غزل شمارهٔ ۵۰۵
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل ۵۰۵ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل شمارهٔ ۵۰۵ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۵۰۵ به خوانش سعیده تهرانینسب
غزل شمارهٔ ۵۰۵ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل شمارهٔ ۵۰۵ به خوانش محمدرضا جراح زاده
غزل شمارهٔ ۵۰۵ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۵۰۵ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۵۰۵ به خوانش افسر آریا
غزل شمارهٔ ۵۰۵ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۵۰۵ به خوانش افرا عباسی
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
سلام مصرع دوم بیت دوم:
چه از این به ارمغانی که تو خویشتن بیابی
صورت صحیح بیت این است:
به ازین چه ارمغانی که تو خویشتن بیایی
..
..
..
بیت ششم مصرع دوم:
تو هر آن ستم که خواهی بکنی که پادشاهی
به نظر میرسد که صورت صحیح این است:
تو هر آن ستم که خواهی بکنی که پادشایی
---
پاسخ: با تشکر، مطابق نظر شما تصحیح شد.
به نظر میرسد در بیت دوم همین مصراع درست باشد
چه از این به ارمغانی که تو خویشتن بیابی
---
پاسخ: با تشکر، با نسخهٔ چاپی به تصحیح شادروان فروغی تطبیق داده شد، فرمایش شما صحیح است. ضبط قدیمی را بازگرداندیم.
سلام
بیت ما قبل آخر
« تو که گفته ای تحمل نکنم جمال خوبان ...»
صحیح تر نیست؟
---
پاسخ: خیر
ممنون
با تشکر از سایت گنجور
جمال خوبان دلپذیر است و ذکر" تحمل کردن" آن ضروری نیست.
بیت به صورت زیر درست تر به نظر میرسد :
ای که گفته ای تحمل نکنی جفای خوبان
سلام....
در خیال با صدای استاد شجریان....
سایت زیبایی دارید. این شعر با صدای استاد شجریان لطفی صد برابر داره. خدا قوت
«در چشم بامدادان به بهشت برگشادن» صحیحتر نیست؟
مصرع دوم از دومین بیت، به از این ، چه ارمغانی که تو خویشتن بیایی
و دومین مصرع از بیت سوم : همه عمر در خیالی و ندانمت کجایی نیز دیده شده است.
در آخر بیت دوم قافیه و معنی حکم میکند که «بیایی» درست باشد نه «بیابی» و باید حرف ب به ی تبدیل شود.
دوستانی که در مورد «توکه گفتهای تأمل نکنم جمال خوبان» فرمودهاند که باید تحمل یا جفا باشد، معنی بیت به همین صورت نوشته شده یعنی با «تأمل کردن در جمال خوبرویان» صحیح است و با بیت قبل از آن که نصیحت نپذیرفتن از فقیه پارسا را مطرح میکند مطابقت دارد.
با سلام به دوستداران سعدی
یه سوال در مورد این غزل زیبا مدتهاست که در ذهن منه. در مصرع "تو که گفتهای تأمل نکنم جمال خوبان" با توجه به اینکه ریشه تامل از امل و آروز کردن میاد معنی بیت به زیبایی بیان میشه ولی اگر معنی تامل آروز کردن هست چرا در زبان فارسی امروزی ما این کلمه رو به این معنی نداریم و به معنی اندیشیدن و تفکر کردن اون رو به کار می بریم؟؟
خبرت خرابتر کرد جراحت جدایی
چو خیال آب روشن که به تشنگان نمایی
خیال آب روشن=سراب
آیا در بیت آخر «پر گشادن» و «پر گشودن» صحیح نیست؟
با سلام
ناشناس گرامی
چنانچه معنی بیت آخر را به طور صحیح در نظر بیاورید، متوجه خواهید شد که واژگان «پر گشادن» یا «پر گشودن» نمی توانند درست باشند. زیرا مرجع این واژگان «در ِ چشم» است و چشم نیز طبیعتاً نمی تواند پرواز کند! لذا همان واژه «بر گشودن» به معنی «باز کردن» صحیح است.
البته بنده این طور فهم کردم، تا نظر سایر دوستان چه باشد.
خبرت خرابتر کرد جراحت جدایی......
دو حروف از خ و دو حروف از ج.
سعدی در دنیای ادبیات بی نظیر است.
حسن گرامی
درود
تامل به معنای نیک نگریستن است.
که از ملزومات اندیشیدن است.
ولی در زبان عربی هنگامی که ریشه فعلی وارد بابی می شود ( مثل امل در باب تفعل که میشود تامل ) ضرورتا همان معنای سابق خویش را حفظ نمی کند.
گاهی حتی از نظر معنایی باژگون میشود.
همون تامل نکنی صحیح به نظر میرسه و منظور آرزو کردنه
بیت ماقبل آخر را گمان کنم استاد شجریان به شکل زیر خوانده است:تو که گفته ای تحمل نکنم جفای خوبان الخ.البته بعیداست درنسخه ها چنین باشد.
تو چه ارمغانی آری که به دوستان فرستی
چه از این به ارمغانی که تو خویشتن بیابی (گنجور)
این خود یافتن، راه به معنای درون میبره و رنگ و بوی عرفانی میده به منظور آقا، در حالیکه "تو خویشتن بیایی" که صحیحه، همون درمان درد فراق و انتظاره. همون "به وصال مرهمی نِهْ" و همون "بیمارِ فراق بِهْ نگردد ... تا بو نکند بِهِ زنخدان" و ...
