گنجور

غزل شمارهٔ ۵۲

آن ماه دو هفته در نقاب است
یا حوری دست در خضاب است
وان وسمه بر ابروان دلبند
یا قوس قزح بر آفتاب است
سیلاب ز سر گذشت یارا
ز اندازه به در مبر جفا را
بازآی که از غم تو ما را
چشمی و هزار چشمه آب است
تندی و جفا و زشتخویی
هرچند که می‌کنی نکویی
فرمان برمت به هر چه گویی
جان بر لب و چشم بر خطاب است
ای روی تو از بهشت بابی
دل بر نمک لبت کبابی
گفتم بزنم بر آتش آبی
وین آتش دل نه جای آب است
صبر از تو کسی نیاورد تاب
چشمم ز غمت نمی‌برد خواب
شک نیست که بر ممر سیلاب
چندان که بنا کنی خراب است
ای شهرهٔ شهر و فتنهٔ خیل
فی منظرک النهار و اللیل
هر کاو نکند به صورتت میل
در صورت آدمی دواب است
ای داروی دلپذیر دردم
اقرار به بندگیت کردم
دانی که من از تو برنگردم
چندان که خطا کنی صواب است
گرچه تو امیر و ما اسیریم
گرچه تو بزرگ و ما حقیریم
گرچه تو غنی و ما فقیریم
دلداری دوستان ثواب است
ای سرو روان و گلبن نو
مه پیکر آفتاب پرتو
بستان و بده بگوی و بشنو
شبهای چنین نه وقت خواب است
امشب شب خلوت است تا روز
ای طالع سعد و بخت فیروز
شمعی به میان ما برافروز
یا شمع مکن که ماهتاب است
ساقی قدحی قلندری‌وار
در ده به معاشران هشیار
دیوانه به حال خویش بگذار
کاین مستی ما نه از شراب است
باد است غرور زندگانی
برق است لوامع جوانی
دریاب دمی که می‌توانی
بشتاب که عمر در شتاب است
این گرسنه گرگ بی‌ترحم
خود سیر نمی‌شود ز مردم
ابنای زمان مثال گندم
وین دور فلک چو آسیاب است
سعدی تو نه مرد وصل اویی
تا لاف زنی و قرب جویی
ای تشنه به خیره چند پویی
کاین ره که تو می‌روی سراب است

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

شمارهٔ ۵۲ به خوانش حمیدرضا محمدی
شمارهٔ ۵۲ به خوانش محسن لیله‌کوهی
شمارهٔ ۵۲ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
شمارهٔ ۵۲ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۵۲ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل شمارهٔ ۵۲ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۵۲ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۵۲ به خوانش امیر اثنی عشری

آهنگ ها

این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟

"فریاد"
با صدای محمدمهدی ایمنی (آلبوم سوگ و طرب)

حاشیه ها

1387/07/16 22:10

این شعر یک ترکیب بند است که در بخش غزلیات (به اشتباه یا به پیروی از نسخ قدیم) آورده شده است.

1394/01/21 22:03
س

سعدی.......دست درد نکنه....خعلی زیبا هست....رفیق چجور این کلمات به ذهنت خطور کرده؟؟؟؟؟ کاشکی تو دوره تو بودم باصدای خودت شعرهاتو میشنفتم......راستی من همیشه سال تحویلو کنار مقبرت جشن میگیرم....افنخار منی همشهری........خداوکیلی یه شب بیا به خوابم باهات حرف بزنم....
ارادتمند تو ......س

1402/08/21 01:11
ادبیات

🌹🌹🌹

1394/03/29 23:05
جی ۷

ساقی قدحی قلندری وار
درده به معاشران هشیار
دیوانه به حال خویش بگذار
کاین مستی ما نه از شرابست

1394/03/29 23:05
جی ۷

این گرسنه گرگ بی ترحم
خود سیر نمی‌شود ز مردم
ابنای زمان مثال گندم
وین دور فلک چو آسیابست

1394/06/27 22:08
شایق

با سلام ( فی منظرک النهار واللیل ) یعنی وقتی چشم به مویت می افتد تو بنهانی در بشت این مو ( هو الباطن او بنهان است )و وقتی چشم به رویت می افتد تو مثل روز روشن و درخشاتی و همه را نور می بخشی ( هو الظاهر او اشکار است ) بستگی به کسی دارد که تو را می نگرد همه می نگرند بعضی جز سیاهی چیزی نمی بینند و بعضی جز روشنی نمیبنند

1402/09/16 00:12
وحید شرفی چکان

سلام بر شما. فی منظرک نهار و لیل. یعنی در نگاه به تو یا در جلوه تو، روز و شب است. روز به معنا چهره و شب به معنا زلف 

