گنجور

غزل شمارهٔ ۴۸۸

ای که شمشیر جفا بر سر ما آخته‌ای
دشمن از دوست ندانسته و نشناخته‌ای
من ز فکر تو به خود نیز نمی‌پردازم
نازنینا تو دل از من به که پرداخته‌ای
چند شب‌ها به غم روی تو روز آوردم
که تو یک روز نپرسیده و ننواخته‌ای
گفته بودم که دل از دست تو بیرون آرم
باز دیدم که قوی پنجه درانداخته‌ای
تا شکاری ز کمند سر زلفت نجهد
ز ابروان و مژه‌ها تیر و کمان ساخته‌ای
لاجرم صید دلی در همه شیراز نماند
که نه با تیر و کمان در پی او تاخته‌ای
ماه و خورشید و پری و آدمی اندر نظرت
همه هیچند که سر بر همه افراخته‌ای
با همه جلوهٔ طاووس و خرامیدن کبک
عیبت آن است که بی‌مهرتر از فاخته‌ای
هر که می‌بیندم از جور غمت می‌گوید
سعدیا بر تو چه رنج است که بگداخته‌ای
بیم مات است در این بازی بیهوده مرا
چه کنم دست تو بردی که دغل باخته‌ای

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای که شمشیر جفا بر سر ما آخته‌ای
دشمن از دوست ندانسته و نشناخته‌ای
هوش مصنوعی: ای کسی که با ظلم و ستم بر سر ما ضربه می‌زنی، نمی‌دانی که دشمنی را از دوستی تشخیص نمی‌دهی و درک نمی‌کنی.
من ز فکر تو به خود نیز نمی‌پردازم
نازنینا تو دل از من به که پرداخته‌ای
هوش مصنوعی: من حتی به خودم هم فکر نمی‌کنم، ای عزیز، چون می‌دانم تو قلبت را به کسی دیگر سپرده‌ای.
چند شب‌ها به غم روی تو روز آوردم
که تو یک روز نپرسیده و ننواخته‌ای
هوش مصنوعی: مدت‌های زیادی را به خاطر غم تو شب‌ها به صبح رساندم، اما تو هرگز در مورد این احساس من نپرسیدی و برای آن نغمه‌ای نخواندی.
گفته بودم که دل از دست تو بیرون آرم
باز دیدم که قوی پنجه درانداخته‌ای
هوش مصنوعی: گفته بودم که از عشق تو جدا می‌شوم، ولی حالا متوجه شدم که تو با قوت و مهارت مرا درگیر کرده‌ای.
تا شکاری ز کمند سر زلفت نجهد
ز ابروان و مژه‌ها تیر و کمان ساخته‌ای
هوش مصنوعی: تا زمانی که شکار از دام زیبایی‌های تَوَرت نرود، با ابروها و مژه‌هایت همچون تیر و کمان، جاذبه‌ای ساخته‌ای.
لاجرم صید دلی در همه شیراز نماند
که نه با تیر و کمان در پی او تاخته‌ای
هوش مصنوعی: بنابراین، هیچ دلی در شیراز باقی نمانده است که تو به دنبالش نرفته باشی و او را با تیر و کمان هدف قرار نداده باشی.
ماه و خورشید و پری و آدمی اندر نظرت
همه هیچند که سر بر همه افراخته‌ای
هوش مصنوعی: در نگاه تو، ماه و خورشید و فرشتگان و انسان‌ها هیچ‌ به شمار می‌آیند، زیرا تو بر فراز همه آنها ایستاده‌ای.
با همه جلوهٔ طاووس و خرامیدن کبک
عیبت آن است که بی‌مهرتر از فاخته‌ای
هوش مصنوعی: با وجود زیبایی و شکوه مانند طاووس و راه رفتن با ناز مانند کبک، عیب تو این است که مهر و محبت تو کمتر از فاخته است.
هر که می‌بیندم از جور غمت می‌گوید
سعدیا بر تو چه رنج است که بگداخته‌ای
هوش مصنوعی: هر کسی که مرا می‌بیند درباره سختی‌هایی که از غم تو کشیدم صحبت می‌کند و می‌گوید سعدی، چه بار سنگینی بر دوش توست که اینگونه داغدیده و آزرده‌ای.
بیم مات است در این بازی بیهوده مرا
چه کنم دست تو بردی که دغل باخته‌ای
هوش مصنوعی: در این بازی بی‌فایده، من دچار نگرانی هستم. حالا که تو برنده شدی، چه کار می‌توانم بکنم در حالی که خودت هم از راه فریب برنده شده‌ای؟