میبینید چطور معنا دچار کژتابی میشه با یه نقطه کم گذاشتن؟!
بر پایهی تصحیح فروغی، کلمهی آخر بیت دوم به جای «بیابی» باید «بیایی» نوشته شود. هرچند که به قرینهی معنایی مصرع اول هم این نکته برمیآید.
«چه ازین به ارمغانی که تو خویشتن بیایی؟»
با توجه به قافیه ی شعر، بنظر می آید در بیت دوم، بجای بیابی باید بیایی صحیح باشد و نیز با توجه به معنی شعر، چه ارمغانی از این بهتر که خودت بیایی.
"چه از این به ارمغانی که تو خویشتن بیابی"
انتهای مصرع دوم بیت دوم دچار اشتباه تایپی شده و به جای "بیایی"، "بیابی" تایپ شده است. با توجه با قافیه، "بیابی" اشتباه است
برای من جالب بود دیدن نظراتی که هر کدام بنا به سلیقه خود پیشنهاد تغییر در شعر سعدی را میدهند با این ترجیع بند که «اینطوری صحیحتر نیست؟»
دوستان عزیز من! «صحیح» همان است که سعدی فرموده. من و شما نمیتوانیم شعر سعدی را از آنی که هست «صحیحتر» کنیم!
تصحیح اشعاری که در این سایت محترم میخوانید آن است که نسخه تایپی سایت را با نسخه چاپی کتابی که در دست دارید تطبیق بدهید و اختلافی پیدا کنید نه اینکه فیالمثل معنی «تامل» را ندانید و بگویید لابد «تحمل» بوده!
تو که گفتهای تأمل نکنم جمال خوبان
بکنی اگر چو سعدی نظری بیازمایی
تأمل=لختی درنگ و نگریستن
از بیت آغازین این غزل شاعر آرزوی دیدن یار را دارد و نه تحمل کردن جور و ستم او را.هر چند که این جدایی و ندیدن روی یار را ستم میداند.از بس او را در خیال میگذراند و نمی آید به سراب مانند میکند:
خبرت خرابتر کرد جراحت جدایی
چو خیال آب روشن که به تشنگان نمایی
و در بیتهای بعد از غم همراه شوق میگوید و خداخدا میکند برای یک دم هم که شده سرابش به آب تبدیل شود:
تو چه ارمغانی آری که به دوستان فرستی
چه از این به ارمغانی که تو خویشتن بیابی
بشدی و دل ببردی و به دست غم سپردی
شب و روز در خیالی و ندانمت کجایی
در بیت:
تو که گفتهای تأمل نکنم جمال خوبان
بکنی اگر چو سعدی نظری بیازمایی
باز هم از یک دم درنگ و دیدن روی زیبای یار و نظر باختن میگوید و البته در پاسخ خرده گیران و نه تحمل ستم و سپس در بیت پایانی بهشت با آنهمه آب و تابش را در برابر دیدن یک نظر روی یار هیچ هیچ می انگارد.
در چشم بامدادان به بهشت برگشودن
نه چنان لطیف باشد که به دوست برگشایی
استاد شجریان پیش از خواندن بد نیست با اهلش مشورت کند.وقتی احمد شاملو با آن همه یال و کوپال پر از اشتباه است بر استاد شجریان نمیشود چندان خرده گرفت.
مثل همیشه شاهکار !
یکی از ویژگی های شعر سعدی تکرارهای پنهانی است که در شعرش دارد مثلا بیت 5 که در آن سه بار کلمه "جفا" تکرار شده بدون ای که به چشم بیاید. یا کلمه "بکنند" و "نکنند" و "بکنی" در بیت بعدی که یک کلمه به سه بار با اندکی تغییر تکرار شده است.
این غزل رو خسرو آواز ایران استاد شجریان بسیار زیبا خوانده. در ضمن محض اطلاع اون دوستمون که گفته استاد تو آلبومشون به جای تامل کلمه تحمل رو استفاده کردند درست نیست. من بارها گوش داده ام خیلی واضح تامل رو بکار میبرند که صحیح هم است.
