گنجور

غزل شمارهٔ ۵۲۳

همه عمر برندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد
دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی
چه حکایت از فراقت که نداشتم ولیکن
تو چو روی باز کردی دَرِ ماجرا ببستی
نظری به دوستان کن که هزار بار از آن بِه
که تحیّتی نویسی و هدیتی فرستی
دل دردمند ما را که اسیر توست یارا
به وصالْ مرهمی نِه چو به انتظار خستی
نه عجب که قلب دشمن شکنی به روز هَیجا
تو که قلب دوستان را به مفارقت شکستی
برو ای فقیه دانا به خدای بخش ما را
تو و زهد و پارسایی من و عاشقی و مستی
دل هوشمند باید که به دلبری سپاری
که چو قبله‌ایت باشد بِه از آن که خود پرستی
چو زمام بخت و دولت نه به دست جهد باشد
چه کنند اگر زبونی نکنند و زیردستی
گِله از فراق یاران و جفای روزگاران
نه طریق توست سعدی کم خویش گیر و رستی

اطلاعات

وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

همه عمر برندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
هوش مصنوعی: تمام عمرم را در حالتی سرمست گذرانده‌ام و هنوز هم نتوانسته‌ام از این حالت بیرون بیایم، چون هنوز قبل از اینکه تو در دل من جایی پیدا کنی، وجود نداشتم.
تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد
دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی
هوش مصنوعی: تو مانند آفتاب نیستی که گاهی در میان باشد و گاهی غایب. دیگران می‌آیند و می‌روند، اما تو همیشه همان‌طور که هستی باقی می‌مانی.
چه حکایت از فراقت که نداشتم ولیکن
تو چو روی باز کردی دَرِ ماجرا ببستی
هوش مصنوعی: داستان جدایی‌ام را نمی‌دانستم، اما وقتی تو به من نگریستی، دیگر نمی‌توانستم به آنچه بر سرم آمده است فکر کنم و درهای ماجرا را به روی خودم بستم.
نظری به دوستان کن که هزار بار از آن بِه
که تحیّتی نویسی و هدیتی فرستی
هوش مصنوعی: به دوستانت نگاهی بینداز، چرا که این کار بسیار باارزش‌تر از نوشتن یک پیام یا ارسال یک هدیه است.
دل دردمند ما را که اسیر توست یارا
به وصالْ مرهمی نِه چو به انتظار خستی
هوش مصنوعی: دل بیمار و رنجور ما که به عشق تو دچار است، توانایی آن را ندارد که در انتظار وصال تو تاب بیاورد. پس لطفاً مرهمی بر زخم‌های ما بگذار تا این درد را کاهش دهد.
نه عجب که قلب دشمن شکنی به روز هَیجا
تو که قلب دوستان را به مفارقت شکستی
هوش مصنوعی: عجبی ندارد که تو در روز جنگ دشمنان را می‌شکنی، چرا که حتی قلب دوستانت را نیز با جدا شدن از آن‌ها می‌شکنی.
برو ای فقیه دانا به خدای بخش ما را
تو و زهد و پارسایی من و عاشقی و مستی
هوش مصنوعی: ای عالم و فقیه، به سوی خدا برو که ما را ببخشد. تو در زهد و پارسایی خود غرق شده‌ای و من در عشق و مستی‌ام.
دل هوشمند باید که به دلبری سپاری
که چو قبله‌ایت باشد بِه از آن که خود پرستی
هوش مصنوعی: دل هوشمند را باید به دلبری بسپاری که مانند قبله‌ات است، زیرا این بهتر است از این که خود را فقط دوست داشته باشی.
چو زمام بخت و دولت نه به دست جهد باشد
چه کنند اگر زبونی نکنند و زیردستی
هوش مصنوعی: وقتی که کنترل بر خوشبختی و سرنوشت دست خود آدمی نیست، چه کار می‌توان کرد اگر بی‌عرضگی و ناتوانی در زندگی وجود داشته باشد؟
گِله از فراق یاران و جفای روزگاران
نه طریق توست سعدی کم خویش گیر و رستی
هوش مصنوعی: از جدایی دوستان و بی‌محبتی روزگار شکایت نکن، سعدی، خود را از این شرایط آزاد کن و به دنبال آرامش برو.

