گنجور

غزل شمارهٔ ۵۱

آن نه زلف است و بناگوش که روز است و شب است
وان نه بالای صنوبر که درخت رطب است
نه دهانیست که در وهم سخندان آید
مگر اندر سخن آیی و بداند که لب است
آتش روی تو زین گونه که در خلق گرفت
عجب از سوختگی نیست که خامی عجب است
آدمی نیست که عاشق نشود وقت بهار
هر گیاهی که به نوروز نجنبد حطب است
جنبش سرو تو پنداری کز باد صباست
نه که از نالهٔ مرغان چمن در طرب است
هر کسی را به تو این میل نباشد که مرا
کآفتابی تو و کوتاه نظر مرغ شب است
خواهم اندر طلبت عمر به پایان آورد
گرچه راهم نه به اندازهٔ پای طلب است
هر قضایی سببی دارد و من در غم دوست
اجلم می‌کشد و درد فراقش سبب است
سخن خویش به بیگانه نمی‌یارم گفت
گله از دوست به دشمن نه طریق ادب است
لیکن این حال محال است که پنهان ماند
تو زره می‌دری و پرده سعدی قصب است

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

غزل ۵۱ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۵۱ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل ۵۱ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل ۵۱ به خوانش سهیل قاسمی
غزل ۵۱ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۵۱ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل شمارهٔ ۵۱ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۵۱ به خوانش امیر اثنی عشری

حاشیه ها

1391/05/16 01:08
علی محمدی

قصب: پرده‌ی نازک در برابر زره که محکم و استوارست.

1392/02/19 01:05
امین کیخا

منظور از خامی نسوختگی است نه ناشیگری

1393/02/07 03:05
دکتر ترابی

آتش روی تو زین گونه ( این گونه؟) که در خلق افتاد...........
جنبش سرو تو پنداری کز باد صباست؟
نه، که از ناله‌ی (نغمه؟)مرغان چمن در طرب است

1393/11/16 01:02
غلامرضا حیدری

آنچه در این غزل بیشترلذت بخش بود مصرع دوم بیت دوم بود:«تامعشوق سخن نگوید دهان او دیده نمی شود»

1393/12/05 11:03
کامران خرم

قصب پارچه نازکی است که ار کتان بافته میشود.

1394/01/16 22:04
گلی اشرف مدرس

به گمان من مصراع اول این بیت که چندین خوانش می تواند داشته باشد بسیار قابل توجه و تامل است:
آدمی نیست که عاشق نشود وقت بهار
هر گیاهی که به نوروز بجنبد حطب است

1394/04/01 20:07
۷

خوراک سعدی بناگوش بوده و بسیار یاد کرده

1394/06/27 20:08
شایق

با سلام سعدی در مصرع اول بیت اول اشاره به ایه قران (هو الظاهر و الباطن او هم ظاهر وهم باطن است ) زلف اشاره به بنهانی او دارد که مانند شب است و بناگوش اشاره به ظهور او را دارد که مانند روز است و در روز اشیا در دید است با توجه اندکی او را قبل و بعد و با اشیا می بینی و همه جا را مملو از خدا می بینی و اگر بی دقت بگذری هیچ چیز جز فنا و نابودی نخواهی دید

1394/09/29 02:11
شمس شیرازی

بی گمان نغمه است ، خدا نکناد که سرو از ناله مرغان چمن در طرب افتد.
نه، که از نغمه مرغان چمن در طرب است

1396/02/11 08:05
آرش دانش

حطب: هیزم

1401/06/13 11:09
فاطمه زندی

وزن: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلات (بحر رمل مثمّن مخبون مقصور)

۱. بناگوش:نرمه و پسِ گوش / بالا: قد و قامت/ صنوبر:⬅️۳/ ۳۴/ درخت رطب: درخت خرما و نخل

تشبیه ملفوف: زلف و بناگوش به شب و روز / تشبیه: بالای صنوبر به درخت رطب مانند شده‌ است.

معنی: آن گیسوان بر چهره ریخته، شب و روز است به هم‌آمیخته. قامتش درخت صنوبر؛ نه، بلکه درخت خرمایی است؛ یعنی افزودن بر بلندی، شیرین است.

۲. گمان و خیال: قوه ادراک/ در سنت ادبی شاعران دهان معشوق را به هیچ مانند کرده‌اند و دهان هرچه کوچک‌تر باشد، زیباتر است.

 غلوّ: کوچکی دهان تا جایی‌که وهم آن را در نیابد.

معنی: دهان تو ازلحاظ کوچکی چیزی است که نیروی واهمه سخندان نیز آن را درنمی‌یابد؛ مگر این‌که سخن بگویی و او بفهمد که لب و دهانی وجود دارد.  

۳. گرفتن: اثر کردن و سوزاندن.

