غزل شمارهٔ ۵۱۹
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل ۵۱۹ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۵۱۹ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۵۱۹ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۵۱۹ به خوانش سعیده تهرانینسب
غزل شمارهٔ ۵۱۹ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل شمارهٔ ۵۱۹ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۵۱۹ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۵۱۹ به خوانش محمدرضاکاکائی
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
غلط املائی در بیت دوم، مصرع دوم:
"مذنان" باید "مؤذنان" باشد.
با تشکر.
---
پاسخ: با تشکر تصحیح شد.
نهایت لذت با شنیدن این غزل با صدای استاد شجریان
در تایید فرمایش جناب طهماسبی،
بنده هم باید بگم با آواز استاد شجریان انسان بسیار لذت میبره از مفهوم این شعر.
خداوند حافظشان باشد.
به نظر من بهترین صدایی که میشه این شعر رو باهاش گوش داد اون صداییه که از داخل دل آدم تو بدترین لحظات گرفتاری اش در میاد و با بند بند وجودش این شعرو با سعدی همخونی می کنه. این از همه بهتره. باور کنید!
من عاشق سعدیم و به نظر من این زیباترین غزل سعدی بزرگ و دانا است. روانش شاد
سلام
وقتی در غزل های بزرگان ادبیات دقت کنید همگی حدودا دریک چیز اشتراک دارن و اون این که همیشه از کوتاهی وگذرشب گلایه مندند ودراین بین سعدی بزرگ بابقیه تفاوت داره و همیشه ناله اش از طولانی بودن شب است.
بنده بررسی هایی که کردم به این نتیجه رسیدم که همگی بزرگان شب را در خانه وحضر داشته اند ودقیقا تجربه ای از شب هجران نداشته اند ولی سعدی بزرگ که بیشتر اوقات را در سفربوده است درازی شب را نه تنها دیده است بلکه با گوشت وپوست لمس کرده وباید شبانه پیاده یا با چهارپا سفرکنید تااین سخنی را که می گویم حس کنید
بنده در دوران جوانی ازاین نوع سفرها زیادداشته ام
تانظر دوستان چه باشد
با اینکه بارها اینو خوندم هربار دیگه میخونم شگفت زده میشم از این همه زیبایی
سخن در بیت سرم از خدای خواهم که بخاک پایت افتد که در آب مرده بهتر که در آروزی آبی چنان طبیعی و روان و معنی چنان زیباست که ذهن متوجه نمی شود که در این شعر بواسطه مقابل کردن سر با پا و خاک با آب صنعت بکار رفته و بهترین صنعتگر آنست که صنعتش نمایان نشود که لذت می بخشد اما تا دقت نکنی نمی یابی که صنعت بکار برده معنی بقدری بلند و الفاظ چنان جا افتاده که نکته سنج باید دریابد تا گوینده در جمع کردن الفاط چه بنای زیبا یی ساخته و همه اینها لطفش از معنی و روانی سخن است که گفته اند بهترین سخنها موجز و پر معنی ترین آنهاست و این فقط از سخنوری چون شیخ اجل سعدی ساخته است وبس
به نطر می رسد که بیت پنجم به اینصورت درست باشد :
سرم از خدای خواهم که بخاک پایت افتد
که در آب مرده بهتر که در آروزی آبی
جناب عباسی
اکثر شعرای ما از طولانی بودن شب هجران گله مند بودند.مگر زمانی که شب راهی بوده که با اون به خدا میرسیدند
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند.....
لطفا بنویسید منظورتان دقیقا چه ابیاتی بوده
با سلام .بنده واقعا متأسفم از تفسیر بعضی از دوستان که( شب )سعدی رو با شب دوران جوانی و ... مقایسه میکنن.
1-سعدی از ندیدن روی دوست و وصال یار گله منده و منتظره که (صبح )بشه یعنی هجران به پایان برسه آخه هر شبی که شب نمیشه.
2-لطفا برید به بیت آخر (هزار) همیشه در مثال یک عدد بزرگی محسوب میشه و در این بیت نشان دهنده خستگی سعدی از دنیاست و میخواهد هر چه زودتر به دیدار وصال یار و دوست دیرین خود برسد.و از این هجران گله مند است.
خوب شب نشانه غسک و ظلمت است . و لی سعدی عارف نیست و یا عارف بزرگی نیست . سعدی یک کنشگر بر پایه خردوری و اخلاق است و می دانیم که عارفان کمتر این گونه هستند . تازه سعدی هزلیات هم دارد . از این ها بگذریم پیش من همین ریا نکردن سعدی از سد بار ریا کردن و سخن نیکو گفتن و کار بد کردن بهتر است .
دوستان عزیزم شب شب است مخصوصا وقتی پای شیخ اجل در میان باشد
آیا سعدی عارف بود و یا نبود؟
چه کسی شایستهگی آن را دارد که چنین آزمونی را انجام دهد؟
دوست پای برجای گنجور آقای دکتر امین کیخا این شایستهگی و اجتهاد را در خود یافتهاند و این مهم را انجام دادهاند . مبارک است انشا الله . حتماً این کار را از روی تحقیقات کافی انجام دادهاند و حتی المکان نسخه های خطی را هم مطالعه کردهاند و هزلیات را دقیقاً مطالعه کردهاند و سندیت همه را بررسی کردهاند و مقام عارفان دیگر را هم سنحیده اند و اندازه گیری کردهاند و به این نتیجه رسیدهاند که چه کسی بزرگتر است و کی کوچکتر .