سایتتون هم عالیه دمتون گرم
من نظرات را خوندم. همچنان میگم که بیت دوم اشتباه نوشته شده با توجه به قافیه بقیه ی ابیات "بیایی" درسته . نه "بیابی" چون آخر همه ی واژه ها "ایی" داره و این جوری معنی درست تری هم داره. چه از این به ارمغانی که تو خویشتن بیایی
سلام دوستان
بیایی و تامل صحیح هستن اگه نیک به معنای بیت و منظور حضرت سعدی بنگرید متوجه میشوید
و به نظرم با تندی استاد شجریان رو نقد کردن درست نیست ایشان خسرو اواز ایران هستن و بر کسی خدماتشان ب فرهنگ و ادب این مرز و بوم پوشیده نیست،کما اانکه تو کنسرتشون ب نظر بنده هم میگن تحمل ک ب احتمال زیاد اشتباهزبانی بود یعنی تو کنسرت زنده اومد دیگه نمیشد تصحیحش کنه و یه جایی دیگه تو یکی از کنسرت هاشون این بیت رو هم اشتباه خوندن ولی چون تو اون موقع جا برا تکرارش بود تصحیحش کرد ایشون گفتن،نه مرا طاقت قربت نه تورا خاطر غربت دل نهادم ب صبوری ک جز این چاره ندانم ولی بلافاصله تصحیح کرد ب این صورت، نه مرا طاقت غربت نه تورا خاطر قربت.....پس یادمون باشه استا کارشناس شعر نباشن از یک کارشناس هم کمتر نیست،یادمون باشه خیلی از نسخ این بیت حافظ رو اینجوری مینوشتن ولی استاد با فهم بالاشون تصحیح کرد،بیت حافظ؛کشتی نشستگانیم ای باد شرطه برخیز.....ولی استاد گفتن ک کشتی نشسته گان صحیحه چون کشتی شکسته شده باد موافق و مخالف براش فرقی نداره بلکه کشتی نشسته باد موافق میتونه از نشستن در گل نجاتش بده
با سپاس از شما و ارزوی طول عمر برای حضرت استاد
منظور سعدی از بیت
تو که گفتهای تأمل نکنم جمال خوبان
بکنی اگر چو سعدی نظری بیازمایی
کاملا روشن است . سعدی به آن دسته از افرادی که دیدن جمال خوبرویان را موجب سستی ایمان می دانند می گوید که ندیده قضاوت نکنید . اگر ببینید آنوقت نظرتان عوض می شود . سعدی جمال خوبرویان را آیه ای از آیات الهی می داند . خوبرویان در نظر هر کسی جلوه ای دارد . در نظر مولانا ، شمس تبریزی در نظر مجنون ، لیلا ، و ........
تأمل نکردن در اینجا به معنی ندیده قضاوت کردن است . سعدی در مورد خوبرویان ابیات زیادی دارد . مثل :
من اگر نظر حرام است بسی گناه دارم
چه کنم نمیتوانم که نظر نگاه دارم
و..
که نه روی خوب دیدن گنه است پیش سعدی
تو گمان نیک بردی که من این گناه دارم
حافظ می فرماید :
بر تو گر جلوه کند شاهد ما ای زاهد
از خدا جز می و معشوق تمنا نکنی
یعنی ندیده قضاوت نکن .... موفق باشید
چهار حرف "ج" و "چ" و "ح" و "خ" را سعدی به زیبایی هر چه تمامتر در یک بیت جمع کرده ...... حضرت سعدی علاوه بر اشراف و استیلا به ظرایف شعری ، صنایع ادبی را هم به خوبی در آن بیت لحاظ نموده و این صنعتگری نه تنها موجب تنزل ارزش شعر نشده بلکه بر غنای شنیداری شعر و غنای مفهومی آن افزوده است .
استاد سعدی اسطوره ای تکرار نشدنی در فرهنگ و ادب مایه فخر و مباهات است
سعدی در بیت اول چهار حرف "ج" و "چ" و "ح" و "خ" را به عنوان یک صنعت شعری به زیبایی جا داده است . این صنعتگری نه تنها موجب تنزل ارزش و غنای شعر نشده بلکه موجب افزایش غنای شنیداری و غنای مفهومی آن نیز شده است . کار سعدی در این بیت نشان از اشراف گسترده و تسلط بی نظیر سعدی بر مفهوم سازی هنری مقوله های ادبی ، عرفانی و اجتماعی است .
باید گفت : سعدی اسطوره ای تکرار نشدنی
پیوند به وبگاه بیرونی
شجریان-مجید درخشانی ... در خیال
سلام،
این غزل با صدای زیبای ایرج بسطامی شنیدنی است:)
تو که رازِ گل شناسی
«جمشید پیمان»
سفرت دراز گشت و دل من شده هوائی
من و رسم با تو بودن، تو و شیوه ی جدائی
من و شَروه های هجران،به خزانِ بی تو ماندن
سرِ آن مگر نداری، که به باغ پر گشائی
شده کار باغ داران، به عزای گل نشستن
تو که رازِ گل شناسی،به چمن چرا نیائی؟
ز بهار مانده نقشی، به خیالِ زخمیِ من
همه باغ شد خزانی، چه خزانِ بی حیائی
نفَس ام گرفته اینجا، ز حضور زشتِ زاغان
وَ ملول گشته جانم، ز چنین عَفِن هوائی
پُرم از امیدِ خامی،که ببینم اَت دوباره
شده ای نهان به کنجی،نکند تو هم خدائی؟!
سفرت دراز گشت و، خبری نیامد از تو
دلِ نازکِ غمینم،شکنی اگر نیائی.
آقا یا خانم گنجور
لطفا مصراع دوم بیت دوم را از "بیابی" به "بیایی" اصلاح فرمایید, نه با قافیه سازگاری دارد و نه معنی قابل فهمی را می رساند
فکر میکنم مصراع دوم بیت دوم صحیح نوشته شده با توجه به اینکه مصراع قبلی (فِرستی) استفاده شده مصراع دوم (بیابی )معنی صحیح تری داره .. به این صورت که یافتن بهتر از اینه که واست فرستاده بشه ...
تو را به خدا به سعدی رحم کنیم. نگوییم استاد، اسطوره. سعدی نیازی به این القاب ندارد، استاد و اسطوره مال آدمهای بیمقدار امروزی و دور و بریهایشان است که با کنار هم چیدن این القاب خودشیرینی کنند و ... ارزش استاد و اسطوره را خودمان با کاربرد نابجا و مبتذل این کلمات پایین آوردهایم، به سعدی رحم کنیم دیگر. سعدی، سعدی است. من تا به حال نشنیدهام کسی به شکسپیر یا ویلیام بلیک در انگلیسی "استاد" بچسباند!
