غزل شمارهٔ ۵
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل ۵ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۵ به خوانش سهیل قاسمی
غزل ۵ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل ۵ به خوانش محسن رحمتیان
غزل ۵ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل ۵ به خوانش سعیده تهرانینسب
غزل شمارهٔ ۵ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۵ به خوانش حجت الله عباسی
غزل ۵ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۵ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۵ به خوانش زهرا بهمنی
غزل شمارهٔ ۵ به خوانش امیر اثنی عشری
حاشیه ها
بنظر میرسد در مصرع اول مطلع این غزل (شب دراز) با کسره ب به تجانس( شب دراز) در مصرع دوم باسکون ب به معنی خارهای بلندی که بر بالای دیوارها میگذراند صحیح باشد.
---
پاسخ: در تصحیح فروغی «شب فراق» آمده است.
کلمه (یار ) در پیش نویس این غزل نیست
---
پاسخ: لطفاً واضحتر بفرمایید، منظورتان کدام بیت است و «پیشنویس» چیست؟
قشنگه
اینجا احتمال به معنی بردباری به کار رفته و نه به معنی امکان وقوع
فرقدین معنی گاو وحشی میدهدوگاو ماده و دو ستاره آسمانی که فرقد نام هر یک از آنهاست
بنظر من بیت دوم این معنی رو میده ==> عاقلان دانند از دست رفتن آدمی سالم که دیوانه گشت....که هیچ احتمالی برای شخص کم صبری، که کور سوی امیدی داشت، نمانده
مثال بندگان بنی سعد چیست و چه معنایی دارد؟
با سلام کریم جان سعد یکی از امرای سلغری فارس بوده و بنی سعد نیز فرزند او واز امرا بوده است وبردگانی داشته که وقتی به سفره های عمومی می رسیدند چیزی در ان سفره باقی نمی ماند و ان سفره به تاراج می رفت خوان یغما یعنی سفره ای که عموم مردم به ان دعوت بودند
با سلام معنی مصرع اخر بیت دوم شاید این باشد که هیچ احتمالی نیست که شخص نا شکیبا بتواند صبر و شکیبایی کند
سلام و تشکر از شابق جان
فکر می کنم بیت الغزل این شعر بیت چهارم باشد.
در بیت
شبِ فراق ، نخواهم دواج دیبا را
که شب دراز بُود خوابگاه ، تنها را
معنا با توجه به سخن دوستم جناب منوچر چنین است
شب جدایی رختخواب ابریشم نمیخواهم
زیر رختخواب در این شب که تنها هستم چون خنجر در پهلوست
که شب دراز به سکون ب در شب یعنی چیز نوک تیز یا خنجر یا تیغ و خار
اگر معنی شب دراز مترادف شب طولانی باشد هیچ تناسبی بین دو مصراع و ذکر رختخواب ابریشمی نیست در آن صورت معنی چنین است
شب جدایی رختخواب ابریشم نمیخوام
زیرا رختخواب تنهایی من طولانی است !!!
میبینیم که بین دو مطراع تناسب معنایی نیست
در شعر جناب رودکی سمرقندی نیز برای شب دراز این معنی دیده میشود
زلفش بکشی شب دراز اندازد
وَر بُگشایی ، چنگلِ باز اندازد
یعنی
اگر گیسوی اش کشیده و صاف شود چون خنجریست
و اگر گیسوی یار را باز و رها کنی چون پنجه های پرنده شکاری روی شانه اش میریزد
بدرود دوستان
درود.
پر واضح است که واژه ی احتمال در مصرع «احتمال نمانده ست ناشکیبا را» به معنی بردباری و تحمل است جناب شایق!
دواج به معنای لحاف پارسی است ( ابو القاسم پرتو )
احتمال واژه ی شایند را به پارسی دارد .