1394/06/28 00:08
نا آشنا

شایق گرامی
اگر ممکن است جور دیگری معنی کن که ما هم بفهمیم

1394/06/28 09:08
شایق

با سلام و سلام ویژه و درود فراوان خدمت دوست عزیز و گرامی جناب نا اشنای بسیار اشنا برا ی اینکه شاید به تفاهم برسیم ناچارا بحث عمیق تری را مطرح میکنم و ان اینکه دو طرز تفکر کلی در دنیا وجود دارد الهی و مادی الهی معتقد به اینست که خدا جهان را افریده و خود او همیشه بوده است و خود علت وجود خود است و اما مادی معتقد است که جهان ابتدا یک ماده بسیار فشرده بوده است که ناگهان این ماده منفجر شده و این جهان کنونی بیدا شده است مادی نیز معتقد است که ان ماده اولیه خود بخود بوده است و علتی ندارد بس هم الهی و هم مادی هر دو میگویند چیزی که جهان را بوجود اورده است خود بخود بوده است و به اصطلاح فلاسفه قایم به ذات است اما با تفکر مادی بسیاری از بدیده ها قابل توجیه نیست مثل بیدایش حیات در روی کره زمین چرا که ماده بی شعور نمی تواند شعور خلق کند موجودی که خود حیات ندارد نمی تواند حیات خلق کند از این مسایل کلی که بگذریم فرد مادی مسایل بسیار جزیی دیگری را نمی تواند توجیه کندمن جمله اینکه هفت ملیارد نفر فعلا در روی کره زمین زندگی میکنند و اثر انگشتان انان با هم متفاوت است و در واقع تمام فرزندان ادم از اول خلقت تا زمان دمیده شدن صور اسرافیل اثر انگشتانی متفاوت داشته و خواهند داشت و این مطلب جز با اعتقاد به خداوند قابل حل نیست و یا مسایلی از قبیل کارهایی که مرتاضان انجام میدهند مثلا بیمار نا علاجی را بدون هیچگونه جراحی عمل میکنند و ان بیمار خوب می شود و یا بیماری که دکترها او را جواب کرده اند ولی با توسل به امام یا امام زاده ای و یا شخص وارسته ای بطور معجزه اسایی شفا می یابد و یا خوابهایی که انسان می بیند و عین همان خواب چند روز بعد در بیداری اتفاق می افتدمثلا خواب می بیند که تصادف کرد و چند روز بعد عینا همان حادثه برایش اتفاق می افتد و ....اینها چیزهای است که با اعتقاد به مادی بودن جهان به هیچ عنوان قابل توجیه نیست بس جهان قطعا افرینده ای دارد و این افرینده انسانی را به عنوان جانشین خودش در روی کره خاکی ایجاد کرد و این جانشینی به این خاطر نبود که خداوند مقداری کار در روی زمین دارد که یا نمی تواند انجام بدهد و یا نمی رسد انجام دهد تا جانشین او برایش انجام دهد بلکه میخواست این جانشین تمام صفات خودش از جمله بخشش . خلاقیت . عدل . انصاف .دوست داشتن . عشق به مخلوق و... را داشته باشد و خدا خمیر مایه این صفات را با روح خودش در انسان دمید و برای اینکه انسان بتواند این صفات رادر وجود خود ملکه کند و با انها عجین شود باید مسیری خاص را طی نماید که به ان عشق . درویشی . تصوف . عرفان ... میگویند و اگر ببذیریم که چنین افرادی وجود دارند باید ببذیریم که انها دوست دارند ( چنانچه خدا دوست دارد )دیگران نیز حتی المقدور به این راه قدم نهند و برای تشویق دیگران به این مسیر مجبور بوده اند حرفشان را بزنند که این حرفها را برخی از انان شفاف و بی برده گفته اند که در این راه سر هم از دست داده اند( منصور حلاج ) و برخی با کنایه و مجاز صحبت کرده اند که سعدی از این جمله است و کلا عرفا برای اینکه حرفهایشان عا م زده نشود و هر کسی از ان سر در نیاورد نه به ان خاطر که بخیل بوده اند بلکه بخاطر اینکه حرفهای انان عمیق است و ممکن است انان در نظر ظاهر بینان به کفر متهم شوند و فتنه ای ببا شود برای خود اصطلاحاتی وضع کردند وسعی نمودند در قالب این اصطلاحات مطالبشان را بیان کنند یکی از این اصطلاحات مو ورخ محبوب است که مو کنایه از خلقت خداوند است که سیاه است و به شب تشبیه شده است و باعث گمراهی وراه گم کردن میشود مانند تمام توجیه هایی که برای نبود خدا میشود و رخ محبوب بر عکس تمام روشنیهایی است که راه را به سوی او نشان میدهدکه به روز تشبیه شده است البته تمام این بحثها مبتنی بر مبانی فوق می باشد و کسی که این مبانی را قبول نکند بالطبع چنین تفاسیری را نیز قبول نخواهد داشت و این تقابل تا روز قیامت باقی میماند ( البته ممکن است طرف قیامت را نیز قبول نکند ولی اگر قیامتی بود) و انجا حقایق عریان بر همه اشکار میگردد والسلام علی من اتبع الهدا )

1394/06/29 01:08
کوکب

شایق جان
شما گرفتار محدودیت فکری بسیاری
تا به حال هیچ مرتاضی بدون عمل جراحی نتوانسته لا علاجی را عمل جراحی کند ، جز همان شعبده و مرتاضی
اگر دقت کنی میبینی هیچ چیز در دنیا کاملاً با چیز دیگری شباهت کامل ندارد ، فیزیک که خوانده ای
طبیعت هم قادر نیست هیچ دو موجودی را شبیه هم بسازد چه رسد به اثر انگشت ، ضمن اینکه اگر ساخت دلیلی بر وجود باری تعالی نیست
به چه دلیل میگویی انسان جانشین خداست ؟
منصور حلاج اشتباه است ، حسین حلاج فرزند منصور
ابوعبداله الحسین بن منصور حلّاج و کنیه او ابوالمغیث است
روح خدارا از کجا آورده ای که در انسان دمیده شد
آنقدر یک مصرع ساده
فی منظرک النهار و اللیل
را پیچاندی تا به مغلطه خود برسی
به معشوق میگوید : در جمال تو هم سیاهی شب است و هم فروغ روز
اینهمه صغرا کبرا ندارد
در کتابی نوشته بود خرافات ناشی از جهل و نادانیست
نوامیس طبیعت بازیچه ی دست و ساخته ی آرزوهای ما نیست

