غزل شمارهٔ ۵۳
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
غزل ۵۳ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۵۳ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل ۵۳ به خوانش سعیده تهرانینسب
غزل ۵۳ به خوانش سهیل قاسمی
غزل ۵۳ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۵۳ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۵۳ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۵۳ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل شمارهٔ ۵۳ به خوانش امیر اثنی عشری
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
بیت سوم گر درست است نه اگر
در بیت " اگر " کاملاً صحیح می باشد و وزن شعر هم رعایت می شود و لذا هیچ دلیلی بر اصلاح آن نمی بینم. تازه چنانچه " اگر " رو وارد کنیم وزن بیت دچار مکث و سکته می شود.
بدیع را نوآیین فردوسی می نوشته است
وه که سعدی نیکو سخن چه می خواند ،
وزن "مفعول مفاعلن مفاعیل" با هجای پایانی مصرعها همخوانتر است.
(در شرح غزلهای سعدی؛ دکتر برزگرخالقی و دکتر تورج عقدایی، هم همین وزن آمده است)
در بیت سوم هم " گر " و هم " اگر " روایی دارند منتها با " اگر " شعر روان تر ادا خواهد شد .
چندان فرقی بین فعولن و مفاعیل نیست منتها دوستمون آقای باربد از یک نظر حق دارند و اون اینه که ردیف غزل چون یکی از مهمترین عوامل موسیقیایی شعر محسوب میشه بنابراین مصاریع مردف ملاک بهتری هستند برای استخراج وزن و بحر .
یکی از شیرین ترین غزلیات سعدی است !!!!!!
درود
به نظر میرسد که مصرع دوم بیت ششم بجای واژه ی شهر بایستی شرع باشد که هم آیی در آن بافت کلامی رعایت شود .با احترام
با سلام مشکلات بشر چیست ؟ نمونه هایی از مشکلات 1- امروز دلار سقوط کرد فلانی سکته زد و فلج شد 2- کارخانه فلان اتش گرفت و سهامدار اصلی ان فوت کرد 3- قیمت طلا بالا رفت فلانی از ذوق سکته زد و بایین امد فلان کس دیگر مرد 4- تیم ملی باخت چند نفر از سکته مردند 5- فلان زن و شوهر سر شستن ظروف بگو مگو کردند و کارشان به طلاق انجامید 6- فلانی بخاطر مهریه در زندان است 7- فلان تاجر ورشکست شد و بخاطر دیونش به زندان افتاد 8- دو کشاورز بر سر اب دعوا کردند و یکی دیگری را با بیل کشت 9-وراث فلانی بر سر مال متوفی به جان هم افتادند و یک نفر کشته وچند نفر بشدت زخمی شدند 10- خانه فلانی را بانک به خاطر بدهی جمع کرد و صاحب خانه به تیمارستان منتقل شد 11-فلانی کم اورد و خود کشی کرد 12- عاشقی بخاطر جواب رد شنیدن از معشوق بصورت معشوق اسید باشید و .... هزاران مشکلات از این قبیل و مشکلاتی از قبیل حرص . طمع . حسد . کم حوصلگی . بریشانی . غرور . خساست. و ...اینها مسایلی است که بشر با انها دست و بنجه نرم می میکندبرخی بر اثر این مشکلات فوت میکنند و برخی خود کشی که در هر دو صورت مشکل ظاهرا حل میشود برخی به دکتر و دارو بناه می بردند و برخی به الکل و برخی به مواد مخدر که البته هیچیک از این راه حلها در واقع راه حل نیست بلکه افزایش مشکل دیگری است بس چه باید کرد تا واقعا بشر از این مشکلات نجات یابد بیشنهاد عرفا عاشقی است تا در بناه عشق انسان از خود بیخود شود و اصلا مشکلی نبیند تا بخواهد انرا حل نماید بنابراین دیدار تو حل مشکلاتست و یا بقول حافظ ( دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن )یعنی گدایی در کوی او بهتر از بادشاهی در این دنیاست و اگر انسان بنواند به اینجا برسد (از سر خواجگی کون و مکان بر خیزد ) (ای دل ار سیل فنا بنیان هستی بر کند چون ترا نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور و یا دل قوی دار که بنیان بقا محکم از اوست ) به امید روزی که بنوانیم مصداق حرفهای حافظ شویم ( ما نگوییم بد و میل به نا حق نکتیم جامه کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم عیب درویش و توانگر به کم وبیش بد است کار بد مصلحت انست که مطلق نکنیم رقم مغلطه بر دفتر دانش نزنیم سر حق بر ورق شعبده ملحق نکنیم شاه اگر جرعه رندان نه به حرمت نوشد التفاتش بمی صاف مروق نکنیم خوش برانیم جهان در تظر راه روان فکر اسب سیه و زین معرق نکنیم اسمان کشتی ارباب هنر می شکند تکیه ان به که بر این بحر معلق نکنیم گر بدی گفت حسودی و رفیقی رنجید گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنیم حافظ ار خصم خطا گفت نگیریم بر او ور به حق گفت جدل با سخن حق نکنیم ) به امید ان روز
سلام. در بیتی که گفته شده 'زهر از قبل تو نوشدارو' کلمه 'قبل' چطوری تلفظ میشه و معنای آن به زبان امروزی چی هست؟ من در خیلی از شعرهای سعدی این کلمه رو میبینم ولی نه معناشو متوجه میشم و نه طرز تلفظ. ممنون میشم جواب بدید.
