گنجور

غزل شمارهٔ ۵۰۷

گرم راحت رسانی ور گزایی
محبت بر محبت می‌فزایی
به شمشیر از تو بیگانه نگردم
که هست از دیرگه باز آشنایی
همه مرغان خلاص از بند خواهند
من از قیدت نمی‌خواهم رهایی
عقوبت هرچ از آن دشوارتر نیست
بر آنم صبر هست الا جدایی
اگر بیگانگان تشریف بخشند
هنوز از دوستان خوشتر گدایی
منم جانا و جانی بر لب از شوق
بده گر بوسه‌ای داری بهایی
کسانی عیب ما بینند و گویند
که روحانی ندانند از هوایی
جمیع پارسایان گو بدانند
که سعدی توبه کرد از پارسایی
چنان از خمر و زمر و نای و ناقوس
نمی‌ترسم که از زهد ریایی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گرم راحت رسانی ور گزایی
محبت بر محبت می‌فزایی
هوش مصنوعی: اگر عشق و محبت را به دیگران هدیه بدهی و آرامش را به آن‌ها برسانی، محبت تو هم بیشتر خواهد شد.
به شمشیر از تو بیگانه نگردم
که هست از دیرگه باز آشنایی
هوش مصنوعی: من هرگز از تو که با شمشیر هم هستی، بیگانه نخواهم شد، چرا که از زمان‌های دور ، با تو آشنایی دارم.
همه مرغان خلاص از بند خواهند
من از قیدت نمی‌خواهم رهایی
هوش مصنوعی: تمام پرندگان از قید و بند آزاد خواهند شد، اما من از این قید و بند تو نمی‌خواهم رهایی یابم.
عقوبت هرچ از آن دشوارتر نیست
بر آنم صبر هست الا جدایی
هوش مصنوعی: هر نوع عذابی که دشوار باشد، برایم قابل تحمل است، جز جدایی.
اگر بیگانگان تشریف بخشند
هنوز از دوستان خوشتر گدایی
هوش مصنوعی: اگر افراد غریبه بیایند، همچنان از حضور دوستان خوشایندتر است که به آنها خدمت کنیم.
منم جانا و جانی بر لب از شوق
بده گر بوسه‌ای داری بهایی
هوش مصنوعی: من تو را بسیار دوست دارم و از این عشق به شدت هیجان زده‌ام. اگر بوسه‌ای برایم داری، بفرما که ارزش زیادی دارد.
کسانی عیب ما بینند و گویند
که روحانی ندانند از هوایی
هوش مصنوعی: برخی افراد عیب‌های ما را می‌بینند و می‌گویند که روحانیون از شرایط و حالات ما باخبر نیستند.
جمیع پارسایان گو بدانند
که سعدی توبه کرد از پارسایی
هوش مصنوعی: همه افراد نیکوکار و پرهیزکار بدانند که سعدی از راستی و پارسایی خود پشیمان شده است.
چنان از خمر و زمر و نای و ناقوس
نمی‌ترسم که از زهد ریایی
هوش مصنوعی: من از نوشیدنی و موسیقی و صداهای شاداب نمی‌ترسم، بلکه از تظاهر به زهد و دین‌داری که بدون صداقت است، می‌ترسم.

خوانش ها

غزل ۵۰۷ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل شمارهٔ ۵۰۷ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۵۰۷ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۵۰۷ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل شمارهٔ ۵۰۷ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۵۰۷ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۵۰۷ به خوانش افسر آریا
غزل شمارهٔ ۵۰۷ به خوانش سهیل قاسمی

حاشیه ها

1395/05/01 22:08
۷

زَمْر=نی زدن
نای و ناقوس=اشاره به کنیسه و کلیسا
چنان از خمر و زمر و نای و ناقوس
نمی‌ترسم که از زهد ریایی

امروز در حال خواندن این غزل سعدی بودم.به این بیت رسیدم
جمیع پارسیان ،گو بدانند که سعدی توبه کرد از پارسایی
شاعری همچون افصح المتکلمین که به سهل ممتنع مشهور است بعید است این بیت را این گونه سراییده باشد.
به نظر شخصی من این بیت این گونه بهتر مینماید
جمیع پارسی گویان بدانند///که سعدی توبه کرد از پارسایی

1395/11/23 02:01
۷

جمیع پارسایان گو بدانند
که سعدی توبه کرد از پارسایی
پارسایان هست نه پارسیان
مرحمت نموده پیش از نظر دادن اندکی کله خود را بخارانید

1395/11/23 04:01
پریشان روزگار

جناب 7
،ارچه روی سخنتان با من نیست اما،من نیز به سفارش سرکار اندکی ! خاراندم
و دیدم پارسا گویا همان پارسی است و پارسایان ، پارسیان، چه میفرمایید؟

1396/03/19 15:06
فرخ مردان

@ پریشان روزگار:
@محمد قاسمی فز
1-بعد از پارسیان(!) چرا کاما گذاشتید؟! این یه جمله امری ست و مکثی در کار نیست: [به] جمیعِ پارسیان(!) بگو که...
2- این لغت "پارسیان" بجای "پارسایان" رو از کجا آوردبن آخه؟!!
3-به قرینۀ معنای بیت های قبل و بعد، مخاطب معلومه که "پارسایان" هستن نه "پارسیان"!!!
4-کجا دیدی دقیقا که "پارسی" معنای "پارسا" ست؟ منبع ذکر کنید لطفا تا ما هم مستفیض بشیم.

1396/03/19 19:06
خرم روزگار

@, فرخ ، ،
روزگارم پریشان بود. اکسیر مهر در جانم آمیخت خرم روزگار شدم.
دو دیگر خیرخواهانه شمارا به خواندن ، پرسیدن ، آموختن و پرهیز از نوشتن سفارش میکنم،.
سدیگر خواجه شیراز می فرماید:
تازیان را غم احوال گرانباران نیست
پارسایان مددی تا خوش و آسان بروم.
و تندرست و شادکام بوید.

1396/03/19 21:06
بابک چندم

خرم روزگار جان،
از کی نسایم ملکوتی وزیدن گرفت که شما چرخش صد و هشتادی زدی ؟ به هر حال چه نیکو...

1396/03/19 21:06
خرم روزگار

بابک جان چندم،
هرگه که دل به عشق دهی خوش دمی بود
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
اکسیر عشق در مسم آمیخت زر شدم

1396/04/05 22:07
فرخ مردان

@خرم روزگاران
شما بنویس دستت روون شه.
چو یشنوی سخنی(زودی) مگو که خطاست
سخن شناس نشدی آخر، خطا اینجاست

1396/04/07 18:07
خرم روزگار

فرخ جان
دستم روان است
شما نیز از خامدستی بدر ای بیندیش پس بنویس

1401/05/24 21:07
محمدجواد امیراحمدی

سلام. این غزل در تدوین کلیات سعدی، غزل ۵۰۳ است.

 

1403/10/03 19:01
جلال ارغوانی

کلام شاد سعدی دل نشین است

زمحنت میدهد جان را رهایی