با سلام. بنظرم بیت دوم به شکل زیر درست باشد:
به جای کلمه آری داری یا بیاری جایگزین شود.
تو چه ارمغانی داری که به دوستان فرستی چه از این به ارمغانی که تو خویشتن بیایی
یا
تو چه ارمغان بیاری که به دوستان فرستی چه از این به ارمغانی که تو خویشتن بیایی
اجرای خصوصی استاد در"مانتز" به نام "نسیم صبح" می باشد
بکنی با ضمه خواندن درابن شعر و دوره سعدی جالب نبست به نظر بکنی با مسله مناسب تر است
من از آن گذشتم ای یار که بشنوم نصیحت
برو ای فقیه و با ما مفروش پارسایی.
خبرت خرابتر کرد جراحت جدایی
چو خیال آب روشن که به تشنگان نمایی
به چنین اشعاری شعر خالص یا Pure Poetry گفته می شود.
به تعبیر بهتر شعر ناب
شعر ناب شعری است که با عمق جان قابل فهمیدن و درک کردن است، اما قابل ترجمه و بیان نیست.
خبرت خرابتر کرد جراحت جدایی
فقط بایدش شنید
آزرم برد
لذت جست
معنی نمی توان کرد
چو خیال آب روشن
در تعریفش جز گفتن شعر ناب هیچ نمی گنجد
آب برای تشنگی است. رفع عطش
در عطش باشی. بجای قطره ای آب، خیال آب صاف، روشن و گوارا به تشنه عرضه داشتن.
غزلیات سعدی، نمونه های بارزی از شعر ناب اند.
وشکر ناب ، قند فارسی:
بشدی و دل ببردی و به دست غم سپردی
شب و روز در خیالی و ندانمت کجایی
در بیت اول جایی دیدم : خبرت فراختر کرد جراحت جدایی،
خرابتر کردن جراحت به نظر درست نباشه، با پوزش از اساتید بزرگوار،
سلام
بیت ما قبل آخر
با توجه به تصویر مرتبط گنجور و همچنین معنای بیت، « تو که گفته ای تحمل نکنم جمال خوبان …» صحیح است.
سعدی عقیده و رفتار فقها را عمیقا درک کرده؛ چون میداند دیدن زیباییها چه لذتی دارد و میفهمد که جمود فکری فقیهانه چیست؛ تمام مفاهیم این غزل شاهکاره!
بیت اول
خبرت خرابتر کرد جراحت جدایی
چو خیال آب روشن که به تشنگان نمایی
آغاز این غزل 10 بیتی خیلی جالبه ، با اینکه خط روایی در کل غزل رعایت شده اما سعدی در بیت اول از اول ماجرا شروع به روایت نمیکنه بلکه از میانه ی ماجرا شروع به روایت میکنه و ما متوجه میشیم که حتما قبلا آشنایی و عشق صورت گرفته که حالا به هجر و دوری مبتلا شده ، جالب اینجاست که در ابیات سوم به بعد وارد یه «فلاشبک» میشه و کل ماجرا رو روایت میکنه ،
همین نکات باعث میشه که بیت اول با نوعی «تعلیق» آغاز بشه و مخاطب سعی میکنه با خواندن بقیه ابیات معمای این ماجرا رو کشف کنه ، از نظر کمپوزیسیون میشه گفت سعدی در بیت اول ترکیب واژگانی های جدیدی هم ساخته و به کار برده:
« جراحت جدایی»
«آب روشن »
چرا سعدی گفته جراحت جدایی ؟
چرا نگفته مثلا داغ جدایی؟ّ
چه لزومی داشته بگه آب روشن؟
آیا همون واژه «آب» به تنهایی کافی نبود؟
از نظر روانشناسی و بلاغت حتما سعدی دلیل قانع کننده ای برای به کارگیری این واژگان داشته و همچنین سعی در نوآوری و خلاقیت داشته
همچنین بنظر میاد به ندرت در اشعار سعدی از این واژگان استفاده شده ،
در ضمن در مصرع اول حرف اصلی گفته شده و مصرع دوم چیزی نداره که به مصرع اول اضافه کنه فقط تکرار همون حرف در قالب یه تشبیه هست ، سعدی چون با فن «خطابه» هم آشنا بوده خوب میدانسته که برای تفهیم هر نکته ای حتما مثالی هم براش زده بشه و یا دو سه بار تکرار بشه ، ما در ابیات بعدی نمونه هایی از این تکرار رو میبینیم
وزن عروضی و زحافات مربوطه ی این غزل بشرح زیر هست:
فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن
بحر رمل مثمن مشکول
جالبه که میبینیم حافظ هم از «تیغ جدایی» استفاده کرده در یکی از مثنوی هاش (الا ای آهوی وحشی کجایی)
چنان بیرحم زد تیغ جدایی
که گویی خود نبوده ست آشنایی
بیت دوم:
تو چه ارمغانی آری که به دوستان فرستی
