گنجور

غزل شمارهٔ ۵۰۳

تو پری‌زاده ندانم ز کجا می‌آیی
کآدمیزاده نباشد به چنین زیبایی
راست خواهی نه حلال است که پنهان دارند
مثل این روی و نشاید که به کس بنمایی
سرو با قامت زیبای تو در مجلس باغ
نتواند که کند دعوی هم‌بالایی
در سراپای وجودت هنری نیست که نیست
عیبت آن است که بر بنده نمی‌بخشایی
به خدا بر تو که خون من بیچاره مریز
که من آن قدر ندارم که تو دست آلایی
بی رُخت چشم ندارم که جهانی بینم
به دو چشمت که ز چشمم مرو ای بینایی
نه مرا حسرت جاه است و نه اندیشهٔ مال
همه اسباب مهیاست تو در می‌بایی؟
بر من از دست تو چندان که جفا می‌آید
خوش‌تر و خوب‌تر اندر نظرم می‌آیی
دیگری نیست که مهر تو در او شاید بست
چاره بعد از تو ندانیم به جز تنهایی
ور به خواری ز در خویش برانی ما را
همچنان شکر کنیمت که عزیز مایی
من از این در به جفا روی نخواهم پیچید
گر ببندی تو به روی من و گر بگشایی
چه کند داعی دولت که قبولش نکنند
ما حریصیم به خدمت تو نمی‌فرمایی
سعدیا دختر انفاس تو بس دل ببرد
به چنین زیور معنی که تو می‌آرایی
باد نوروز که بوی گل و سنبل دارد
لطف این باد ندارد که تو می‌پیمایی

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تو پری‌زاده ندانم ز کجا می‌آیی
کآدمیزاده نباشد به چنین زیبایی
هوش مصنوعی: تو موجودی زیبا و فرشته‌گون هستی و نمی‌دانم از کجا آمده‌ای، زیرا هیچ آدمی نمی‌تواند به این اندازه زیبا باشد.
راست خواهی نه حلال است که پنهان دارند
مثل این روی و نشاید که به کس بنمایی
هوش مصنوعی: اگر به دنبال حقیقت هستی، نباید آن را مخفی کنی، زیرا همچون این چهره زیباست و شایسته نیست که آن را به کسی نشان ندهی.
سرو با قامت زیبای تو در مجلس باغ
نتواند که کند دعوی هم‌بالایی
هوش مصنوعی: سرو با زیبایی قد و قامت تو در باغ نمی‌تواند ادعای برابری کند.
در سراپای وجودت هنری نیست که نیست
عیبت آن است که بر بنده نمی‌بخشایی
هوش مصنوعی: تو در تمامی وجودت دارای هنری هستی، اما عیب تو این است که این هنر را به بندگانت نمی‌بخشی.
به خدا بر تو که خون من بیچاره مریز
که من آن قدر ندارم که تو دست آلایی
هوش مصنوعی: به خدا قسم، مبادا خون من بیچاره را هدر کنی، زیرا من آنقدر توان ندارم که تو دستت را به آلوده‌کاری بزنی.
بی رُخت چشم ندارم که جهانی بینم
به دو چشمت که ز چشمم مرو ای بینایی
هوش مصنوعی: بدون حضور تو، نمی‌توانم دنیای اطراف را ببینم. به خاطر تو و زیبایی چشمانت، از چشم خودم دور نشو، ای بینا.
نه مرا حسرت جاه است و نه اندیشهٔ مال
همه اسباب مهیاست تو در می‌بایی؟
هوش مصنوعی: من نه آرزوی مقام دارم و نه به فکر ثروت هستم، همه چیزهایی که نیاز دارم آماده است و تو در شراب خانه هستی.
بر من از دست تو چندان که جفا می‌آید
خوش‌تر و خوب‌تر اندر نظرم می‌آیی
هوش مصنوعی: هرچقدر که از جانب تو ظلم و بی‌محلی ببینم، در نظرم تو جذاب‌تر و زیباتر به نظر می‌رسی.
دیگری نیست که مهر تو در او شاید بست
چاره بعد از تو ندانیم به جز تنهایی
هوش مصنوعی: هیچ کس دیگری وجود ندارد که بتواند به اندازهٔ تو برایم عزیز باشد؛ بعد از تو نمی‌دانیم چه کنیم جز اینکه تنها بمانیم.
ور به خواری ز در خویش برانی ما را
همچنان شکر کنیمت که عزیز مایی
هوش مصنوعی: اگر ما را از در خود برانی و به بی‌احترامی از خودت دور کنی، باز هم ما تو را شکر می‌گوییم چون تو برای ما باارزش و عزیز هستی.
من از این در به جفا روی نخواهم پیچید
گر ببندی تو به روی من و گر بگشایی
هوش مصنوعی: من هرگز از این در به خاطر یاری نکردن تو روی نخواهم گرداند، خواه در را به رویم ببندی یا باز کنی.
چه کند داعی دولت که قبولش نکنند
ما حریصیم به خدمت تو نمی‌فرمایی
هوش مصنوعی: چه باید کرد از دعوت حاکم وقتی که او را نمی‌پذیرند؟ ما به خدمت تو بسیار راغبیم، ولی تو نمی‌گویی.
سعدیا دختر انفاس تو بس دل ببرد
به چنین زیور معنی که تو می‌آرایی
هوش مصنوعی: ای سعدی، دختران به خاطر زیبایی و جذابیت وجود تو، دل‌ها را می‌ربایند به مانند زینتی که تو برای خود ایجاد می‌کنی.
باد نوروز که بوی گل و سنبل دارد
لطف این باد ندارد که تو می‌پیمایی
هوش مصنوعی: باد نوروز با عطر گل و سنبل می‌وزد، اما این لطف خاصی ندارد که تو از آن لذت می‌بری.