ولی از طرف دیگر گفتهاند که « سعدی یک کنشگر بر پایه خردوری و اخلاق است و می دانیم که عارفان کمتر این گونه هستند.” ظاهراً با این فکت باید نمرهٔ سعی باید بالاتر برود. فکت دیگری را در نهایت ذکر کردهاند که سعدی رو و ریا نداشته است. این هم که باید نمرهٔ سعدی را بالاتر ببرد. از هر طرف که میبینیم نمره سعدی بالاتر میرود جز آن هزلیات لعنتی. ولی سنایی هم هزلیات دارد و مولوی او را عارف بزرگ میدانسته است.
ما که گیج شدیم یعنی کانفیوز شدیم.
وقتی یک مدعی، در زمان حیات سعدی، سؤالی به این مضمون را از سعدی کرد، سعدی اول ذوالفقار علی را در نیام کرد و زبان خود را درکام و با افتادگی درویشانه معمول خود گفت : گر نخوردم نان گندم دیدهام به دست مردم.
به هر حال ما را به کار بزرگان چه کار. ادرار ( مستمری) سعدی قطع بشود و یا نشود به ما چه.
ولی ماندهام که چه طور گلستان و بوستان سعدی بیش از 700 سال کتاب درسی مدرسههای ایران زمین بود و هر کس به درس نشست این کتابها را خواند و خواند و خواند و همه او را عارفی میپنداشتند. ای دل غافل!
بنام خدا
شب در دو معنای متضاد و بر حسب کیفیت آنمطرح شده است. اگر درد و رنج و غم باشد طولانی است و گاه بنام شب یلدا(طولانی ترین شب ) نام برده میشود و اگر توام با شادی باشد کوتاه و غنیمت شمرده شده است.
درازی شب معادل رنج طولانی در مورد درد و صبر و انتظار:
آنشب که مر از وصلت ای مه رنگست
بالای شبم کوته و پهنا تنگست
و آنشب که ترا با من مسکین جنگست
شب کور و خروس گنک و پروین لنگست
شب آمد و باز رفتم اندر غم دوست
هم بر سر گریهای که چشمم را خوست
شب رفت صبوح آمد غم رفت فتوح آمد
خورشید درخشان شد تا باد چنین بادا
در دود غم بگشا طرب روزی نما از عین شب
روزی غریب و بوالعجب ای صبح نورافشان ما
چون شمع بدم سوزان هر شب به سحر کشته
امروز بنشناسم شب را ز سحر جانا
در آتش و در سوز من شب میبرم تا روز من
ای فرخ پیروز من از روی آن شمس الضحی
شب عاشقان بیدل چه شبی دراز باشد
تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد
موذن بانگ بی هنگام بر داشت
نمیداند که چند از شب گذشته ست
درازیّ شب از چشمان من پرس
که یکدم خواب در چشمم نگشته ست
هنوز با همه دردم امید درمانست
که آخری بود آخر شبان یلدا را
روز هجران و شب فرقت یار آخر شد
زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد
صبح امید که بد معتکف پرده غیب
گو برون آی که کار شب تار آخر شد
ماه شعبان منه از دست قدح کاین خورشید
از نظر تا شب عید رمضان خواهد شد
صحبت حکام ظلمت شب یلداست
نور ز خورشید جوی بو که برآید
تا مگر همچو صبا باز به کوی تو رسم
حاصلم دوش بجز ناله شبگیر نبود
افسوس از کوتاهی شب در موارد شادی و وصل و نیز ارزش درازی شب دعا و مناجات :
من بودم دوش و آن بت بنده نواز
از من همه لابه بود و از وی همه ناز
شب رفت و حدیث ما به پایان نرسید
شب را چه گنه قصهٔ ما بود دراز
شب خیز که عاشقان به شب راز کنند
گرد در و بام دوست پرواز کنند
شب چه خبر باشد مر مردم خوابی را
همکاسه ملک باشد مهمان خدایی را
در دود غم بگشا طرب روزی نما از عین شب
روزی غریب و بوالعجب ای صبح نورافشان ما
سیل سیاه شب برد هر جا که عقلست و خرد
زان سیلشان کی واخرد جز مشتری هل اتی
شبهای چنین نه وقت خوابست
امشب شب خلوتست تا روز
ساقی بیار آن جام می مطرب بزن آن ساز را
امشب که بزم عارفان از شمع رویت روشنست
هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ
از یمن دعای شب و ورد سحری بود
یاد باد آن صحبت شبها که با نوشین لبان
بحث سر عشق و ذکر حلقه عشاق بود
در شب قدر ار صبوحی کردهام عیبم مکن
سرخوش آمد یار و جامی بر کنار طاق بود
شب وصل است و طی شد نامه هجر
سلام فیه حتی مطلع الفجر
سر مکش حافظ ز آه نیم شب
تا چو صبحت آینه رخشان کنند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شب قدر که این تازه براتم دادند
کدام آهن دلش آموخت این آیین عیاری
کز اول چون برون آمد ره شب زنده داران زد
در تیره شب هجر تو جانم به لب آمد
وقت است که همچون مه تابان به درآیی
معاشران ز حریف شبانه یاد آرید
حقوق بندگی مخلصانه یاد آرید
مرو به خواب که حافظ به بارگاه قبول
ز ورد نیم شب و درس صبحگاه رسید
معاشران گره از زلف یار باز کنید
شبی خوش است بدین قصهاش دراز کنید
شب مامن و ملجا بزرگان و حق شناسان بوده در شب است که رسول مکرم عروج می نماید شب است که حق شناسان و صرافان دین ذره ذره در ذات حق ذوب میشوند
با درود
چقدر این غزل دل نواز است! خصوصا ایهامی که در مصرع اوّل بیت پنجم وجود دارد و بی باکی مستانه ای که در مصرع دوّم همان بیت بیان می شود!
