گنجور

غزل شمارهٔ ۴۷۰

ای روی تو راحت دل من
چشم تو چراغ منزل من
آبی‌ست محبت تو گویی
کآمیخته‌اند با گِل من
شادم به تو مرحبا و اهلا
ای بخت سعید مقبل من
با تو همه برگ‌ها مهیاست
بی تو همه هیچ حاصل من
گویی که نشسته‌ای شب و روز
هر جا که تویی مقابل من
گفتم که مگر نهان بماند
آنچ از غم توست بر دل من
بعد از تو هزار نوبت افسوس
بر دور حیات باطل من
هر جا که حکایتی و جمعی
هنگامهٔ توست و محفل من
گر تیغ زند به دست سیمین
تا خون چکد از مفاصل من
کس را به قصاص من مگیرید
کز من بحل است قاتل من

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای روی تو راحت دل من
چشم تو چراغ منزل من
هوش مصنوعی: ای چهره زیبای تو، آرامش قلب منی و چشمان تو روشنی‌بخش خانه من هستند.
آبی‌ست محبت تو گویی
کآمیخته‌اند با گِل من
هوش مصنوعی: محبت تو مثل آب است که با خاک من ترکیب شده و به زندگی‌ام عمق و لطافت می‌بخشد.
شادم به تو مرحبا و اهلا
ای بخت سعید مقبل من
هوش مصنوعی: من از دیدن تو خوشحالم و به تو درود می‌فرستم، ای شانس خوشبختی که به سوی من آمده‌ای.
با تو همه برگ‌ها مهیاست
بی تو همه هیچ حاصل من
هوش مصنوعی: با تو همه چیز برای من آماده و کامل است، اما بدون تو هیچ چیزی برایم ارزش ندارد.
گویی که نشسته‌ای شب و روز
هر جا که تویی مقابل من
هوش مصنوعی: به نظر می‌آید که تو همیشه در کنار من هستی، چه در شب و چه در روز، هر کجا که بروی.
گفتم که مگر نهان بماند
آنچ از غم توست بر دل من
هوش مصنوعی: گفتم شاید آنچه از درد تو در دل دارم، مخفی بماند.
بعد از تو هزار نوبت افسوس
بر دور حیات باطل من
هوش مصنوعی: بعد از تو بارها حسرت می‌خورم بر زندگی بی‌معنا و بی‌محتوایی که داشتم.
هر جا که حکایتی و جمعی
هنگامهٔ توست و محفل من
هوش مصنوعی: هر جا که داستانی هست و جمعی مشغول گفتگو و جشن و شادی، آنجا محفل من نیز هست.
گر تیغ زند به دست سیمین
تا خون چکد از مفاصل من
هوش مصنوعی: اگر شمشیر بر دستان نقره‌ای من فرود آید و خون از مفاصل بدنم بریزد،
کس را به قصاص من مگیرید
کز من بحل است قاتل من
هوش مصنوعی: هیچ کس را به خاطر انتقام من مجازات نکنید، زیرا قاتل من از من به راحتی رها شده است.

خوانش ها

غزل ۴۷۰ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل شمارهٔ ۴۷۰ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۴۷۰ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۴۷۰ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل شمارهٔ ۴۷۰ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۴۷۰ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۴۷۰ به خوانش سهیل قاسمی

حاشیه ها

1393/09/16 22:12
نازبانو

سعدی جان چه شهد و شکری می ریزی

1400/07/23 10:09
بیدل بی نشان

خداوندگار سپهر ادبیات پارسی 

گویی کلام رو به مانند موم در دست داره حضرت ِ عشق

1401/06/14 00:09
فرهنگ معظمی

بعد از تو هزار نوبت افسوس بر دور حیات باطل من....

چه کرده استاد سخن...

1403/09/21 02:11
جلال ارغوانی

صد گل شکفد زشعر سعدی

بس نغمه برآید از گل من