خوانش ها

غزل ۵۰۳ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل شمارهٔ ۵۰۳ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۵۰۳ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل شمارهٔ ۵۰۳ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۵۰۳ به خوانش افسر آریا
غزل شمارهٔ ۵۰۳ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۵۰۳ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۵۰۳ به خوانش سهیل قاسمی

حاشیه ها

1387/08/06 09:11

تضمینات و تخلصات فراوانی از خداوندگار سخن سعدی در ابیات حافظ می توان جست که زان میان یکی مصرعی در این غزل است:
سعدی:
در سراپای وجودت هنری نیست که نیست
عیب آنست که بر بنده نمی بخشایی
حافظ
غیر از این نکته که حافط زتو ناخشنود است
در سراپای وجودت هنری نیست که نیست
بی شک تاثیر اکسیر سخن سعدی بر گوهر شعر حافظ چنین نورافشانی را در ابیاتش به ارمغان می آورد که بی او این مرتبت ناممکن بر حافظ میسر نمی گشت.

1388/02/22 19:04

در بیت هفتم «نه مرا حسرت جاست و نه اندیشه مال» با «نه مرا حسرت جان است و نه اندیشه مال» جایگزین شد.

1389/01/30 10:03
نگین شکروی

بادرود وسپاس فراوان
در بیت هفتم, نه مرا حسرت جاهست و...صحیح می باشد.
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

1393/06/23 17:08
صیقل

مصرع سیزدهم بیت اول
(سعدیا دختر انفاس تو بس دل ببرد) باید جایگزین (سعدیا دفتر انفاس تو دل ببرد) شود سپاس...

1393/07/02 11:10
علی

معتقدم چنین تشابهاتی بین غزل حافظ و سعدی کاملاً اتفاقی است. این تشابه که "امیر" ذکر کرده فقط در صورت کلام است و معنای دو بیت مورد استفاده توسط دو شاعر کاملاً متفاوت است. سعدی می گوید: "در سراپای وجودت هنری نیست، که نیست" یعنی تمام هنرها را در خود داری.
حافظ می گوید "در سراپای وجودت هنری نیست که نیست" یعنی جز آن چه گفتم هنر دیگری نداری.
آن یکی شیری است اندر بادیه، آن یکی شیری است اندر بادیه!
حافظ بیش از چهار هزار بیت سروده که صرفاً دوازده مصراعش شاید بتوان گفت مانند برخی اشعار مورد استفاده ی سعدی است. این شد تأثیرِ سخنِ سعدی بر شعرِ حافظ؟؟؟

1393/11/07 18:02
بهناز

اینکه علی از تشابه و اتفاق می‌گه به نظرم درست نیست. مسأله مشخصاً تضمینه و یک مصرع کامل که دیگه اتفاق نیست. در ضمن با اینکه این «نیست که نیست» تو غزل حافظ خیلی جای تأویل داره، ولی به نظرم اتفاقاً این مصرع در هر دو غزل یک معنی رو داره؛ یعنی به غیر از این یک مورد [نارضایتی حافظ از معشوق، نبخشودن بنده در غزل سعدی] هنری نیست که [معشوق] نداشته باشه.

