی،،
چون عمری رو در فراق به امید وفای تو سپری کردم،،،
پس وفای تو جبران کننده ی تمام اون عمر سپری شده است
زین سو کمند زلفت زان سو کمان ابرو این طور روان تر و ملموس تر می شود
این در کدام نسخه آمده است؟
سلام..در مورد عود زیر دامن ..تا اونجایی که میدونم در بین اعراب این رسم هست که زن و مرد بعنوان عطر و به منظور بوی خوش..عود در حال سوختن را چند لحظه زیر دامن نگه میدارند..چون لباس مردها هم دشداشه هست که حالت دامن دارد..بخصوص عود از چوب صندل
ای گنج نوشدارو با خستگان نگاه کن
مرهم به دست و ما را مجروح میگذاری
عود است زیر دامن یا گل در آستینت
یا مشک در گریبان بنمای تا چه داری
خدایاااااا چطور میشه، شکر این همه لطافت و زیبای کرد
شکوفتا که هر چه در ادبیات جهان نگاه میکنی، به این درک میرسی که هی بزرگان از روی یه کتاب کپی برداری کرده اند، چقدر زیاد است اختلاف زمان و مکان و فرهنگ و زبان، چقدر هارمونگی با یک دیگر
ز اول وفا نمودی چندان که دل ربودی
چون مهر سخت کردم سست امدی ز یاری
اونجا که حضرت حافظ کریم میفرمایید
الا یا ایها الساقی ادر کاسا گ ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکها
خدایا در بین تمامی نعمتهای فرارون و زیبایت
چگونه شکر نعمت خواندن را به جا اورم
شاهکار
زبان قاصره
نمیشه یه بنی بشر اینطوری شعر بگه
امکان نداره
بس که این شعر و کلا اشعار سعدی شاهکاره
واقعا من چیزی نمیگم
شاهکاره!
درود بر اساتید گرامی
ای گنج نوشدارو با خستگان نگه کن
در مصرع فوق از درک معنی با حرف اضافه "با" ناتوانم. آیا ارجح نیست که به جای آن "بر" یا "به" قرار گیرد. سپاس فراوان اگر اساتید گرامی بنده را یاری رسانند.
وقتی که خوبرویان از دل قرار بردند
تنهاست شعر سعدی دردل نهد قراری