خوانش ها

غزل ۵۲۳ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۵۲۳ به خوانش کیمیا تیموری
غزل ۵۲۳ به خوانش رامین کریمی
غزل ۵۲۳ به خوانش آویسا بذرگران
غزل شمارهٔ ۵۲۳ به خوانش عندلیب
غزل ۵۲۳ به خوانش سید علی علوی
خوانش غزل شمارهٔ ۵۲۳ به خوانش محمدرضا صفری
غزل شمارهٔ ۵۲۳ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۵۲۳ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۵۲۳ به خوانش نازنین بازیان

آهنگ ها

این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟

"خمار مستی"
با صدای حسام الدین سراج (آلبوم نازنین یار)
"پرنده"
با صدای محمد اصفهانی (آلبوم برکت)
"که هنوز من نبودم"
با صدای داود آزاد (آلبوم لیلی نامه)
"تصنیف همه عمر"
با صدای مجتبی عسگری (آلبوم دریغ)
"(سه گاه) (۱۰:۰۸ - ۲۷:۲۴) نوازندگان: عبادی، احمد (‎سه‌تار) خواننده آواز: شجریان، محمدرضا سراینده شعر آواز: سعدی شیرازی (غزل) مطلع شعر آواز: همه عمر برندارم سر از این خمارِ مستی"
(آلبوم برگ سبز » شمارهٔ ۳۰۶)
"(افشاری) (۰۹:۲۳ - ۱۶:۲۲) نوازندگان: جلیل شهناز (‎تار) خواننده آواز: بانو فرح سراینده شعر آواز: سعدی شیرازی (غزل) مطلع شعر آواز: همه عمر برندارم سر از این خمارِ مستی"
(آلبوم برگ سبز » شمارهٔ ۵۸)
"(ماهور) (۰۴:۳۲ - ۰۵:۲۸) نوازندگان: جواد معروفی (‎پیانو) خواننده آواز: بنان، غلامحسین سراینده شعر آواز: سعدی شیرازی (غزل) مطلع شعر آواز: همه عمر برندارم سر از این خمارِ مستی"
(آلبوم گلهای رنگارنگ » شمارهٔ ۲۳۷)
"تصنیف پنهان چو دل"
با صدای سینا سرلک (آلبوم فردای دگر)
"شعر یادُم رَ (دقیقه ۲:۳۰)"
با صدای گروه سیریا (آلبوم میز دوتایی)
"همه عمر برندارم سر از این خمار مستی"
با صدای علیرضا معینی (آلبوم غزلیات سعدی: ۱۹)
"وصال"
با صدای وحید تاج (آلبوم هماگون)

حاشیه ها

1387/03/09 23:06
ناشناس

گله از فراق یاران و جفای روزگاران
نه طریق توست سعدی سر* خویش گیر و رستی
---
پاسخ: مطابق نظر شما، «کم» با «سر» جایگزین شد.

1387/04/21 00:06
helena

avalin bar tabestane sale 1385 bud ke ke beyte avale in ghazal ro ruye yek divar ba range siyah neveshte budand va ziresh ba yek paranteze kuchulu sadi hak shode bud...
emruz inja peydash kardam...
mamnun az shoma va manun az nevisandeye khiyabuniye in ghazal...

1387/11/24 04:01
مهرنوش طبری

من فکر میکنم "کم خویش گیر و رستی" ضبط درستی از این مصرع است. میگوید خودت را کم و کوچک ببین تا رها شوی. در بیت قبلی هم میگوید "چو زمام بخت و دولت نه به دست جهد باشد
چه کنند اگر زبونی نکنند و زیردستی"
---
پاسخ: با تشکر، با توجه به نظر شما و ضبط اولیه «کم» به جای «سر» بازگردانده شد.

خواهشمندم اون کامنت قبلی مرا در مورد مصرع آخر این غزل حذف نمایید زیرا یک لحظه در تکراری بودن قافیه بی دقتی کرده ام .
لطفا مصرع آخر به این صورت اصلاح شود ((نه طریق توست سعدی ره خویش گیر و رستی ))
با تشکر وسپاس
پیوند به وبگاه بیرونی
---
پاسخ: در مورد «کم» نظرات بالایی را نگاه کنید.

1389/04/05 11:07
سپیده

ضمن سلام و احترام
سر خود گرفتن در ادب فارسی به معنی پی کار خود رفتن است
سعدی می فرماید گله از فراق مکن
سرت به کار خود باشد پی کار خود برو تا برهی
رستی از بن رستی به معنای رهاایی
بنابراین سر خویش گیر درست است
در نسخه های معتبر هم همین ضبط اختیار شده
ممنون
---
پاسخ: با تشکر، نسخهٔ تصحیح شده توسط شادروان فروغی مطابق همین است که در متن است (کم) و بدل هم نیاورده، لذا دیگر تغییر داده نشد.