1394/04/05 13:07
بابک

نیک به پندار، و نیک به گفتار، و نیک به کردار!
در برخی از گویش ها جای اینها عوض می شود و "ی " کارکرد فعل را میگیرد:
پنداری نیک، گفتاری نیک، کرداری نیک!
حال اساتید و صاحب نظران خرده میگیرند که این هر دو اشتباه است و میباید طریقه صحیح آن در فارسی نوین اعمال شود یعنی در نمونه اول نه فقط "ه" بلکه " به" کلاً حذف شود و جای دو واژه عوض، ویا در نمونه دوم "ی" باید حذف شود که سهل گردد.هر چه هم از ما اصرار که گر چنان شود بارِ آنها کاملاً عوض می شود از بزرگان انکار!
خلاصه که دوستان این داستان همچنان ادامه دارد.
الخ.....

1394/04/09 14:07
کسرا

مگه میشه این شعر رو دوست نداشت... بنظرم اوج هنر شاعر توو این شعر بیت های اول و ششم است...

1394/11/10 14:02
مجید

شیر دربادیه عشق تو روباه شود
ایهام بسیار زیبا در کلمات شیر،بادیه و روباه وجود داره
شیر جنگل و شیر خوردنی
بادیه به معنی بیابان و به معنی کاسه
روباه به معنی حیوان معروف ودر عریی روباه میشه ثعلب که گیاهیه که شیره و نشاسته اش برای عمل آوری شیر و بستنی استفاده میشه.

1399/10/19 11:01
مصیب

اگر کمی به شاعران دیگر بنگرید می بینید تنها کسانی که از سعدی اثر نپذیرفته اند شاعران قبل از سعدی هستند حافظ و خواجو و هزار شاعر پس از سعدی اگر از سعدی اثر نپذیرفته بودند نمی توانستند شعر عاشقانه تمام عیار یاد بگیرند سعدی وقتی به رحمت خدا رفت بعد از وفات اشعارش تا چین که اون زما بسیار دور بود و پیامبر گفته بدنبال علم باشید حتی اگر مجبور شوید تا چین بروید منظورش از چین این بود که چین خیلی سخت بود تا به آنجا برویم ولی آثار سعدی بدون اینکه کسی تلاش کند خود به خود به آنجا رفته یعنی این نشان از قدرت زبان سغدی دارد

1399/12/28 00:02
پیوند

علی عزیز
در اون غزل حافظ هم نیست که نیست به معنای نفی به کار نرفته
حافظ داره از معشوقی صحبت میکنه که تمام خوبی ها رو در خودش داره، ولی به حافظ کم توجهی میکنه
شاید مخاطب حافظ شاه شجاع بوده

1401/02/07 14:05
Mahmood Shams
با سلام و درود بنده ام از اساتید صاحب نظر و اهل قلم شنیده ام در غزل حافظ نیست که نیست به معتی نیست که نبوده باشد و منفی در منفی میشه مثبت و در خوانش صحیح نباید در نیست دوم تاکید گذاشته شود تا بهتر مفهوم شود ، اما مطلب دیگری که برای جالب یود بیت :سعدیا دختر انفاس تو بس دل ببرد / به چنین زیور معنی که تو می‌آرایی / در غزل دیگری با مطلع قیمت گل برود چون تو‌ به گلزار آیی / در بیت مقطع این چنین بیان شده : سعدیا دختر انفاس تو بس دل ببرد / به چنین صورت و معنی که تو می‌آرایی / در مصرع دوم جای زیور صورت آمده
1403/10/08 03:01
جلال ارغوانی

 

سعدی از معجز حسنی که برآری زسخن

گفته باغ  هنر  را تو  دهی   زیبایی