1394/06/29 02:08
ناشناس

کوکب بانو
مغلطه و خرافات را خوب گفتی

1394/06/29 09:08
شایق

با سلام وسلام ویژه خدمت جناب کوکب حانم و جناب ناشناس اولا این بحث طولانی بخاطر ان مطرح شد که قبلا با جناب نا اشنا بحثی داشتم و ایشان معتقد بود که عارفی وجود ندارد واینها بقول شما خرافات است نمی دانم بحث منطقی که دو گروه فکری را معرفی میکند کجایش محدودیت فکر است؟ شما اگر در گروه مادیون قرار دارید یک سری اتفاقاتی در این جهان می افتد که با ماده و قابلیتهای ان قابل توجیه نیست و اینکه بر سر جزییات این مطلب بحث شود مشکلی را حل نمیکند اینکه من بگویم در ادیان الهی در باره خلقت ادم و دمیده شدن روح خدا در انسان امده و شما بگویید اینها خرافات است و محدودیت فکر و از این طرف من بگویم شما محدویت فکر دارید مشکلی را حل نمیکند شما اگر عرفان را قبول دارید ناچارا باید قبول کنید که چنین اصطلاحاتی در بین عرفا مطرح است و کتب انها مملو از این اصطلاحات است و اگر منکر عرفان هستید بحثی با هم نداریم ( لکم دینکم و لی دبن ) دین و عقیده شما مال خودتان دین من نیز مال خودم والسلام علی من اتبع الهدا

1394/06/29 20:08
شایق

با سلام و سلام دو باره خدمت دوستان اگر درست یادم باشد حدود یکسال و اندی بیش مرتاضی روبروی کاخ سفید امریکا به مدت دو ساعت در ارتفاع دو متری از زمین بدون هیچ تکیه گاهی بصورت چهار زانو نشست و فیلم ان به تمام دنیا مخابره شد اینکار با هیچ قانون فیزیکی قابل توجیه نیست و همچنین بسیاری از کارهای مرتاضان قابل توجیه با قوانین فیزیک نیست و فیلمهای انان در دنیا موجود است و قابل دسترسی و اگر اینها را جادو بدانی باز جادو وجادوگری خلاف قواتین مادی است و اگر ببذیری که در کل جهان حتی یک مورد خلاف قوانین طبیعی وجود دارد نا چارا باید قبول کنی که نیرویی غیر مادی بر جهان حاکم است و ان نیرو خداست و اما در مورد اثر انگشت هیچگاه طبیعت بی شعور نمی تواند در مساحت تقریبا دو سانتیمتر مربع میلیاردها نقش مختلف ایجاد نماید و اما یک سوال ایا طرز تفکری که انسان را جانشین خدا می داند و او را تا بینهایت گسترش میدهد محدود است یا طرز تفکری که انسان را ناشی از تحولات مادی می داند؟ قضاوت با شما بهرحال بدانید که ماده بسیار محدودتر از ان است که بتواند همه مسایل هستی را حل نماید

1394/06/29 22:08
کوکب

شایق جان
لطفاً نشانی بدهید که آین آقا/ خانم ”نا آشنا“
که من از ایشان جز سخن استوار نشنیده ام
در کجا گفتند: ” عارفی وجود ندارد واینها خرافات است؟
امید که نشانی بدهید تا از لقب ” دروغ زن “ برهید
باقی مطالب ، لکم دینکم و لی الپوچ
باشد که رستگار شوید

1394/06/29 22:08
روفیا

من براستی در نمی یابم موضوع بحث چیست ؟
آیا غیر از این است که گروهی بر این باورند که طبیعت و ماده خود آنچنان هوشمند است که خودش را بازسازی و متکامل میکند و گروهی نیز بر این عقیده که خداوندگاری چنین میکند ؟!
به هر حال هر دو گروه به وجود یک هوشمندی در پس پدیده ها باور دارند .
آیا واقعا این مهم است که ما نام آن را خدای بگذاریم یا طبیعت یا اهورامزدا یا شعور برتر ؟؟
فراموش نکنیم که همه این واژه ها ساخته و پرداخته ذهن بشر هستند .

