گنجور

غزل شمارهٔ ۵۲۵

اگر مانند رخسارت گلی در بوستانستی
زمین را از کمالیت شرف بر آسمانستی
چو سرو بوستانستی وجود مجلس آرایت
اگر در بوستان سروی سخنگوی و روانستی
نگارین روی و شیرین خوی و عنبربوی و سیمین تن
چه خوش بودی در آغوشم اگر یارای آنستی
تو گویی در همه عمرم میسر گردد این دولت
که کام از عمر برگیرم و گر خود یک زمانستی
جز این عیبت نمی‌دانم که بدعهدی و سنگین دل
دلارامی بدین خوبی دریغ ار مهربانستی
شکر در کام من تلخ است بی دیدار شیرینش
و گر حلوا بدان ماند که زهرش در میانستی
دمی در صحبت یاری ملک خوی پری پیکر
گر امید بقا باشد بهشت جاودانستی
نه تا جان در جسد باشد وفاداری کنم با او
که تا تن در لحد باشد و گر خود استخوانستی
چنین گویند سعدی را که دردی هست پنهانی
خبر در مغرب و مشرق نبودی گر نهانستی
هر آن دل را که پنهانی قرینی هست روحانی
به خلوتخانه‌ای ماند که در در بوستانستی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اگر مانند رخسارت گلی در بوستانستی
زمین را از کمالیت شرف بر آسمانستی
هوش مصنوعی: اگر چهره‌ات مانند گلی در باغ باشد، پس از زیبایی‌ات به اندازه‌ای برتر هستی که زمین نسبت به آسمان مقام والایی دارد.
چو سرو بوستانستی وجود مجلس آرایت
اگر در بوستان سروی سخنگوی و روانستی
هوش مصنوعی: اگر تو مانند سروی در باغ باشی که وجودت، مجلس را زینت می‌بخشد، آنگاه اگر در باغ سروی سخن‌ران و زنده باشی، چه زیباست.
نگارین روی و شیرین خوی و عنبربوی و سیمین تن
چه خوش بودی در آغوشم اگر یارای آنستی
هوش مصنوعی: چهره زیبا و رفتار دلنشین و بوی خوشی که از بدن تو می‌آید، اگر تو قدرت داشتی در آغوشم باشی، چه لذتی دارد!
تو گویی در همه عمرم میسر گردد این دولت
که کام از عمر برگیرم و گر خود یک زمانستی
هوش مصنوعی: انگار در تمام عمرم این خوشبختی به من روی می‌آورد که بتوانم از زندگی بهره‌مند شوم و اگر فقط یک لحظه این خوشبختی نصیبم شود.
جز این عیبت نمی‌دانم که بدعهدی و سنگین دل
دلارامی بدین خوبی دریغ ار مهربانستی
هوش مصنوعی: تنها عیبی که در تو می‌دانم این است که نامهربان و دل‌سختی، ای دلربا! چه جای تاسف بر این زیبایی‌ات اگر واقعا مهربان بودی.
شکر در کام من تلخ است بی دیدار شیرینش
و گر حلوا بدان ماند که زهرش در میانستی
هوش مصنوعی: به خاطر دوری از محبوبم، هر چیزی که به نظر خوشایند می‌آید برایم طعم تلخی دارد. حتی اگر خوراکی‌های خوشمزه‌ای مثل حلوا هم باشد، چون درون آن زهر وجود دارد، نمی‌تواند برایم لذت‌بخش باشد.
دمی در صحبت یاری ملک خوی پری پیکر
گر امید بقا باشد بهشت جاودانستی
هوش مصنوعی: اگر لحظه‌ای در کنار یاری که مانند پری است باشیم، و در این لحظه امید به بقا داشته باشیم، بهشت جاویدان خواهد بود.
نه تا جان در جسد باشد وفاداری کنم با او
که تا تن در لحد باشد و گر خود استخوانستی
هوش مصنوعی: تا زمانی که زندگی در بدنم هست، به او وفاداری می‌کنم، حتی اگر در قبر باشد. و اگر تو تنها استخوانی هستی...
چنین گویند سعدی را که دردی هست پنهانی
خبر در مغرب و مشرق نبودی گر نهانستی
هوش مصنوعی: سعدی می‌گوید که دردی وجود دارد که پنهان است و اگر این درد نبود، خبری از آن در شرق و غرب نمی‌بود. این نشان می‌دهد که درد و مشکلات اجتماعی یا انسانی ممکن است در جاهایی وجود داشته باشد ولی ممکن است به چشم نیاید.
هر آن دل را که پنهانی قرینی هست روحانی
به خلوتخانه‌ای ماند که در در بوستانستی
هوش مصنوعی: هر دلی که در درون خود رابطه‌ای معنوی دارد، مانند یک خلوتگاه است که در دل باغی زیبا قرار دارد.

خوانش ها

غزل ۵۲۵ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل شمارهٔ ۵۲۵ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۵۲۵ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۵۲۵ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل شمارهٔ ۵۲۵ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۵۲۵ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۵۲۵ به خوانش سهیل قاسمی

حاشیه ها

1389/04/27 18:06
. دکتر شکوهی

تا آنجا که من می‌دانم پسوند «-یت» به اسم معنا نمی‌چسبد بلکه به اسم ذات می‌چسبد. مانند
آدم --> آدمیت = آدم بودن
اشراف --> اشرافیت = جزو اشراف بودن
فعّال --> فعالیت = فعال بودن
بنابراین اگر بخواهیم از ریشه‌ی «کَمِلَ» استفاده کنیم باید بگوییم
کامل --> کاملیت = کامل بودن
زیرا «کمال» خود اسم معنا است به معنای «کامل بودن» و «کمالیت» یعنی «کامل بودن بودن» که ترکیبی حشو و بیهوده است. بنابراین، به نظر من از سعدی - که در هر دو زبان پارسی و عربی استاد بوده و در نظامیه‌ی بغداد درس خوانده - دور است که پسوند «-یت» را به «کمال» بچسباند. دلیل دیگری که بستن این غزل را به سعدی سست می‌کند بیت پایانی آن است:
هر آن دل را که پنهانی قرینی هست روحانی ----- به خلوتخانه‌ای ماند که در در بوستانستی
من معنای لنگه‌ی دوم را نمی‌فهمم و از شیوایی و فصاحت سعدی هم به دور است. اگر منظور آن است که: «به خلوتخانه‌ای می‌ماند که دری در بوستان دارد» یا «درش در بوستان است» بایستی چنین می‌شد: «به خلوتخانه‌ای ماند درش در بوستانستی» یا «به خلوتخانه‌ای ماند که درْش در بوستانستی» که در هر دو صورت سست می‌بود. در کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی این غزل آمده و هیچ یادداشت و توضیحی در پانویس نیامده است. اما باید به نظر من در این غزل شک کرد.

1393/07/14 23:10
دکتر ترابی

شکوهی عزیز ، این کمترین نیز با سرکار هم عقیده است.
سوگند میخورم که این زبان سعدی نیست!! ور به خط خود شیخ نوشته شده باشد!

1398/06/27 21:08
گویان

احتمالا کمالیت واژه دیگری باشد
ایراد شما وارد است
اما مصرع آخر ایرادی ندارد
که در
در بوستانستی

1403/10/07 18:01
جلال ارغوانی

 

دل سعدی پراز عشق وخیال ومهر رویت شد

عجب نه این سخندان را هزارش میهمانستی