گنجور

غزل شمارهٔ ۵۰۶

دریچه‌ای ز بهشتش به روی بگشایی
که بامداد پگاهش تو روی بنمایی
جهان شب است و تو خورشید عالم آرایی
صباح مقبل آن کز درش تو بازآیی
به از تو مادر گیتی به عمر خود فرزند
نیاورد که همین بود حد زیبایی
هر آن که با تو وصالش دمی میسر شد
میسرش نشود بعد از آن شکیبایی
درون پیرهن از غایت لطافت جسم
چو آب صافی در آبگینه پیدایی
مرا مجال سخن بیش در بیان تو نیست
کمال حسن ببندد زبان گویایی
ز گفت و گوی عوام احتراز می‌کردم
کز این سپس بنشینم به کنج تنهایی
وفای صحبت جانان به گوش جانم گفت
نه عاشقی که حذر می‌کنی ز رسوایی
گذشت بر من از آسیب عشقت آن چه گذشت
هنوز منتظرم تا چه حکم فرمایی
دو روزه باقی عمرم فدای جان تو باد
اگر بکاهی و در عمر خود بیفزایی
گر او نظر نکند سعدیا به چشم نواخت
به دست سعی تو باد است تا نپیمایی

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دریچه‌ای ز بهشتش به روی بگشایی
که بامداد پگاهش تو روی بنمایی
هوش مصنوعی: در اینجا صحبت از گشایش دریچه‌ای است که به بهشت راه دارد. وقتی این دریچه باز شود، بهتر است که در صبح زود، جمال و زیبایی خود را نشان دهی.
جهان شب است و تو خورشید عالم آرایی
صباح مقبل آن کز درش تو بازآیی
هوش مصنوعی: دنیا تاریک و شب مانند است و تو همانند خورشید زیبایی‌ که صبح نزدیک می‌شود و از در خانه‌ات بازمی‌گردی.
به از تو مادر گیتی به عمر خود فرزند
نیاورد که همین بود حد زیبایی
هوش مصنوعی: بهتر از تو هیچ مادری در جهان فرزندی به دنیا نیاورد، زیرا تو به خودی خود زیباترین نمونه زیبایی هستی.
هر آن که با تو وصالش دمی میسر شد
میسرش نشود بعد از آن شکیبایی
هوش مصنوعی: هر کسی که لحظه‌ای به وصال و دیدارت نائل شود، دیگر نمی‌تواند پس از آن صبر و شکیبایی داشته باشد.
درون پیرهن از غایت لطافت جسم
چو آب صافی در آبگینه پیدایی
هوش مصنوعی: درون پیراهن، به خاطر لطافتش، بدن مانند آب زلالی در شیشه شفاف نمایان است.
مرا مجال سخن بیش در بیان تو نیست
کمال حسن ببندد زبان گویایی
هوش مصنوعی: من دیگر توان گفتن در مورد تو را ندارم، زیرا زیبایی تو چنان است که زبان را گنگ می‌کند.
ز گفت و گوی عوام احتراز می‌کردم
کز این سپس بنشینم به کنج تنهایی
هوش مصنوعی: من از صحبت با افراد عادی و عامه مردم دوری می‌کردم، زیرا پس از آن ترجیح می‌دادم در گوشه‌ای نشسته و به تنهایی فکر کنم.
وفای صحبت جانان به گوش جانم گفت
نه عاشقی که حذر می‌کنی ز رسوایی
هوش مصنوعی: دوست وفادارم به من گفت که عشق واقعی به معنای فرار از رسوایی نیست، بلکه به معنای پذیرش آن است.
گذشت بر من از آسیب عشقت آن چه گذشت
هنوز منتظرم تا چه حکم فرمایی
هوش مصنوعی: عشق تو برای من درد و رنج زیادی به همراه داشته است و هنوز منتظر هستم که ببینم تکلیف ما چیست و چه تصمیمی خواهی گرفت.
دو روزه باقی عمرم فدای جان تو باد
اگر بکاهی و در عمر خود بیفزایی
هوش مصنوعی: دو روز از عمرم را برای جان تو فدای می‌کنم، اگر تو طول عمرت را اضافه کنی و من را فراموش کنی.
گر او نظر نکند سعدیا به چشم نواخت
به دست سعی تو باد است تا نپیمایی
هوش مصنوعی: اگر او به تو نگاه نکند و توجه نداشته باشد، تلاش تو بی‌فایده است و هرچه بکوشی بی‌ثمر خواهد بود.

خوانش ها

غزل ۵۰۶ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل شمارهٔ ۵۰۶ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۵۰۶ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۵۰۶ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل شمارهٔ ۵۰۶ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۵۰۶ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۵۰۶ به خوانش افسر آریا
غزل شمارهٔ ۵۰۶ به خوانش سهیل قاسمی

حاشیه ها

1388/02/22 19:04

مصرع اول بیت آخر به نظر درست نیست، شاید «گر او نظر کندت سعدیا به چشم نواخت» درست باشد.

1388/09/01 23:12
نگین شکروی

با درود و سپاس فراوان
مصرع اول بیت آخر "گر او نظر نکند..." صحیح است
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

1395/03/11 14:06
کسرا

بسیار دل نشین

1403/10/07 15:01
جلال ارغوانی

سعدی زلطف سخن چو قدر دلدارت

به کوری چشم کوته نظران، بلند بالایی