خوانش ها

غزل ۴۸۸ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل شمارهٔ ۴۸۸ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۴۸۸ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۴۸۸ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل شمارهٔ ۴۸۸ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۴۸۸ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۴۸۸ به خوانش سهیل قاسمی

آهنگ ها

این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟

"تصنیف چهارگاه(خیال)"
با صدای سالار عقیلی (آلبوم سعدی نامه)

حاشیه ها

1393/08/16 14:11
امین

در بیت دوم، مصرع اول کلمه "هیچ" بجای "نیز" صحیح می باشد (من ز فکر تو به خود هیچ نمی پردازم)
.
در بیت پنجم، مصرع دوم، (ز ابروان و مژه ها...)
واژه ی "مژه ها" اشتباه درج شده است.
شکل صحیح بدین گونه است (ز ابروان و مُژَگان تیر و کمان ساخته ای) (مُژَگان=مژه گان)

1395/01/03 08:04
مرتضی ( باران)

واژه ی "در" به جای " اندر " در بیت زیر:
ماه و خورشید و پری و آدمی اندر نظرت
همه هیچند که سر بر همه افراخته‌ای

1395/04/11 19:07
۷

بیم ماتست در این بازی بیهوده مرا
چه کنم دست تو بردی که دغل باخته‌ای
بیم دارم که در بازی شترنج عشق مات شوم چه کنم گه تو دغل میبازی و تقلب میکنی

1395/04/11 19:07
۷

من ز فکر تو به خود نیز نمی‌پردازم
نازنینا تو دل از من به که پرداخته‌ای
به جای "نیز" "در مصرع نخست هیچ" هم دیدم که بیشتر جور درمیآید
من ز فکر تو به خود هیچ نمی‌پردازم

1395/12/09 03:03
۷

با همه جلوه طاووس و خرامیدن کبک
عیبت آنست که بی مهرتر از فاخته‌ای
فاخته=کوکو
به سبب اینکه تخم خود را در آشیانه پرندگان دیگر میگذارد و زیاد جفت عوض میکند نماد بی مهری است.
نکته جالب درباره فاخته این است که تنها پرنده نر میتواند آواز بخواند.
این واژه را فرهنگ نویسان عربی میدانند ولی به نظر میآید فارسی است چون به آلمانی هم مانند فارسی Kuckucks میگویند.
این تصویر جوجه فاخته که در حال غذا خوردن بوسله نامادری اش که بسیار کوچکتر از جوجه است
پیوند به وبگاه بیرونی

1395/12/09 12:03
nabavar

7گرامی
گویا تنها پرندگان نر آواز می خوانند در جذب ماده ها
ماده ها ناز کردن می دانند
تنها فاخته نیست که چنین است
در حیرتم ز ناله و فریاد فاخته
ای بی وفای عشق به نیرنگ باخته
کوکو زده نبرده ز فرزند خود نشان
در دیولاخ بی خبری لانه ساخته
با آه سرد گرم تر از ،،،،،،
ماندگار باشید

1395/12/09 12:03
nabavar

آین بی وفای
با آه سرد گرمتر از سوز جان شکار
در حلق خلق ریخته شرب گداخته
شاعرش یادم نیست