چه از این به ارمغانی که تو خویشتن بیایی
بیت دوم بشدت به بیت اول وابسته و مربوط هست ، صحبت با یار غایب ، انگار که اون جلوی شما نشسته ، اما در بیت هفتم متوجه میشیم که سعدی این حرفها رو با خودش و «نسیم صبح» میگه به این امید که نسیم صبح این حرفها رو به یار غایب برساند ، در واقع نوعی تکنیک «سیال ذهن» در این بیت و بیت 7 میبینیم ، این شگرد در ساختار و کمپوزیسیون غزل باعث میشه وقتی دوبار پشت سر هم غزل رو بخوانیم دو برداشت متفاوت از غزل داشته باشیم ، بار اول که غزل رو بخوانیم فکر میکنیم بیت دوم نوعی اندرز و نصیحت هست به یار غایب ، اما وقتی برای بار دوم غزل را بخوانیم علاوه بر نصیحت و اندرز متوجه تکنیک سیال ذهن هم میشیم ، در اشعار سعدی این تکنیک های ساختاری و کمپوزیسیون بسیار وجود داره
در بیت دوم ما شاهد قاعده ی «تکرار واژه ها» هستیم ، دو بار «ارمغانی» تکرار میشه ،
تقابل تصویری و مفهومی «ارمغان» و «خویشتن» هم خیلی زیباست
بیت سوم :
بشدی و دل ببردی و به دست غم سپردی
شب و روز در خیالی و ندانمت کجایی
تکنیک «فلاشبک» در بیت های سوم و چهارم و پنجم وجود داره که خط روایی غزل رو.تکمیل میکنه ، تازه ما متوجه میشیم که یار غایب آمده و سعدی عاشقش شده و دل بهش داده اما یار رفته و سعدی دچار غم شده و شب و روز در فکر و خیالش هست و هیچ آدرس و نشانی هم ازش نداره ،
واژه «بشدی» در اشعار سعدی به ندرت به کار رفته ، همچنین حافظ هم از این واژه استفاده کرده در غزل 178 بیت آخر:
به تماشاگه زلفش دل حافظ روزی
شد که بازآید و جاوید گرفتار بماند
از نظر ریتم و موسیقی در این بیت چیدمان واژه ها و مصوت ها به گونه ایست که انگار هر مصرع به دو نیم مصرع تبدیل شده ، به هجا ها و افاعیل دقت بفرمایید ، «ببردی ، سپردی ، خیالی ، کجایی»
بیت چهارم :
دل خویش را بگفتم چو تو دوست میگرفتم
نه عجب که خوبرویان بکنند بی وفایی
در بیت چهارم که ادامه فلاشبک هست و به بیت سوم ارتباط اصلی رو داره سعدی از عقل و منطق خودش میگه که همون لحظه که داشتم عاشقت میشدم میدانستم نباید توقع وفا از تو داشته باشم ،
اینکه مصرع اول بیت چهارم به دو نیم مصرع تبدیل شده زیباست ، مثل بیت قبلی ،
از نظر روانشناسی میبینیم که سعدی در سراسر غزل روانکاوی و مکاشفه هم داره ، شاید شهود نداشته باشه اما مکاشفه داره ، آنالیز داره ، روانکاوی داره ، سعدی از اون شاعر هاست که مرتبا مخاطب رو در آلترناتیو های واقعی و قابل لمس قرار میده تا با شعر همذات پنداری کنه ، سعدی کمتر از حافظ سراغ صناعات ادبی رفت اما یقینا بیشتر از حافظ سراغ تقابل تصویر سازی ها رفت ،
از نظر کمپوزیسیون سعدی «ساختارگرا» بود ، اما حافظ «ساختار شکن» و «ساختارگریز» ، سعدی ساختار شعری گذشتگان رو در پیش گرفت و به غنا رساند حتی خلاقیتها و نوآوری های سعدی باعث ساختار گریزی و ساختار شکنی نشد ، اما حافظ ساختار شعری گذشتگان رو تقریبا به کناری نهاد و ساختار شعری و سبک شعری خودش رو بنا گذاشت ،
حافظ هم چون سعدی به «بیوفایی» اشاره های زیادی در اشعارش داشته ، مثلا در غزل 492 گفته:
عروس جهان گر چه در حد حسن است
ز حد می برد شیوه بی وفایی
و یا در غزل 101 سروده:
مگر که لاله بدانست بی وفایی دهر
که تا بزاد و بشد جام می ز کف ننهاد
و در غزل 241 :
نمی خورید زمانی غم وفاداران
ز بی وفایی دور زمانه یاد آرید
بیت پنجم :
تو جفای خود بکردی و نه من نمیتوانم
که جفا کنم ولیکن نه تو لایق جفایی
بیت پنجم نه تنها آخرین مرحله ی این فلاشبک هست بلکه آخرین پیام شعر هم محسوب میشه ، انگار این بیت میتونست در آخر غزل بیاد ، انگار از بیت ششم ببعد دیگه هیچ ماجرای نگفته ای در غزل باقی نمانده و فقط پردازش این پنج بیت هست ،
