گنجور

غزل شمارهٔ ۵۴۲

آخر نگاهی باز کن وقتی که بر ما بگذری
یا کبر منعت می‌کند کز دوستان یاد آوری
هرگز نبود اندر ختن بر صورتی چندین فتن
هرگز نباشد در چمن سروی بدین خوش منظری
صورتگر دیبای چین گو صورت رویش ببین
یا صورتی برکش چنین یا توبه کن صورتگری
ز ابروی زنگارین کمان گر پرده برداری عیان
تا قوس باشد در جهان دیگر نبیند مشتری
بالای سرو بوستان رویی ندارد دلستان
خورشید با رویی چنان مویی ندارد عنبری
تا نقش می‌بندد فلک کس را نبوده‌ست این نمک
ماهی ندانم یا ملک فرزند آدم یا پری
تا دل به مهرت داده‌ام در بحر فکر افتاده‌ام
چون در نماز استاده‌ام گویی به محرابم دری
دیگر نمی‌دانم طریق از دست رفتم چون غریق
آنک دهانت چون عقیق از بس که خونم می‌خوری
گر رفته باشم زین جهان بازآیدم رفته روان
گر همچنین دامن کشان بالای خاکم بگذری
از نعلش آتش می‌جهد نعلم در آتش می‌نهد
گر دیگری جان می‌دهد سعدی تو جان می‌پروری
هر کس که دعوی می‌کند کاو با تو انسی می‌کند
در عهد موسی می‌کند آواز گاو سامری

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آخر نگاهی باز کن وقتی که بر ما بگذری
یا کبر منعت می‌کند کز دوستان یاد آوری
هوش مصنوعی: به آخر وقتی از کنار ما می‌گذری، یک نگاهی به ما بینداز. آیا غرور مانع می‌شود که حتی یاد دوستانت را هم تازه کنی؟
هرگز نبود اندر ختن بر صورتی چندین فتن
هرگز نباشد در چمن سروی بدین خوش منظری
هوش مصنوعی: در هیچ کجا به اندازه ختن، چنین زیبایی وجود ندارد و در هیچ باغی هم سروی به این زیبایی نخواهد بود.
صورتگر دیبای چین گو صورت رویش ببین
یا صورتی برکش چنین یا توبه کن صورتگری
ای که بر دیبای چینی صورتگری می‌کنی، بیا چهره‌اش را ببین، یا صورتی چون او ترسیم کن، یا از صورتگری توبه کن! 
ز ابروی زنگارین کمان گر پرده برداری عیان
تا قوس باشد در جهان دیگر نبیند مشتری
هوش مصنوعی: اگر پرده از ابروی زنگاری کمان برداری، در این صورت قوس و کمان در دنیای دیگر نمایان خواهد شد و مشتری (ستاره) دیگر نخواهد توانست آن را ببیند.
بالای سرو بوستان رویی ندارد دلستان
خورشید با رویی چنان مویی ندارد عنبری
هوش مصنوعی: در بالای درخت سرو باغ، مانند دلبر، چهره‌ای نیست. خورشید با هیچ چهره‌ای، مانند چهره‌ای که آن موها را دارد، رقابت نمی‌کند.
تا نقش می‌بندد فلک کس را نبوده‌ست این نمک
ماهی ندانم یا ملک فرزند آدم یا پری
هوش مصنوعی: فلک، نقش و اثر خود را بر روی همه می‌سازد و هیچ‌کس تا به حال مانند این کار نمی‌کند. آیا این زیبایی و خاصیت در حیات آدمی یا در جهان مادی است یا شاید هم در موجودات غیرانسانی، مانند پری‌ها؟
تا دل به مهرت داده‌ام در بحر فکر افتاده‌ام
چون در نماز استاده‌ام گویی به محرابم دری
هوش مصنوعی: تا زمانی که دل به محبت تو سپرده‌ام، غرق در افکار و خیال‌های تو شده‌ام، انگار که در حال نماز خواندن هستم و در محرابم ایستاده‌ام.
دیگر نمی‌دانم طریق از دست رفتم چون غریق
آنک دهانت چون عقیق از بس که خونم می‌خوری
هوش مصنوعی: دیگر نمی‌دانم کدام راه را باید بروم؛ مثل شخصی که در آب غرق شده‌است. دهان تو مانند عقیق زیباست، اما از بس که خون من را می‌مکشی، دیگر نمی‌توانم تحمل کنم.
گر رفته باشم زین جهان بازآیدم رفته روان
گر همچنین دامن کشان بالای خاکم بگذری
هوش مصنوعی: اگر از این دنیا رفته باشم، روح من بازمی‌گردد. اگر همچنان که به آرامی می‌گذری، دامن بر خاک بزنم.
از نعلش آتش می‌جهد نعلم در آتش می‌نهد
گر دیگری جان می‌دهد سعدی تو جان می‌پروری
هوش مصنوعی: از سم اسب، شعله‌هایی به‌پا می‌شود و وقتی فرد دیگری جان خود را فدای چیزی می‌کند، تو سعدی جان را پرورش می‌دهی.
هر کس که دعوی می‌کند کاو با تو انسی می‌کند
در عهد موسی می‌کند آواز گاو سامری
هوش مصنوعی: هر کسی که ادعا می‌کند با تو ارتباطی نزدیک دارد، در واقع در کیفیت ارتباطش مانند کسانی است که در زمان موسی به پرستش گاو سامری پرداخته‌اند.

