غزل شمارهٔ ۴۶۴
دست با سرو روان چون نرسد در گردن
چارهای نیست به جز دیدن و حسرت خوردن
آدمی را که طلب هست و توانایی نیست
صبر اگر هست و گر نیست بباید کردن
بند بر پای توقف چه کند گر نکند
شرط عشق است بلا دیدن و پای افشردن
روی در خاک در دوست بباید مالید
چون میسر نشود روی به روی آوردن
نیم جانی چه بود تا ندهد دوست به دوست
که به صد جان دل جانان نتوان آزردن
سهل باشد سخن سخت که خوبان گویند
جور شیرین دهنان تلخ نباشد بردن
هیچ شک مینکنم کآهوی مشکین تتار
شرم دارد ز تو مشکین خط آهو گردن
روزی اندر سر کار تو کنم جان عزیز
پیش بالای تو باری چو بباید مردن
سعدیا دیده نگه داشتن از صورت خوب
نه چنان است که دل دادن و جان پروردن
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دست با سرو روان چون نرسد در گردن
چارهای نیست به جز دیدن و حسرت خوردن
هوش مصنوعی: وقتی که دست به آرزوهای بزرگ نمیرسد، هیچ راهی جز دیدن و حسرت خوردن باقی نمیماند.
آدمی را که طلب هست و توانایی نیست
صبر اگر هست و گر نیست بباید کردن
هوش مصنوعی: انسانی که خواهان چیزی است اما توانایی دستیابی به آن را ندارد، اگر صبر داشته باشد باید صبر کند و اگر ندارد باید خود را آماده کند.
بند بر پای توقف چه کند گر نکند
شرط عشق است بلا دیدن و پای افشردن
هوش مصنوعی: اگر پای کسی به خاطر عشق دچار بند و محدودیت باشد، چه راهی جز تحمل آن دارد؟ انجام ندادن این کار، به معنای عدم پایبندی به عشق است، حتی اگر گاهی درد و سختی را به همراه داشته باشد.
روی در خاک در دوست بباید مالید
چون میسر نشود روی به روی آوردن
هوش مصنوعی: اگر نتوانی به محبوب خود نزدیک شوی و چهرهاش را ببینی، باید به احترام او چهرهات را به خاک بمالی.
نیم جانی چه بود تا ندهد دوست به دوست
که به صد جان دل جانان نتوان آزردن
هوش مصنوعی: نیمجان چه ارزشی دارد که دوست از آن به دوست ندهد؟ چون نمیتوان با هزار جان نیز دل محبوب را آزار داد.
سهل باشد سخن سخت که خوبان گویند
جور شیرین دهنان تلخ نباشد بردن
هوش مصنوعی: سخن گفتن در مورد چیزهای دشوار برای افراد خوب آسان است، چون آنها به راحتی مسائل را بیان میکنند. اما افراد بددهان، حتی اگر گفتارشان شیرین به نظر برسد، در واقع زهر تلخی دارند و نمیتوانند به راحتی اعتماد را جلب کنند.
هیچ شک مینکنم کآهوی مشکین تتار
شرم دارد ز تو مشکین خط آهو گردن
هوش مصنوعی: من مطمئنم که آهوهای زیبا و شکستهدل از زیبایی تو خجالت میکشند و به خطی که بر گردن آهو وجود دارد، حسادت میکنند.
روزی اندر سر کار تو کنم جان عزیز
پیش بالای تو باری چو بباید مردن
هوش مصنوعی: روزی به خاطر تو جان عزیزم را فدای تو میکنم، چراکه هنگام مرگ باید به تو نزدیک باشم.
سعدیا دیده نگه داشتن از صورت خوب
نه چنان است که دل دادن و جان پروردن
هوش مصنوعی: ای سعدی، فقط نگاه کردن به یک چهره زیبا کافی نیست، محبت و عشق ورزیدن به آن نیاز به دل و جان دارد.
خوانش ها
غزل ۴۶۴ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل شمارهٔ ۴۶۴ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۴۶۴ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل شمارهٔ ۴۶۴ به خوانش سعیده تهرانینسب
غزل شمارهٔ ۴۶۴ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۴۶۴ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۴۶۴ به خوانش سهیل قاسمی
حاشیه ها
1396/08/05 19:11
در نسخهٔ چاپی کلیات سعدی تصحیح فروغی (انتشارات امیرکبیر - چاپ 14 سال 86) در بیت هفتم به جای «دارد» آمده «دارم» (شرم دارم ز تو مشکین خط آهو گردن) که به نظر من غلط چاپی میرسد و من به هیچ صورتی نتوانستم با «دارم» بیت را معنی کنم از این جهت متن گنجور را تغییر ندادیم.
مگر این که دوستان نظر کارشناسی قابل پذیرشی در این باب ارائه کنند.
1396/08/05 20:11
حسین،۱
جناب حمید رضا محمدی گرامی درست می فرمائید
همان ”دارد“ درست تر می نماید
در تصحیح جناب فروغی اشتباه چاپ شده
چون آین آهوست که شرم دار ، نه سعدی
با احترام
1396/08/06 10:11
حسین،۱
تصحیح:
چون این آهوست که شرم دار د ، نه سعدی
1403/10/09 01:01
جلال ارغوانی
داد از عشق دلش سعدی دلبر ز سخن
رسم این است گهی دل دهی وگه بردن