جناب استاد شجریان در آلبوم «در خیال»، به غایت زیبایی این غزل را به تصنیفی گوش پرور آواز کرده اند.
روحت شاد سعدی!
سلام به عزیزان
در حاشیه های مربوط به این شعر بحث شده است از این که آیا سعدی عارف بوده است و یا خیر؟
آنچه در بحث دوستان عزیز موجب غفلت قرار گرفته است این بوده که معنای عارف را پیش از ورود به بحث کنکاش و مشخّص ننمودند. و همین موجبات اختلاف نظر آنها را رقم زده است.
به نحو بسیار مجمل عرض می شود که چنانچه عارف را به معنای کلاسیک آن که دلالت بر طریقه ی صوفیه نماید؛ که از مشخصه های آن عزلت گزینی و ترک دنیا و طلب فقر بوده است؛ در نظر آوریم؛ همچون طریقت غزالی و مولانا و امثال آنها، آن گاه سعدی در این معنا عارف محسوب نمی شود! چرا که به صراحت سعدی بر ارج و تفوّق توانگری بر درویشی صوفیه معتقد است!
از منظر دیگر اگر عارف را کسی بدانیم که وقوف به دقایق معنا و احاطه بر امر خودشناسی و حامل حکمت های زندگی باشد؛ قطعا سعدی به جهت نگاشتن هر کدام از کتب بوستان و گلستان به حقّ جزو اهل حکمت و عارف به این معنا شمرده خواهد شد!
امّا فارق از تقسیم مشعر، سعدی از آن دست متفکّرانی است که بسی بیش از مکتب های عرفانی پیش از خود فخر و فراخی دارد؛ به نحوی که نمی توان به راحتی سعدی را در فلان طریقت یا بهمان نحله گنجاند!
سعدی به حقّ، خود بنیانگذار شیوه ای از فکر کردن است که پیش از او سبقه ای از نوع نظر او موجود نبود! یعنی سعدی خود صاحب مکتب است و از آن دست ماهیانی است که در تور قالب های فکری دیگران جا نمی شود!
سعدی همانند حافظ، مکتب تأسیسی خود را دارد که ناشی از استقلال نظرگاه او است!
بنابراین هر دو عزیزی که در صدر حاشیه های این شعر مطالبی را بیان فرموده بودند از منظرهای گوناگون محقّ بودند؛ و آن تفاوت دیدگاه ایشان نیز ناشی از همین هویّت مستقل تفکّر سعدی بوده است؛ که از جهتی نمی توان او را عارفی کلاسیک محسوب نمود و از زاویه ای دیگر امّا او از اجلّ حکما و عرفای رازدان پارسی شمرده می شود.
درود بر همه اختران پر فروغ آسمان گنجور
بینهایت سپاس از کلام زیبای شما؛ دکتر طوفانی.
با تقدیم سلام
فارغ از بحث بیهوده پیرامون عارف بودن یا نبودن شیخ اجل، به نظر حقیر ، این غزل کمتر تاب تفسیر عارفانه ای از این دست دارد که شیخ آرزوی پایان شب دنیا کرده و وصال یار را طلبیده باشد
افزون بر اینکه در مرام عرفا هم ، چنین نکته ای پذیرفته نیست که عارف لب به شکوه از موهبت حیات نماید و آرزوی مرگ...
از سوی دیگر ، تفسیر ظاهربینانه که سعدی در سفر بوده و خسته از تاریکی راه شب هم جفا در حق شیخ است که شیخ کمتر به چنین شرح حال گویی ساده ، آن هم با این الفاظ گران مایه پرداخته است .
شاهد ادعا گزیده های فراوانی از گلستان است...
آنچه باقی می ماند اعتراف به گران سنگی و سهل ممتنع بودن سخن و شعر استاد سخن پارسی ، سعدی علیه الرحمه است که اینچنین باب لذت بردن از شعری را برای هر انسانی ، از ظن خود ، گشوده است...
سلام بر شیخ همیشه زنده
سعدی علیه رحمه
بزرگ مرد تاریخ ادبیات ایران کهن
عاشق شعر های سعدی م
سالهاست سالها
این غزل را در البوم "در خیال " از استاد شجریان گوش بدهید حتما به غیر خدا دیگر توجه نمی کنید
باور کنید
خدایا
به نظر من در بیت آخر باید به جای "گفتی" " کُفتی" که مخفف کوفتی است بیاید. چون در را می کوبند، نه می گویند.
معنی بیت اول چیست؟
در جواب خانم لیلی
سعدی بزرگ در این بیت از طولانی بودن شب و دیر طلوع کردن آفتاب سخن گفتن ( مصرع اول ) ( از غم هجران )
و این که خیالهای زیادی به سرشان آمد در این شب و خواب رو از چشمانش گرفت
سرم از خدای خواهد که به پایش اندرافتد
که در آب مرده بهتر که در آرزوی آبی ...
گدای مسکین بر درب خانه طلب خودش رو هزاربار میگه اجابت نمیشه
با سلام خدمت عزیزان
بیت سوم این شعر رو آقای شجریان اشتباه میخونه
ایشون به گونه ای میخونه که گویا خروس میخواد به نوبت بخونه
درحالیکه معنای شعر اینه که خروس سکوت کرد که «نوبتی» صدایش بالا بیاد
"نوبتی" به همون نقاره زن ها و شیپور زن هایی میگن که الان هم در حرم امام رضا علیه السلام نمونه اش رو اجرا میکنند این ها هر روز غروب و طلوع آفتاب رو به زدن سازنقاره اعلام میکنند
در ماه مبارک اذان صبح و اذان مغرب رو اعلام میکنند
سرم از خدای خواهد که به پایش اندرافتد
کـه در آب مـرده بـهتر که در آرزوی آبی ...
