گنجور

غزل شمارهٔ ۵۱۵

چه جرم رفت که با ما سخن نمی‌گویی
جنایت از طرف ماست یا تو بدخویی
تو از نبات گرو برده‌ای به شیرینی
به اتفاق ولیکن نبات خودرویی
هزار جان به ارادت تو را همی‌جویند
تو سنگدل به لطافت دلی نمی‌جویی
ولیک با همه عیب از تو صبر نتوان کرد
بیا و گر همه بد کرده‌ای که نیکویی
تو بد مگوی و گر نیز خاطرت باشد
بگوی از آن لب شیرین که نیک می‌گویی
گلم نباید و سروم به چشم درناید
مرا وصال تو باید که سرو گلبویی
هزار جامه سپر ساختیم و هم بگذشت
خدنگ غمزه خوبان ز دلق نه تویی
به دست جهد نشاید گرفت دامن کام
اگر نخواهدت ای نفس خیره می‌پویی
درست شد که به یک دل دو دوست نتوان داشت
به ترک خویش بگوی ای که طالب اویی
همین که پای نهادی بر آستانه عشق
به دست باش که دست از جهان فروشویی
درازنای شب از چشم دردمندان پرس
تو قدر آب چه دانی که بر لب جویی
ز خاک سعدی بیچاره بوی عشق آید
هزار سال پس از مرگش ار بینبویی

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چه جرم رفت که با ما سخن نمی‌گویی
جنایت از طرف ماست یا تو بدخویی
هوش مصنوعی: چرا با ما صحبت نمی‌کنی؟ آیا ما کاری کرده‌ایم که تو از ما دوری کنی یا این که خودت بدخوی هستی؟
تو از نبات گرو برده‌ای به شیرینی
به اتفاق ولیکن نبات خودرویی
هوش مصنوعی: تو به خوش‌مزگی و شیرینی معروفی، اما طبیعی نیستی و از گیاهان دیگر بازداشته شده‌ای.
هزار جان به ارادت تو را همی‌جویند
تو سنگدل به لطافت دلی نمی‌جویی
هوش مصنوعی: هزاران نفر برای عشق و وفاداری به تو جان خود را جستجو می‌کنند، اما تو با دل سنگی‌ات حتی به لطافت دل کسی نمی‌اندیشی.
ولیک با همه عیب از تو صبر نتوان کرد
بیا و گر همه بد کرده‌ای که نیکویی
هوش مصنوعی: با وجود اینکه تو عیوب زیادی داری، اما نمی‌توانم در برابر تو صبر کنم. بیا و حتی اگر همه کارهای بدی کرده‌ای، باز هم خوبی‌هایی داری.
تو بد مگوی و گر نیز خاطرت باشد
بگوی از آن لب شیرین که نیک می‌گویی
هوش مصنوعی: اگر تو چیز بدی درباره‌ی من نگویی، حتی اگر به آن فکر کنی، می‌توانی از آن لب شیرین بگویی که حرف‌های خوشایندی را بیان می‌کند.
گلم نباید و سروم به چشم درناید
مرا وصال تو باید که سرو گلبویی
هوش مصنوعی: گل من نباید و سر من نباید به چشمان تو ننگرد، بلکه باید وصال تو را بخواهم که تو مانند سرو و گل زیبایی.
هزار جامه سپر ساختیم و هم بگذشت
خدنگ غمزه خوبان ز دلق نه تویی
هوش مصنوعی: ما هزاران لباس و سپر برای خود درست کردیم، اما تیر غمزه زیبایی‌ها از این دلق، تو نیستی که ما را در امان نگه‌دارد.
به دست جهد نشاید گرفت دامن کام
اگر نخواهدت ای نفس خیره می‌پویی
هوش مصنوعی: اگر نفس تو چیزی را نخواهد، هر چقدر هم تلاش کنی، نمی‌توانی به آن برسی.
درست شد که به یک دل دو دوست نتوان داشت
به ترک خویش بگوی ای که طالب اویی
هوش مصنوعی: نمی‌توان دوستی را در یک دل نگه داشت، بنابراین به او بگو که تو به دنبال او هستی و باید از خودت بگذری.
همین که پای نهادی بر آستانه عشق
به دست باش که دست از جهان فروشویی
هوش مصنوعی: به محض اینکه پای خود را بر در عشق بگذاری، به دقت با دست خود، از دنیا فاصله بگیر و خود را از آن جدا کن.
درازنای شب از چشم دردمندان پرس
تو قدر آب چه دانی که بر لب جویی
هوش مصنوعی: در دل شب، از کسانی که در درد و رنج هستند بپرس و دربارهٔ ارزش آب چیزی نگو که تو خود نمی‌دانی آن را وقتی بر لب جویی قرار می‌گیرد.
ز خاک سعدی بیچاره بوی عشق آید
هزار سال پس از مرگش ار بینبویی
هوش مصنوعی: از خاک سعدی، شاعر بزرگ، بوی عشق و احساس عشق برای سال‌های طولانی، حتی هزار سال پس از مرگش، به مشام می‌رسد، اگر کسی بتواند آن را درک کند.