1395/12/09 18:03
مهناز ، س

گرامی حسین،1
این شعر از جناب غلامعلی رعد آذرخشی ست ، 12بیت دارد چند خطی می آورم
در حیرتم ز ناله و فریاد فاخته‌ آن بیوفای عشق به نیرنگ باخته
کو کوزده،نجسته ز فرزند خود نشان‌ در جستجوی گمشده‌ای ناشناخته‌
از آشیان انس به غفلت گریخته‌ در دیو لاخ بلهوسی خانه ساخته‌
بابانک نرم و گرمتر از تیر جان‌شکار در گوش باغ ریخته سرب گداخته
،،،،بسیار زیباست
مانا باشی

1395/12/10 04:03
ناشناس

مهناز عزیز
بانگ نرم و در همان حال گرم تر از تیر ی جان شکار؟!
و سرب گداخته در گوش باغ ریخته است؟؟
کار بسیار غیر شاعرانه ای کرده است

1397/09/03 10:12

من نسخه ای از کلیات سعدی تصحیح جناب فروغی در اختیار دارم که تفاوتهایی با این غزلی که سایت محترم گنجور درج فرموده اند، دارد که به شرح زیرند:
1. مصرع چهارم در نسخه ای که عرض کردم این است که «نازنینا تو دل از «ما» به که پرداخته ای» یعنی به جای «من»، «ما» آمده است.
2. در مصرع پنجم « چند شب ها «ز» غم روی تو روز آوردم»، هست؛ به جای «...«به» غم ...».
3. در مصرع یازدهم « لاجرم صید دلی در همه « آفاق» نماند» آمده است که در نسخه ی شما « ... در همه «شیراز» نماند» درج شده است.
4. در مصرع شانزدهم به جای « ... عیبت آن است ... » که شما مرقوم فرموده اید «عیبت «اینست» که بی مهرتر از فاخته ای» آمده است.
با سپاس از زحمات شما خوبان

1397/09/03 10:12

در خصوص نکات فوق الذکر دو نظرِ حدسی/ پیشنهادی (به تعبیر شما) دارم
اول اینکه در نازنینا تو دل از من به که پرداخته ای چون در مصرع قبل من آمده است، در مصرع بعد اگر ما بیاید گویی که شخص متکلم وحده ی مصرع نخستین بیت را در مصرع دوم همان بیت تبدیل به متکلم مع الغیر کرده ایم و لذا به نظر می رسد به این دلیل «من» بهتر از «ما» باشد. اما از نظر وزنی گمان می کنم «ما» بهتر است.
دو آنکه در « ... عیبت آن است ... » چون «آن» در ادبیات ما به لطف خاصّ دلبرانه و نکته و دقیقه ی کاریزماتیک محبوب اشاره می کند شاید اگر «آن» را برای عیب به کار نبریم درست تر باشد اگرچه از منظر عاشقان عیب معشوقان هم حسن و «آن» است. و خدا عالم است که چه زیرکی درکار سعدی بوده از این آن.

1397/09/03 11:12
ما را همه شب نمی برد خواب

من ز فکر تو به خود نیز نمی پردازم
اینجا نیز معنای حتی دارد
یعنی من آنقدر به تو فکر می کنم که حتی به خودم هم فکر نمی کنم چه برسه به دیگران
هیچ به جای نیز , مصراع رو از نظر ادبی تنزل میده

1397/09/03 11:12
ما را همه شب نمی برد خواب

سید علی انجو
بعضی عیب ها هستند که دلچسب تر از هنر به دل عاشق میشینن
آخه همان عیب ها کار رو به اینجا کشوندند

1398/05/23 14:07
سینا

در بیت 7 در به جای اندر صحیح تر می نماید
جایگزین کردن نیز با هیچ شاعرانگی بیت رو کم می کنه
من از فکر تو حتی به خودم هم نمی پردازم چه برسه به دیگران ولی تو چی ای نازنین؟

