غزل شمارهٔ ۴۷۳
دی به چمن برگذشت سرو سخنگوی من
تا نکند گل غرور رنگ من و بوی من
برگ گل لعل بود شاهد بزم بهار
آب گلستان ببرد شاهد گلروی من
شد سپر از دست عقل تا ز کمین عتاب
تیغ جفا برکشید ترک زره موی من
ساعد دل چون نداشت قوت بازوی صبر
دست غمش درشکست پنجه نیروی من
عشق به تاراج داد رخت صبوری دل
مینکَند بخت شور خیمه ز پهلوی من
کردهام از راه عشق چند گذر سوی او
او به تفضل نکرد هیچ نگه سوی من
جور کشم بنده وار ور کشدم حاکم است
خیره کشی کار اوست بارکشی خوی من
ای گل خوش بوی من یاد کنی بعد از این
سعدی بیچاره بود بلبل خوشگوی من
اطلاعات
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دی به چمن برگذشت سرو سخنگوی من
تا نکند گل غرور رنگ من و بوی من
دیشب در باغ، سرو بلندی گذر کرد و خواست به گل بگوید که رنگ و بوی من را نداشته باشد.
برگ گل لعل بود شاهد بزم بهار
آب گلستان ببرد شاهد گلروی من
هوش مصنوعی: برگ گل قرمزی است که در جشن بهار به نمایش گذاشته شده، آب گلستان نیز آن را به سوی محبوب من میبرد.
شد سپر از دست عقل تا ز کمین عتاب
تیغ جفا برکشید ترک زره موی من
هوش مصنوعی: عقل از ترس عتاب و سرزنش به دفاع از من برمیخیزد و از آنجا که موی من همچون زرهی است در برابر تیغ جفا، به خیال خود میخواهد مرا محافظت کند.
ساعد دل چون نداشت قوت بازوی صبر
دست غمش درشکست پنجه نیروی من
هوش مصنوعی: وقتی دل من نتوانست در برابر غم استقامت کند، فقط نیروی من بود که توانست آن غم را بشکند.
عشق به تاراج داد رخت صبوری دل
مینکَند بخت شور خیمه ز پهلوی من
هوش مصنوعی: عشق باعث شده تا صبر و تحمل من به سرقت برود و خوشبختی من را در کنارم نمیبیند.
کردهام از راه عشق چند گذر سوی او
او به تفضل نکرد هیچ نگه سوی من
هوش مصنوعی: من در مسیر عشق چندین بار به سمت او رفتهام، اما او هیچگاه با لطف خود نگاهی به من نینداخته است.
جور کشم بنده وار ور کشدم حاکم است
خیره کشی کار اوست بارکشی خوی من
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر از حالتی سخن میگوید که به خاطر ظلمی که میبیند، خود را محکوم و بندهوار احساس میکند. او به متعادل نبودن قدرت و سلطه اشاره میکند و میگوید که این بیعدالتی کار حاکم است. در واقع، شاعر به طرز ناامیدکنندهای از سرنوشت و شرایط خود گله میکند و به درون خود و خویشتن نیز نگاهی عمیق دارد.
ای گل خوش بوی من یاد کنی بعد از این
سعدی بیچاره بود بلبل خوشگوی من
هوش مصنوعی: ای گل خوشبو، آیا پس از این مرا به یاد خواهی آورد؟ سعدیِ بیچاره، بلبل خوشگوی من، در غم توست.
خوانش ها
غزل ۴۷۳ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل شمارهٔ ۴۷۳ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۴۷۳ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل شمارهٔ ۴۷۳ به خوانش سعیده تهرانینسب
غزل شمارهٔ ۴۷۳ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۴۷۳ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۴۷۳ به خوانش سهیل قاسمی
حاشیه ها
1392/11/19 06:02
ناشناس
بیت اول یعنی تا گل فریفته نشود و بگوید رنگ من و بوی من.
1403/09/26 00:11
جلال ارغوانی
هر نفسی بی گمان چرخ بگوید به ناز
مرغ غزل خوان من سعدی خوش گوی من
1404/05/17 12:08
حسین ادهمی
در بیت نخست منظور این است که: دیروز یار بلند بالای من از سبزهزار رد شد و جلوهگری کرد، تا دیگر گل سرخ به خود ننازد و از روی غرور نگوید: رنگ فقط رنگ من است و بو فقط بوی من
1404/05/17 13:08
حسین ادهمی
در بیت دو: گل لعل همان گل سرخ است. شاهد در اینجا به معنی زیبارو است.
مفهوم بیت: گل سرخ با زیبارویی در بزم بهار جلوهگری میکرد، اما معشوق زیبا و گلروی من با حضورش رونق بازار گل سرخ را در هم شکست.