گنجور

غزل شمارهٔ ۴۴۰

کاش کان دل‌بر عیار که من کشتهٔ اویم
بار دیگر بگذشتی که کند زنده به بویم
ترک من گفت و به ترکش نتوانم که بگویم
چه کنم نیست دلی چون دل او ز آهن و رویم
تا قدم باشدم اندر قدمش افتم و خیزم
تا نفس ماندم اندر عقبش پرسم و پویم
دشمن خویشتنم هر نفس از دوستی او
تا چه دید از من مسکین که ملول است ز خویم
لب او بر لب من این چه خیال است و تمنا
مگر آن گه که کند کوزه‌گر از خاک سبویم
همه بر من چه زنی زخم فراق ای مه خوبان؟
نه منم تنها کاندر خم چوگان تو گویم
هر کجا صاحب حُسنی‌ست ثنا گفتم و وصفش
تو چنان صاحب حسنی که ندانم که چه گویم
دوش می‌گفت که سعدی غم ما هیچ ندارد
می‌نداند که گرم سر برود دست نشویم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن (رمل مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کاش کان دل‌بر عیار که من کشتهٔ اویم
بار دیگر بگذشتی که کند زنده به بویم
هوش مصنوعی: کاش که معشوقهٔ دل‌ربای من، که من به خاطر او جان داده‌ام، دوباره از کنارم بگذرد تا بویی از وجودش ببرم و زنده شوم.
ترک من گفت و به ترکش نتوانم که بگویم
چه کنم نیست دلی چون دل او ز آهن و رویم
هوش مصنوعی: دختر ترک به من گفت و من نتوانستم بگویم چه کار کنم، زیرا دل من مثل دل او محکم نیست.
تا قدم باشدم اندر قدمش افتم و خیزم
تا نفس ماندم اندر عقبش پرسم و پویم
هوش مصنوعی: من تا وقتی که پایم برود، در پی او می‌نشینم و برمی‌خیزم. هر زمان که نفس می‌کشم، در دنباله‌اش می‌زنم و به دنبال او می‌روم.
دشمن خویشتنم هر نفس از دوستی او
تا چه دید از من مسکین که ملول است ز خویم
هوش مصنوعی: دشمن خودم هستم، هر لحظه از دوستی او چه چیزی از من بیچاره دیده که از رفتار من ناراحت است.
لب او بر لب من این چه خیال است و تمنا
مگر آن گه که کند کوزه‌گر از خاک سبویم
هوش مصنوعی: این جمله به تعبیر حس و حال عاشقانه‌ای اشاره دارد که بیانگر نزدیک بودن دو نفر است. لب‌های او بر لب‌های من قرار دارد و این سوال پیش می‌آید که این نزدیکی چه معنایی دارد و آیا فقط یک خیال و آرزو نیست. سپس به تصویرسازی از کوزه‌گر اشاره می‌کند که از خاک یک سبو (ظرف) می‌سازد، که می‌تواند نمادی از خلق و شکل‌گیری رابطه یا عشق باشد. در واقع، این تصویر به نوعی ابراز احساسات و زیبایی در ارتباط با دیگری را نشان می‌دهد.
همه بر من چه زنی زخم فراق ای مه خوبان؟
نه منم تنها کاندر خم چوگان تو گویم
هوش مصنوعی: ای ماه زیبایان، چرا به من زخم فراق می‌زنی؟ من تنها نیستم، بلکه در بازی تو همچون توپی در خم چوگان تو به سر می‌برم.
هر کجا صاحب حُسنی‌ست ثنا گفتم و وصفش
تو چنان صاحب حسنی که ندانم که چه گویم
هوش مصنوعی: هر جا که زیبایی وجود دارد، من از آن ستایش می‌کنم و وصف می‌کنم. اما تو چنان زیبا هستی که نمی‌دانم چگونه تو را توصیف کنم.
دوش می‌گفت که سعدی غم ما هیچ ندارد
می‌نداند که گرم سر برود دست نشویم
هوش مصنوعی: دیروز شخصی می‌گفت که سعدی اصلاً نگران غم ما نیست. او نمی‌داند که ما چه‌قدر در درد و رنج هستیم و دل‌مان تحت فشار است.

خوانش ها

غزل ۴۴۰ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل شمارهٔ ۴۴۰ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۴۴۰ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۴۴۰ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل شمارهٔ ۴۴۰ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۴۴۰ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۴۴۰ به خوانش سهیل قاسمی

حاشیه ها

1389/10/19 09:01
عباس مشرف رضوی

برای:
"چه کنم نیست دلی چون دل او ز آهن و رویم"
صورت ضبط شده دیگر:
""چه کنم چون دل اونیست دلی زآهن و رویم"
مراعات بهتر وزن -
به گمان من، سیلابهای کشیده اغلب در بخش دوم مصراعهاست؛
مثلا "خیالست"؛ "نتوانم"؛ "بگویم"، "دوستی"، "ملولست"، "فراق"، "چوگان"؛ "هیچ"، "دست"
تنها استثنا شاید: "حسنیست" که آنهم در آخر بخش اول مصراع، واقع شده است.

1394/06/06 23:09
...

لب او بر لب من این چه خیالست و تمنا
مگر آن گه که کند کوزه گر از خاک سبویم
ناقلا

1403/09/17 04:12
جلال ارغوانی

سعدی خوش سخنم دردو جهان می گویند

چون شوم خاک هم از عشق تو من می گویم