1393/08/28 13:10
رویا

سلام ؛
با عرض پوزش معنی این "خستی" رو متوجه نشدم... :(
لطف میکنید ترجمه بفرمایید... :)

1393/08/05 10:11
صادق سراج

منم اولین بار این شعرو تو مترو روی دیوار خوندم
خیلی به دلم نشست پیگیرش شدم و کاملشو اینجا خوندم مرسی

1393/08/05 10:11
صادق

سلام منم اولین بار دو بیت اول این شعرو روی دیوار مترو خوندمو خیلی به دلم نشست پیگیرش شدم و اینجا کاملشو خوندم مرسی

1393/10/24 14:12
فرهاد

برگ سبز برنامه شماره 306 با صدای استاد شجریان(سیاوش) در دستگاه سه گاه
لینک دانلود:
پیوند به وبگاه بیرونی

1393/11/25 21:01
میثم

این غزل رو استاد بنان در برنامه گلهای رنگارنگ 237 در دستگاه ماهور خوانده بسیار لطیف...

1393/11/28 17:01
من

همتون با حالید

1393/11/31 18:01
سارا

سلام
من اولین بار دو بیت اول این غزل رو تو فیلم ازدواج به سبک ایرانی شنیدم
جایی که دنیل هولمز تو حیاط سعدیه این رو برای شیلا خداداد میخونه.
دوبیت اولش خیلی پرمحتوا و دلنشینه خ این دو بیت رو دوسدارم

1393/11/01 15:02
مجتبی خراسانی

سلام علیکم
هیجا به معنای حرب نبرد
نه وصفش این چنین باشد که میگویند در عالم
زخندق جست و مرحب کشت اندر بیشه ی هیجا
شیخ الرئیس بوعلی سینا
با احترام

1393/12/17 10:03
بی نام

بیت اول این غزل اشاره به آیه 172 سوره مبارکه اعراف دارد:
وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلینَ.
«به یاد آور زمانی را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، ذریه آنها را بر گرفت و آنان را گواه بر خویشتن ساخت و فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آری، گواهی می‌دهیم. برای اینکه در روز رستاخیز نگویید ما از این غافل بودیم.

پیوند به وبگاه بیرونی

1394/03/01 20:06
روفیا

بیت :
دل هوشمند باید که به دلبری ....
از نگاه نظامی :
اگر خود عشق هیچ افسون نداند
نه از سودای خویشت وارهاند
مشو چون خر بخورد و خواب خرسند
اگر خود گربه باشد دل در و بند
به عشق گربه گر خود چیرباشی
از آن بهتر که با خود شیرباشی
حقا که این بزرگان همه گفتنی ها را گفته اند .
گمان نمیکنم بعد از اینان کسی سخن تازه ای برای گفتن داشته باشد .

1394/04/28 16:06
روفیا

که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی ...
براستی در همهمه این همه پدیده میرا گاهی به آدمیانی از جنس پری بر می خوریم که حس می کنیم از دیرباز بوده اند و تا همیشه پاینده خواهند بود ...
و چیزی در درونمان نجوا می کند که آنها را از هزاره های پیشین و پیش از چشم گشودن به این گیتی در جایی چون لامکان میشناختیم و دوستشان داشتیم ...

1394/04/09 13:07
کسرا

شیفته و مبهوت 2 بیت اول این جاویدان شعرم... بقدری زیباست که ساعتها در فکر فرو میبرد شنونده و بیننده خوش سعادت این شعر رو... من عاشق بیت های آغازین این شعرم... زنده باد سعدی خداوندگار عشق و ادب و معرفت

1394/09/07 14:12
جعفر

مصرع اوّل درستش به این صورت است: همه عمر در نیارم سر ....= سر در نمی اورم و نمی فهمم علت خمار مستی ناشی از نشستن { عشق یا مهر یا...}تو در دلم و قبل از تولدم . اخر قبل از تولد من تو چگونه توانستی در دلم بنشینی. بر ندارم سر که یعنی سرم را بلند نمیکنم درست نیست وگرنه سعدی همیشه باید خواب می بود

1394/09/10 13:12
بی نام

آنکه حقیقت را نمی داند نادان است،آنکه حقیقت را می داند ولی انکار می کند تبهکار است. برتولت برشت

1394/09/10 13:12
عبد المذنب

در پاسخ جعفر: آنکه حقیقت را نمی داند نادان است،آنکه حقیقت را می داند ولی انکار می کند تبهکار است. برتولت برشت

1394/09/20 12:12
ناشناس

در جواب عبداامذنب: ارتباط واژه های حقیقت نادان انکار تبهکار با این بیت چیست؟ نهایت آنکه بر نیارم سر.... به همان معنای قبلی زیباتر از در نیارم سر است

1394/12/24 19:02
مهدی

در جواب رویا
خستن به معنای آسیب زدن و مجروح کردنه «به فراغ خستی» یعنی با فراق دل ما را مجروح کردی

1395/07/17 03:10
۷

گله از فراق یاران و جفای روزگاران
نه طریق توست سعدی کم خویش گیر و رستی
سعدیا گله از جدایی و نامهربانی روزگاران رویکرد تو نیست پس خود را نادیده بگیر تا رستگار شوی(خودبین نباش)

1395/07/17 03:10
۷

کم خویش گیر و رستی
یعنی: خویش را کم بگیر تا در برابر آن به رستی برسی.

