غزل شمارهٔ ۴۸۲
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل ۴۸۲ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل شمارهٔ ۴۸۲ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۴۸۲ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل شمارهٔ ۴۸۲ به خوانش سعیده تهرانینسب
غزل شمارهٔ ۴۸۲ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۴۸۲ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۴۸۲ به خوانش سهیل قاسمی
حاشیه ها
هر که به خویشتن رود ره نبرد به سوی او
بینش ما نیاورد طاقت حسن روی او
دامن من به دست او روز قیامت اوفتد
عمر به نقد میرود در سر گفت و گوی او.
هر کس از او به قدر خویش آرزویی همیکنند
همت ما نمیکند زو به جز آرزوی او
این بیت در کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی نیز دقیقا به همین صورت آمده است. "هر کس" ضمیر مفرد است و معمولا با فعل مفرد میآید. هرچند در کاربرد این مصراع از نظر معنی با "همه کس" فرقی ندارد. بنابراین به نظر من مصراع اول در اصل باید با "همیکند" پایان یافته باشد. خبر ندارم که فروغی چگونه با آن برخورد کرده است ولی فعل "همیکنند" مشکل دیگری نیز دارد. وزن این شعر "مفتعلن مفاعلن دو بار" است این یک وزن سالم است یعنی از رکن آخری هجایی کم نشده است. من تاکنون در غزلیات سعدی 535 غزل را بررسی کردهام از این میان 12 غزل بر همین وزن هستند (هنوز به آخرین غزل نرسیدهام) تاکنون این تنها مصراعی است که در این وزن و بسیاری از اوزان سالم دیگر دیدهام که با هجای کشیده پایان مییابد. در حالی که در اوزان مشابه غیر سالم مانند "مفتعلن مفتعلن فاعلن" و "فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن" کاربرد هجای کشیده در پایان مصراع فراوان است و این طبق اختیار شاعری "عدم تمایز هجاهای کوتاه، بلند و کشیده در پایان مصراع"
قابل توجیه است. اگر بتوانم ثابت کنم که این اختیار فقط برای اوزان سالم (حداقل اکثر اوزان سالم) مجاز است، دلیل دیگری خواهد بود که مصراع فوق یک "ن" اضافه دارد. شما هم لطفا در هر دو حالت بخوانید اگر "همیکنند" را صحیح بگیریم، برای خواندن موزون این بیت کمی با فشار روبرو میشویم و برای شروع مصراع دوم مجبوریم سریعتر از معمول کلمه "همیکنند" را تمام کنیم ولی در حالت "همیکند" چنین مشکلی نداریم.
@حبر:
جناب حبر، اول بینهای در موافقت نظرتان بیاورم که من تا به حال در پنج نسخهٔ کلیات در گنجینهٔ گنجور این غزل را پیدا کردهام که تصویرشان ذیل متن غزل در دسترس است و در همه به اتفاق «همیکند» آمده. قطعاً قدمت و اصالت نسخهها اهمیت دارد و احتمال دارد که نسخهنویسان در «روان کردن» بیت دستاندرکار بوده باشند. باید دید که مراجع فروغی کدام نسخهها هستند ضمن این که از آن طرف در چاپ تصحیح فروغی بعضاً مواردی دیدهام که به وضوح غلط چاپی به نظر میرسند.
اما بعد،
در مورد کاربرد «هر کس» با فعل جمع در اشعار شیخ اجل نمونههای دیگری هم وجود دارد که در آنها فعل جمع عموماً قابل جایگزینی با فعل مفرد نیست. احتمالاً معروفترینش این بیت است:
«هر کس به تماشایی رفتند به صحرایی
ما را که تو منظوری خاطر نرود جایی»
باز هم هست:
«هر کس به جهان خرمیی پیش گرفتند
ما را غمت ای ماه پری چهره تمام است»
«کنند هر کسی از حضرتت تمنایی
خلاف همت من کز توام تو میباید»
«هر کس سر سودایی دارند و تمنایی
من بنده فرمانم تا دوست چه فرماید»
در مورد قاعدهٔ فرضی هم که در مورد اختیارات عروضی عنوان فرمودید در زبان حافظ که در روانی بی نظیر است به تعداد کافی در همین وزن موارد نقض کنندهاش وجود دارد:
«دستخوش جفا مکن آب رخم که فیض ابر
بی مدد سرشک من در عدن نمیکند
کشته غمزه تو شد حافظ ناشنیده پند
تیغ سزاست هر که را درد سخن نمیکند»
«من به خیال زاهدی گوشهنشین و طرفه آنک
مغبچهای ز هر طرف میزندم به چنگ و دف
...
حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان به صدق
بدرقه رهت شود همت شحنه نجف
»
«دولت عشق بین که چون از سر فقر و افتخار
گوشه تاج سلطنت میشکند گدای تو
خرقه زهد و جام می گر چه نه درخور همند
این همه نقش میزنم از جهت رضای تو
...
شاهنشین چشم من تکیه گه خیال توست
جای دعاست شاه من بی تو مباد جای تو
خوش چمنیست عارضت خاصه که در بهار حسن
حافظ خوش کلام شد مرغ سخنسرای تو»
و باز هم هست. وقتی در زبان روان حافظ این هم نمونهٔ مخالف وجود داشته باشد قطعاً در زبان دیگر شاعران نمونههای فراوان دیگری خواهید یافت.
حمید رضای گرامی،
راز به گمانم در مبهم " هر " نهفته است، به مانای همه ، تمام، ازیرا هر کس همه کسان است!
و مطابقت فعل و فاعل برقرار
اگر چه در گذشته گاه این مطابقت رعایت نمی شده است از جمله جایی در نثر نژاده بلعمی دیده ام:
.."....... و چون شب از نیمه گذشت بار بربستند و برفت"
جناب حمیدرضا
سلام
خیلی خوشحالم که نظر دقیق دادید. در مورد امکان جمع بودن "هر کس" کاملا با شما موافقم و خودم هم به چنین احتمالی در مطلبم اشاره کردم.
مثالهایی که از حافظ آوردید را قبول دارم و در دیوان حافظ چنین غزلهایی هست و برای مثال در غزلهای با مطلع "بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم" و "سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند" قافیهها با هجای کشیده پایان مییابند و بنابراین بسیاری از مصراعهای این دو غزل همین وضعیت را دارند ولی در دیوان سعدی تعداد چنین مصراعهایی فقط 7 عدد است آن هم به صورت پراکنده (شخصا شمردهام). در ثانی آوردن هجای کشیده در انتهای مصراع جزء اختیارات شاعری هست و نمیتوان بر حافظ خرده گرفت. هر چند خواندن هر دو غزل با مطلع فوق با روانی کامل سخت است و من شخصا سلیقه سعدی را در پرهیز از هجای کشیده در انتهای اوزان سالم بیشتر میپسندم.
از نظر شما استفاده بردم.
اصلاح میکنم:
... مثالهایی "را" که از حافظ آوردید قبول دارم ...
مرده به رقص آید ازگفته سعدی از طرب
معجز عیسوی بود در سخن وگلوی او