احتمال به معنای حمل کردن هم به عربی معنا میدهد
ایول به گوینده این غزل زیبا
وزن شعر مفاعلن فعلاتن مفاعلن مع لن بحر مجتث مثمن مخبون اصلم است
با سلام خدمت دوستان واساتید محترم ببخشید بنده متوجه مخاطب جناب سعدی علیه الزحمه در مصراع چهارم و پنجم نشدم منظور از چنین جوان که تویی ... ودرخت گلی کاعتدال قامت تو....جنس مذکر بوده یا مونث ...؟
صادق جان
واقعامتوجه نمیشم چرا واقعیت شعر توجهت رو جلب نمی کنه !
واقعا وقتی میبینم کسی پرسیده معشوق مونث یا مذکره ?
هم خنده ام میگیره هم گریه ام
و از فرط اینکه نمیدونم چکار کنم دوتا دستم رو می برم بالا بعد می کوبم رو سر خودم !
درود بیکران به دوستداران ادب پارسی
به نظر من در بیت پنجم مصرع دوم فعل مضارع از مصدر "بردن "درست تر است. ببرد بر وزن "بشود" به معنای میبرد. مفهوم فرق زیادی ندارد. ولی خواننده غزل از فعل با زمان گذشته استفاده کرده است.
جناب صادق خان
بیشتر این اشعار در مورد معشوق پیر را در بر میگیرد که مذکر است
دورود بر تو ما را همه شب نمیبره خواب
جایی که شما ایستادهای قله های صعب تفکر است.مطمین هستم افراد زیادی به این درجه از تحلیل روابط اجتماعی و اختلاف فرهنگی تاریخی نمی رسند.
امید وارم روزی قریب و نه غریب اکثریت همچون شمایی ببینند.
ولی خودت را نزن. حزن این دانش شما را بس.
یا درود... بیت الغزل بلامنازع بیت سوم است :
گرش ببینی و دست از ترنج بشناسی
روا بود که ملامت کنی زلیخا را
.
برداشت این حقیر در مورد بیت اول چنین است ؛
تصور میشود که اعیان و اشراف در رختخواب نفیس بهتر میتوانند بخوابند و از خواب خود چنان لذت می برند که متوجه درازی شب نیمشوند، در حالی که فقرا بر رختخواب بوریا و حصیر، خوابی ناخوش دارند و از خواب خود هیچ لذتی نمیبرند و به کرات در طول شب از خواب بیدار میشوند و آرزو میکنند زودتر صبح شود بلکه از این وضعیت بد رهایی یابند...
اما استاد سخن با ظرافت این مضمون را نقل میکند که نه تنها لحاف ابریشمی بلکه هیج رختخوابی آنقدر راحت نیست که بتوان در شب فراق در آن خوابی راحت داشت و متوجه گذر زمان نشد.
در شب فراق در نفیس ترین رختخواب هم نمیتوان راحت خوابید و نیمه شب به کرات از خواب بیدار شده و آرزو میکند که زودتر صبح شود تا از شر این وضعیت رهایی یابد طوری که آنان که در آن شب بدون درد فراق بر حصیر و بوریا خوابیده اند خوابی راحتتر را تجربه میکنند.
بنابر این هر دو مفهوم شب دراز ، همزمان در این تعبیر صدق میکند.
حالت عکس آن یعنی : « سر بر کنار دوست »
.
در خوابگاه عاشق، سر بر کنار دوست
کیمخت خارپشت ز سنجاب خوشترست
شب فراق نخواهم دواج دیبا را
که شب دراز بود خوابگاه تنها را
دوستان به درستی فرمودند که دو شکل در اینجا صحیح است:
شب، دراز: دراز در اینجا خبر یا گزاره است. (یعنی شب، دراز است)
شبدراز = با هم یک ترکیب مزجی است و با نیم فاصله باید نوشته شود (خنجر ، تیغ و خارهای بلند و بُران)
هرچند در اینجا «شبدراز» به صورت ترکیب (معنای دوم) صحیح تر می نماید
اما اگر به معنی اول در نظر گرفتیم باید پسوند «گاه» در ترکیب «خوابگاه» معنای زمانی بدهد زیرا بحث از زمان خواب است: شب، در زمانِ خوابیدنِ شخصِ تنها، طولانی است.
