گنجور

غزل شمارهٔ ۵۵۷

هرگز این صورت کند صورتگری
یا چنین شاهد بود در کشوری
سرورفتاری صنوبرقامتی
ماه رخساری ملایک منظری
می‌رود وز خویشتن بینی که هست
در نمی‌آید به چشمش دیگری
صد هزارش دست خاطر در رکاب
پادشاهی می‌رود با لشکری
عارضش باغی دهانش غنچه‌ای
بل بهشتی در میانش کوثری
ماهرویا مهربانی پیشه کن
خوبرویی را بباید زیوری
بی تو در هر گوشه پایی در گل است
وز تو در هر خانه دستی بر سری
چون همایم سایه‌ای بر سر فکن
تا در اقبالت شوم نیک اختری
در خداوندی چه نقصان آیدش
گر خداوندی بپرسد چاکری
مصلحت بودی شکایت گفتنم
گر به غیر از خصم بودی داوری
سعدیا داروی تلخ از دست دوست
به که شیرینی ز دست دیگری
خاکی از مردم بماند در جهان
وز وجود عاشقان خاکستری

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هرگز این صورت کند صورتگری
یا چنین شاهد بود در کشوری
هوش مصنوعی: هرگز هنرمندی نمی‌تواند مانند این چهره زیبا را بسازد، یا در هیچ کشوری شاهد چنین زیبایی نبوده‌ام.
سرورفتاری صنوبرقامتی
ماه رخساری ملایک منظری
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و جذابیت ظاهری یک شخص می‌پردازد. در آن به شباهت‌های او با طبیعت و موجودات زیبا اشاره شده است. به ویژه، با توصیف قامت بلند و ظاهر دل‌ربا، این فرد را همچون درخت صنوبر و چهره‌اش را چون ماه توصیف کرده و او را به فرشتگان تشبیه می‌کند. این توصیف نشان‌دهنده‌ی تحسین و تمجید شاعر از زیبایی و عظمت این شخص است.
می‌رود وز خویشتن بینی که هست
در نمی‌آید به چشمش دیگری
هوش مصنوعی: او از خود بی‌خبر است و نمی‌تواند ببیند که چه کسی در وجودش وجود دارد و نمی‌تواند دیگری را در نظر بگیرد.
صد هزارش دست خاطر در رکاب
پادشاهی می‌رود با لشکری
هوش مصنوعی: صد هزار نفر از یادها و خاطرات در کنار پادشاهی در حال حرکت هستند و مانند یک لشکر به دنبال او می‌روند.
عارضش باغی دهانش غنچه‌ای
بل بهشتی در میانش کوثری
هوش مصنوعی: صورت او مانند باغی پر از گل است و لب‌هایش مانند غنچه‌ای زیبا می‌باشد، که در دل این زیبایی، مقام و فضیلت فرشتگان همچون کوثر نهفته است.
ماهرویا مهربانی پیشه کن
خوبرویی را بباید زیوری
هوش مصنوعی: دختران زیبا باید با مهربانی و محبت رفتار کنند و خوبرویی آن‌ها باید مانند زینت و زیبایی در زندگی‌شان نمایان باشد.
بی تو در هر گوشه پایی در گل است
وز تو در هر خانه دستی بر سری
هوش مصنوعی: بدون تو در هر جایی چیزی در درد و رنج است و با تو در هر خانه نشانه‌ای از محبت و توجه وجود دارد.
چون همایم سایه‌ای بر سر فکن
تا در اقبالت شوم نیک اختری
هوش مصنوعی: مثل پرنده‌ای بزرگ می‌خواهم سایه‌ات را بر سرم بیفکن تا در آینده‌ام خوش‌شانس شوم.
در خداوندی چه نقصان آیدش
گر خداوندی بپرسد چاکری
هوش مصنوعی: اگر خداوندی از خادمی بپرسد، چه کمبودی به خداوندی می‌رسد؟
مصلحت بودی شکایت گفتنم
گر به غیر از خصم بودی داوری
هوش مصنوعی: اگر شکایت می‌کردم، به نفعم بود که کسی جز دشمنم قضاوت کند.
سعدیا داروی تلخ از دست دوست
به که شیرینی ز دست دیگری
هوش مصنوعی: سعدی می‌گوید: بهتر است که درد و رنجی که از دوست به انسان می‌رسد را بپذیرد تا این که از کسی که به او نزدیک نیست، نیازی به چیزی دلنشین داشته باشد. به عبارت دیگر، حتی اگر دوستی ناراحتی به ما بدهد، بهتر از آن است که به سراغ خوشی‌های ظاهری از سوی دیگران برویم.
خاکی از مردم بماند در جهان
وز وجود عاشقان خاکستری
هوش مصنوعی: در این جهان تنها افرادی باقی می‌مانند که از عشق و احساسات عمیق برخوردارند و آنچه از آن‌ها به جا می‌ماند، نشانه‌ای از عشق و ارادتشان است.

خوانش ها

غزل ۵۵۷ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل شمارهٔ ۵۵۷ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۵۵۷ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۵۵۷ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۵۵۷ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل شمارهٔ ۵۵۷ به خوانش سهیل قاسمی

حاشیه ها

1395/03/18 22:06
۷

بی تو در هر گوشه پایی در گلست
وز تو در هر خانه دستی بر سری
پای در گل=بیچاره و دربند
دستی بر سری=ماتم زده
از داغ جدایی تو در هر گوشه ای آدم بیچاره و دربندی هست و در هر خانه ای کسی دست بر سر و ماتم زده است.

1395/03/18 22:06
۷

خاکی از مردم بماند در جهان
وز وجود عاشقان خاکستری
آتش عشق چنان سوزناک است که بر خلاف دیگر مردم که خاکی از آنان به جای میماند از هستی عاشقان تنها خاکستر به جای میماند.

1395/04/14 20:07
۷

عارضش باغی دهانش غنچه‌ای
بل بهشتی در میانش کوثری
رخش باغ است و دهانش غنچه نه بلکه رخش بهشت است و دهانش جشمه آب شیرین است

1403/10/03 23:01
جلال ارغوانی

در کمال حسن سعدی در سخن

می کنی با  واژگانت  دلبری