هرچند همه ابیات غزل فوق العاده زیباست ولی من شاه بیت اون رو بیت ماقبل اخر می دونم. جایی که سعدی علیه الرحمه می فرماید عجیبه که دل سنگ تو با گریه من عوض نمیشه حال آنکه سنگ آسیاب با آب چشم من به گردش در می آید
اینجا جناس گردیدن که به دو معنی به کار رفته و حضور سنگ دل و سنگ آسیاب چون نوشیدن آب روان و گوارا در گرمای آفتاب بر دل و جان می نشیند
با سلام و سپاس از این مجموعه عالی و بی نظیر که برای دوست داران شعر فراهم آورده و در اختیار عموم قرار داده اید.
من بر این باورم که در این غزل فراقیه کم نظیر و درخشان در مصرع دوم از بیت آخر ("برو ای گدای مسکین...") شکل صحیح باید به صورت "که هزار بار کُفتی و نیاندت جوابی"؛ با حرف "ک"و ضمه، نه "گ" فارسی، به معنای کوبیدن. فروغی نیز به همین گونه که عرض کردم ضبط کرده است، ولی در نسخه تصحیح یغمایی هم به شکل "گفتی" آمده است.
چه لذتی بردم از این اهنگ و صدای استاد شجریان واقعا شعر زیبایی ست
درود به خاکت سعدی جان جانان
اگه سعدی تو کل عمرش همین یه خط اول این غزل رو می گفت و می مرد باز هم جا داشت که تا روزی که آفتاب برمیاد بهش استاد سخن لقب بدی:
"سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی"
کدوم آدمیزادی تو تاریخ بوده که دست کم یه شب این احساس رو نداشته و کدوم شاعری و کی و کجا این قدر ساده و کوتاه و درست تونسته این احساس رو بیان کنه؟ این قدر ظریف که حتا اگه نوک انگشتتو به هر کدوم از این هفت-هشت تا کلمه بزنی خرابش می کنی ...
درود به روان پاک استاد کم مثال شعر و سخن، سعدی شیرازی. واقعاً که لذت بردم. وسپاسگزار از شما عزیزان که این غزل بسیار زیبا رو در این صفحه قرار دادید. پیروز باشید.
@احمدرضاآبروشنک:
درست میگید. خوانش شجریان از "نفس خزوس بگرفت که نوبتی یخواند" اشتباه ست و مطمئنا متوجه معنی درست مصراع نشده.
با عرض احترام به سایر دوستان، موسیقی و تنظیم هم کار درجه دوم و سطحیی ست.
گرامی رهام
لطفاً بنویس { در } ننویس { درب }
در فارسی درب نداریم ، هرکه می نویسد اشتباه می کند
مانا باشی
بامداد عزیز بسیار زیبا نوشتی ... کاملا با شما موافقم
فرخ عزیز
نوبتی "بخواند"!!
موسیقی سطحی و درجه دوم!!
کم لطفی می فرمائید دوست گرامی..
دوستان بسیار کم لطفی می کنید
به نظر من شجریان درست خوانده
نفس خروس بگرفت که نوبتی بخواند . یعنی حتا یک نوبت دیگر بخواند . و دلیل ، آنکه در مصرع دوم
همه بلبلان بمردند و نماند جز غرابی
تأکید می کند که بلبلان نیز خاموش شدند
لفظ نوبتی ربطی به اذان و ناقاره ی دربار پادشاهان ندارد .
ضمن اینکه بهتر است به بزرگانمان بی احترامی نکنیم . شاید اشتباه از شما باشد.
نفس خروس بگرفت که نوبتی بخواند
همه بلبلان بمردند و نماند جز غرابی
تو گویی در این شب دیجور تنهایی از بخت کج ما نفس خروس محل هم گرفته شده و از بس منتظر مانده که از روی نوبت بخواند(ولو یک بار)زیرا هر چه گوش به آواز ماند که صدای خروسان دیگر را بشنود نشنید که نشنید و تنها صدای زشت زاغ به گوش رسید.کاش یک بار میخواند که امیدوار شوم به پایان این شب
میفرماید این شب سیاه زاغی چنان است که گویی پایانی ندارد.
باید دانست که وقتی خروس آواز سر میدهد خروسی که صدای او را میشنود هم پاسخ مدهد و این کار به نوبت تکرار و تکرار مشود تا سپیده و گاه از آن هم میگذرد و هر چه به سپیده نزدیکتر شود خروسها بیشتر و با دور تندتر میخوانند
معنی دیگر را هم میتوان برداشت کرد ولی به احتمال کمتر.
چنانکه در غزل زیر و بیت پایانی میفرمیاد:
سعدیا نوبتی امشب دهل صبح نکوفت
یا مگر روز نباشد شب تنهایی را؟
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل ۲۰
خلاصه:به نوبت خواندن خروس نشان از امیدواری دم به دم برای سرزدن سپیده دم و آغازی دیگر است.
همراهی آدم و خروس برای یک چیز.
هنگام سپیده دم خروس سحری
دانی که چرا همی کند نوحه گری
یعنی که نمودند در آیینهٔ صبح
کز عمر شبی گذشت و تو بی خبری
گرامی حسین ،1
درود بر شما که حق مطلب را ادا کردید
هر گردی گردو نیست
هر جا لفظ نوبتی آمد منظور ، آنان که بر سرای سلطان نقاره میزده اند نیست ،
ملامتها که بر من رفت و سختیها که پیش آمد
گر از هر نوبتی فصلی بگویم داستان آید
سعدی
این نوبت به مانای دیگر است ، نه اذان گو
گرامی 7 نیز توضیح دادند ، ولی حاشیه ی بعدی ایشان درین مورد با حقیقت همخوانی ندارد
مانا باشید
دوستان عزیز.. "نوبتی" می نوازد.. هیچگاه در این جایگاه خواننده نبوده است..