1402/05/10 21:08
میر نور الدین علوی

در گام اول بله مهم نیست که این وجود کیست

اما پس از اثبات این وجود محض یا این معنا و حقیقت، عقلا بایستی آن را توصیف کنید و اعتقاد و باور به یک وجود صرف معنایی ندارد

و توصیف یک معنی و وجود در این عالم جز با اسم و واژه ممکن نیست که بر آن دلالت کند و آن را از غیرش متمایز کند، همانطور که در موجودات دیگر این عالم نیز چنین است

پس مهم است که نام این وجود را چه بگذاریم چون این اسم حامل ویژگی های آن وجود است و در این مرحله فرق دارد که خدا بگوییم یا نام دیگری؛

این بحث عقلی است و اما اینکه این واژه ها ساخته کیست و از کجا آمده بحث دیگری است

1394/06/29 22:08
شایق

سلام وسلام ویژه خدمت کوکب خانم لطفا شما به غزل 37 رجوع بفرمایید ایشان در انجا فرموده ا ند که عرفان از بافته های ذهن عطار است و اما خرافات را از قول جنابعالی نقل کردم نه از قول جناب نا اشنا در ضمن بدانید که ما به این بقول شما بوچیات افتخار میکنیم و از خدا میخواهم هر دم بر انها بیفزایدانشا الله

1394/06/29 23:08
ناشناس

شایق گرامی
trick surgery
را در یوتیوب سرچ کنید ، در میابید که چه شامورتی بازی هایی پست پرده ی این به قول شما جراحی های بدون عمل هست
ضمناً اگر جایی من گفته ام عارفی وجود ندارد و اینها خرافات است حرفم را پس میگیرم که پدرم یکی از عارفان خالص هستند ولی هرگز این چنین سخنان که شما میگویید از زبانشان نشنیده ام
امید که خوش باشید با دنیای غیر مادی خویش

1394/06/30 00:08
نا آشنا

حاشیه ی قبلی را بدون نام فرستادم ناشناس امد

1394/06/30 00:08
کوکب

متاسفانه شما را آنطور که هستید شناختم
بخوانید آنچه که ” ناآشنا “ در غزل سی و هفتم
نوشته اند
ایشان گفته اند تذکرت الاولیا زاییده ی افکار جناب عطار است
:ایشان به شما نوشته اند
جناب شایق
با درود
اینهمه راه رااز کجا خبر دارید چه کسی تا به حال به وصال رسیده که این اخبار را شما از او شنیده اید کدام به قول شما عارف ره صد ساله را یک شبه پیموده ، سپاسگزار میشوم یکی دو مثال و نام از این عارفان بیاورید
نکند دیگران در باره ی کسی این تخیلات را بافته باشند که امیدوارم اینگونه نباشد
این بنده در مورد عرفان و عرفا بسیار خوانده ام که تذکرت الاولیا نمونه ی بارز آنست ولی گمان میکنم همه زاییده ی افکار جناب عطاربوده است
من دیده ام اشخاصی را که دنیا و کار دنیا را به هیچ گرفته اند و
بی نیاز مطلق بوده اند با چند تنی از ایشان زندگی کرده ام
و بزرگمردی هایشان را ستایش کرده ام ولی گمان میکنم حالات روحی و عشقی که در وجودشان موج میزند بر همگان پوشیده است
اینان بر سر بازار جار نمیزنند تا دیگران را از پس پرده ی اسرار با خبر کنند
تا شما بر چه عقیده باشید
با احترام
ناآشنا
چه خوب بود دقت بیشتری میکردید تا دروغ زن جلوه نکنید
ضمناً به استاد عربی دانی هم بگویید لکم دینکم یعنی چه
کوکب

1394/06/30 00:08
کوکب

روفیا بانوی عزیز
بحث بر سر وجود خدا و طبیعت نیست
اینکه آیا طبیعت خود به خود به وجود آمده ، روح دارد یا ندارد کسی نشسته با سرانگشت توانای خود به میل خویش این گردونه ر امیگرداند
اینها را من اظهار نظر نمیکنم که صدها قبل از من و شما اینکار کرده اند و هنوز داستان و بحث ادامه دارد
صحبت بر سر اینست که ما نظراتمان را بدون تحقیق و از روی شنیده هایمان بدون احساس مسئولیت بیان نکنیم تا دیگران را به بیراهه و خرافه بکشانیم
اینکه ایمان ما را به مرتاضی و شعبده بازی حواله کنند ، اینکه تا کسی توانست با چشمبندی دو متر از زمین بلند شود پس قدرت
ماورایی دارد، درد است دردی که گریبان ناپختگان را گرفته یعنی جوانان را ، که تا به خود آیند عمری در بی خبری سپری کرده اند
اگر من بیت عاشقانه ای را از عربی به فارسی به غلط ترجمه کنم و به میل خود با لفّاظی تفسیر ، رشته ادبیات را تعطیل کنیم بهتراست هر آنچه استادان رشتند پنبه کرده ام
با درود به شما بانوی فرهیخته
کوکب

1394/06/30 01:08
کوکب

چه خوش گفت آن رند هوشیار دردمند
نه من از روزگار می بینم نه هم از کردگار می بینم
ای شمایان گرفته دامن جهل عقل را در فرار می بینم
ملتی خو گرفته بر هذیان بی خرد بی شمار می بینم
چشمها بسته گوش ها برپوچ عقل را شرمسار می بینم
جامتان از خرافه لبریز است همه را می گسار می بینم
قوم بدبخت پای ها در گل خیل بی اختیار می بینم
سر نهاده به سجده ی مهمل همه را بنده وار می بینم
تا که قومی چنین فنا رفتند قامتی بس نزار می بینم
هرچه پنهان کنید سستی را ضعف ها آشکار می بینم
تا که در بند این خرافات اید سکّه ها کم عیار می بینم
چشم بگشا که عمر می گذرد سال ها بی بهار می بینم
درّ رخشان به دامنت بسیار بر خزف اعتبار می بینم
گر بگوید ” لیام“ و تو خندی شام تو پایدار می بینم

