گنجور

غزل شمارهٔ ۴۸۰

گفتم به عقل پای برآرم ز بند او
روی خلاص نیست به جهد از کمند او
مستوجب ملامتی ای دل که چند بار
عقلت بگفت و گوش نکردی به پند او
آن بوستان میوهٔ شیرین که دست جهد
دشوار می‌رسد به درخت بلند او
گفتم عنان مرکب تازی بگیرمش
لیکن وصول نیست به گَرد سمند او
سر در جهان نهادمی از دست او ولیک
از شهر او چگونه رود شهربند او؟
چشمم بدوخت از همه عالم به اتفاق
تا جز در او نظر نکند مستمند او
گر خود به جای مروحه شمشیر می‌زند
مسکین مگس کجا رود از پیش قند او؟
نومید نیستم که هم او مرهمی نهد
ور نه به هیچ به نشود دردمند او
او خود مگر به لطف خداوندی‌ای کند
ور نه ز ما چه بندگی آید پسند او؟
سعدی چو صبر از اوت میسر نمی‌شود
اولی‌تر آن که صبر کنی بر گزند او

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گفتم به عقل پای برآرم ز بند او
روی خلاص نیست به جهد از کمند او
هوش مصنوعی: به عقل گفتم که می‌خواهم از بند و زنجیر تو رها شوم، اما متوجه شدم که چاره‌ای ندارم و نمی‌توانم از چنگال او نجات پیدا کنم.
مستوجب ملامتی ای دل که چند بار
عقلت بگفت و گوش نکردی به پند او
هوش مصنوعی: ای دل، سزاوار سرزنش هستی، زیرا چندین بار عقل به تو گفت و تو به حرف‌های او توجه نکردی.
آن بوستان میوهٔ شیرین که دست جهد
دشوار می‌رسد به درخت بلند او
هوش مصنوعی: درختانی که میوه‌های شیرین دارند، به راحتی قابل دستیابی نیستند و برای رسیدن به آنها باید تلاش و کوشش زیادی کرد.
گفتم عنان مرکب تازی بگیرمش
لیکن وصول نیست به گَرد سمند او
هوش مصنوعی: گفتم که افسار اسب تندرو را بگیرم، اما نمی‌توانم به گرد پای او هم برسم.
سر در جهان نهادمی از دست او ولیک
از شهر او چگونه رود شهربند او؟
هوش مصنوعی: من به خاطر او در این دنیا زندگی می‌کنم، اما چگونه می‌توانم از شهری که او در آن است و من را در آن وابسته کرده، دور شوم؟
چشمم بدوخت از همه عالم به اتفاق
تا جز در او نظر نکند مستمند او
هوش مصنوعی: چشمم را به همه چیز دوختم تا فقط به او نگاه کنم و غیر او به هیچ چیز دیگر توجه نکنم.
گر خود به جای مروحه شمشیر می‌زند
مسکین مگس کجا رود از پیش قند او؟
هوش مصنوعی: اگر خود شمع برای خود دارای شعله و نور است، چه جای نگرانی است که مگس بیچاره از شیرینی او دور شود؟
نومید نیستم که هم او مرهمی نهد
ور نه به هیچ به نشود دردمند او
هوش مصنوعی: من ناامید نیستم که او شاید دارویی برای دردهایم پیدا کند، و اگر هم نه، دردی نخواهد ماند که او را به زحمت بیندازد.
او خود مگر به لطف خداوندی‌ای کند
ور نه ز ما چه بندگی آید پسند او؟
هوش مصنوعی: این شخص تنها با لطف خداوند می‌تواند کاری کند، وگرنه از ما چه چیزی می‌تواند او را راضی کند یا در خور پذیرش او باشد؟
سعدی چو صبر از اوت میسر نمی‌شود
اولی‌تر آن که صبر کنی بر گزند او
هوش مصنوعی: اگر از تو صبر و تحمل حاصل نمی‌شود، بهتر است که بر آسیب و سختی او صبر کنی.

خوانش ها

غزل ۴۸۰ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل شمارهٔ ۴۸۰ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۴۸۰ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۴۸۰ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل شمارهٔ ۴۸۰ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۴۸۰ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۴۸۰ به خوانش سهیل قاسمی

حاشیه ها

1400/05/01 19:08
ملیکا رضایی

درود دوباره به بانو غزل ...نام زیبایی دارید که با اشعار گرهی ناگسستنی دارد ...جاوید و تابان باشید همیشه 

1400/05/01 19:08
ملیکا رضایی

این اولین غزل نیست که هیچ حاشیه ای ندارد ...از دیگر شاعران و باز از سعدی هیچ حاشیه ای ندارد ...کاش بزرگان و دوستان لطفی کنند و همه با هم این اشعار را در این روزهای سخت و غم افزا کرونا بخوانیم تا اندک گرمی و امید و نوری در زندگی و دلهامان بتابد ...

1400/05/02 09:08
ملیکا رضایی

پاینده و شاد باشید و از غمها دوری جویید ...♡سپاس و تشکر 

1403/10/09 02:01
جلال ارغوانی

سعدی چو  شعر ز مقامات عشق خواند

دست خیال کجا رسد به کلام بلند او