غزل شمارهٔ ۵۴
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
غزل ۵۴ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۵۴ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل ۵۴ به خوانش سعیده تهرانینسب
غزل ۵۴ به خوانش سهیل قاسمی
غزل ۵۴ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۵۴ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۵۴ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل شمارهٔ ۵۴ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۵۴ به خوانش امیر اثنی عشری
حاشیه ها
در مصرع آخر بجاب کبستست باید بدین گونه اصلاح گردد: که بستست به معنای چه کسی بسته است
إحسان جانم کبست نوعی گیاه تلخ است و همین پیکر نگاشته شده درست است و نیازی به گردانش نداریم
گمانم حنظل باشد و ان لغتی به ستاک پارسی است
با سلام در رابطه با بیت اخر یکی از معانی کبس غذا است و بنابراین سعدی میگوید کسی که عاشق نیست اگر شکر در دهان هم بگذارذ مانند این است که غذای تلخی خورده است و بالعکس شخص عاشق خداوند زهر در دهانش طعم شکر می دهد و نیش برای او نوش است
کبست به معنی هندوانه ابوجهل است یا خربزه ی تلخ ، به عربی حنظل
به شاخی همی یازی امروز دست
که برگش بود زهر و بارش کبست .
فردوسی
زین حریفان وفا و عهد مجوی
از درخت کبست شهد مجوی .
سنایی
بسیار تلخ است ، به زهر تشبیه شده
با سلام و سلام ویژه خدمت جناب ناباور این فقیر نگفت معنی کبس حنظل نیست بلکه گفتم یکی از معانی ان غذاست کافی است به کتب لغت رجوع کنید تا باور کنید ومنظور سعدی در این شعر این معنی اخیر است
شایق جان
آن ”ناباور“ از کبست میگوید و شما از کبس
من که درین شعر لغت کبس ندیدم
حتما اشتباهی شده که با کمی دقت در فرمایش استاد کیخا رفع خواهد شد
ضمن اینکه آقا / خانم ناباور از تحریف معنای شعر خیلی مؤدبانه ، با دلیل و بسیار منطقی جلو گیری کردند کبست است یعنی تلخ است مانند حنظل
من به جای شما از ایشان معذرت میخواهم و تشکر میکنم
با سلام خدمت دو سرور گرامی عرض بوزش دارم اشتباه از طرف من است کبس با کبست فرق می کند از راهنمایی شما سروران کمال تشکر را دارم اما معنی بیت چندان تفاوتی نمی کند یعنی غیر عاشق طعم واقعی شیرینی را نمی تواند درک نماید
سلام
باز هم در جواب سعدی پاک:تقدیم به استاد عشق
هر که شد اسیر روی ماه تو جانا
از غم زنجیر هر چه غیر تو رسته است
نگویید که قافیه اشکال دارد که امکان ندارد.
منکر سعدی که ذوق عشق ندارد
نیشکرش در دهان تلخ کبست است
منکر سعدی(زاهد عبوس) با آن زهد تلخ و ریاکارانه اش بویی از عشق نبرده است
دیده ندارد که دل به مهر نبستهاست..
در رمضان نیز «چشم شوخ» تو مست است
وزن: مفتعلن فاعلاتُ مفتعلن فاع ( بحر منسرح مثمّن مطویّ مجدوع)
١. چمن: سبزه و گیاه / اعتدال: راستی و موزونی.
مجاز: چمن(باغ) / کنایه: بازار شکستن( از رواج و رونق انداختن) / تشبیه تفضیلی: قامت معشوق به سرو چمن و برتری معشوق بر آن و نیز چهره به آفتاب.
معنی: سرو چمن در برابر راستی قامت تو کوتاه و حقیر است و چهره ی تو از لحاظ درخشندگی و شهرت، خورشید را از رونق انداخته است.
٢. استعاره ی مصرّحه: شمع فلک (خورشید) / تشبیه: انجم به مشعل( اضافه ی تشبیهی).
معنی: خورشید و تمام ستارگانی که چونان مشعل فروزان می درخشند، در برابر وجود تو چراغ هایی خاموش به نظر می آیند.
٣. تناسب: شعبان، رمضان/ ایهام تناسب: بین ((مردم)) در معنای ((مردمک)) که در اینجا مراد نیست با ((چشم)).
معنی: مردم در شعبان از گناهان خویش توبه و خود را برای روزه گرفتن در رمضان آماده می کنند؛ امّا چشم های تو حتّی در رمضان هم خمارآلود و مست هستند.
٤. زورآوری: زورمندی و پهلوانی.
ایهام: مرد ندانم که از کمند تو جَسته است ١- کسی که از کمند تو جسته است، مرد نیست و نامرد است. ٢- کسی را نمی شناسم که از کمند تو جسته باشد.
معنی: با این همه توانایی و دلیری و شجاعت به نظر نمی رسد کسی توانسته باشد از کمندت بجهد.
٥- خسته: مجروح و زخم دیده.
تناسب: تیغ، تیر/ جناس مطرّف: تیغ، تیر.
معنی: این شخص، از دوستان توست که با تیغت به شهادت رسیده و آن دیگری از عاشقان تو که با تیرت خسته و مجروح گشته است.
٦- مجنون: ٧/١٠.
معنی: چشم ماجرای عشق مجنون را می بیند و آن را به دل منتقل می کند؛ امّا کسی که عاشق نگشته است، چشمی برای دیدن عشق و عاشقی ندارد.
٧- طلب: - > ٥١/٧ / اختیار: - > ١٣/٥.
کنایه: دست از چیزی داشتن ( چیزی را ترک و رها کردن).
معنی: دست از دامن معشوق برداشتن را به کسی توصیه کن که از خود بی خود نگشته است.
٨- تعلّق خاطر: دوستی و علاقه ی دل/ دواب: جمعِ دابّة، چهارپایان.
تشبیه: ((هرکه)) به دواب مانند شده است.
معنی: هر کس که به انسان روحانی ای چون تو تعلّق خاطری نداشته باشد، چهارپایی است که فقط در بند هوای نفس خویش است.
٩- ذوق: چشیدن، نشاط و شادی/ کبست: رستنی ای باشد به غایت تلخ همچون زهر و شبیه به دستنبوی که به عربی حنظل و به فارسی خربزه ی تلخ گویند، هندوانه ی ابوجهل. ( لغت نامه)
تضاد: نیشکر، کبست.
معنی: آن که عشق سعدی را انکار می کند و خود از ذوق عشق بی بهره است، چون کسی است که دهانش تلخ است و ناچار طعم شیرین نیشکر را احساس نمی کند.
با تشکر از دوست خوبم مهربانو پروین اختیار زاده 🙏
منبع : شرح غزلهای سعدی
دکتر محمدرضا برزگر خالقی
دکتر تورج عقدایی
سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟
از گلستان ِ ما بِبَر طبقی
شاد و تندرست باشید .