اما اگر به معنی دوم در نظر گرفتیم باید پسوند «گاه» در ترکیب «خوابگاه» معنای مکانی بدهد زیرا بحث از مکان خواب است: جای خوابِ کسی که تنهاست، مانند تیغ و خار و شمیر است.
تسلط عجیب سعدی بر واژه های زبان پارسی، اعجازگونه است. بنده اگر معجزه ای در جهان آفرینش بشناسم، وجود سعدی است و بس
وزن شعر مفاعلن فعلاتن مفاعلن مع لن( بحر مجتث مثمن مخبون اصلم )
بیت اول
شبِ فِراق نخواهم دواجِ دیبا را
که شب دراز بُوَد خوابگاهِ تنها را
در شبِ جدایی از یار ، بستر حریر به کارم نمی آید . زیرا شب در خوابگاه عاشقِ تنها به درازا می کشد و بودن لحافِ حریر موجب خوابِ آرام نخواهد شد . [ دواج = لحاف ، بستر و رختخواب / دیبا = حریر و ابریشم ]
بیت دوم
ز دست رفتنِ دیوانه عاقلان دانند
که احتمال نمانده ست ناشکیبا را
فقط عاقلان می دانند که عاشق دیوانه چگونه بی قرار و پریشان شده است ، چرا که آدم بی قرار و ناشکیبا نمی تواند این را دریابد . [ احتمال = تحمل و بردباری ]
بیت سوم
گرش بینی و دست از ترنج بشناسی
روا بُوَد که ملامت کنی زلیخا را
اگر یوسف را ببینی و شیفته نشوی و دستِ خویش را نبری ، آنگاه می توانی زلیخا را از عشق یوسف سرزنش نمایی . [ ترنج : میوه ای است معروف و مشهور و بسیار معطر که از نارنج بزرگتر و از جنس مرکبات است . پوست آن را مربا سازند ، بالنگ ]
زلیخا : دختر شاه مغرب به نام طیموس و همسر عزیز مصر موسوم به فوطیفار بود . زلیخا عاشق یوسف بود اما یوسف به عشق او وقعی نمی نهاد . سرانجام کار زلیخا در این عشق به رسوایی کشید . زنان مصر زلیخا را در عشق یوسف نکوهش می کردند . از اینرو ، زلیخا آنان را به تماشای یوسف گرد آورد تا به زیبایی یوسف مقرّ آیند و در عاشقی زلیخا طعن نکنند . زنان به هنگام مشاهدۀ یوسف در خانۀ زلیخا ، چنان شیفتۀ جمالِ او شدند که به جای ترنجی که در دست داشتند ، کف دستِ خود را با کارد بریدند . در آیۀ 31 سورۀ یوسف آمده است « چون افسونشان شنید نزدشان کس فرستاد و برای هر یک تا تکیه دهد ، متکایی ترتیب داد و به هر یک کاردی داد و گفت : بیرون آی تا تو را بنگرند . چون او را دیدند ، بزرگش شمردندو دستِ خویش بریدند و گفتند : معاذالله ، این آدمی نیست ، این جز فرشته ای بزرگوار نیست . ( فرهنگ تلمیحات )
بیت چهارم
چنین جوان که تویی ، بُرقعی فرو آویز
وگرنه ، دل برود پیرِ پای برجا را
بدینسان که تو جوان و زیبایی ، لازم است روی بندی بر چهره بیاویزی ، وگرنه پیرِ استوار و مقاوم نیز دل از کف می دهد و عاشق می گردد . [ برقع = روی بند و نقاب زنان ]
بیت پنجم
تو آن درختِ گُلی ، کِاعتدالِ قامت تو ببُرد قیمت سروِ بلند بالا را
تو از لحاظِ زیبایی به سانِ آن درختِ گُلی هستی که راستی و تناسب قد و قامت ، سروِ
بیت ششم
دگر به هر چه تو گویی ، مخالفت نکنم
که بی تو عیش میسر نمی شود ما را
دیگر با هر چیزی که بگویی یا بخواهی ، مخالفت نشان نمی دهم . زیرا بدون تو شادی برای ما مهیّا نمی شود . [ عیش = شادی و شادمانی ، زندگی خوش / میسر شدن = ممکن گشتن ، مهیا شدن ]
بیت هفتم
دو چشم باز نهاده ، نشسته ام همه شب
چو فرقدین و ، نگه می کنم ثریا را
در تمام طول شب بیدار نشسته و دیدگانِ خویش را به سانِ فرقدین باز نگه داشته و خوشۀ پروین را می نگرم ، یعنی انتظار می کشم . [ فرقدین = دو بردارن ، و آن دو ستارۀ پیشین است از هفت اورنگ کهین یا دب ] دو چشم به غرقدین تشبیه شده است .