خروس بیچاره خواننده را چه کار با نوبتیِ نوازنده!
گر پنج نوبتت به در قصر می زنند
نوبت به دیگری بگذاری و بگذری.
درین بیت هر دو نوبت را آورده
در نقاره خانه ی شاهان پنج بار گاهی سه بار ، کمتر یا بیشتر ، نقاره می زدند ، معمولاً وقت نماز ، گویند تا زمان قاجار ها و پهلوی ها نیز ادامه داشته که درین اواخر وقت سحر ، توپ در می کرده اند به عنوان شروع صبح و وقت نماز
در مشهد نیز نقاره زدن و اظهار پادشاهی کردن هنوز هم ادامه دارد ، شاید جایگزین اذان باشد.
@نادر
پس حتما منظور سعدی این بوده که خروس رفته بوده تو نوبت که آواز بخونه؟! به این مبگن تعصب : سعدی فدای شجریان!
بگذریم دوست عزیزم...
نادر.. خان عزیز
آفرین
از شما بزرگواری می آموزیم
زنده باشید
به عنوان یک کفترباز کهن با سابقه خروس بازی با هفت مواققم.خروسهای روستای ما که منتظر قوقولی قوقوی هم میمانند.
استاد شجریان بیت سوم را اشتباه حوانده در کلمه نوبتی جرف یا قید را به اسم تبدیل میکند. مانند روز و روزی با تاکید بر روی چرف یا.
بیت آحر را سعدی با چسارت سروده. زیرا حدیث نبوی دیگر است.
گفت پیفمبر که چون کوبی دری عاقلت زان در برون آید سری
پیوند به وبگاه بیرونی
آلبوم در خیال
سلام به اساتید؛ با کمال احترام به اسطوره هنر و آواز به نظر من هم در بیت سوم تاکید استاد شجریان شاید با منظور سعدی همخوانی نداشته باشه؛ خروس از بس نوبتی خونده نفسش گرفته ولی صبح ک باید بشه نمیشه و خروس ها کماکان نوبتی میخونند ( تو شمال ک هستم من همین برنامه دارن خروس ها)
معنای مصرع زیر را بفرمایید
بزه کردی و نکردند مؤذنان ثوابی
منظور از نفحات صبح بوی صبح است ؟
مگر صبح بو دارد ؟
بلی البته که دارد!
اشیاء، رفتارها، زمان های گوناگون و... رنگ و بو و طعم و ویژگی های فراوان دیگر دارند.
بوی کبر و بوی حرص و بوی آز
در سخن گفتن بیاید چون پیاز
حتی ترانه هم بو دارد مانند ترانه ای که بوی نان نمی داد. (قیصر امین پور)
خیال هم بو دارد :
چو شو گیرُم خیالش را در آغوش
سحر از بسترم بوی گل آیو
اگر عطرهای مختلف از جمله عطر صبح و عطر شب برایتان بپراکنند شما احتمالا قادر به تشخیص آنها خواهید بود. یا صدای یک صبح برفی در یک بن بست ظاهرا ساکت و یک صبح آفتابی و یا یک صبح بارانی!
باور کنید که جنگل باران خورده صدایی دارد و جنگل تشنه صدایی!
هنری دیوید تورو در والدن می گوید :
brilliant fruit was likewise food for my eyes merely;
میوه ی تابناک زرشک نیز به همین ترتیب صرفاً غذایی برای چشمان من بود.
ما از اینها سرسری می گذریم.جام شراب لحظه ها را با همه طعم و عطر و رنگش تمام و کمال نمی نوشیم.
با درود و صد سپاس روفیای عزیز
احسنت به شما . قلمتان همیشه سبز
پاینده باشید
چقد خوب بود که موسیقی هم داشت . مرسی
درود به شما
سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی .
حضرت سعدی 700 سال پیش حرف امروز ما رو به بهترین و صریح ترین شکل ممکن بیان کرده اند . روانش شاد
به چه دیر ماندی ای صبح که جان من برآمد
بزه کردی و نکردند مؤذنان ثوابی.
پدرام جان سعدی در مصراع اول میفرماید : چرا ای صبح درنگ کردی و نیامدی تا جان من به لب رسید. در مصرع دوم هم میگوید : بزه کردی یعنی ( گناه کردی ) که دیر آمدی چرا که دیر آمدن تو باعث بروز گناه دیگری نیز شده است و آن این است که موذن اذان صبح را نگفته تا عمل نیکی انجام دهد.
در بیت دوم این غزل زیبا بین بزه ( گناه ) و ثواب آرایه تضاد بکار رفته است. خطاب به صبح ( ای صبح ) هم صنعت تشخیص و جان بخشی به اشیا میباشد.
در بیت چهارم : نفحات صبح دانی ز چه روی دوست دارم
که به روی دوست ماند که برافکند نقابی.
بین روی ( سبب و علت ) در مصرع اول و روی ( صورت و چهره ) در مصراع دوم آرایه جناس تام بکار رفته. همچنین بین دوست و دوست ( عشق ورزیدن و یار و دلدار ) نیز جناس تام هست .
در مصرع اول بیت پنجم : سرم از خدای خواهد که به پایش اندر افتد
که در آب مرده بهتر که در آرزوی آبی.
عبارت : با سر به پای کسی افتادن کنایه از نثار کردن فدا کردن و جان دادن در راه معشوق میباشد.
نوبت به معنی وقت نماز است:
یعنی خروس نمیخواند که بشارت صبح دهد.
