گنجور

غزل شمارهٔ ۵۵۱

رفتی و همچنان به خیال من اندری
گویی که در برابر چشمم مصوری
فکرم به منتهای جمالت نمی‌رسد
کز هر چه در خیال من آمد نکوتری
مه بر زمین نرفت و پری دیده برنداشت
تا ظن برم که روی تو ماه است یا پری
تو خود فرشته‌ای نه از این گل سرشته‌ای
گر خلق از آب و خاک تو از مشک و عنبری
ما را شکایتی ز تو گر هست هم به توست
کز تو به دیگران نتوان برد داوری
با دوست کنج فقر بهشت است و بوستان
بی دوست خاک بر سر جاه و توانگری
تا دوست در کنار نباشد به کام دل
از هیچ نعمتی نتوانی که برخوری
گر چشم در سرت کنم از گریه باک نیست
زیرا که تو عزیزتر از چشم در سری
چندان که جهد بود دویدیم در طلب
کوشش چه سود چون نکند بخت یاوری
سعدی به وصل دوست چو دستت نمی‌رسد
باری به یاد دوست زمانی به سر بری

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رفتی و همچنان به خیال من اندری
گویی که در برابر چشمم مصوری
هوش مصنوعی: رفتی و همچنان در ذهن من حضور داری، انگار که تصویر تو همیشه به چشمم می‌خورد.
فکرم به منتهای جمالت نمی‌رسد
کز هر چه در خیال من آمد نکوتری
هوش مصنوعی: فکرم به زیبایی فوق‌العاده‌ات نمی‌رسد، چون هر چه در ذهنم بیندیشم، تو از آن بهتر هستی.
مه بر زمین نرفت و پری دیده برنداشت
تا ظن برم که روی تو ماه است یا پری
هوش مصنوعی: ماه بر زمین نیامده و پری با چشمانش به زمین نگاه نکرده است، تا بتوانم گمان کنم که چهره تو چون ماهی است یا مثل پری زیبا.
تو خود فرشته‌ای نه از این گل سرشته‌ای
گر خلق از آب و خاک تو از مشک و عنبری
تو خود فرشته‌ای و وجودت از گل و خاک نیست، اگر خلق از آب و خاک ساخته شده اند، تو از مشک و عنبر ساخته شده ای
ما را شکایتی ز تو گر هست هم به توست
کز تو به دیگران نتوان برد داوری
هوش مصنوعی: اگر از تو شکایتی داریم، به خاطر خودت است، زیرا نمی‌توانیم از تو به دیگران شکایت کنیم یا قضاوت کنیم.
با دوست کنج فقر بهشت است و بوستان
بی دوست خاک بر سر جاه و توانگری
هوش مصنوعی: نشستن در کنار دوست حتی در شرایط فقر و تنگدستی، بهشتی است، در حالی که زندگی در رفاه و ثروت بدون دوست، بی‌ارزش و حتی زشت است.
تا دوست در کنار نباشد به کام دل
از هیچ نعمتی نتوانی که برخوری
هوش مصنوعی: تا زمانی که دوست در کنارت نباشد، از هیچ نعمت و زندگی نخواهی توانست بهره‌ای ببری.
گر چشم در سرت کنم از گریه باک نیست
زیرا که تو عزیزتر از چشم در سری
هوش مصنوعی: اگر بخواهم به تو نگاه کنم و از گریه کردن ترسی نداشته باشم، به این دلیل است که تو برای من ارزشمندتر از چشمم هستی.
چندان که جهد بود دویدیم در طلب
کوشش چه سود چون نکند بخت یاوری
هوش مصنوعی: هرچقدر که تلاش کردیم و در پی هدف خود دویدیم، چه فایده‌ای دارد اگر شانس و اقبال با ما همراه نباشد؟
سعدی به وصل دوست چو دستت نمی‌رسد
باری به یاد دوست زمانی به سر بری
هوش مصنوعی: اگر به وصال دوست دسترسی نداری، لااقل گاهی به یاد او وقت خود را سپری کن.

خوانش ها

غزل ۵۵۱ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل شمارهٔ ۵۵۱ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۵۵۱ به خوانش محمدرضا جراح زاده
غزل شمارهٔ ۵۵۱ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۵۵۱ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۵۵۱ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل شمارهٔ ۵۵۱ به خوانش سهیل قاسمی

حاشیه ها

1391/08/08 18:11
علیرضا نخجوانی

مصرع:
"تا ظن برم که روی تو ماست یا پری"
باید به:
"تا ظن برم که روی تو ماهست یا پری"
تغییر کند!

1394/04/05 21:07
کسرا

وااااای از بیت دوم ... ساعتها مات این بیت بودم...
هزار آفرین سعدی

1394/06/02 23:09
کسرا

آواز شاهکار این جاودان شعر... در برنامه شماره 131 گلهای جاویدان... با صدای مرحوم استاد بنان

1403/05/04 13:08
احمد حکیمی

درود بر شما بخاطر این معرفی 

1401/05/19 04:08
جهن یزداد

کوشش چه سود چون نکند بخت یاوری

1402/11/19 22:02
nabavar

غزلی از عباس نیای نوری ، هماهنگ با غزل سعدی: 

مشتری

افسونگری و شعبده  بازی و ساحری

ای نازنین  بتاز که در  عشوه  ماهری

با آب  و  دانه ات  دل  ما را  فریفتی

دربند و دام  و صید ِ شکارت هنروری

دردیست داغ عشق و دوا بی اثر شود

آنگه  که  جام  بر لب  شیدای  دیگری

نوشین  نبود  باده ی  ما  بر لبان تو ؟

در جستجوی  ساغر و مینای بهتری ؟

گرد جهان  بگرد ،  نیابی  دگر  کسی

چون من  بر آستانه ی درگاه،  مشتری

مهری نشسته بر دل و نالان نمی شوم

حتی گهی که بر دل  ما همچو خنجری

میدانم ات که عشوه و نازاز برای چیست

شاید که  خواستار  زر و لعل و گوهری

درویشی و قناعت  و  پرهیز کار ماست

ما را کجاست جز دل ِ مشتاق زیوری ؟

اینک ” نیا “ و بیدلی و عشق  و انتظار

اکنون  تو و حکایت  آن تاج  و  سروری

1403/01/08 22:04
جهن یزداد

مه بر زمین نرفت و پری پرده برنداشت
تا ظن برم که روی تو ماه است یا پری

1403/01/08 22:04
جهن یزداد

شگفتا زنده یاد فروغی برای پری دیده نسخه بدل هم یاد داشت نکردند گرچه در برخی نسخه ها پری پرده بر نداشت است

مه بر زمین نرفت و پری  پرده برنداشت
تا ظن برم که روی تو ماه است یا پری

1403/10/26 11:12
احمد مستان

«گر چشم در سرت کنم از گریه باک نیست»

اگه سرِ تو چشامو از دست بدم از فرط گریه باکی نیست...

1403/10/06 11:01
جلال ارغوانی

تنها نه  روح  و دل وجانی  تودر    سخن

سعدی به جسم سخن چشمی وهم سری