 تشبیه: روی از جهتی سرخی و درخشندگی به آتش( اضافه تشبیهی)/ تضاد: سوختگی، خامی.

معنی: بدین‌سان که چهره‌ات مثل آتش مردم را به کام می‌کشد، اگر آدمیان در آتش عشقت بسوزند عجیب نیست؛ بلکه عجیب آن است که اینان دل به تو نسپارند و در عشقت نسوزند.  

حطب:هیزم.

تشبیه مرکب: مصراع اوّل مشبّه، مصراع دوم مشبّه‌به.

معنی: آن که در شور و غوغای بهاری عشق‌ورزی پیش نگیرد، از آدمیت بویی نبرده‌ است. آری، هر گیاهی که نفس روح‌بخش بهاری در نوروز آن را به نشو و نما واندارد.هیزم است.

باد صبا:⬅️ ۳/ ۳۴ /چمن: سبز و گیاه/ طرب: شادی و نشاط.

مجاز: چمن (باغ)/ کنایه: مرغان چمن (بلبلان).

معنی :آیا تصور می‌کنی جنب‌ و جوش سرو در اثر وزیدن باد صبا است؟ نه، بلکه سرو در اثر نغمه‌های عاشقانه بلبلان به نشاط درآمده است.

۶. کوتاه نظر: بی‌بصیرت و کوردل/ مرغ شب: جغد و خفاش.

 تشبیه: معشوق به آفتاب و کوتاه نظر به مرغ شب مانند شده‌است.

معنی: دیگران بدین‌سان که من به تو گرایش دارم به تو تمایلی نشان نمی‌دهند؛ زیرا تو همانند آفتاب می‌درخشی و کوته‌بینانه مثل خفّاش اند و از آفتاب گریزان .  

۷ طلب :در لغت به معنی خواستن و جستجو کردن است و در اصطلاح صوفیه،از مراحل نخستین سیر الی‌الله است. سالک ابتدا باید حسن طلب را در وجود خود بیدار کند و آنگاه آداب آن را فراگیرد.در کلمات بابا طاهر آمده‌است:" هر کس خوب طلب نکند و در طلب جدی نباشد، به مطلوب نمی‌رسد؛ زیرا پیدا کردن مطلوب نتیجه حسن طلب است."

(عین‌القضاه،... شرح احوال و آثار دوبیتی‌های باباطاهر عریان...، ۵۳۳ به نقل از شرح غزل‌های حافظ، دکتر حسینعلی هروی ۹۶۴.

معنی: آرزو می‌کنم که عمرم را در طلبت به پایان برسانم ، گرچه می‌دانم که پای من آن توانایی را ندارد که این راه را طی کند.

 ۸. قضا: حکم الهی، سرنوشت/ اجل: مرگ

معنی: هر رویداد و اجلی علّتی دارد، مرگ من هم در غم دوست به‌سبب جدائی و فراق از اوست.

۹.یارستن: توانستن. 

تشبیه مرکّب: مصراع اول مشبّه و مصراع دوم مشبّه‌به/ ایهام تضاد: بین "خویش" در معنای غیر منظورش (خویشاوند) با "بیگانه" / تضاد: دوست،دشمن.

معنی: حرف دلم را نمی‌توانم با بیگانگان در میان نهم. آری، از دوست پیش دشمن شکوه کردن از ادب به‌دور است.

۱۰.لیکن: حرف ربط است در معنی استدراک، اما، ولی / پرده: لباس و جامه / قصب: جامه کتانی.

 جناس زاید: حال، محال/ ایهام تناسب: بین "غصب" در معنی" تیر و نیزه "که در این‌جا مراد نیست، با "زره".

معنی: ممکن نیست که احوال عشق سعدی نسبت‌ به تو پوشیده بماند؛ زیرا حتّی می‌توانی زره آهنین را پاره کنی چه رسد به سعدی.

با تشکر از دوست فرهیخته ام خانم دکتر مریم سنجابی 🙏

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

1401/07/05 10:10
Mahmoud P

برخی دوستان تحت تاثیر آموزه‌های دوران مدرسه هنوز اصرار دارند بگویند «مراد سعدی از معشوق، خداوند است»!

نه دهانیست که در وهم سخندان آید

مگر اندر سخن آیی و بداند که لب است

اصلا این بیت را که در وصف یک انسان و آن هم به احتمال زیاد از جنس مذکر است چطور می‌توان به خدا ربط داد؟!  

1402/04/13 01:07
پویان ساعدی

ممنون از خانم فاطمه زندی بابت ترجمه. پیروز باشید.

1403/03/28 01:05
سیّد مبین محدثی

بنظر میاد مصراع اول در بیت هفتم، این شکلی درست باشه:

خواهم اندر طلبت عمر به پایان آرم