در پاسخ به رضا :
کلمهی قِبَل (به کسر ق و فتح ب) به معنی (طرف، سمت، سو، جانب و پهلو) است.
"زهر از قبل تو نوشدارو" یعنی زهری که از جانب تو و از طرف تو به من داده شود، مانند نوشدارو شیرین و شفابخش است.
سلام.
لطفا بیت دوم و سوم رو معنی کنید و نقش کلمات رو بگید.
ممنون
در جواب محمد:
دیباچه: نوشتهایست در ابتدای داستان یا نمایش که معمولاً برای شروع حکایت و جلب توجه خواننده نگاشته میشود
مثلا دیباچه گلستان سعدی که آغازگر گلستان است
دیباچهٔ صورت بدیعت
عنوان کمال حسن ذات است
یعنی صورت زیبای تو مقدمه ای است برای جلب توجه بیننده که به طور کامل، زیبایی و خوبی ذات را نمایان می کند و شروع دفتر زیبای آفرینش است.
لبهای تو خضر اگر بدیدی
گفتی: «لب چشمه حیات است!»
در داستان ها آمده است که خضر به دنبال آب حیات بود. اگر خضر لب های تو را ببیند می گوید که این ها لب و کنار چشمه آب حیات است
از سعدی عزیز:
بر مرگ دل خوشست در این واقعه مرا
کآب حیات در لب یاقوت فام اوست
اگر خود آب حیاتست در دهان و لبش
مرا عجب نبود کان لب و دهن بکشد
آب حیات در لب اینان به ظن من
کز لولههای چشمهٔ کوثر مکیدهاند
سر زلفت ظلمات است و لبت آب حیات
در سواد سر زلفت به خطا مینگرم
سلام.
لطفا بیت اول رو معنی کنید.
ممنون.
دیدن تو مشکلات رو حل می کنه
غیر ممکنه از تو صبر کرد
به همین سادگی به همین خوشمزگی
آناهیتا
دیدار تو حل مشکلات است
صبر از تو خلاف ممکنات است
وقتی ترا می بینم دیگر مشکل لاینحلی نمی ماند
بدون تو صبر کردن برایم ممکن نیست
دیدار تو حل مشکلات است , دیدن تو مشکلات رو حل میکنه
مشکل وجود دارد (شاید ندیدن تو) که دیدار تو مشکل رو حل میکنه , اصولا هیچ مشکلی لاینحل نیست به جز مرگ که البته مرگ گاهی هم مشکلات رو حل میکنه !
نمی دونم شاید گاهی اگه لقمه رو دور سر چرخوند بعد گذاشت دهن , طمع آدم برای خوردنش بیشتر بشه
در بیت ششم همان «شهر» صحیح است. مقصود این است که زیباتر از تو نیست که دیدنش مرا از نماز غافل کند. افزون بر اینکه در شرع صورتی نداریم که مبطل نماز باشد.
دلیر آمدی سعدیا در سخن..
غزل ۵۳
وزن : مفعول مفاعلن مفاعیل
۱. دیدار: چهره و صورت.
