گنجور

غزل شمارهٔ ۵۵۸

هر نوبتم که در نظر ای ماه بگذری
بار دوم ز بار نخستین نکوتری
انصاف می‌دهم که لطیفان و دلبران
بسیار دیده‌ام نه بدین لطف و دلبری
زنار بود هر چه همه عمر داشتم
الا کمر که پیش تو بستم به چاکری
از شرم چون تو آدمیان در میان خلق
انصاف می‌دهد که نهان می‌شود پری
شمشیر اختیار تو را سر نهاده‌ام
دانم که گر تنم بکشی جان بپروری
جز صورتت در آینه کس را نمی‌رسد
با صورت بدیع تو کردن برابری
ای مدعی گر آنچه مرا شد تو را شود
بر حال من ببخشی و حالت بیاوری
صید اوفتاد و پای مسافر به گل بماند
هیچ افتدت که بر سر افتاده بگذری
صبری که بود مایه سعدی دگر نماند
سختی مکن که کیسه بپرداخت مشتری

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر نوبتم که در نظر ای ماه بگذری
بار دوم ز بار نخستین نکوتری
هوش مصنوعی: هر بار که تو را می‌بینم، به خاطر زیبایی‌ات، حس می‌کنم که دوباره از اولین بار بهتر شده‌ای.
انصاف می‌دهم که لطیفان و دلبران
بسیار دیده‌ام نه بدین لطف و دلبری
هوش مصنوعی: من به این نکته اعتراف می‌کنم که افرادی با زیبایی و جذابیت زیاد را زیاد دیده‌ام، اما هیچ‌کدام به اندازه این شخص دلنشین و دلربا نیستند.
زنار بود هر چه همه عمر داشتم
الا کمر که پیش تو بستم به چاکری
هوش مصنوعی: هر آنچه در طول زندگی داشتم، جز کمری که برای خدمت به تو بسته‌ام، به مانند یک بند بود.
از شرم چون تو آدمیان در میان خلق
انصاف می‌دهد که نهان می‌شود پری
هوش مصنوعی: از شرم تو، انسان‌ها به گونه‌ای رفتار می‌کنند که در میان دیگران عدالت برقرار می‌شود و چیزی که پنهان است، آشکار می‌شود.
شمشیر اختیار تو را سر نهاده‌ام
دانم که گر تنم بکشی جان بپروری
هوش مصنوعی: من اختیارم را به دستان تو سپرده‌ام و می‌دانم اگر مرا به قتل برسانی، زندگی‌ام را به تو می‌سپارم.
جز صورتت در آینه کس را نمی‌رسد
با صورت بدیع تو کردن برابری
هوش مصنوعی: فقط چهره تو در آینه قابل مشاهده است و هیچ‌کس نمی‌تواند با زیبایی منحصربه‌فرد تو رقابت کند.
ای مدعی گر آنچه مرا شد تو را شود
بر حال من ببخشی و حالت بیاوری
هوش مصنوعی: ای مدعی، اگر آنچه برای من پیش آمده، برای تو هم اتفاق بیفتد، آیا می‌توانی حال من را بپذیری و تغییرش بدهی؟
صید اوفتاد و پای مسافر به گل بماند
هیچ افتدت که بر سر افتاده بگذری
هوش مصنوعی: شکار به زمین افتاد و پای مسافر در گل گیر کرد. آیا تو هم هیچ‌گاه افتاده‌ای که از بالای سر کسی بگذری؟
صبری که بود مایه سعدی دگر نماند
سختی مکن که کیسه بپرداخت مشتری
هوش مصنوعی: صبر و حوصله‌ای که سعدی داشت دیگر وجود ندارد، بنابراین خود را در سختی نینداز و منتظر نباش که کسی هزینه‌اش را بپردازد.

خوانش ها

غزل ۵۵۸ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل شمارهٔ ۵۵۸ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۵۵۸ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۵۵۸ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۵۵۸ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل شمارهٔ ۵۵۸ به خوانش سهیل قاسمی

حاشیه ها

1393/10/20 00:01

سلام
کلیات سعدی تصحیح محمد علی فروغی بیت چهارم را این چنین آورده:
از شرم چون تو آدمیئی در میان خلق
انصاف می دهم که نهان می شود پری
یعنی در مصرع اول «آدمیان» را «آدمیئی» و در مصرع دوم «انصاف می دهد» را «انصاف می دهم» آورده که به نظرمیرسد معنای صحیح تری هم دارد
ضمناً در برخی نسخ مصرع دوم از بیت هفتم را به جای «حالت بیاوری» با «رحمت بیاوری» به پایان برده اند

درود بیکران بر همه ی شما دست اندرکاران تقویت و ترویج فرهنگ ایران

1395/03/28 17:05
کسرا

زیبااااست

1396/03/15 09:06
فرخ مردان

@سبد علی:
من نسخه فروغی/هوشنگ رهنما چاپ هرمس رو دارم. در اون نسخه دقیقا بر عکس چیزی که شما میگید هست و همان متن درج شده سایت گنجور صحیحه.

1403/10/06 12:01
جلال ارغوانی

از مهر  وعشق  سخن گفت سعدی و ببین

در لطف گفت و سخن نیست چون تو دیگری