گنجور

غزل شمارهٔ ۵۴۳

ای برق اگر به گوشه آن بام بگذری
آنجا که باد زهره ندارد خبر بری
ای مرغ اگر پری به سر کوی آن صنم
پیغام دوستان برسانی بدان پری
آن مشتری خصال گر از ما حکایتی
پرسد جواب ده که به جانند مشتری
گو تشنگان بادیه را جان به لب رسید
تو خفته در کجاوه به خواب خوش اندری
ای ماهروی حاضر غایب که پیش دل
یک روز نگذرد که تو صد بار نگذری
دانی چه می‌رود به سر ما ز دست تو
تا خود به پای خویش بیایی و بنگری
بازآی کز صبوری و دوری بسوختیم
ای غایب از نظر که به معنی برابری
یا دل به ما دهی چو دل ما به دست توست
یا مهر خویشتن ز دل ما به در بری
تا خود برون پرده حکایت کجا رسد
چون از درون پرده چنین پرده می‌دری
سعدی تو کیستی که دم دوستی زنی
دعوی بندگی کن و اقرار چاکری

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای برق اگر به گوشه آن بام بگذری
آنجا که باد زهره ندارد خبر بری
هوش مصنوعی: ای آذرخش اگر به گوشه آن سقف عبور کنی، آنجا که باد نمی‌تواند با خود خبری بیاورد.
ای مرغ اگر پری به سر کوی آن صنم
پیغام دوستان برسانی بدان پری
هوش مصنوعی: ای پرنده، اگر بالی داری که به خیابان آن معشوق برسی، پیام دوستان را به او برسان.
آن مشتری خصال گر از ما حکایتی
پرسد جواب ده که به جانند مشتری
هوش مصنوعی: اگر آن شخص خوب و دوست‌داشتنی درباره ما سوالی بپرسد، باید طوری پاسخ دهیم که انگار داریم با جان و دل صحبت می‌کنیم.
گو تشنگان بادیه را جان به لب رسید
تو خفته در کجاوه به خواب خوش اندری
هوش مصنوعی: ای تشنگان بیابان به ته دل رسیده‌اند، ولی تو در کجاوه به راحتی خوابیده‌ای.
ای ماهروی حاضر غایب که پیش دل
یک روز نگذرد که تو صد بار نگذری
هوش مصنوعی: ای ماهروی زیبا، که همیشه حاضر و غایب هستی، در دل من روزی نمی‌گذرد که تو در افکارم نگذری صد بار.
دانی چه می‌رود به سر ما ز دست تو
تا خود به پای خویش بیایی و بنگری
هوش مصنوعی: می‌دانی چه بلایی بر سر ما می‌آید به خاطر تو؟ تا زمانی که خودت به زمین بیایی و اوضاع را تماشا کنی.
بازآی کز صبوری و دوری بسوختیم
ای غایب از نظر که به معنی برابری
هوش مصنوعی: بازگرد تا ما دوباره زندگی را از سر بگیریم، ای کسی که از دیدگان پنهانی، ما در دوری و صبوری سوخته‌ایم.
یا دل به ما دهی چو دل ما به دست توست
یا مهر خویشتن ز دل ما به در بری
هوش مصنوعی: ای دل، یا باید به ما محبت کنی چون دل ما در دستان توست، یا باید عشق خود را از دل ما بیرون ببری.
تا خود برون پرده حکایت کجا رسد
چون از درون پرده چنین پرده می‌دری
هوش مصنوعی: تا وقتی که حقیقت از درون وجودت بیرون نیاید، داستانی که برای خود می‌سازی به کجا می‌تواند برود؟ وقتی از عمق وجودت چنین واقعیتی را می‌شکنی و به بیرون می‌آوری، دیگر هیچ چیز نمی‌تواند تو را محدود کند.
سعدی تو کیستی که دم دوستی زنی
دعوی بندگی کن و اقرار چاکری
هوش مصنوعی: سعدی، تو کی هستی که در مورد دوستی حرف می‌زنی و در عین حال، ادعای بندگی و خدمت‌گذاری می‌کنی؟

خوانش ها

غزل ۵۴۳ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل شمارهٔ ۵۴۳ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۵۴۳ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۵۴۳ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل شمارهٔ ۵۴۳ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۵۴۳ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۵۴۳ به خوانش سهیل قاسمی

حاشیه ها

1394/02/21 09:05
behzad

سلام
فکر میکنم حافظ از بیت اخر این غزل استفاده کرده باشه
در کوی عشق شوکت شاهی نمیخرند//اقرار بندگی کن و اظهار چاکری

1395/04/17 00:07
۷

ای مرغ اگر پری به سر کوی آن صنم
پیغام دوستان برسانی بدان پری
صنم در اثر شمن(یوگی) بوده که به عربی رفته و با جابجایی حروف و تبدیل ش به س(ص) صنم شده
شکر به سکر
شلوار به سروال
کفت که عربی شده کتف
دول که عربی شده دلو

1395/04/17 01:07
ناشناخته

7 ،
شمن ، صنم پرست را گویند
اگر تاج ایران سپارد به من
پرستش کنم ، چون بتان را شمن ( فردوسی)

1396/04/12 03:07
۷

آن مشتری" خصال گر از ما حکایتی
پرسد جواب ده که به جانند مشتری
مشتری"=زاوش=زئوس=هورمزد=ژوپیتر
گفته میشود بیش از هزار و دویست بار از زمین بزرگتر است.این سیاره پس از ناهید(زهره) از درخشانترین سیاره ها است. به آن سعد اکبر هم گفته اند.
اگر آن دلبر فرخنده خوی نیک پی سراغی از ما گرفت پاسخ بده که با جان و دل مشتری تو هستند.

1403/10/08 02:01
جلال ارغوانی

 

پیر دبیر دهر قلم را شکست وگفت

هرگز ندیده ام چو سعدی سخنوری