گنجور

غزل شمارهٔ ۴۶۳

چه خوش بود دو دلارام دست در گردن
به هم نشستن و حلوای آشتی خوردن
به روزگار عزیزان که روزگار عزیز
دریغ باشد بی دوستان به سر بردن
اگر هزار جفا سروقامتی بکند
چو خود بیاید عذرش بباید آوردن
چه شکر گویمت ای باد مشک بوی وصال
که بوستان امیدم بخواست پژمردن
فراق روی تو هر روز نفس کشتن بود
نظر به شخص تو امروز روح پروردن
کسی که قیمت ایام وصل نشناسد
ببایدش دو سه روزی مفارقت کردن
اگر سری برود بی‌گناه در پایی
به خرده‌ای ز بزرگان نشاید آزردن
به تازیانه گرفتم که بی دلی بزنی
کجا تواند رفتن کمند در گردن
کمال شوق ندارند عاشقان صبور
که احتمال ندارد بر آتش افسردن
گر آدمی صفتی سعدیا به عشق بمیر
که مذهب حیوان است همچنین مردن

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چه خوش بود دو دلارام دست در گردن
به هم نشستن و حلوای آشتی خوردن
هوش مصنوعی: چقدر خوب است که دو دلبر باهم بر گردن یکدیگر بیفتند و با هم صمیمی شوند و حلوای آشتی بخورند.
به روزگار عزیزان که روزگار عزیز
دریغ باشد بی دوستان به سر بردن
هوش مصنوعی: زندگی بدون دوستان، حتی در بهترین روزها هم معنی ندارد و ارزش آن را از دست می‌دهد.
اگر هزار جفا سروقامتی بکند
چو خود بیاید عذرش بباید آوردن
هوش مصنوعی: اگر کسی هزاران ظلم و بدی هم بکند، وقتی خودش بیاید، باید عذر او را بپذیریم و به نوعی او را ببخشیم.
چه شکر گویمت ای باد مشک بوی وصال
که بوستان امیدم بخواست پژمردن
هوش مصنوعی: ای باد خوشبو، چقدر باید از تو سپاسگزاری کنم که بوی وصال را به من هدیه می‌دهی، در حالی که باغ امید من در حال پژمردن است.
فراق روی تو هر روز نفس کشتن بود
نظر به شخص تو امروز روح پروردن
هوش مصنوعی: هر روزی که از دیدن تو دور بودم، حس می‌کردم نفس کشیدن سخت شده است، اما امروز وقتی به چهره‌ات نگاه می‌کنم، احساسی تازه و سرشار از زندگی پیدا می‌کنم.
کسی که قیمت ایام وصل نشناسد
ببایدش دو سه روزی مفارقت کردن
هوش مصنوعی: کسی که ارزش و زیبایی لحظات کنار هم بودن را درک نکند، باید چند روزی از کسی که با اوست دور باشد تا بفهمد.
اگر سری برود بی‌گناه در پایی
به خرده‌ای ز بزرگان نشاید آزردن
هوش مصنوعی: اگر فردی بی‌گناه دچار مشکل یا آسیب شود، نباید به خاطر قربانی شدن او کسی را که در مقام بالاتری قرار دارد، مورد سرزنش قرار داد.
به تازیانه گرفتم که بی دلی بزنی
کجا تواند رفتن کمند در گردن
هوش مصنوعی: من با تازیانه به تو ضربه می‌زنم تا ببینم دل شکسته‌ات کجا می‌تواند برود، چون کمندی که در گردن تو است، نمی‌گذارد به راحتی فرار کنی.
کمال شوق ندارند عاشقان صبور
که احتمال ندارد بر آتش افسردن
هوش مصنوعی: عاشقان صبور دیگر شوق کمال ندارند، زیرا معلوم است که نمی‌توانند در آتش عشق دوام بیاورند.
گر آدمی صفتی سعدیا به عشق بمیر
که مذهب حیوان است همچنین مردن
هوش مصنوعی: اگر انسانی ویژگی‌ای از سعدی داشته باشد، باید در عشق بمیرد، زیرا مردن به خاطر عشق، از ویژگی‌های انسانی است و مردن به خاطر چیزهای دیگر مانند حیوانات، نشانه حقیقت انسانیت نیست.

خوانش ها

غزل ۴۶۳ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل شمارهٔ ۴۶۳ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۴۶۳ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۴۶۳ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل شمارهٔ ۴۶۳ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۴۶۳ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۴۶۳ به خوانش سهیل قاسمی

حاشیه ها

1395/11/23 19:01
نادر..

کمال شوق ندارند عاشقان صبور،
که احتمال ندارد بر آتش افسردن ..

1403/10/09 01:01
جلال ارغوانی

در آن زمان که سعدی نبوددر عالم 

کلام عشق کجابود ؟ چگونه آوردن ؟