1395/07/17 03:10
۷

دوستانی که نوشته اند "سر خود گیر و رستی" اصلا دقت نمیکنند به آغاز غزل که:
"همه عمر برندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی"
در برابر این همه بزرگی و جذبه،فکر کن و خود را هیچ پندار،نه اینکه اصلا فکر نکن و در لاک خود فرو شو
"سر خود گیر" که باشد معنای بی اعتنایی و دهن کجی میدهد و نه اینکه سرت به کار خودت باشد و همه شعر را به تباهی میکشد.به قیاس من(شاعر) و تو(مخاطب)توجه شود

1395/10/13 03:01
محمد

این غزل با صدای استاد ناظری در دستگاه چهارگاه خوانده شده. همنواز آواز، از جمله، محمد لطفی ست.

1396/03/12 19:06
فرخ مردان

برو ای فقیه دانا به خدای بخش ما را
تو و زهد و پارسایی من و عاشقی و مستی :))

1396/08/31 00:10
فرح

دو بیت اول واقعا مست کننده است و هوش از سر انسان میبرد، در بیت دوم که گفته دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی اشاره به آیه الله لا اله الا هو الحی القیوم است که خداوند خود را زنده پایدار و هستی همیشگی خوانده، و انسان گذرا بودن همگان را بخوبی حس میکندمگر او که همیشه و همه جا هست و بندگانش را از شراب معیت خود مدهوش کرده
با تشکر از انتخاب عالی و فوق العاده ای که در گزینش این ابیات داشتید

1397/01/14 15:04
ایرانی

دل دردمند ما را که اسیر توست یارا
به وصال مرهمی نه چو به انتظار خستی

1397/08/14 23:11
بهار

معنی این بیت چیه:
چو زمام بخت و دولت نه به دست جهد باشد
چه کنند اگر زبونی نکنند و زیردستی

1397/08/15 11:11
۷

چو زمام بخت و دولت نه به دست جهد باشد
چه کنند اگر زبونی نکنند و زیردستی
زمانی که سررشته کار به بخت و اقبال گره خورد نه به توش و توان چه کنند دلدادگان(بخت برگشته) اگر زبونی نکنند و چشم گویی (به دگران نیز)
کار دلداده بخت برگشتته بیچاره به زبونی و فرمانبری میکشد.
مثلا باید دل شوهر عمه و داماد سرخانه و مستخدم را بدست آورد شاید شد آن که نمیشود.

1397/09/27 09:11
mohamad hasan

سلام
شعر بسیار زیبایی است و احساس میشه خلاء اخلاق و عرفان و آداب اجتماعی را می شود با شعر های عرفانی اخلاقی تکمیل کرد و جامعه ما نیاز داره که از طریف معارف پر مغز شعر های عرفانی و ادبی کامل شود

1397/10/02 14:01
جواد

حافظ هم خستن را به معنای مجروح کردن به کار برده:
بسوخت حافظ و آن یار دلنواز نگفت*
که مرهمی بفرستم که خاطرش خستم

1398/01/01 14:04
ماریا

سلام دوستان. اولا جای تعجب است از ادمین و ناظر گنجور که اینقدر دهن بین باشد. به حرف یکی کم را سر و به حرف یکی دیگر سر را ره و.... بکند. دوما بنظر می رسد دوستانی که در باره کلمۀ مرکب « کم خویش گیر ...» اطلاعات و آگاهی چندانی از اصطلاحات شعرا و ادبا و ادبیات و تصوف ندارند. استاد سخن ، شیخ اجل دقیق و درست فرموده که کم خویش گیر. کم گرفتن و کم زدن از اصطلاحات ادبی و عارفانه و صوفیانه است بمعی خود را در بالا ندیدن. خود را با ارزش نشمردن و خود را کم دیدن و کم انگاشتن نسبت به تودۀ مردم.و لبّ کلام یعنی متواضع بودن اصطلاح کم گرفتن و کم زدن را در کتب مربوطه مطالعه نموده نه بر شیج اجل ایراد بگیرید و نه قدر و مقدار و ارزش خود را در کفۀ ترازوی عام بگذارید که کم می آورید و باعث سخرۀ دانایان می شوید. والسلام.