ایهام: دیدار تو ۱- دیدن تو ۲- چهره ی تو.
معنی: رخسار و ملاقات تو تمام دشواری ها را آسان می سازد، ولی شکیبا ماندن در فراق تو امکان ندارد و برخلاف چیزی است که می تواند اتفاق افتد. ۲. دیباچه: معربش دیباجة است. نوعی جامه ی ابریشمین که قباچه ی سلاطین به آن باشد که به جواهر مکلل سازند و آن از لوازم لباس پادشاهی است. ( لغت نامه ) / بدیع: تازه و زیبا / عنوان: ابتدا و سرآغاز / حسن: زیبایی و جمال / ذات: هستی و وجود، سرشت و فطرت. استعاره ی مکنیه: دیباچه ی صورت ( صورت به کتابی تشبیه شده که دیباچه دارد ). یا می توان آن را تشبیه صریح دانست: صورت مانند دیباچه است / تناسب: دیباچه، عنوان.
معنی: آنچه از چهره بدیع و زیبایت در اولین وهله به چشم می آید، سرآغازی است برای
نمودن کمال زیبایی گوهرین تو.
۳. خضر: « نام یکی از پیغمبران یا اولیاست. این نام در قرآن کریم نیامده است و تنها چیزی که هست، وصف او به عبودیت و حصول علم لدنی است. مطابق اکثر روایات اسلامی نام او خضر و کنیتش ابوالعباس است و بعضی نام او را الیسع گفته اند و درباره شهرت وی به خضر می گویند که او به هر جا می گذرد یا هر جا که نماز می گزارد، زمین در زیر پا یا در اطراف او
سبز و خرم می شود و بعضی گفته اند که نامش ایلیاست و مادرش روسی و پدرش از پارس بوده است. به روایتی خضر پسرخاله اسکندر بود، همچنین به روایتی خضر برادر الیاس است.
اسم پدر الیاس مهراس بود و او از نظر داستانی با الیاس به معنی الیا ربطی ندارد.
خضر و الیاس و اسکندر در طلب آب حیات به ظلمات می روند خضر و الیاس از چشمه ی حیوان می نوشند و عمر جاویدان می یابند، اما هنگامی که اسکندر می خواهد از آب حیات بنوشند، ناگهان چشمه از نظر ناپدید می شود. چشمه ی حیات در صخره ای موسوم به صخره ی موسی کنار مجمع البحرین بوده است.
در روایات مذهبی آمده است که موسی از خداوند طلب می کند تا او را با یکی از مردان حق آشنا سازد و خداوند او را با خضر آشنا می کند.
به این ماجرا در قرآن کریم سوره کهف (۱۸) اشاره شده است." (فرهنگ تلمیحات) /چشمه ی حیات: آب حیوان، آب زندگی، آب خضر که در غزلیات سعدی همه این ترکیبات به کار رفته است. به عقیده قدما آبی بوده است در ظلمات که در انتهای دنیای مسکون جای دارد و هرکس از آن چشمه آب بنوشد، عمر جاودانی خواهد یافت.
در اساطیر آمده است که ذوالقرنین برای یافتن آن چشمه به ظلمات رفت؛ اما نتوانست بدان دست باید؛ ولی خضر پیغمبر که وزیر و پسر خاله ی او بود، به همراه الیاس نبی آن چشمه را یافتند و از آبش نوشیدند و عمر جاودان پیدا کردند. این افسانه علت مضامین بسیار در اشعار فارسی شده است. در اصطلاح صوفیان گاهی کنایه شده است از سرچشمه ی عشق و محبت که هر که از آن بچشد، هرگز معدوم و فانی نشود و نیز اشارت به دهان معشوق و گاهی به معنی سخنان پیر و مرشد است که به سالک حیات ابدی می بخشد.
تلمیح: به داستان خضر و آب حیات / جناس تام: بین دو " لب".
معنی: اگر خضر لب های تو را می دید، آنها را لب چشمه ی آب حیات می پنداشت.
۴.کوزه ی نبات: آن کوزه ای که شیره ی نبات در آن ریزند تا منجمد شود. ( لغت نامه )
معنی: لبان خویش را بر کوزه ی نبات بگذار و بردار. از آن پس در اثر شیرینی لبابت کوزه ی آب به نبات تبدیل می شود.