در بیت پنجم سعدی مراحل سیر و سلوک عاشقانه خودش رو تشریح میکنه ، که حتی اگه معشوق بیوفایی کنه عاشق باید ثابت قدم باشه و همچنان عاشق باقی بماند ، جالب اینجاست حافظ هم دقیقا همین گونه فکر میکرده ، که بعدا به نمونه اشعار حافظ میرسیم ،
در بیت پنجم از قاعده ی «تکرار» استفاده شده ، سه بار واژه ی «جفا» تکرار شده ، دقیقا از همان فن خطابه استفاده کرده و سعی در تفهیم بهتر «جفا» داشته ،
از نظر علم «هرمنوتیک» سعدی اهل «تحربه گرایی» بود ، از نظر روانشناسی و روانکاوی سعدی اهل «رفتارگرایی» هم بود ، سوژه های شعری رو در موقعیتی رئالیته قرار میداد ، سوررئالیسم سعدی هیچگاه به اندازه سوررئالیسم حافظ نیست ، حافظ خیلی سعی داشت به سوژه هاش و واژه هاش معنا ببخشه ، اما سعدی این کار رو نکرد بلکه کارکرد اصلی و متعارف واژه ها رو قبول داشت و به همان شکل به کار برد ، از اشعار سعدی پیداست که اهل هیجان بوده پس در اشعارش هیجان نمایی و اکسپرسیونیسم همیشه وجود داره ، سعدی خیلی بیشتر از حافظ به وحدت های سه گانه در نویسندگی اعتقاد داشت (وحدت موضوع ، وحدت مکان ، وحدت زمان)
تکنیکهای زیبایی شناسی سعدی دقیقا همان تکنیکهای قرون گذشته در ایران و بغداد و روم و شام بود ، اما تکنیکهای زیبایی شناسی حافظ تا حدی حاصل نوآوریهای خودش بود ، شاید اگه جای سعدی و حافظ رو با هم جابجا میشد سبک شعری متفاوتی پیدا میکردن ،
حافظ در غزل 251 در مورد جفا مثل سعدی فکر کرده و سروده:
وفا خواهی جفاکش باش حافظ
فان الربح و الخسران فی التجر
همچنین حافظ در غزل 276 سروده:
باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش
بر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش
و در غزل 187 سروده:
عتاب یار پری چهره عاشقانه بکش
که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند
بیت ششم :
چه کنند اگر تحمل نکنند زیر دستان
تو هر آن ستم که خواهی بکنی که پادشایی
جالبه که حافظ هم در غزل 399 چقدر لطیف و با کرشمه از واژه «ستم» استفاده میکنه:
به زلف گوی که آیین دلبری بگذار
به غمزه گوی که قلب ستمگری بشکن
سعدی و حافظ هر دو اعتقاد داشتند باید در مقابل یار تحمل داشت ، به غزل 83 حافظ توجه بفرمایید انگار از روی همین غزل 505 سعدی نوشته شده ، دم از تحمل زده ،
غزل 83 حافظ⬇️
گر ز دست زلف مشکینت خطایی رفت رفت
ور ز هندوی شما بر ما جفایی رفت رفت
برق عشق ار خرمن پشمینه پوشی سوخت سوخت
جور شاه کامران گر بر گدایی رفت رفت
در طریقت رنجش خاطر نباشد می بیار
هر کدورت را که بینی چون صفایی رفت رفت
عشقبازی را تحمل باید ای دل پای دار
گر ملالی بود بود و گر خطایی رفت رفت
گر دلی از غمزه دلدار باری برد برد
ور میان جان و جانان ماجرایی رفت رفت
از سخن چینان ملالتها پدید آمد ولی
گر میان همنشینان ناسزایی رفت رفت
عیب حافظ گو مکن واعظ که رفت از خانقاه
پای آزادی چه بندی گر به جایی رفت رفت
غزل 83 حافظ⬆️
حافظ در غزل 123 همچون سعدی از معشوق بعنوان پادشاه یاد میکنه در چند غزل:
از عدالت نبود دور گرش پرسد حال
پادشاهی که به همسایه گدایی دارد
و یا در غزل 292 میگه:
به عاشقان نظری کن به شکر این نعمت
که من غلام مطیعم تو پادشاه مطاع
البته با این تفاوت که حافظ اگه گفته پادشاه منظورش شاه شجاع بوده که همیشه برای شاه شجاع شعر عاشقانه می سرود و به زلف و رخ زیبا و خال هندوی شاه شجاع اشاره میکرد (شاه شجاع و شاه یحیی و شاه منصور و ظاهرا همه ی خاندان آل مظفر یک خال سیاه در صورت داشتند که حافظ بهش خال هندو میگفت و در وصف زیباییش مشعر میسرود).