1398/05/13 15:08
ارشک دادور

کاوه دیلمی این غزل رابه تاسی ازاستادبنان دربزرگداشت استاد،بااستادی اجرانموده است که دراین راه محمدموسوی نیزایشان راهمراهی کرده اند....ازدوستان اگرکسی نشانی اینترنتی این برنامه راداردممنون خواهم شدلینک آنرادرج نماید

1398/09/27 15:11
Ara..z Arsh

بیت آغازین این شعر حقیقتا انسان را مفتون و شیدا میکند با هر بار خواندنش شوری عظیم در دلم پدیدار میشود ...

1399/04/11 22:07
محمدرضا

بی شک این غزل یکی از شاهکار های استاد سخن حضرت سعدی است شاه غزلی که هر وقت دلم بگیرد میخوانمش

1399/07/29 15:09
ابراهیم رضایی

کم خویش گیر که رستی ( به حق کم خود قانع باش )
یا
در برابر عظمت یار کم شو یا کم باش . چه آن دلی که شکسته تر مقرب تر

1399/08/24 00:10
امیر

این شعر رو استاد شجریان در گوشه مخالف سه گاه اجرا کردند که این آهنگ جزو زیرخاکی های استاد هستش و خیلی خیلی هم سخت گیر میاد و خیلی از عاشقای استاد شجریان همه حتی این تصنیف رو گوش ندادن چون آلبوم خاصی برای این تصنیف نبوده و فقط در یک برنامه رادیویی اجرا شده
خواستین؛توی تلگرام به این آیدی پیام بدین تا براتون بفرستم@armic007

1399/12/21 18:02
یوناس حسینی

نظری به دوست کردن دو هزار بار بهتر از این/ که تحیتی نویسی و هدیتی فرستی
...
گله از فراق یاران و جفای روزگاران/ نه طریق توست سعدی خُم خویش گیر و رستی

1399/12/24 22:02
اوستا

با درود
مصرع آخر را زنده یاد استاد بنان بجای "کم خویش" "بر خویش" خوانده است.
البته من با نظری دوستی که عنوان کردن " خم خویش" بیشتر موافقم

1399/12/07 10:03
سپهر

قطعه همه عمر از توحید شمس
به تازگی شنیدم و علاقه مند به این شعر شدم که بینهایت زیباست
ممنون از سایت فوق العادتون و به دوستان پیشنهاد میکنم به صدای ایشون گوش بدید و لذت ببرید

1400/08/23 12:10
سیامک یوسفی

گله از فراق یاران و جفای روزگاران - نه طریق توست سعدی کم خویش گوی و سستی

1401/09/09 13:12
نیمه پنهان ماه

با سلامبه نظرم، کم خویش گیر سعدی، یجورایی انگار میگه چم خویش گیر سعدی.

یعنی سرت توو کار خودت باشه، و البته قانع باش اما من بیشتر اینطور میفهمم که سرت رو بنداز پایین، مطیع و راضی باش و مقایسه نکن. خلاصه چم خویش گیر انسان. ظاهرا آدما همیشه ایام عادت داشتن بیشتر سرشون توو کار وبار دیگی باشه تا کار خودشون.

 

1402/01/08 07:04
محمدحسین

در بیت آخر:
کُم خویش گیر = آستینِ خویش گیر.
مثالی دیگر:
خواهم که کنون با تو بگویم غمِ خویش / در پرتوِ نورِ تو بگیرم کُمِ خویش (لوایح، عین القضات)

1402/04/04 17:07
Hafez Moradi

استاد ناظری این غزل رو در دستگاه چهارگاه بسیار زیبا اجرا کردند پیشنهاد میکنم حتما گوش کنید

1403/08/11 07:11
مهری رزم‌جو

بیت آخر:کمِ خویش گیر: گمِ چیزی گرفتن:در لغتنامه دهخدا، ناشده و نابود انگاشتن، آن چیز را به حساب نیاوردن درج شده. انگاشتن که آن چیز نیست. معنی بیت: ای سعدی، گلایه از دوری یاران و ستم روزگار آیین و روش تو نیست، خودت را نادیده بگیر تا از دل‌آزرگی‌ای که سبب این شکایت‌ها است رها شوی. 

1403/10/07 18:01
جلال ارغوانی

به لب توسعدی آخر سخنان ناب دلبر

سخن از کسی نگوید تودر این سرا نشستی