خوانش ها

غزل ۵۴۲ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل شمارهٔ ۵۴۲ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۵۴۲ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۵۴۲ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل شمارهٔ ۵۴۲ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۵۴۲ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۵۴۲ به خوانش سهیل قاسمی

حاشیه ها

1387/02/06 07:05
سید عباس جعفری

چون در نماز استاده‌ام گویی به محراب اندری
---
پاسخ: با تشکر از شما ضبط تصحیح فروغی «به محرابم دری» است و «به محراب اندری» را به عنوان بدل آورده.

1390/08/24 21:10
محسن

اینک لبان چون عقیق

1391/05/20 23:08
الف

آتش ز لعلت می جهد صحیحه. از نعلش آتش می‌جهد تعبیر سخیفیه که در زبان و ادبیات سعدی نمی‌گنجه.

1391/12/25 07:02
مهدی

در بیت سوم :
"صورت" همان "روی "است و کسره ی هم زاید است!
این بیت از سعدی ست و چنین تکراری بعید می نماید از سعدی باشد
بیت شاید به این صورت هم درست باشد:
صورتگر ِ دیبای چین، گو صورت ِ یارم ببین
یاصورتی بر کش چنین، یا توبه کن صورتگری

1391/12/16 14:03
آرش

ببخشید ولی صورت به معنی کیفیت و یا چگونگی هم معنی میده دلیل اینه و میتونید با دوبار کلیک روی واژه تو لغت نامه دهخدا هم ببینید

1391/12/16 15:03
آرش

بازم ببخشید ولی می تونید در مورد نعل و مخصوصا جرقه ای که از بر خورد نعل تولید میشه هم تحقیق کنید حتی تو قرآن هم ازش یاد شده و باز معنی نعل در آتش کردن یعنی بی قرار کردن

1393/12/08 17:03
علی

با عرض خسته نباشید؛
در بیت پنجم(5) مصرع اول(1) ، کلمۀ آخر ""داستان"" است که بصورت "دلستان" نوشته شده و هنگام قرائت نیز تناقض ایجاد مینماید...
با تشکر اگر تصحیح گردد!

1395/03/06 02:06
سجاد

پیشنهاد میکنم آهنگِ چه کسی از آلبوم صفرِ شخصیِ محسن نامجو رو گوش کنید. بیتِ صورتگر دیبای چین... اون تو خونده شده!