بیت هشتم
شبی و شمعی و جمعی ، چه خوش بُوَد تا روز
نظر به روی تو ، کوریّ چشمِ اعدا را
چه خوش است که در شبی و در پرتو شمعی من و تو با هم باشیم ، و به کوری چشمِ دشمنان ، من تا سحرگاه به چهره ات بنگرم . [ اعدا = جمع عدو ، دشمنان ]
بیت نهم
من از تو پیشِ که نالم ؟ که در شریعتِ عشق
معافِ دوست بدارند قتلِ عمدا را
من از دستِ تو به نزدِ چه کسی شکایت برم ؟ زیرا می دانم که در قانون و مذهبِ عشق ، محبوب را حتی به خاطر قتل عمدیِ عاشق مواخذه نمی کنند و می بخشایند . [ شریعت = دین و مذهب / معاف = بخشیده و عفو کرده شده / عمدا = از روی قصد و نیت ، بااراده و اختیار ]
بیت دهم
تو همچنان دل شهری به غمزه ای ببری
که بندگانِ بنی سعد ، خوانِ یغما را
تو دل مردم شهر را با ناز و غمزه ات چنان می ربایی که گویی بندگان بنی سعد ابوبکر بن سعد زنگی ، سفره عام را غارت می کنند و اثری از آن خوان باقی نمی گذارند . [ غمزه = ناز و عشوه ، اشاره به چشم و ابرو / بنی سعد = مراد سعد بن ابوبکر بن سعد زنگی ، ممدوح سعدی ، که تخلص وی هم از نامِ اوست / خوان یغما = سفره عام که معمولا سلاطین در ایام عید خصوصاََ عید قربان می گستردند و عوام و محتاجان آن را غارت می کردند و نیز گفته اند نزد بعضی از طوایف سپاهی و لشکری ترکان مرسوم بود که هر گاه به میهمانی می رفتند ، پس از خوردن غذا ، آلات و لوازم و پذیرایی را غارت می کردند ، به هر حال خوان یغما اشاره به غارتگری و قتالی ترکان دارد . ]
_ غارت کردن دل مردم شهر تشبیه شده به غارت کردن سفرۀ عام به دستِ بندگان بنی سعد .
بیت یازدهم
در این روش که تویی ،بر هزار چون سعدی
جفا و جور توانی ،ولی مکن یارا
تو با این شیوه ای که در پیش گرفته ای ، می توانی بر هزار عاشق چون سعدی جور و جفا روا داری . اما ای یار ، چنین مکن .
منبع : شرح غزلهای سعدی
دکتر محمدرضا برزگر خالقی
دکتر تورج عقدایی
سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟
از گلستان ِ ما بِبَر طبقی
شاد و تندرست باشید ..
گرش ببینی و دست از ترنج بشناسی؛
روا بود که ملامت کنی زلیخا را.........!
شب فراق یار شب اندوه و سوگواری عاشق است و کدام عاشقی در چنین شبی دراز و در حال بی کسی و تنهایی، بستر حریر می گسترد و آسوده می خوابد؟
عجب مدار سعدی ار مگس دهد رنجت
که شیرینی کلامت گرفت دنیارا