خوانش ها

غزل ۵۱۵ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۵۱۵ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۵۱۵ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۵۱۵ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۵۱۵ به خوانش مصطفی حسینی کومله
غزل شمارهٔ ۵۱۵ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل شمارهٔ ۵۱۵ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۵۱۵ به خوانش سهیل قاسمی

حاشیه ها

1394/02/22 14:04
ستار

درود، مصرع اخر احتمالا "ببویی" باید درست باشد

1394/02/09 11:05
behzad

سلام
در رابط با بیت هشتم
در بزم وصالش همه کس طالب دیدار//تا یار که را خواهدو میلش به که باشد
دولتشاه

1394/08/08 01:11
سید احمد مجاب

ز خاک سعدی بیچاره بوی عشق آید
هزار سال پس از مرگ او گرش بویی

1395/04/04 05:07
۷

ز خاک سعدی بیچاره بوی عشق آید
هزار سال پس از مرگش ار به ینبویی
درست: بینبویی
انبوییدن=بو کردن
بینبویی=بو کنی

1395/04/04 19:07
گمنام

جناب 6+1
در برخی نسخه های تازه تر ، همانگونه که فروغی هم در حاشیه آورده است ،
مصراع دوم بدینگونه ثبت شده است:
هزار سال پس ازمرگ او اگر بویی( گرش بویی)
و جایی نخستین مصرع:
زخاک سعدی شیراز بوی عشق آید
به هر حال " به ینبویی !" بی گمان نادرست است
دست کم "بینبویی "میبایست نوشته شود

1396/03/19 17:06
فرخ مردان

@ 7:
بزرگش نخوانند اهل خرد که نام بزرگان به زشتی برد
چقدر تلخه که میبینی فردی از روی بیسوادی و خود یزرگ بینی، به مفاخر کشور خودش توهین می کنه.
آقای سِوِن آپ، شما هم برو اول چند تا اثر ادبی تصحیح و یا تألبف و منتشر کن تا حد سوادت سنجبده بشه، بعد بیا با اسم مستعار فحاشی کن به مرحوم ذکاء الملک فروغی.
تو تاریکی نشستی و سنگ پرت می کنی؟
گنجور گرامی لطفا حذف نکنبد ابن کامت رو تا ایشون اگر نویسند ه ای چیزی هستن، بفرمایند تا ببینیم حدشون چی هست.

1396/03/19 17:06
فرخ مردان

جهت اطلاع اساتید و مستعجلین بالاظهار،
در نسخه فروغیی که من دازم "بینبویی" ذکر شده که کاملا صحیح است.

1396/12/16 23:03
فرید

درود بر اساتید
در مصراع «خدنگ غمزه خوبان ز دلق نه تویی» عبارت «دلق نه تویی» به چه معنی است؟لباس نه لایه؟

1397/01/24 20:03
افشین

جناب 7 عزیز؛ مگه ممکنه راجب سرمایه این مرز و بوم اینگونه سخن بگیم، استاد فروغی بسیار بزرگ و قابل احترام بودند