1399/04/10 17:07
محمد مهدی ستوده

سلام ببخشید میشه بیت اخر رو توضیح بدید

1400/11/09 16:02
سعدی جان

سلام دوست عزیز

دراین بازی بیهوده، من از مات شدن می‌ترسم. چیکار کنم که این دست را تو بُردی که دغل باخته‌ای(به اصطلاح جِر زنی کردی)

 

 

1401/12/23 16:02
داود پورسلطان

سلام 

ماه و خورشید و پری و ادمی اندر نظرت 

وزنش یک جوری هست 

مثلا "و" بعد از ادمی اگر خوانده نشود وزین تر میشود 

1402/03/17 00:06
فاطمه یاوری

من ز فکر تو به خود نیز نمی پردازم....

نازنینا!

تو دل از من؛

به که پرداخته ای؟!

:"))))))))

1402/07/29 23:09
غبار ..

غزل شماره ۱۲۵:

ای که شمشیر جفا بر سَر ما آخته ای

صلح کردیم که ما را سر پیکار تو نیست

1402/12/23 09:02
احمد احمدی

در مصراع «ماه و خورشید و پری و آدمی اندر نظرت» وزن شعر درست نیست. اگر به جای واژه «خورشید» واژه «مهر» گذاشته شود وزن شعر درست می‌شود: «ماه و مهر و پری و آدمی اندر نظرت»

1402/12/23 21:02
همیرضا

واو آدمی را باید به آدمی بچسبانید و وادمی (vaadami) بخوانید. نظیرش در شعر فارسی هست. نمونه از خود سعدی که می‌بایست به همین شکل خوانده شود:

وآدمی را که تربیت نکنند - تا به صد سالگی خری باشد

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۷۳

1402/12/24 04:02
احمد احمدی

ممنونم. ولی واو در مثالی که شما آورده‌اید دو تفاوت قابل توجه با واو «و آدمی» در این مصراع دارد. اول این که در ابتدای مصراع قرار گرفته و بنابراین کاملاً موجه و قابل انتظار است که به واژه بعدی متصل خوانده شود (در واقع، اگر به واژه آدمی متصل نشود باید با فتحه خوانده شود که در شعر شاعران قدیمی ظاهراً به هیچ وجه معمول نیست). دوم این که در این‌جا واوهای قبلی به واژه ماقبل خود متصل می‌شوند و این که واو آخری به شکل متفاوتی نسبت به واوهای قبلی خوانده شود برای شاعری مانند سعدی شیوه برازنده‌ای نیست، مگر آن که به لحاظ معنایی توجیهی برای این کار وجود داشته باشد. در حالی که اگر به جای واژه خورشید واژه مهر قرار بگیرد، بدون هیچ لطمه‌ای از لحاظ معنایی یا از حیث زیبایی، شعر به شکل روان‌تر و یک‌دست‌تری خوانده می‌شود.

ضمناً پری به لحاظ معنایی به آدمی نزدیک‌تر است تا به ماه و خورشید و این که با آن دو در یک گروه قرار بگیرد و آدمی با نحوه قرائت واو از بقیه متمایز باشد به لحاظ معنایی توجیهی ندارد و از سبک و سیاق شاعری مانند سعدی به دور می‌نماید.

1402/12/24 07:02
همیرضا

در صورتی که ظن شما نقل اشتباه متن در گنجور است این گمان صحیح نیست.‌ تصویر متن چاپی و یک نسخه خطی زیر شعر قابل مشاهده است و متن این مصرع در هر دو همین است. از این جهت پیشنهاد جنابعالی به نظر غیرمستند و بر اساس ذوق شخصی می‌رسد.

نمونه مشابه همین مورد در آثار دیگران دیده می‌شود و نشان می‌دهد که غیرمعمول نیست. نمونه از جامی:

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۸۵۰ » پری و آدمی قاصرند از جمالش ...

 

 

1403/10/08 11:01
جلال ارغوانی

حور از  حجله  برون شد که ببیند سعدی

این عجب نیست که معجز زسخن ساخته ای