1394/06/30 08:08
شایق

با سلام انشااله همه دوستان در همه امور چه فکری و چه امور مادی موفق باشند و زندگی و دنیا وفق مرادتان بیش برود شاد و خرم باشید

1394/06/18 23:09
یک نفر

کوکب بانوی گرامی و سرکار شایق گرامی
در یکی از گروه های اپلیکیشن که مدیر گروه افرادی که یکدیگر را نمی شناختند گرد هم آورده بود ، دخترکی نوجوان که عکس پروفایلش حداقل پوشش ممکن را داشت روزی پیامی را فوروارد کرده بود مبنی بر اینکه اگر هزار صلوات را بر مثلا چهل نفر تقسیم کنیم می شود بیست و پنج و سهم تو بیست و پنج صلوات است که اگر بفرستی از در و دیوار نیکبختی میریزد و اگر نه از گردن به پایین فلج خواهی شد یا چیزی ازین قبیل و اگر فوروارد نکنی که دیگر نگو و نپرس ، انواع بلایای آسمانی است که ....
من با زبانی بسیار ملایم از دخترک پرسیدم عزیزم آیا تو واقعا خیال میکنی یک صلوات با هزاران صلوات فرق دارد ؟؟
در پرانتز چون خودم شخصا اگر برکتی در صلوات میبینم در کارکرد آن است و آنرا ذکری میبینم بر زبان تا یاد آورمان باشد بر همه آدمیان نیک درود و سلام میفرستند ، وگرنه اگر خداوند بخواهد بر محمد درود بفرستد از خزانه غیبش میفرستد وچه حاجتی به صلوات ما فقرا دارد ؟
ذکر به معنای یاد است و کارکرد اذکار در نامشان نهفته است . چیزی بر زبانمان جاری میشود تا حقبقتی از قلبمان گذر کند .
حال اگر یک مجسمه از میکل آنژ یا یک غزل از حافظ یا یک اتومبیل کار آمد و زیبا ما را به یاد حقایقی زیبا می اندازد ، چیزی مانند حس زیبای نوستالژی ، همه اینها ذکر هستند .
دیگر چه معنادارد که هزار صلوات بفرستیم و ...
اینها تنها از ذهنم عبور میکرد همچنانکه منتظر پاسخ آن نوجوان بودم ،
الغرض دخترک بیدرنگ در لاک دفاعی فرو رفت و گفت چون در متن پیام چنین گفته بود من چنان کردم !!!
بعد هم بی معطلی گروه را ترک کرد .
چه میشود کرد کوکب بانو ؟ آقای شایق ؟
هر کسی دنیا را از دریچه نگاه خود میبیند ،
اولین واکنش بیشتر انسان ها دفاع است .
گاهی آنقدر تعصب به خرج میدهند که گویا خود مبدع آن دیدگاه فلسفی یا آن پیام تلگرام بوده اند !!
کاش بتوانیم سخنان منتقدان و مخالفان را فارغ از هر گونه سوگیری و تعصب بخوانیم فقط به یک منظور ،
به منظور درک هر چه بیشتر و بهتر حقیقت ،
مگر همه ما همین را نمی خواهیم ؟
مگر نمیخواهیم در این دو روزه عمر از اسرار سر در آوریم ؟ مگر آرزو نداریم سرمان کلاه نرود ؟
پس چرا اینقدر بر سر یک باور پافشاری میکنیم ؟
باقی داستان از این هم جالبتر است .
ماجرا را برای دوستانم تعریف کردم . دوستی گفت: نه روفیا جان میدانی کارکرد هزار صلوات چیست ؟ اینست که تو را از فکر های بیهوده باز میدارد !!!
این یکی را هم نفهمیدم !
به دوستم گفتم اگر ما تنها بلدیم فکر بیهوده کنیم حق با شماست .هزار صلوات بهتر است .
ولی تو را به خدا ببینید انسان هایی از جنس خودمان با نیروی فکر چه کرده اند ، چرا ما نتوانیم و چرا فکرمان را پرواز ندهیم و چرا ازین دنیایی که نظم و هماهنگی اش همگان از یکتا پرست و منکر را به تحسین وا میدارد چیزی نیابیم که مخصوص نگاه ما باشد ؟ چرا سرمان را بالا نگیریم و نگوییم این منم که این زیبایی و این هارمونی را پیدا کرده ام که زندگی بشر را بهبود میدهد ؟؟؟

1394/06/19 16:09
وشایق

با سلام و سلام ویژه خدمت جناب یک نفر فرمایش شما کاملا متین است و این را باید همه بدانیم که هیچگاه همه عقاید یکی نخواهد شد اما وقتی انسانی عقیدهای را بر گزید باید بتواند تمام سوالات احتمالی بیرامون ان عقیده را بدون شعار و بدون تردید حداقل در ذهن خود باسخ گو باشد تا بتواند بر ان عقیده استواری نشان دهد و الا اگر کوچکترین تریدی در وجود انسان بیدا شود ان عقیده را خواه ناخواه رها خواهد کرد و این بحثها دو کار انجام میدهد که هر دو مفید است یا ایجاد تردید میکند ناچار طرف یا مجبور است مطالعه کند که خودبخود ارتقا دانش انجام میشود یا عقیده سست خود را رها کند ویا طرف مطمین میشود عقیده محکمی دارد و الا بخصوص در بینش عرفانی سکوت بهترین حالت است

1395/12/22 12:02
ستاره

کاش دوستان کمی هم در مورد این ترکیب بند صحبت کرده بودن...به همه چیز پرداخته شد،به جز شعر!