اما سعدی اگه در این بیت میگه «پادشاه» از سر تعارف و احترام گفته و واقعا مقام طرف پادشاهی نبوده ،
در بیت ششم شعر از فلاشبک خارج شده و به زمان حال برگشته ،
بیت هفتم :
سخنی که با تو دارم به نسیم صبح گفتم
دگری نمی شناسم تو ببر که آشنایی
حافظ هم در غزل 5 میگه:
کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز
باشد که بازبینیم دیدار آشنا را
همچنین حافظ در خیلی غزلیاتش مثل سعدی نسیم و صبا رو آشنا میدانسته ،
در بیت هفتم زنجیره سیال ذهن تکمیل میشه ،
سعدی در شش بیت بالا هر سخنی داشته به نسیم صبح گفته که به سوی یار ببره ،
در این بیت دو بار از «تو» استفاده شده ، در مصرع اول خطاب به یار غایب هست ، اما در مصرع دوم خطاب به نسیم ،
و حافظ هم بجای نسیم صبح اغلب با «صبا» حرف میزد که حرفهاشو به کوی یار ببره ،
تا اینجا دیدیم که این نوع تکنیک سیال ذهن مورد استفاده هر دو شاعر (سعدی و حافظ) بوده ،
برش زمانی و حرکت در زمان قبل از سعدی کمتر مورد استفاده شاعران بود ، ظاهرا این تکنیک از خلاقیت های سعدی هست که حافظ هم ازش استفاده کرده،
اما حافظ به این تکنیک عناصر دیگه ای هم اضافه کرد از جمله تکنیک «چند تصویری» در شعر بصورت موازی و یا پشت سر هم ، خلق «اپیزود های» روایی در بطن غزل ، و غیره که قبلا مفصل در موردش گفتگو داشتیم
بیت هشتم :
من از آن گذشتم ای یار که بشنوم نصیحت
برو ای فقیه و با ما مفروش پارسایی
حافظ هم با نصیحتگران میانه خوبی نداشته و همیشه ملامتشان میکرده که دست از نصیحت بردارند ، در غزل 113 میگه:
برو معالجه خود کن ای نصیحتگو
شراب و شاهد شیرین که را زیانی داد
بیتهای 6 و 7 و 8 و 9 10 همچون سکانس های فیلمهای کیارستمی است ، هر سکانس مستقل هست اما این سکانس های مستقل همچون پازلی معمای فیلم رو حل میکنند و بدون هم فیلم ناقص میشه ،
این ابیات مهمترین دیدگاهها و طرز فکر سعدی و نحوه رفتار و تعاملش رو با زندگی به ما معرفی میکنه ،
در این بیت سعدی نشان میده که او هم با زاهد های ریاکار مخالف هست ، زاهدهایی که فقط بلدند نصیحت کنند ،
نمونه این بیت رو در غزل 523 سعدی هم میبینیم:⬇️
سعدی غزل 523
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد
دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی
.....
برو ای فقیه دانا به خدای بخش ما را
تو و زهد و پارسایی من و عاشقی و مستی
و صدها مورد از حافظ دیدیم که اینگونه همچون سعدی زاهد های ریاکار رو مورد انتقاد قرار داده
همچنین از نظر علوم اجتماعی و نشانه شناسی بیت های 8 و 9 مطالعات خوبی رو در اختیار ما قرار میده که در قرن هفتم چه تقابلی بین مردم و اندیشمندان با زاهد های ریاکار بوده ، که میبینیم بعدا در قرن هشتم هم توسط حافظ این تقابل و انتقاد صورت میگیره
بیت نهم :
تو که گفته ای تامل نکنم جمال خوبان
بکنی اگر چو سعدی نظری بیازمایی
حافظ هم در قصیده 3 از واژه «جمال» استفاده کرده اما برای یک شخصیت واقعی «شاه ابو اسحاق» ،
اگر سعدی معشوقی خیالی را سروده حافظ اغلب برای اشخاص واقعی سروده و از خیالپردازی تا حد زیادی پرهیز داشته:
جمال چهرهٔ اسلام شیخ ابو اسحاق
که ملک در قدمش زیب بوستان گیرد
در بیت نهم ظاهرا «تو» خطاب به شخص سومی هست ، اولی که یار غایب بود ، دومی نسیم صبح بود و سومی احتمالا همون نصیحت گران یا همون زاهد های ریاکار هستند ،
سعدی بهشون میگه درسته که گفتید و عهد کردید به این زیبارویان توجه نکنید ، اما اگه درنگی اونا رو ببینید گرفتارش میشید و بهش توجه دائمی خواهید داشت ،
همچنین میبینید که سعدی در بیت نهم به روانکاوی و آنالیز اطرافیان پرداخته و به مکاشفه دست زده ، بالا عرض کردم شهودی وجود نداره فقط مکاشفه و آنالیز هست ،
و از نظر کاراکتریزاسیون و شخصیت پردازی هم ویژگی های روحی و روانی کاراکتر های غزل بخوبی پردازش شده ، کاراکترهایی چون : « یار غایب بعنوان دلبر ، خودش بعنوان عاشق ، زاهد ریاکار بعنوان افراد جامعه که فقط بلدند دیگران رو نصیحت کنند ،
و واقعا بسختی میشه گفت آیا اینجا میتونیم «نسیم صبح» رو کاراکتر بدانیم یا خیر؟ تقریبا لب مرز هست این نکته ، باید فرهنگ عامه و نوع گفتگوی عامه مردم در قرن هفتم رو بررسی کنیم ،
تقابل واژه های «نکنم» و «بکنی» چه خودنمایی زیبا و بلیغانه ای داره در این بیت
بیت دهم :
در چشم بامدادان به بهشت بر گشودن
نه چنان لطیف باشد که به دوست برگشایی
