غزل شمارهٔ ۵۴۹
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل ۵۴۹ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل شمارهٔ ۵۴۹ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۵۴۹ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل شمارهٔ ۵۴۹ به خوانش سعیده تهرانینسب
غزل شمارهٔ ۵۴۹ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۵۴۹ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۵۴۹ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۵۴۹ به خوانش سحر حاتم وند
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
مطلق به فارسی اوند می شود با آوند اشتباه نشود اوند از الف بعلاوه وند یعنی بند درست شده است و می دانیم الف بر سر کلمات انها را وارون می کند یا منفی می سازد پس اوند یعنی رها ازاد و مطلق
رسمی می شود آیینمند و غیر رسمی نا آیینمند
مُلکِ یمین= یمین الملک، فرد دست راست پادشاه.
آن که معنی پادشاه می دهد مَلِک است اما اینجا مُلْک آمده است
مُلْک یمین یعنی بنده
اگر بنده خویش را بکشی غم نداری چون اختیارش را داری
قاعده ای است فقهی که می گوید العبد و ما فی یده کان لمولاه
بنده و آنچه دارد مال ارباب و صاحبش است
طبق شرح کتاب «بدین شیرین سخن گفتن گزیدهٔ غزلیات سعدی به انتخاب و توضیح دکتر یوسفی و دکتر یاحقی» مِلک یمین در بیت آخر معنی زرخرید و بنده میدهد. ضمناً «آن سری» در انتهای بیت 7 به معنی غیبی و آسمانی است.
بنده اگر به سر رود در طلبت کجا رسد
چاکر اگر چه مشتاق رسیدن به تو است چگونه رسد؟
گر نرسد عنایتی در حق بنده آن سری
اگر بنده نوازی آن سری(سرورم)در میان نباشد.
از این سر از من به سر دویدن (باشد که) از آن سر از تو به یک اشاره
در توضیح مِلک یمین:
ملک یمین (به عربی: مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ) اصطلاحی قرآنی است که به بردگان اشاره دارد. با ضمیر مؤنث در «ملکت» به کنیز یا برده زن گفته میشد. در اصطلاح قرآن ملک یمین به معنای آنچه مالک آنید یا کنیزی که از آن شماست یا برده زن است.
آیه «ملک یمین» به آیه 3 سوره نساء و آیه 6 سوره مؤمنون و آیه 30 سوره معارج اطلاق میشود.
ملک یمین؛ (اصطلاح فقه) به معنی کنیز و غلام؛ چه یمین در لغت به معنی غلبه است و غلام و کنیز از غلبهٔ اسلام میآیند.
مجازاً غلام و کنیز زرخرید را نیز ملک یمین گویند.
شاهکاره ، شاهکاره
دوستان میشه یکی بگه بیت سه مصرع اول یعنی چی دقیقا
ممنون
دانمت آستین چرا پیش جمال میبری
رسم بود کز آدمی روی نهان کند پری
می دانم چرا با آستین، زیبایی رویت را پنهان می کنی چون رسم بر این است که پری، از آدم روی بپوشاند
معتقدان و دوستان از چپ و راست منتظر
کبر رها نمیکند کز پس و پیش بنگری
دوستانت و کسانی که به تو و زیبایی ات باور دارند از چپ و راست منتظر دیدنت هستند اما بزرگی و غرور مانع می شود که به جلو و عقب نگاه کنی
حافظ:
غلامِ نرگسِ جَمّاشِ آن سَهی سَروم
که از شرابِ غرورش به کس نگاهی نیست
آمدمت که بنگرم باز نظر به خود کنم
سیر نمیشود نظر بس که لطیف منظری
گمان کردم بیایم یک دم ببینمت و سپس به خودم نظر کنم یعنی خواستم یک لحظه تو را ببینم و سپس پی کارم و خودخواهیم بروم ولی این قدر لطیف و زیبا هستی که از دیدنت سیر نمی شوم یعنی خودم را فراموش می کنم
بدار یک نفس ای قائد این زمام جمال
که دیده سیر نمیگردد از نظر به جمال
گرامی یک نفر
آمدمت که بنگرم باز نظر به خود کنم
سیر نمیشود نظر بس که لطیف منظری
گویا می گوید: آمدم که روی زیبای ترا ببینم، ولی در خود که می نگرم { وقتی به خود می آیم } می بینم از دیدنت سیر نمی شوم { از دیدنت نمی توانم دست بردارم } از بسیاری لطف و زیبایی چهره ات
در بیت
غایت کام و دولت است آن که به خدمتت رسید
بنده میان بندگان بسته میان به چاکری
در پایان مصرع اول فعل رسید از نظر آهنگ مشکل داره . به نظر می رسد باید فعل «رَسَد» باشد. در یکی از تصاویری که گذاشته اید نیز از فعل رسد استفاده شده است.
از نظر معنا فعل رسید، ماضی است و تمام شده است اما فعل رسد مضارع التزامی است و در طول زمان جاری است
سعدی خوش سخن از تو غرور می کند
همچو بهار دل کشی همچو نگار دل بری