1395/11/29 01:01
۷

دیگر نمی‌دانم طریق از دست رفتم چون غریق
آنک دهانت چون عقیق از بس که خونم می‌خوری
سرخی دهان و لب تو از خون من است
عقیق=نار سنگ-لال
از سنگهای سیلیسی که پس از پرداخت در ساخت نگین انگشتر بکار میرود
عقیق سرخ یا جگری بهترین گونه آن باشد.
عقیق مذاب=اشک خونین،باده سرخ
عقیق ناب=لب سرخ یار

1395/11/29 01:01
۷

ز ابروی زنگارین کمان گر پرده برداری عیان
تا قوس باشد در جهان دیگر نبیند مشتری
مشتری=زئوس-برجیس
زاوش-ژوپیتر و ...
اورمزد(هرمز)
پنجمین و بزرگترین سیاره منظومه خورشیدی که هر 12 سال یک بار به گرد خورشید میچرخد و جرم آن یکهزارم جرم خورشید است و در قیاس با زمین،هزار زمین در آن جا میشود.
به همراه زهره(ناهید) سعدین گویند و سعد السعود و بخت باز و طالع نیک و فرخنده را به آن نسبت دهند.
قوس=نهمین برج از برج‌های دوازده‌گانه که کمان و کمان گردون نیز گویند که ستاره هایش شکل مرد تیرانداز فرض شده است و در مصرع نخست به آن اشاره شده است:
ز ابروی زنگارین کمان گر پرده برداری عیان
اگر از ابروی زنگارین کمان خود آشکارا روبند را برداری هر اندازه قوس(کمان ابروی) در جهان باشد مشتری پیدا نمیشود و این کمان ابروی تو باشد که بخت را باز میکند و کس به قوس مشتری(ابرو کمان های دیگر) نگاه هم نمیکند.
زنگار=مس زنگ زده
زنگارین=به رنگ زنگار=سبز مایل به آبی

1395/11/29 02:01
۷

از نعلش آتش می‌جهد نعلم در آتش می‌نهد
گر دیگری جان می‌دهد سعدی تو جان می‌پروری
آتش نعل=اسب تندرو
نعل در آتش نهادن:
1. انداختن نعل اسب در آتش؛ عملی که افسونگران انجام می‌دادند و برای حاضر ساختن کسی که در سفر بود نام او را بر نعل اسب می‌نوشتند و در آتش می‌انداختند و افسون می‌خواندند و معتقد بودند که آن شخص در هرکجا که باشد بی‌قرار می‌شود و فوراً حرکت می‌کند
از نعلش آتش می‌جهد نعلم در آتش مینهد=شتابان و آتشین از من میگذرد و من بیقرار بیقرار میشوم
گر دیگری جان می‌دهد سعدی تو جان می‌پروری
ای سعدی بدان که در ره عشق چون دیگران جانت نمیدهی بلکه با این کار جان خویش را پرورانده ای و جانت تازه میشود.

1395/11/29 08:01
Sep

دوست عزیز همون کلمه دلستان درسته...منطور اینه که سرو هم بلند بالاست ولی صورت زیبا نداره

1396/01/02 02:04
مسعودنخعی

باسلام.ابن بطوطه،سیاح وجهانگرمشهورقرن هشتم هجری،درسفرنامه خودکه باترجمه بسیارروان استاد محمدعلی موحددرایران چاپ شده است،می نویسدهنگام سفربه چین ملاحان چینی رادیدم که این اشعاررابه زبان فارسی می خواندند.وسپس این بیت سعدی راکه ازآنهاشنیده نقل می کند که (تادل به مهرت داده ام دربحرغم افتاده ام/چون درنماز استاده ام گویی به محراب اندری)البته همانطورکه توجه فرمودید ضبط صحیح مصراع اول به همین صورت که نقل شد،می باشدو(دربحرفکرافتاده ام)صحیح نیست.

1396/03/02 21:06
۷

دوستانی که کاربر گوگل کروم یا اپرا هستند برای تنظیم فونت و پس زمینه دلخواه میتوانند از این افزونه بهره گیرند:
پیوند به وبگاه بیرونی
Size: 192KiB

1396/03/02 22:06
حسین

ممنون.عالی شد
خیلی خوبه و به خصوص فونت رو پر رنگ کردم و درشت و روشنی زیاد رو کم کردم.دمت گرم

1396/03/14 07:06
فرخ مردان

@7:
زنگارین در اینجا ظاهرا به معنای تیره آمده. ابرو که سبز نمیشه!