برو پنج نوبت بزن بر درت
چو یاری موافق بود در برت
گلستان
در خاطرم هست استاد شفیعی کدکنی یک بیت از این غزل را پرسش کردند در امتحان به این مضمون که لطف و زیبایی بیت
نفحات صبح دانی ز چه روی دوست دارم
که به روی دوست ماند که برافکند نقابی
در چیست؟
چرا شما از نقاشیهای بهتر از تصویر سعدی استفاده نمی کنید.
نفس خروس بگرفت که نوبتی بخواند/همه بلبلان بمردند و نماند جز غرابی
برخی دوستان فرموده اند استاد شجریان کلمه «نوبتی» را اشتباها به صورت نکره خوانده است و باید به صورت اسم منسوب بخواند.
ابتدا ذکر یک نکته لازم است که استاد هم انسان هستند و دارای اشتباه. در جاهایی هم کلماتی را اشتباه خوانده اند هرچند این موارد بسیار اندک است و در برابر حجم عظیم کارهای ایشان اصلا به چشم نمی آید مخصوصا که ایشان معمولا غزل ها را از حفظ می خوانند.
اما در اینجا کاملا درست خوانده است. به معنای بیت توجه کنیم، اگر به صورت اسم منسوب بخوانیم چند مشکل ایجاد می شود و غزل سعدی را ا معنا می اندازد.
نخست: «نوبتی» در معنایی که مد نظر این دوستان است چیزی را نمی خواند بلکه دهل و نقاره می زند (نوبتی: کسی که در نقارهخانه کوس یا دهل میزند؛ نوبتزن.) در حالی که اینجا حرف از خواندن است.
سعدیا نوبتی امشب دهل صبح نکوفت/یا مگر روز نباشد شب تنهایی را
در اینجا به صورت اسم منسوب است
دوم: اگر به صورت اسم منسوب بگیریم مصرع دوم ارتباطش با مصرع اول قطع می شود.
سوم: در این صورت باید فعل «بگرفت» متعدی باشد یعنی کسی نفس خروس را گرفته باشد و آن را از خواندن منع کرده باشد تا دهل زن بخواند. (خواندن دهل زن!!!!)
اما در مورد موسیقی هم فرموده بودند تنظیم آن سطحی و دست دوم است.
نخست: آهنگساز و تنظیم کننده این تصنیف استاد درخشانی است، شاگر مبرز استاد محمدرضا لطفی. استاد درخشانی جزء آهنگسازان بزرگ و معدود تنظیم کنندگان زبردست است.
دوم: این اجرا فقط یک تصنیف است و تصنیف نمی تواند حق شعر را بیان کند. استاد شجریان درمصاحبه ای فرمودند: «اگر آواز فراموش شود غزل هم کم رنگ می شود. ارزش غزل و شعر در آواز است که خودش را نشان می دهد و در تصنیف به خاطر دست و پاگیر بودن ریتم ها برخی نمی توانند مفاهیم را خوب بیان کنند و ممکن است شعر دچار آهنگ و ریتم شود.»
اگر کسی یا اثری را دوست نداریم باعث نشود یک غزل سعدی را از معنا بیاندازیم
با سلام و قدردانی بابت سایت بسیار خوبتون.
همانطور که در تصویر مرتبطی که ارائه کرده اید هم مشخصه، در بیت پنجم مصرع اول کلمه صحیح پاش است نه پایش.
انسان درشگفت می ماند از اوج زیبایی وکمال این سخنان که دل تنگی واحساسات آدمی را بیان می دارد وای نگار که همین امروز سروده شده اند من به خود میبالم که پارسی زبان هستم واز این همه زیبایی وشکوه این اشعار لذت می برم
انسان در شگفت می ماند از اوج کمال وزیبایی این اشعارکه چگونه احساسات دلتنگی آدمی را به این ظرافت بیان می دارد اینقدر سخن تازگی طروات دارد که انگار همین امروز سروده شده من ازاین که پارسی زبان هستم به خود می بالم
با سلام
در پاسخ به آقا یا خانم فرخ
خوانش درسته به نظر من چون در این بیت نوبتی دو معنی داره یکی به معنای دفعه و بار می باشد و دیگری نوبتی در قدیم به افرادی می گفتند که در شهر برای اعلام ساعت و پاسهای شبانه روز می خواندند
سلام
اوج سخنوری استاد سخن در بیت یکی مانده به آخر پیداست
استفاده از فعل گردیدن که به دو معناست هم شدن و هم چرخیدن، تعجب میکنم از دل سنگ گونه تو که چرا با اب چشم سعدی عوض نمی شود (چرا تغییر نمی کند) چرا که این آب آسیابی را می چرخاند
شگفتا!!!!!
در بحث آن بیت نفس خروس بگرفت شاید بشود گفت که شیخ اجل اینجا به دو معنی شعر گفته(صلح میان استاد شجریان و سعدی!!!!) که از این شعر ها زیاد است.
از در بخشندگی و بنده نوازی
مرغِ هوا را نصیب، ماهی دریا
یعنی ماهی دریا را نصیب مرغ هوا می کند.
از در بخشندگی و بنده نوازی
مرغِ هوا را نصیب و ماهی دریا
یعنی مرغ را هوا نصیب و ماهی دریا
از در بخشندگی و بنده نوازی
مرغِ هوا را نصیبِ ماهی دریا
یعنی مرغ هوا را نصیب ماهی دریا می کند و به ماهی می دهد
و عجیب است که این شعر نیز از سعدیست.