۵. سحر: جادو/ غمزه: ناز و عشوه، اشاره به چشم و ابرو / دعوی: ادعا.
تشبیه: غمزه به سحر ( اضافه ی تشبیهی )
معنی: یقین دارم که تو روزی با این ناز و کرشمه ای که به سحر و جادو می ماند، ادعای معجزه خواهی کرد.
۶.قبل: سوی و طرف/ نوشدارو: پادزهر، نام معجونی است معروف که شیرین مزه و مفرح قلب و مقوی معده و دوایی است که دفع جمیع آلام و جراحت ها کند. (لغت نامه )/ فحش:ناسزا/طیبات: جمعِ طیبه، سخنان پاکیزه و زیبا.
تضاد: زهر و نوشدارو، فحش و طیبات/
ایهام:طیبات ۱- بخشی از غزل های سعدی ۲- جمع طیبه، سخنان پاکیزه و زیبا.
معنی: زهر اگر از جانب تو باشد، مثل داروی بی مرگی است، و ناسزا اگر از دهان تو برآید، همانند سخنان پاک و ظریف و دلپسند است.
۷.مبطل صلات: باطل کننده ی نماز.
معنی: در شهر چهره ای مانند تو که بتواند نماز نمازگزاران را باطل سازد ندیدم؛ یعنی چهره ات چنان زیباست که نمازگزار با دیدن آن، قبله را رها می کند و نمازش باطل می شود.
۸. عهد: پیمان
معنی: می بینم که عهد و پیمان تو در دوستی و نیز توبه ی من از عشق، هر دو شکـننده و ناپایدار است.
۹.دولت: ثروت و مکنت و مال / زکات: "در فقه آنچه به حکم شرع، درویش و مستحق را دهند." (لغت نامه )
تشبیه:حسن به دولت ( اضافه ی تشبیهی ). معنی: چهره ات زیباست و این زیبایی ثروت است که باید برای آن زکات بپردازی و زکات چهره ی زیبایت توجه و نگریستن به عاشق است.
۱۰. فرات: آب صاف شیرین خوشگوار، نهر عظیمی است که به دجله پیوندد و هر دوی آنها یک نهر شوند در عبادان و به خلیج فارس ریزند. (لغت نامه )
معنی: اگر تشنه ای در بیابان، در اثر تشنگی از پای درآید، دیگر چه سودی دارد که تمام
دنیا مثل فرات ( پر آب ) باشد؟
۱۱.معنی: سعدی از اینکه در راه دوست جان نثار کند، باکی ندارد؛ زیرا جان دادن عاشقان در راه عشق و دوستی برای آنان نوعی رهایی و نجات به شمار می آید.
با تشکر از دوست و همکار خوبم مهربانو مرضیه دارنگ 🙏
منبع : شرح غزلهای سعدی
دکتر محمدرضا برزگر خالقی
دکتر تورج عقدایی
سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟
از گلستان ِ ما بِبَر طبقی
شاد و تندرست باشید .
دیدار تو حل مشکلات است
صبر از تو خلاف ممکنات
ودرجایی دیگر خداوندگار سخن، سعدی میفرماید:
گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق
ساکن شود بدیدم و مشتاقتر شدم
ودرجایی دیگر:
شوق است در جدایی و جور است در نظر
هم جور به که طاقت شوقت نیاوریم..
سعدی آنجه را که با دیدن معشوق بر روح وروان عاشق میگذرد به زیبایی بیان کرد،.. روحش شاد🌹
زهر از قبل تو نوشدارو
فحش از دهن تو طیبات است
دعایی گر نمیگویی به دشنامی عزیزم کن
که گر تلخست شیرین است از آن لب هر چه فرمایی
سعدی از اخلاق دوست هرچه که آید نکوست/گو همه دشنام گو کزلب شیرین دعاست
(استاد سخن فارسی یک جمله و مفهوم به چند شکل میگویبد،کمتر شاعری هست که بتونه برای یک منظور به چند روش شعر بگوید.. سعدی از اینگوه اشعار زیاد داره)
بیت سوم «لب های تو خضر اگر بدیدی گفتی لب چشمه حیات است» آرایه تلمیح دارد به داستان حضرت خضر و آب حیات