1397/02/21 10:04
سورنا

فروغی سعدی را برای نسل نو و دنیای جدید زنده کرد .
شاید کلمه درست برای شعر آخر بینبویی باشد اا تلفظ این کلمه بسیار دور از ذهن است .
کاری نکنیم مردم از شعر سعدی دور شوند
من شعر را
هزار سال پس از مرگ او گرش بویی .
صحیح می دانم

1397/02/21 13:04
۷

ه/زا/ر/سا=مفاعلن
ل/پ/سز/مر=فعلاتن
گ/شر/ب/ین=مفاعلن
بو/یی=فعلن
یک روز خورد و خسته از سر کار برگردی و ببینی دار و ندارت پخش و پلا!شناسنامه و دسته چک و مدارک و کتاب و لباس هر یک سویی
.در همه دیر مغان نیست عاشق شیدایی/خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی
فردای آن روز از هشت تا چهارده درگیر بانک و گزارش دزدی باشی.
ساعت 14 با سختی یک چیزی بنویسی و همین که میخواهی دکمه ارسال را فشار دهی یک پیامک از حساب بانکی بیاید برق قطع و کامپیوتر خاموش شود.
بیزار بیزارم از کسانی که برای دزد دلسوزی میکنند و بر قصاص خرده میگیرند.
دزد روان آدم را نابود میکند و نه تنها جسم و مال.

1397/02/21 13:04
۷

چو من جا افتاد که چو من(ما) بسیارانند.
اینهایی که از دزد دفاع کنند انشاالله که گرفتارش شوند تا بفهمند.قصاص انسانی ترین قانون اسلام است.

1397/02/21 14:04
۷

ترحم بر پلنگ تیزدندان
ستمکاری بود بر گوسپندان
نباید به بهانه نجات پلنگ جان گوسپندان را ندیده گرفت.
سعدی کسی نبوده که مانند ما گزافه گوید.میگوید پلنگ و نه پلنگان چرا که یک قلاده آن میتواند گوسپندان بسیاری را نابود کند.
آدم گیر این ابو زغنبود ها بیفتد ولی به این اداره و آن دستگاه نه

1397/02/21 15:04
۷

تو بد مگوی و گر نیز خاطرت باشد.
"و" را باید جدا خواند نه به شکل O

ت/بد/م/گو=مفاعلن
ی/و/گر/نی=فعلاتن
ز/خا/ط/رت=مفاعلن
با/شد=فعلن

1398/04/21 04:07
علی شیرازی

درود بر شما
بر در قدیمی آرامگاه سعدی نوشته بود:
ز خاک سعدی شیراز بوی عشق آید
هزار سال پس از مرگ او گرش بویی

1398/05/24 16:07
علی شیرازی

بر در قدیمی آرامگاه سعدی نوشته بود:
ز خاک سعدی شیراز بوی عشق آید
هزار سال پس از مرگ او گرش بویی

بزرگان ما میگفتند، عرفا عاشق شدن را جاودانگی می دانستند.
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند.
واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند.
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما
و گاهی پا را از این فراتر نهاده و کسی را که عاشق نباشد، شایسته مقام انسانی نمی دانند.
چنانچه جناب عراقی میفرماید:
آن شنیدی که عاشقی جانباز
وعظ گفتی به خطه شیراز
و.... خلاصه اینکه در این مجلس که همه سخنان نغز در باره عشق گفته می شد

1400/02/21 21:04
رضا رحمتی

بِیَنْبویی: ( از مصدرِ « انبوییدن» ) بو کُنی. در نسخ شادروانان فروغی و یغمایی هم به همین شکل و یکسان آمده...

1400/05/02 08:08
ملیکا رضایی

درود دوستان و هزار درود به سعدی بزرگ

 

چه زیبا هست این بیت آخر: ز خاک سعدی بیچاره بوی عشق آید هزار سال پس از مرگش ار بینبویی...

حتی خود سعدی هم میدانست که عشقش چنان است که تا قرنهای قرن پس از او از خاک جسم و تن و روح و دل و قلب خود رها شدنی نیست ...و رها کردن آن هم در اختیار خویش نیست ...

 

1403/10/05 09:01
جلال ارغوانی

عجب  مدار  بوی گلاب  دهد دفترت سعدی

به پیش گل رخان بشینی سخن چو گل گویی