درود
با درود
در مورد بیت پایانی و در مضراع دوم آمده که هزار بار گفتی و نیامدت جوابی نظر من اینه که این در واقع به این صورته " که هزار بار کفتی و نیامدت جوابی" زیرا در برای کفتن ( کوفتن) ست و نه گفتن. حضرت شجریان هم می فرمایند گفتی
درود.بنده هم نقطه نظر هایی درباره شعر دارم که قطعا بدون عیب نیست. بیت1_انگار دلبر صیاد ما قصد ان را ندارد که به فراق پایان بدهد و با خود حس سرزندگی را حمل کند و چه خیال ها و تشویش هایی در شب دراز پر ظلمتت گذر کرد و از شدت فکر کردن به تو دمی اسوده نبودم . بیت2_به چه علتی من را در هجران گذاشتی و خود را نمایان نمی کنی.با این کار گناه کردی زیرا موذنان را نگذاشتی اذان سر بدهند و کار ثوابی به عمل بیاورند که اینها حضور تورا می طلبد__تو به اندازه ای عظمت و مقبولیت داری که همه از نبود تو در رنج هستند. بیت3_خروس در انتظار یک بار خواندن ناتوان بود زیرا خروسان دیگر او را همراهی نمی کردند و نقطه شروعی وجود نداشت و همه بلبلان در دوری تو اوازشان به خاموشی گرایید و یک کلاغ باقی ماند___منظور از کلاغ اواز دلخراش و ستمگر شب است که شاعر از ان گله مند است. بیت4_رایحه های خوش سحرگاه را به این علت خوش می پندارم که حکم صورت یار را دارد که نقاب از رخش برداشته و اشکار شده اوج هنروری شیخ اجل را می توان در این بیت دید؛نقاب به معنی فراق است و می توان معشوق را گلی در نظر گرفت که سر از شاخ خود بیرون اورده و بوی عشق و زندگی ان حس بویایی اهالی را بیدار کرده است. گل برون کرد سر از شاخ به دل بردن خلق تا بسی جلوه گری کرد هوا بر تن گل بیت5_از خدا این را می خواهم که چون معشوق به من لطف و توجه ندارد،خدا به من عنایت کند و واسطه شود و مرا به مرادم برساند چرا که جان دادن در پیش پای یار بهتر از این است که ارزوی وصال داشته باشی ولی موفق نشوی.از خود گذشتگی و وصال برای سعدی از همه چیز مهم تر است. بیت6_دل من به اندازه ای تاب و توان ندارد که از غم عشقت دوام بیاورد.من مانند مگسی بی ارزش و ناچیز ام که نمی توانم عقاب(یار)را از پا بیفکنم و اورا مطیع خواسته هایم کنم بیت7_ای یار من یک گناه دارم انم عاشق شدن است که دلیل نمی شود من را به حال خود رها کنی،تو اگر می خوای من را عقوبت کنی با دستان خویش این کار را کن که عذابش از شهد هم شیرین تر است. بیت8_باعث حیرت است که ای دوست که دلت مانند سنگ هست و با خیره شدن به دیده های گریان سعدی هیچ تغییر و تحولی در وجودت احساس نکنی و بقولی تخم مهرم در دلت ننشیند زیرا اسیاب هم با با اب گریه هایم به چرخ در امده____دل تو هم سنگ است و چرخ اسیاب هم سنگ است اما نمی دانم تو چرا تسلیم نمی شوی؟تو سخت تر از چیزی هستی که من در ذهن گماشته بودم! بیت9_ای گداش عشق که به امید دیدار خود را به اب و اتش می زنی و سرانجام راهی نمی یابی بهتر است که راه دیگری را در پیش بگیری____منظور از در دگر طلب کن احتمالا توسل شدن به خدا و تسلیم شدن دربرابر این امر است.
برو ای گدای مسکین و دری دگر طلب کن
که هزار بار گفتی و نیامدت جوابی
با درود خدمت همه دوستان و اساتید گرانقدر ،
گلایه محترمانه ای داشتم از عزیزانی که ، ایراد قطعی به خوانش استاد شجریان و ضعف موسیقی در خیال داشتند .
اول اینکه ، استاد شجریان ، نه که از جمع اساتید اینجا ، بل از بسیاری از ادبای حال حاضر ایران ، تخصص شعری و ادبی بالاتری داشتند ، و همه انتخاب های ایشان ، در نهایت تحقیق و مطالعه انجام میشد .
دوم اینکه ، بسیاری از ایرانیان عزیز ، آشنایی و قرابت با ظرایف اشعار حضرت سعدی و حافظ رو ، با گوش فرا دادن به آثار استاد شجریان حاصل کردند .
کمی در نقد عجولانه اساتید بی مانند این سرزمین ، محتاط تر باشیم .
هم پایه استاد شجریان ، در قرن معاصر و شاید قرون آتی ، سخت بتوان یافت .
با کمال احترام .
دوستان اندیشمند لطفأ نظر خود را در مورد درک مفهوم
این غزل ، با جابجایی ترتیب بیت ها بفرمایید
سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی/که خیالها گذر کرد چو گذر نکرد خوابی
به چه دیر ماندی ای صبح که جان من برآمد/که بزه کردی و نکردند چو مؤذنان ثوابی
نفس خروس بگرفت که نوبتی بخواند/که همه بلبلان بمردند چو نماند جز غرابی
برو ای گدای مسکین و دری دگر طلب کن/که هزار بار گفتی چو نیامدت جوابی
رخ او نه مرد آنست که به عهدش عمل نماید/که مگس کجا تواند چو بیفکند عقابی
دل همچو سنگش به آب چشم سعدی/که عجب نبود نگردد چو بگردد آسیابی
نفحات صبح دانی ز چه روی دوست بماند/که به روی دوست ماند چو برافکند نقابی
سرم از خدای خواهد که به پایش اندر افتد/که در آب زنده ماند چو در آرزویش آبی
نه چنان گناهکارم که به دشمنم سپاری/که به دست خویش فرمای چواگرم کنی عذابی
با سلام
در مورد خوانش استاد شجریان و اینکه درست خونده یا نه: در واقع خوانش استاد دلیل بر درست یا غلط بودن شعر نیست ( در تصحیح علمی متون قدیمی چند اصل وجود داره و محققان بزرگ در این مورد مقالات فراوانی نوشتن و معمولا در ابتدای هر اثری که تصحیح میکنن با ذکر جزییات و توضیحات کامل شیوه کار خود رو تشریح میکنن.
