غزل شمارهٔ ۵۳۲
چون خراباتی نباشد زاهدی؟
کهش به شب از در درآید شاهدی
محتسب گو تا ببیند روی دوست
همچو محرابی و من چون عابدی
چون من آب زندگانی یافتم
غم نباشد گر بمیرد حاسدی
آنچه ما را در دل است از سوز عشق
مینشاید گفت با هر باردی
دوستان گیرند و دلداران ولیک
مهربان نشناسد الا واحدی
از تو روحانیترم در پیش دل
نگذرد شبهای خلوت واردی
خانهای در کوی درویشان بگیر
تا نماند در محلت زاهدی
گر دلی داری و دلبندیت نیست
پس چه فرق از ناطقی تا جامدی؟
گر به خدمت قائمی خواهی، منم
ور نمیخواهی، به حسرت قاعدی
سعدیا گر روزگارت میکُشد
گو بکُش بر دست سیمین ساعدی
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چون خراباتی نباشد زاهدی؟
کهش به شب از در درآید شاهدی
هوش مصنوعی: اگر در میخانهای زاهدی نباشد، پس چه کسی در شب از در وارد میشود تا نشانی از معشوق به انسان دهد؟
محتسب گو تا ببیند روی دوست
همچو محرابی و من چون عابدی
هوش مصنوعی: محتسب، به او بگو که چهره دوست همچون محرابی زیباست، و من مانند عابدی هستم که در برابر آن عبادت میکنم.
چون من آب زندگانی یافتم
غم نباشد گر بمیرد حاسدی
هوش مصنوعی: زمانی که من به آب زندگی دست یافتم، دیگر برایم مهم نیست که حاسد و حسود من بمیرد یا نه.
آنچه ما را در دل است از سوز عشق
مینشاید گفت با هر باردی
هوش مصنوعی: آنچه در دل ما از درد عشق وجود دارد، نمیتوان با هر زبانی بیان کرد.
دوستان گیرند و دلداران ولیک
مهربان نشناسد الا واحدی
هوش مصنوعی: دوستان و عاشقان زیادی وجود دارند، اما تنها یک نفر است که واقعاً مهربانی را میشناسد.
از تو روحانیترم در پیش دل
نگذرد شبهای خلوت واردی
هوش مصنوعی: در دلپردازی و راز و نیاز، من از تو virtuous ترم و در شبهای تنهایی، به تو نزدیکترم.
خانهای در کوی درویشان بگیر
تا نماند در محلت زاهدی
هوش مصنوعی: یک خانه در محله درویشها بگیر تا دیگر در محل زاهدی باقی نماند.
گر دلی داری و دلبندیت نیست
پس چه فرق از ناطقی تا جامدی؟
هوش مصنوعی: اگر دل داری ولی به کسی وابسته نیستی، تفاوتی با جمادها نداری.
گر به خدمت قائمی خواهی، منم
ور نمیخواهی، به حسرت قاعدی
هوش مصنوعی: اگر به دنبال کمک و پشتیبانی کسی هستی که ایستاده و ثابت قدم باشد، من همانم. اما اگر نمیخواهی، باید با حسرت زندگی کنی.
سعدیا گر روزگارت میکُشد
گو بکُش بر دست سیمین ساعدی
هوش مصنوعی: ای سعدی، اگر زمانه تو را بهسختی میآورد، پس خودت را به دست کسی بسپار که دستش همچون نقره نرم و دلنشین است.
خوانش ها
غزل ۵۳۲ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل شمارهٔ ۵۳۲ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۵۳۲ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل شمارهٔ ۵۳۲ به خوانش سعیده تهرانینسب
غزل شمارهٔ ۵۳۲ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۵۳۲ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۵۳۲ به خوانش سهیل قاسمی
حاشیه ها
1400/08/10 19:11
محمد بخارایی
بسیار زیبا ... با قافیه هایی که در دیگر غزلیات، کمتر تکرار شده.
1402/01/08 18:04
مهتاب ع
در بیت اول مصرع دوم "کِش" خوانده میشود به معنی " که او را"
1403/09/21 16:11
جلال ارغوانی
گفت شعر سعدی است مانند آب
بهتر ازاینش نگفت از حاسدی