غزل شمارهٔ ۴۸۸
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل ۴۸۸ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل شمارهٔ ۴۸۸ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۴۸۸ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل شمارهٔ ۴۸۸ به خوانش سعیده تهرانینسب
غزل شمارهٔ ۴۸۸ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۴۸۸ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۴۸۸ به خوانش سهیل قاسمی
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
در بیت دوم، مصرع اول کلمه "هیچ" بجای "نیز" صحیح می باشد (من ز فکر تو به خود هیچ نمی پردازم)
.
در بیت پنجم، مصرع دوم، (ز ابروان و مژه ها...)
واژه ی "مژه ها" اشتباه درج شده است.
شکل صحیح بدین گونه است (ز ابروان و مُژَگان تیر و کمان ساخته ای) (مُژَگان=مژه گان)
واژه ی "در" به جای " اندر " در بیت زیر:
ماه و خورشید و پری و آدمی اندر نظرت
همه هیچند که سر بر همه افراختهای
بیم ماتست در این بازی بیهوده مرا
چه کنم دست تو بردی که دغل باختهای
بیم دارم که در بازی شترنج عشق مات شوم چه کنم گه تو دغل میبازی و تقلب میکنی
من ز فکر تو به خود نیز نمیپردازم
نازنینا تو دل از من به که پرداختهای
به جای "نیز" "در مصرع نخست هیچ" هم دیدم که بیشتر جور درمیآید
من ز فکر تو به خود هیچ نمیپردازم
با همه جلوه طاووس و خرامیدن کبک
عیبت آنست که بی مهرتر از فاختهای
فاخته=کوکو
به سبب اینکه تخم خود را در آشیانه پرندگان دیگر میگذارد و زیاد جفت عوض میکند نماد بی مهری است.
نکته جالب درباره فاخته این است که تنها پرنده نر میتواند آواز بخواند.
این واژه را فرهنگ نویسان عربی میدانند ولی به نظر میآید فارسی است چون به آلمانی هم مانند فارسی Kuckucks میگویند.
این تصویر جوجه فاخته که در حال غذا خوردن بوسله نامادری اش که بسیار کوچکتر از جوجه است
پیوند به وبگاه بیرونی
7گرامی
گویا تنها پرندگان نر آواز می خوانند در جذب ماده ها
ماده ها ناز کردن می دانند
تنها فاخته نیست که چنین است
در حیرتم ز ناله و فریاد فاخته
ای بی وفای عشق به نیرنگ باخته
کوکو زده نبرده ز فرزند خود نشان
در دیولاخ بی خبری لانه ساخته
با آه سرد گرم تر از ،،،،،،
ماندگار باشید
آین بی وفای
با آه سرد گرمتر از سوز جان شکار
در حلق خلق ریخته شرب گداخته
شاعرش یادم نیست
گرامی حسین،1
این شعر از جناب غلامعلی رعد آذرخشی ست ، 12بیت دارد چند خطی می آورم
در حیرتم ز ناله و فریاد فاخته آن بیوفای عشق به نیرنگ باخته
کو کوزده،نجسته ز فرزند خود نشان در جستجوی گمشدهای ناشناخته
از آشیان انس به غفلت گریخته در دیو لاخ بلهوسی خانه ساخته
بابانک نرم و گرمتر از تیر جانشکار در گوش باغ ریخته سرب گداخته
،،،،بسیار زیباست
مانا باشی
مهناز عزیز
بانگ نرم و در همان حال گرم تر از تیر ی جان شکار؟!
و سرب گداخته در گوش باغ ریخته است؟؟
کار بسیار غیر شاعرانه ای کرده است
من نسخه ای از کلیات سعدی تصحیح جناب فروغی در اختیار دارم که تفاوتهایی با این غزلی که سایت محترم گنجور درج فرموده اند، دارد که به شرح زیرند:
1. مصرع چهارم در نسخه ای که عرض کردم این است که «نازنینا تو دل از «ما» به که پرداخته ای» یعنی به جای «من»، «ما» آمده است.
2. در مصرع پنجم « چند شب ها «ز» غم روی تو روز آوردم»، هست؛ به جای «...«به» غم ...».
3. در مصرع یازدهم « لاجرم صید دلی در همه « آفاق» نماند» آمده است که در نسخه ی شما « ... در همه «شیراز» نماند» درج شده است.
4. در مصرع شانزدهم به جای « ... عیبت آن است ... » که شما مرقوم فرموده اید «عیبت «اینست» که بی مهرتر از فاخته ای» آمده است.
با سپاس از زحمات شما خوبان
در خصوص نکات فوق الذکر دو نظرِ حدسی/ پیشنهادی (به تعبیر شما) دارم
اول اینکه در نازنینا تو دل از من به که پرداخته ای چون در مصرع قبل من آمده است، در مصرع بعد اگر ما بیاید گویی که شخص متکلم وحده ی مصرع نخستین بیت را در مصرع دوم همان بیت تبدیل به متکلم مع الغیر کرده ایم و لذا به نظر می رسد به این دلیل «من» بهتر از «ما» باشد. اما از نظر وزنی گمان می کنم «ما» بهتر است.