1396/01/23 01:03
کیارش

این یک مسمط مربع(چهارتایی) و بدیهی است که غزل و یا ترکیب بند نیست.

1396/02/11 08:05
آرش دانش

خضاب: حنا
وسمه: برگ نیل یا رنگی شبیه نیل که زنان در آب خیس می‌کنند و به‌ ابروهای خود می‌کشند.
دواب: چهارپا
لوامع: جمع لامعه (درخشنده

1396/12/26 15:02
گلادیاتور

در نسخه خطی امان نامه دو بند مانده به آخر این بیت آمده است :
تا لعل تو باده بر لبم ریخت شیرینی شور تو بر انگیخت
مستانه به بوسه ای درآمیخت
این جام ، لب است یا شراب است

1397/07/22 13:10
مزدک

با سلام
یک سوال و یک پیشنهاد
سوال: شایق شما چرسی هستی؟
پیشنهاد: اگر چرسی نیستی اسم خود را به حادق تغییر دهید.

1397/09/15 11:12
مزدک

آقای آرمان
آنچه ما را به اینجا رسانده اطمینان امثال شما از نظریات قرون وسطاییتان است.
عُظمای فرهنگ اسلامی؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!
امثال شما فقط مثل طوطی هستید.و همیشه ساز خود را میزنید.
بر من واجب است تذکر دهم که شاید اندکی تفکر کنی.

1397/09/15 20:12
۸

مزدک
شیخ خود در جایی می فرماید:
" جماعتی که ندانند حظ روحانی
تفاوتی که میان دواب و انسان است
گمان برند که در باغ عشق، سعدی را
نظر به سیب زنخدان و نا ر پستان است."
نمی دانم حظ روحانی را می شناسید یا نظر به نار پستان و سیب زنخدان دارید؟

1398/07/03 02:10
مزدک

8
بنده هر دو را میبینم و دوست دارم.
در ضمن حماقت را در هر لباسی تشخیص میدهم.اگر زمان بگذارد.
دوست دارم به دوش بکشم شما تک تکتان را تا از این طرف به جهان بنگرید.
ازین طرف سیمای شخص و آثار صنع یکیست.
آنجا که حماقت نیست.

1399/01/21 15:03
حمیدرضاا

قالب شعر مربع است..غزل نیست...در همین سایت مربع اوحدی رو ببینید ،شباهتشون رو متوجه میشین

1399/01/19 10:04
مجید شریف نژاد

اقا یا خانم شایق لطفا تراوشات مغز متورم و متوهم خود را اینجا انتشار ندهید

1399/05/12 15:08
همه اوییم...

سلام...
به همه سلام و عرض ادب میکنم..
خانم شقایق نظراتتون خیلی خوبند..اینکه در مناظراتتون هر چقدر درشت گویی ها بهتون بیشتر میشن و شما بدون عکس العمل بد .. نمیتونم وصف کنم ... آفرین/
عرفان اینجوری درک کردم که ما همه اوییم.. ولی هر کدوم تو یه مسیر یا نهایتا دو سه تا مسیر... اونی که تو همه مسیر ها اول و آخره اوست/ هرچی بهش نزدیکتر میشی تشنه تر ..شوق انگیزتر .. ساحلی نیست این دریا را وارد شدی بی توکل نباش ... یکی میگه توکل یعنی چی؟

1399/05/12 16:08
همه اوییم...

سلام یک نفر جان... گرسنه ها پرنده هارو کشتن ،خوردن
آره سفره ی لوی پروازو میگیره

1399/12/08 21:03
امیر مستلزم

هر کجا روی می نهم شایق را نظاره می کنم ،این دیگر چه صیغه ایست؟؟!
از خصوصیات بارز جناب شایق ظاهر اندیشی و نقل قول پاسخ های بی در و پیکر موضوعات اساسی جهان است.
دوست عزیز جناب شایق تویی که خود را صاحب نظر می دانی ...
ایا می توانی تعریف درستی که بدور از سحر و جادو باشد درباره خدا و نظم جهان طبیعت و مرگ برای من بیاوری ؟

1400/06/17 14:09
حسین مرکزی

ماه دو هفته : ماه کامل شب ۱۴

1400/08/11 00:11
مر یم

این بحثا چیه تو رو خدا..هر کی نظر خودشو بگه به اینو اون چه کار دارید خواننده خودش عقل داره.هر چی حس از شعر گرفته بودم پرید

1401/06/09 15:09
فاطمه زندی

 غزل ۵۲

وزن : مفعول مفاعلن مفاعیل

۱. ماه دو هفته:ماه تمام، بدر/نقاب:برقع و روی بند زنان/حوری:جمعِ احوَر و حورا،امروزه در زبان فارسی مفرد است،زیبارویی که موی و چشمی سیاه و پوستی سفید دارد و یا زیباچشمی که سیاهی چشمان او کاملا سیاه و سفیدی آن کاملا سفید باشد/خضاب: رنگ کردن با حنا و گلگونه.