1396/03/14 11:06
۷

یکی از آرایشهای زنان تا گذشته نه چندان دور سبز کردن ابرو و چانه بوده که بسار هم زبیاست و به ویژه سبز کردن ابرو اگر با استادی انجام شده باشد کم کم 20 درصد زیباتر میکند.همدان،خوزستان و فارس دیده ام
امروزه تتو یا تاتو میگویند.

1396/03/19 19:06
فرخ مردان

من خودم لرهستم. تتو که سبز نیست که ! مگر به قوت ماستمالی!! اون 20% ات هم خنده دار بود.آمار گرفتی؟

1396/05/25 03:07
مهرناز

ممکنه معنای بیت اخر رو توضیح بدید؟
پیشاپیش سپاسگزارم

1396/06/14 19:09
۷

هر کس که دعوی می‌کند کو با تو انسی می‌کند
در عهد موسی می‌کند آواز گاو سامری
در این بیت که سعدی آن را خطاب به معشوق میگوید از یک سو بیان خود اوست و به توان خود در سخنسرایی مینازد و میلافد.
واژه درست هم انشی است که ممال انشا میباشد و به معنی سخن پردازی و از خود چیز گفتن چنانکه زمانی که دانش آموز بودیم و انشا مینوشتیم یعنی سخن پردازی میکردیم و از خود سخن در می آوردیم چه جور هم!
هر کس که دعوی میکند که در سخن پردازی با تو برابری میکند در عهد موسی آواز گاو سامری سر میدهد.
شریفتر سخنی مردم است، کاین نامه
ز بهر این سخنان کرد کردگار انشی
ناصر خسرو
همیشه تا که گشاید ورق دبیر بهار
کند هوا قلم ،خارِ تیز انشی را.
سلمان

1396/06/14 19:09
۷

ابن بطوطه در سفرنامه خود گوید:«وقتی به شهر والخنسا (هانگ شو) وارد شدم، امیرالامرای چین مرا به خانه‌اش دعوت کرد و مهمانی ترتیب داد و برخی معتمدین و بزرگان شهر را به این مهمانی فرا خواند. در مدت سه روزی که در منزل این امیر مهمان بودم، امیر والخنسا، آشپزهای مسلمان را به خدمت گرفت و در مدت حضورم در خانه وی غذاهای متنوعی طبخ شد.»
زمانی که قصد ترک منزل امیر والخسنا را داشتم، وی فرزندش را با گروه ما روانه خلیج‌فارس کرد. در این سفر مطربان و موسیقدانانی امیرزاده را در سفر همراهی کردند. در کشتی ما جشن و سوری برپا شد و شعر و آوازهایی از سوی همراهان امیرزاده به چینی، فارسی و عربی خوانده شد. امیرزاده از شنیدن آوازهای فارسی به اشتیاق آمده بود. آنها شعری به فارسی می‌خواندند، امیرزاده درخواست تکرار آن شعر را کرد و آنها نیز درخواست وی را چندین بار اجابت ‌کرد.زمانی که همراهان موسیقدان شعر فارسی مورد درخواست امیرزاده را تکرار کردند، بنده نیز آن را آموختم. شعر مضمون عجیبی داشت: «تا دل به محنت دادی در بحر فکر افتادی/ چون در نماز ایستادی گویی به محراب اندری»

1396/06/14 22:09

بدین روایت نیز دیده و شنیده شده است :

صورتگر نقاش چین، رو صورت یارم ببین
یا صورتی برکش چنین ، یا ترک کن صورتگری
و خداوند آگاهترین است.