دو آنکه در « ... عیبت آن است ... » چون «آن» در ادبیات ما به لطف خاصّ دلبرانه و نکته و دقیقه ی کاریزماتیک محبوب اشاره می کند شاید اگر «آن» را برای عیب به کار نبریم درست تر باشد اگرچه از منظر عاشقان عیب معشوقان هم حسن و «آن» است. و خدا عالم است که چه زیرکی درکار سعدی بوده از این آن.
من ز فکر تو به خود نیز نمی پردازم
اینجا نیز معنای حتی دارد
یعنی من آنقدر به تو فکر می کنم که حتی به خودم هم فکر نمی کنم چه برسه به دیگران
هیچ به جای نیز , مصراع رو از نظر ادبی تنزل میده
سید علی انجو
بعضی عیب ها هستند که دلچسب تر از هنر به دل عاشق میشینن
آخه همان عیب ها کار رو به اینجا کشوندند
در بیت 7 در به جای اندر صحیح تر می نماید
جایگزین کردن نیز با هیچ شاعرانگی بیت رو کم می کنه
من از فکر تو حتی به خودم هم نمی پردازم چه برسه به دیگران ولی تو چی ای نازنین؟
سلام ببخشید میشه بیت اخر رو توضیح بدید
سلام دوست عزیز
دراین بازی بیهوده، من از مات شدن میترسم. چیکار کنم که این دست را تو بُردی که دغل باختهای(به اصطلاح جِر زنی کردی)
سلام
ماه و خورشید و پری و ادمی اندر نظرت
وزنش یک جوری هست
مثلا "و" بعد از ادمی اگر خوانده نشود وزین تر میشود
من ز فکر تو به خود نیز نمی پردازم....
نازنینا!
تو دل از من؛
به که پرداخته ای؟!
:"))))))))
غزل شماره ۱۲۵:
ای که شمشیر جفا بر سَر ما آخته ای
صلح کردیم که ما را سر پیکار تو نیست
در مصراع «ماه و خورشید و پری و آدمی اندر نظرت» وزن شعر درست نیست. اگر به جای واژه «خورشید» واژه «مهر» گذاشته شود وزن شعر درست میشود: «ماه و مهر و پری و آدمی اندر نظرت»
واو آدمی را باید به آدمی بچسبانید و وادمی (vaadami) بخوانید. نظیرش در شعر فارسی هست. نمونه از خود سعدی که میبایست به همین شکل خوانده شود:
وآدمی را که تربیت نکنند - تا به صد سالگی خری باشد
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۷۳
ممنونم. ولی واو در مثالی که شما آوردهاید دو تفاوت قابل توجه با واو «و آدمی» در این مصراع دارد. اول این که در ابتدای مصراع قرار گرفته و بنابراین کاملاً موجه و قابل انتظار است که به واژه بعدی متصل خوانده شود (در واقع، اگر به واژه آدمی متصل نشود باید با فتحه خوانده شود که در شعر شاعران قدیمی ظاهراً به هیچ وجه معمول نیست). دوم این که در اینجا واوهای قبلی به واژه ماقبل خود متصل میشوند و این که واو آخری به شکل متفاوتی نسبت به واوهای قبلی خوانده شود برای شاعری مانند سعدی شیوه برازندهای نیست، مگر آن که به لحاظ معنایی توجیهی برای این کار وجود داشته باشد. در حالی که اگر به جای واژه خورشید واژه مهر قرار بگیرد، بدون هیچ لطمهای از لحاظ معنایی یا از حیث زیبایی، شعر به شکل روانتر و یکدستتری خوانده میشود.
ضمناً پری به لحاظ معنایی به آدمی نزدیکتر است تا به ماه و خورشید و این که با آن دو در یک گروه قرار بگیرد و آدمی با نحوه قرائت واو از بقیه متمایز باشد به لحاظ معنایی توجیهی ندارد و از سبک و سیاق شاعری مانند سعدی به دور مینماید.
در صورتی که ظن شما نقل اشتباه متن در گنجور است این گمان صحیح نیست. تصویر متن چاپی و یک نسخه خطی زیر شعر قابل مشاهده است و متن این مصرع در هر دو همین است. از این جهت پیشنهاد جنابعالی به نظر غیرمستند و بر اساس ذوق شخصی میرسد.
نمونه مشابه همین مورد در آثار دیگران دیده میشود و نشان میدهد که غیرمعمول نیست. نمونه از جامی:
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۸۵۰ » پری و آدمی قاصرند از جمالش ...
حور از حجله برون شد که ببیند سعدی
این عجب نیست که معجز زسخن ساخته ای