بعنوان مثال استفاده از قدیم ترین نسخه ها و مقابله با باقی نسخ قدیمی و از این دست قواعد ) در مورد اثار سعدی بهترین و کاملترین مجموعه کلیات سعدی به تصحیح فروغی هست که شامل هزلیات هم هست. پس اینکه استاد چطور این شعر رو خوندن دلیل بر درست یا غلط بودن اون کلمه نیست و باید ضبط درست ابیات بر اساس نسخه فروغی مد نظر باشه. در عین حال آوای آسمانی استاد شجریان فارغ از اینکه یک شعر رو صحیح یا غلط یا کامل یا ناقص بخونه بخودی خود مسحور کننده و شورانگیز هست و من بهیچ عنوان قصد جسارت به ساحت آن بزرگوار رو ندارم و اینکه خود من بشدت علاقمند به هنر بی بدیل ایشون هستم.
در مورد بیت نفحات صبح دانی ... استنباط من به این شکل هست: نفحات صبح به معنی ابتدای صبح و گرگ و میش هست و معنی اینطور میشه که سعدی وقتی در طول شب به اسمان نگاه میکنه درخشش ستاره ها رو به شکل معشوق میبینه که نقاب یا پارچه ای روی صورت خودش کشیده و از فرط نورانی بودن چهره معشوق از سوراخ های نقاب مقداری نقاط نورانی به چشم میخوره و وقتی شب به صبح میرسه مانند این هست که معشوق نقاب خودش رو کم کم برمیداره و چهره نورانی خودش رو نشون میده پس اینکه سعدی نفحات صبح رو دوست داره به این دلیل هست که تمام شب محو تماشای چهره معشوق از پشت نقاب هست و در نهایت جایزه خودش رو با برداشته شدن نقاب معشوق میگیره هرچند که از فرط نورانی بودن فقط نور نصیبش بشه.
نفس خروس بگرفت...: به نظر من این مصراع پرسشی هست و نه خبری به این معنی که ایا نفس خروس گرفته که یک نوبت بخواند و مژده صبح را بدهد؟
درمورد حاشیه های موجود با محوریت نوبتی. لازم به ذکر است که خروس در صف پاسخ میماند، متعسفانه صدای استاد شجریان را به یاد ندارم که به چه لفظی میخواند ولی در دیدگاه من که هر روز با آن مواجه هستم خروس در صف پاسخگویی به جواب میماند.
و برای دوستمان که موسیقی استاد را درجه دو میداند متعسف هستم که بدون داشتن دانش موسیقایی و صرفا با نظر دلی خود. اساتید موسیقی را سعی بر زیر سوال بردن دارند
سپاس از نظرات همه عزیزان گنجوری حضورتان سبز
امادرمورد خوانش این غزل زیبای سعدی حتمی که استاد شجریان که خود ازهرجهت اهل شعر وادبیات بودند وصاحب نظر وبه احتمال زیاد هم درست کلمات را ادا کردند هرچند هرکس هم ممکن است اشتباهی ولو کوچک ورموقع اجرا انجام بدهند وشعرهای سعدی معنی و مفاهیم اش عرفانیست مگرمیشود اینچنین سخن وپند ودرس اموزه ای که قرنهای قرن آدمی رابفکر واندیشه وامیدارد ازدهان وسین یک فرد عادی برآید مقام عارف بحق که لایق همچو سعدیست روحشان شاد
بیت اولش هم تداعی کنند خاطره بس تلخ شب زلزله31 خرداد 69
چه شب غم انگیزی شب درازی بود
حق یارتان🙏🙏
سروران ارجمند، به ظن قوی عرض میکنم که شیخ اجل در حدود هشتصد سال پیش ، ماننداکثر امروزیان که در وجود خالق شک نموده اند، یکی ازطرفه «بی خدایان» زمان خویش بوده است. آیا در آخرین بیت این زیبا غزل، بجز این فرموده است؟
در بیت :
برو ای گدای مسکین و در دگر طلب کن
که هزار بار گفتی و نیامدت جوابی
بنظر واژه " گفتی " در مصرع دوم اشتباه نساخان باشد و درست " کفتی " است از کوفتن دلیل آنکه در را می کوبند تا پاسخی آید
سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی
تو خود آفتاب خود باش و صف انتظار بشکن
حقیقتا که لقب استاد سخن برازنده حضرت سعدی بوده و هست
با سلام
چند بیت از این غزل رو استاد شجریان بهمراه تار استاد شهنازی و سنتور استاد پایور خوانده است
https://t.me/Avayemehregan/63120
بیت پنجم : " سرم از خدای خواهد "مجاز است ، یعنی وجودم ، با کمال میل از خدا ارزو دارم که فدای دوست شوم .
به خداکه عقل حیران زدل وکلام سعدی
که درون خون بجوشد چه لطیف گونه آبی
سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی
چه خیال ها گذر کرد و گذر نکرد خوابی!
چه تعبیر قشنگی؛ زبان حال!
الف.الف:)