1396/11/26 11:01

نکته مهم در مورد سفرنامه ابن بطوطه فاصله زمانی او با سعدی است (او متولد 705 هجری قمری حدود 10 الی 15 سال بعد از وفات سعدی است) و نکته دیگر آن که طبق نقل دکتر محمدعلی موحد (مترجم سفرنامه ابن بطوطه) این مکان (خنسا) در ساحل شرقی چین است که فاصله جغرافیایی زیادی با شیراز و ایران دارد. از این جهت شعر سعدی در کمتر از یک قرن در دورترین نقاط شناخته شده بوده و نفوذ فرهنگ ایرانی و زبان فارسی تا آنجا بوده.
متن ترجمه فارسی دکتر موحد (جلد دوم سفرنامه ابن بطوطه صفحه 305) به شرح زیر است:
«امیر بزرگ «قُرطَی» که امیرالامرای چین است ما را در خانهٔ خود مهمان کرد و دعوتی ترتیب داد که آن را «طوی» می‌نامند و بزرگان شهر در آن حضور داشتند. در این مهمانی آشپزهای مسلمان دعوت کرده بودند که گوسپندها را ذبح کرده غذاها را پختند. این امیر با همه عظمت و بزرگی که داشت به دست خود به ما غذا تعارف می‌کرد و قطعات گوشت را به دست خود از هم جدا می‌کرد و به ما می‌داد. سه روز در ضیافت او به سر بردیم هنگام خداحافظی پسر خود را به اتفاق ما به خلیج فرستاد و ما سوار کشتی شبیه حراقه شدیم و پسر امیر در کشتی دیگری نشست، مطربان و موسیقی‌دانان نیز با او بودند و به چینی و عربی و فارسی آواز می‌خواندند. امیرزاده آوازهای فارسی را خیلی دوست می‌داشت و آنان شعری به فارسی می‌خواندند، چند بار به فرمان امیرزاده آن شعر را تکرار کردند چنان که من از دهانشان فرا گرفتم و آن آهنگ عجیبی داشت و چنین بود:
تا دل به محنت داده‌ام
در بحر فکر افتاده‌ام
چون در نماز استاده‌ام
گویی به محراب اندری»
متن عربی به نقل از اینجا به این شرح است:
ذکر الامیر الکبیر قرطی
وضبط اسمه بضم القاف وسکون الراء وفتح الطاء المهمل وسکون الیاء، وهو أمیر أمراء الصین أضافنا بداره وصنع الدعوة ویسمّونها الطّوی ، بضم الطاء المهمل وفتح الواو، وحضرها کبار المدینة وأتی بالطباخین المسلمین فذبحوا وطبخوا الطعام، وکان هذا الامیر علی عظمته یناولنا الطعام بیده ویقطع اللحم بیده، وأقمنا فی ضیافته ثلاثة أیام، وبعث ولده معنا إلی الخلیج فرکبنا فی سفینة تشبه الحرّاقة، ورکب ابن الامیر فی أخری ومعه اهل الطرب وأهل الموسیقی، وکانوا یغنون بالصّینی وبالعربی وبالفارسی وکان ابن الامیر معجبا بالغناء الفارسی فغنوا شعرا منه وأمرهم بتکریره مرارا حتی حفظته من أفواههم وله تلحین عجیب وهو.
تا دل بمهرت داده أم در بحر فکر افتاده أم ... جون در نماز ایستاده کویی بمحرابم دری

1397/10/03 09:01
حمید

سلام
در خصوص بیت سوم :
در جایی اینگونه دیدم :
صورتگر زیبای چین گو صورت درویش بین
یا صورتی برکش چنین ، یا توبه کن صورتگری
که بسیار روان و به معنی نزدیک تر است

1398/06/27 23:08
گویان

در متن جناب محمدی
اشاره به نام جشن (طوی) در سفرنامه
ابن بطوطه شده است
قشقاییها جشنهای مربوط به عروسی
را ” طوی” میگویند

از نعلش آتش می‌جهد نعلم در آتش می‌نهد
گر دیگری جان می‌دهد سعدی تو جان می‌پروری
از لعلش آتش می جهد نعلم بر آتش می نهد

1403/10/08 02:01
جلال ارغوانی

سعدی به گفتاردری  زیبانگار  ودلبری

درباغ جان خنیاگری در لوح دل صورتگری