گنجور

غزل شمارهٔ ۴۸۹

ای رخ چون آینه افروخته
الحذر از آه من سوخته
غیرت سلطان جمالت چو باز
چشم من از هر که جهان دوخته
عقل کهن بار جفا می‌کشد
دم به دم از عشق نوآموخته
وه که به یک بار پراکنده شد
آنچه به عمری بشد اندوخته
غم به تولای تو بخریده‌ام
جان به تمنای تو بفروخته
در دل سعدیست چراغ غمت
مشعله‌ای تا ابد افروخته

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای رخ چون آینه افروخته
الحذر از آه من سوخته
هوش مصنوعی: ای چهره‌ات همچون آینه درخشان است، پس از آه من که مانند آتش قلبم را سوزانده حذر کن.
غیرت سلطان جمالت چو باز
چشم من از هر که جهان دوخته
هوش مصنوعی: غیرت و زیبایی تو مانند چشمانم را به خود جلب کرده و من را از هر چیزی در این دنیا دور کرده است.
عقل کهن بار جفا می‌کشد
دم به دم از عشق نوآموخته
هوش مصنوعی: عقل قدیمی همواره از عشق تازه آموخته رنج می‌برد.
وه که به یک بار پراکنده شد
آنچه به عمری بشد اندوخته
هوش مصنوعی: وای که با یک لحظه همه چیزهایی که در طول عمر جمع کرده بودم به باد رفت.
غم به تولای تو بخریده‌ام
جان به تمنای تو بفروخته
هوش مصنوعی: من غم را به خاطر عشق تو پذیرفته‌ام و جانم را به خاطر آرزوی تو فروخته‌ام.
در دل سعدیست چراغ غمت
مشعله‌ای تا ابد افروخته
هوش مصنوعی: در دل سعدی، شعله‌ای از غم وجود دارد که همیشه روشن و پایدار است.

خوانش ها

غزل ۴۸۹ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل شمارهٔ ۴۸۹ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۴۸۹ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۴۸۹ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل شمارهٔ ۴۸۹ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۴۸۹ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۴۸۹ به خوانش سهیل قاسمی

حاشیه ها

1403/10/03 20:01
جلال ارغوانی

آتش عشقت شرری چون کشید

سعدی شیرین سخنت سوخته