سعدی به جای قالب غزل از نوعی مسمط استفاده کرده است.بند اول از لحاظ قافیه مثل غزل است،اما از بند دوم به بعد،سه مصراع اول به یک قافیه و تمامی مصراع های چهارم از نظر قافیه تابع قافیه بند اول هستند.

این بیت دارای آرایه ی تجاهل العارف است.

معنی: آیا آن یار است یا ماه شب چهارده که در نقاب پنهان شده است؟! یا حوری بهشتی است که انگشتان خود را رنگین کرده است؟!

۲. وسمه: "رنگ سیاه است که زنان با آن ابرو را رنگ کنند، رُستنی ای باشد که زنان آن را در آب جوشانند و ابرو را بدان رنگ کنند و بعضی گفته اند برگ نیل است، چه به عربی ورق النیل می گویند و بعضی گویند نوعی از حناست و آن را حنای سیاه می گویند و جمعی گفته اند سنگی است که آن را به آب می سایند و بر ابرو می مالند، سیاه می کند."( لغت نامه)/

قوس قزح: کمان رنگین که در هوا ظاهر شود و آن را کمان رستم و کمان شیطان گویند و قزح نام فرشته موکل بر ابر و نام شیطان است. ( لغت نامه)

تناسب: قوس قزح، آفتاب/ استعاره مصرحه: آفتاب( صورت تابان معشوق)

معنی: آن چیزی که ابروان دلبند یار را آراسته، وسمه است؟! یا قوس قزحی است که در کنار آفتاب قرار دارد؟!

۳. معنی: ای دوست، سیلاب غم تو ما را در خود غرقه ساخته است، پس بر غرقه ی در این سیلاب بیش از حد ستم مکن.

۴. جناس زاید: چشم، چشمه

معنی: برگرد که در اندوه تو چشم ما به اندازه ی هزار چشمه، آب جاری ساخته است.

۵. معنی: هرقدر که بر خشم و ستم و تندخویی خویش بیفزایی، باز هم زیبا و خوبی.

۶. فرمان بردن: اطاعت کردن، رام شدن/خطاب: رویاروی سخن گفتن، گفتاری درشت و عتاب آمیز.

کنایه: جان بر لب بودن(به مرگ نزدیک شدن و بی تاب و قرار گشتن). چشم بر چیزی بودن: ( منتظر بودن).

معنی: به هرچه فرمان دهی،فرمانبرداری می کنم، با آنکه جان بر لب رسیده و مشرف به مرگ هستم، اما چشم به فرمان تو دوخته ام.

۷.تشبیه: لب به نمک(اضافه ی تشبیهی).روی به بابی از بهشت مانند شده است.

کنایه: کباب بودن دل( به شور و هیجان آمدن،دچار سوز و گداز شدن)/ایهام تناسب:بین واژه ی " کباب" در معنای معروفش که در اینجا مراد نیست با " نمک".

معنی: ای کسی که چهره ات به سان بابی از باب های فردوس است، دل من برای ملاحت لبان تو هلاک و سوخته است.

۸. کنایه:آب بر آتش زدن(فرو نشاندن، تسکین و آرامش دادن). آتش دل(غم و اندوه و سوز و گداز دل) تضاد: آتش، آب

معنی: بر این پندار بودم که سوز درون را با آب فرو نشانم، اما این آتش دل حتی با آب هم فرو نمی نشیند.

۹. تاب آوردن: تحمل کردن.

تشبیه مرکب تمثیلی: بیت نهم مشبه، بیت دهم مشبه به

معنی: در فراق تو کسی تاب شکیبایی ندارد و چشمان من از دست اندوهت به خواب نمی رود.

۱۰. مَمَر: گذرگاه و محل عبور.

 تضاد: بنا، خراب

معنی: و اینکه هرچه تلاش میکنم، خواب ممکن نمی شود، مثل آن است که کسی بر گذرگاه سیل بنایی بسازد. قطعا چنین بنایی بر پای نمی ماند.

۱۱. خیل: قبیله، گروه/نهار: روز/ لیل: شب.

جناس زاید و ناقص: شهره، شهر/ تضاد: نهار ، لیل/ استعاره مصرحه: نهار و لیل(صورت و گیسوان)

معنی: ای کسی که در شهرپر آوازه ای و مردم بسیاری را برآشفته ای، شب(صورت و گیسوان) را می توان در چهره ات دید.

۱۲. دواب: جمعِ دابه، چهارپایان.

تضاد: آدمی، دواب.

معنی: هرکسی که به چهره ی زیبایت میل و گرایش نداشته باشد، چهارپایی است که به صورت انسان در آمده است.

۱۳. تضاد: دارو، درد.

معنی: ای کسی که برای درمان دردم در حکم دارویی شفابخش هستی، اعتراف می کنم که بنده و غلام توام.

۱۴. تضاد: خطا، صواب

معنی: تو آگاهی که من از تو بر نمی گردم، هر قدر که در این باب به راه خطا روی، من آن را درست و صواب تلقی خواهم کرد.

۱۵. جناس لاحق و تضاد: امیر، اسیر/ تضاد: بزرگ، حقیر

معنی: اگرچه تو فرمانروا و ما اسیر تو هستیم و با وجود آنکه بزرگی ما در برابر تو ناچیز است،  

۱۶. تضاد: غنی، فقیر/ کنایه: دلداری( تسلی و غمخواری)

معنی: و اگرچه تو ثروتمند و ما بی چیزیم، اما دلجویی از دوستان و دلداری دادن به آنان ثواب دارد.