حافظ در غزل 29 در بیان ارزش دوست میگه:
گر خمر بهشت است بریزید که بی دوست
هر شربت عذبم که دهی عین عذاب است
چه تقابل زیبایی بین واژه های «بهشت» و «دوست»
چقدر حافظ شبیه سعدی فکر کرده
همچنین حافظ در غزل 66 سروده:
در آن زمین که نسیمی وزد ز طره دوست
چه جای دم زدن نافه های تاتاریست
سعدی با انتخاب این بیت برای پایان شعر نشان داد که مسیر تفکر رو برای مخاطبش باز میگذاره ، مثل فیلم های کیارستمی که پایانی فلسفی و تفکر آمیز دارند ، پایانی باز دارند
سعدی از زیباترین تصویر ذهنی بشر میگه از «بهشت» که اول صبح بهشت رو ببینی ، چقدر زیباست این فضای بهشت ، اما به زیبایی لحظه ای نیست که چشمانت به سوی دیدار یار باز بشه ،
در بیت دهم تقابل واژه های «برگشودن» و «برگشایی» در پایان هر دو مصراع چه زیباست
حافظ هم بار ها در اشعارش اینچنین تعبیر و تفکری داشته و براش شعر سروده
میشه گفت در غزل 505 سعدی واژه های پیشرو « جفا» و «تحمل» هستند
و همچنین هسته شعر و نقطه طلایی شعر در سرتاسر شعر گسترده اس ، و نمیشه یک بیت رو به بقیه ابیات ترجیح داد
در نگاه کلی «تیپیکال» غزل عاشقانه اس ، اما وقتی بیشتر دقت کنیم میبینیم چندین لایه بر روی هم قرار گرفته
همچنین در شعر 505 سعدی نقطه آغازین و پایانی شعر دیده میشه اما در غزل 314 حافظ آغاز و پایانی نمیشه برای شعر ترسیم کرد ،
رئالیسم شعر آنچنان قدرتمند هست که مخاطب در تمام آلترناتیو های شعر قرار میگیره، در این غزل سعدی یک الگوی کهن از عشق و جفای خوبرویان و صبر عاشق ارائه میده اما آنالیز رفتار و تجربه گرایی و روانکاوی های نوینی در شعر ارائه میده که انصافا اون دوران آوانگارد محسوب میشده ، بازیهای زبانی و بازیهای ساختاری نوین داره ، و تکنیک های زیبایی شناسی نوینی هم داره ، یک دکوراتیو دلفریب و خیال انگیز ،
با سلام و عرض ادب
در سایت زیر کوشش نموده ام معنایی ساده از این غزل سعدی بیان کنم.
پیوند به وبگاه بیرونی/
...در بهشت تنهایی سخت تر از کویر است...
#دکتر علی شریعتی#
.
.
این حرف دکتر شریعتی بسیار شبیه به بیت آخر این غزل سعدی ست :
«در چشم بامدادان به بهشت برگشودن نه چنان لطیف باشد که به دوست برگشایی»
.
و همین هست ...کویر که پر از تشنگی ست و پر از سوختگی و پر از تنهایی ...
توصیف زیبایی کویر با همین خیرگی چشمگیرش در آسمانهای شبش کافی ست و حتی در کتاب آخرین انار دنیا نوشته بختیار علی رمان نویس خوش قلم کرد عراق یا کتاب هبوط در کویر دکتر علی شریعتی هم به چشم میخورد ... ؛با همه سختی ها در کویر تنها بودن بسیار راحت تر و تحملش آسان تر بنماید اگر در بهشت تنها باشی ...به راستی پس از مردن و آغاز حیات در آن دنیا و اگر به حق بهشتی در انتظار بود هر روزه زندگی را در خوشی تکراری ست ؟!یا هر لحظه بی رنج زیستن زندگی ست ؟!
اما چه چیزی اینجا تمایز میدارد کویر را با بهشت را ؟!
آیا خوشی پیوسته و دوری از رنج و درد ؟!؟
و کدام یک زیباتر است ؟... .
مانند یک رویاست ...
بخوابی و بیدار شوی ولی دوست داری کجا باشی؟کرا بینی ؟
بهشت باشی و خوشی و شادی بینی ویا یار بینی ؟!
عاشق جز دیدار یار چه خواهد خواستن ؟!؟
هیچ چیز گواراتر از دیدار یار نباشد ... .
نمیدانم ولی تشبیه زیبایی بود که سعدی از بیان عشق عمیقش به کار برده است ... شاید هم به حق عشق خدای را در شعر خود غرق کرده است ...به حق نمیتوان بین این دو یکی را انتخاب نمود ؛
تنها میتوان خواند و غرق شد ...
انعکاس بیت آخر با صدای شجریان واقعا طنین انداز ست و دل را هر دم به لرز میاندازد ...
صدایش حتی اگر به یاد آوری باز هم آن اثر را دارد...
سعدی و شجریان بی نهایت آدم را به شور و فریاد وا میدارند ...زبان آدمی قفل میشود که چه از توصیف کمالات بگوید که هر چه بگوید یکی باقی میماند... .
درودتان ... .
یکی از اجراهای خصوصی که لینک دادید این اجراست
محمدرضا شجریان » اجراهای خصوصی » حریم یار – اجرای خصوصی شجریان، بهاری، کسایی و فرهنگفر
وقتی روی این کلیک میشه اجرای خصوصی روز وصل باز میشه که دو پست قبل از اون گذاشتید
ضمنا اجرای خصوصی حریم یار در شوشتری توسط استاد شجریان، لطفی، عندلیبی و اعیان 1990 در آمریکا اجرا شده و این هم لینکش
https://khosousi.com/harime-yar-shajarian-lotfi-andalibi-ayan/
فقط بیت اخر
سخن از کمال سعدی نه عجب اگر بگویم
تونسیمی از بهشتی تو نشانی از خدایی