۱۷. گل بن: بوته و درخت گل

استعاره مصرحه: سرو روان، گل بن نو( معشوق خرامان و زیبا)/ کنایه: مه پیکر، آفتاب پرتو( معشوق زیبا)/ تشبیه( صفت تشبیهی): مه پیکر و آفتاب پرتو.

معنی: ای معشوق بلند قامت و زیبا، ای آنکه پیکرت مانند ماه است و پرتو روی تو مثل پرتو خورشید، 

۱۸. معنی: با عاشق به گفت و شنود و داد و ستدی عاشقانه بپرداز، زیرا در شب های عشق ورزی نباید خفت.

۱۹. طالع: سعد: نیک و مبارک/ بخت: اقبال و سعادت.

تضاد: شب، روز. استعاره مکنیه: طالع سعد، بخت فیروز( به قرینه ی مورد خطاب واقع شدن)

معنی: امشب تا صبح شب خلوت گزینی با معشوق است، پس ای طالع سعد و ای بخت فیروز من

۲۰. آرایه ی رجوع: از حکم مصراع اول به منظور نکته ی ظریف مصراع دوم که تشبیه چهره ی یار به مهتاب است، برگشته است.

معنی: شمعی در میان ما دو دلداده برافروزید، یا نه، به دلیل وجود چهره ی منور دوست نیازی به روشن کردن شمع نیست.

۲۱. قدح: جام و پیاله ی شراب/ قلندری وار: مانند قلندر و قلندری به معنی شوریدگی و لاابالی گری و بی قیدی است./ معاشران: همنشینان و دوستان یکرنگ.

معنی: ای ساقی، بی پروا و با شوریدگی و لاابالی گری قدحی شراب به همنشینان هوشیار بنوشان.

۲۲. معنی: ولی دیوانه و سرمست عشق را به حال خود رها کن، زیرا مستی دیوانه ی عشق بر اثر شراب نوشی نیست.

۲۳. غرور: فریب و تکبر، آراستن/

لوامع: جمع لامعه، پرتوها و درخشش ها.

کنایه: بادبودن( هیچ بودن) برق بودن: ( تند و سریع بودن) / تشبیه: غرور زندگانی به باد و لوامع جوانی به برق مانند شده است.

معنی: فریفتگی به زندگی همچون‌ باد است که به سرعت می گذرد و درخشش ایام شباب و جوانی به سان صاعقه پرنور و زودگذر است.

۲۴. معنی: پس در آن لحظه ای که توانایی داری، عمر را دریاب و برای لذت برگرفتن از آن فرصت را از دست مده، زیرا عمر به شتاب سپری می شود.

۲۵. استعاره مصرحه: گرگ( روزگار و اجل)

معنی: این دوران گرگ صفت با بی رحمی تمام مردم را می درد و از خوردن آنان‌سیر نمی شود.

۲۶. ابنا: جمع ابن، پسران، فرزندان/ دور فلک به آسیاب مانند شده است.

معنی:مردم روزگار در برابر اجل مثل گندم هستند و گردش روزگار همانند آسیاب است که آنان را در میانه ی سنگ های زیرین و زبرین خود خرد می کند.

۲۷. کنایه: مردِ کسی یا چیزی بودن( حریف و درخور کسی یا چیزی بودن)/ تشبیه مرکب تمثیلی، بیت بیست و هفتم مشبه، بیت بیست و هشتم مشبه به.

معنی: ای سعدی، تا زمانی که لاف میزنی و خواهان نزدیکی با او هستی، مردِ رسیدن به او نیستی.

۲۸. خیره: حیران و سرگشته/ پوییدن: رفتن/ سراب: زمینی که بر اثر تابش خورشید به نظر آب بیاید.

معنی: تو همانند تشنه ای هستی که باید آب به دست آورد، اما این راهی که تو برگزیده ای، به آب نه، بلکه به سراب می رسد.

با تشکر از همکار خوبم مهربانو مرضیه دارنگ .

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

1401/09/07 23:12
سیاووش

بحث وجود و عدم وجود روح یا معنا یا متافیزیک هزاران ساله که از زمان سقراط و پیش از اون تا هگل و کانت و هیوم و کی یرکگور و ملاصدرا و ....  وجود داشته و هیچکدوم هم نتونسته طرف مقابل رو اقناع و توجیه کنه پس چقدر خوبه در عین صحبت کردن و تبادل افکار بتونیم همدیگرو تحمل کنیم.

1402/04/17 00:07
سفید

 

به به... از زیباترین اشعار سعدی

 

1402/04/17 00:07
سفید

 

ساقی قدحی قلندری‌وار

در ده به معاشران هشیار

دیوانه به حال خویش بگذار

کاین مستی ما نه از شراب است...

 

1402/04/17 00:07
سفید

 

دریاب دمی که می‌توانی

بشتاب که عمر در شتاب است...

 

ابنای زمان مثال گندم

وین دور فلک چو آسیاب است...

 

1402/05/10 21:08
میر نور الدین علوی

ای شهرهٔ شهر و فتنهٔ خیل    فی منظرک النهار و اللیل

یا ظاهرا فی بطونه ویا باطنا فی ظهوره!