گنجور

غزل شمارهٔ ۴۳۴

ما در خلوت به روی خلق ببستیم
از همه بازآمدیم و با تو نشستیم
هر چه نه پیوند یار بود بریدیم
وآنچه نه پیمان دوست بود شکستیم
مردم هشیار از این معامله دورند
شاید اگر عیب ما کنند که مستیم
مالک خود را همیشه غصه گدازد
ملک پری پیکری شدیم و برستیم
شاکر نعمت به هر طریق که بودیم
داعی دولت به هر مقام که هستیم
در همه چشمی عزیز و نزد تو خواریم
در همه عالم بلند و پیش تو پستیم
ای بت صاحب دلان مشاهده بنمای
تا تو ببینیم و خویشتن نپرستیم
دیده نگه داشتیم تا نرود دل
با همه عیاری از کمند نجستیم
تا تو اجازت دهی که در قدمم ریز
جان گرامی نهاده بر کف دستیم
دوستی آن است سعدیا که بماند
عهد وفا هم بر این قرار که بستیم

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ما در خلوت به روی خلق ببستیم
از همه بازآمدیم و با تو نشستیم
هوش مصنوعی: ما در هنگام تنهایی از دیگران روی برگرداندیم و تنها با تو به گفتگو نشستم.
هر چه نه پیوند یار بود بریدیم
وآنچه نه پیمان دوست بود شکستیم
هوش مصنوعی: هر چیزی که به دوست و یار ارتباط نداشت، را از خود دور کردیم و هر چیزی که به پیمان دوستی مرتبط نبود، را شکستیم.
مردم هشیار از این معامله دورند
شاید اگر عیب ما کنند که مستیم
هوش مصنوعی: مردم آگاه از این کار فاصله می‌گیرند، زیرا ممکن است اگر به نقص‌های ما اشاره کنند، بگویند که ما مست هستیم.
مالک خود را همیشه غصه گدازد
ملک پری پیکری شدیم و برستیم
هوش مصنوعی: مالک همیشه ناراحت است و ما به یک موجود زیبا و لطیف تبدیل شدیم و به او نزدیک شدیم.
شاکر نعمت به هر طریق که بودیم
داعی دولت به هر مقام که هستیم
هوش مصنوعی: ما در هر شرایطی به نعمت‌های زندگی سپاسگذاریم و در هر جایگاهی که باشیم، داعی و دعوت‌کننده به موفقیت و برکت هستیم.
در همه چشمی عزیز و نزد تو خواریم
در همه عالم بلند و پیش تو پستیم
هوش مصنوعی: ما در چشم دیگران ارزشمند و عزیز هستیم، اما در نظر تو بی‌ارزش و خوار به شمار می‌آییم. در این جهان در اوج قله‌های بلند داریم، ولی در وجود تو به نظر می‌رسیم که در پایین‌ترین مرتبه قرار داریم.
ای بت صاحب دلان مشاهده بنمای
تا تو ببینیم و خویشتن نپرستیم
هوش مصنوعی: ای معشوق دل‌ها، خود را به ما نشان بده تا ما هم تو را ببینیم و از خودپرستی فاصله بگیریم.
دیده نگه داشتیم تا نرود دل
با همه عیاری از کمند نجستیم
هوش مصنوعی: چشم‌های خود را باز نگه داشته‌ایم تا دل‌مان از دست نرود، ولی از دام عشق فرار نکرده‌ایم و همچنان به زیبایی‌ها توجه داریم.
تا تو اجازت دهی که در قدمم ریز
جان گرامی نهاده بر کف دستیم
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو اجازه بدهی، جان عزیز خود را بر دستانم می‌گذارم.
دوستی آن است سعدیا که بماند
عهد وفا هم بر این قرار که بستیم
هوش مصنوعی: دوستی واقعی آن است که در آن، پیمان وفا برقرار بماند و دوستان همیشه به توافقی که داشته‌اند، پایبند باشند.

خوانش ها

غزل ۴۳۴ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل شمارهٔ ۴۳۴ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۴۳۴ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۴۳۴ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل شمارهٔ ۴۳۴ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۴۳۴ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۴۳۴ به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1394/06/03 12:09
کسرا

آواز زیبای این جاودان شعر... در برنامه گلهای جاویدان شماره 131 با صدای استاد قوامی

1395/02/16 13:05
لولی وش مغموم

تصنیف بسیار زیبا با سه تار پرویز مشکاتیان بزرگ و محمد موسوی تکرارنشدنی و آواز خسرو ایران استاد شجریان ماندگار.

1396/08/13 14:11
هیچ

در بیت اول به جای واژه "خلق "واژه "غیر" صحیح است
ما در خلوت به روی غیر ببستیم...از منظر زیبایی شناسی نیز وزن زیباتری داری

1397/12/09 08:03
ساسان

با درود
در بیت نخست به جای " خلق " ،" غیر " درست است زیرا قرار نیست کسی با خلق (همه ی مردم ) خلوت کند و روال بر این بوده که با برگزیده ای از میان مردم خلوت نماید . به عبارت دیگر ، دیدار با خلق را نمی توان خلوت نامید .

1399/03/11 15:06
مصطفی

با درود به دوستان گرامی. بنظر میاد کلمه "خلق" بیشتر افاده معنا می کنه در بیان عشق شاعر و نیز ایجاد تقابل میان خلق از یکسوی و معشوقه اش از دیگر سوی. و البته که قرار نیست شاعربا خلقی خلوت کنه که برعکس بر آن است که تنها با یکی خلوت و کند و به شوقش در به روی خلقی ببندد.

1402/06/24 23:08
پروانه اسماعیل زاده

ما درِ خلوت به روی خلق ببستیم/از همه باز آمدیم و با تو نشستیم

هر چه نه پیوند یار بود بریدیم/وآنچه نه پیمان دوست بود شکستیم

مردم هشیار از این معامله دورند/شاید اگر عیب ما کنند که مستیم

مالک خود را همیشه غصه گدازد/ ملک پری پیکری شدیم و برستیم

شاکر نعمت به هر مقام که بودیم/ داعی دولت به هر طریق که هستیم

در همه چشمی عزیز و نزد تو خواریم / در همه عالم بلند و پیش تو پستیم

ای بت صاحب دلان مشاهده بنمای / تا تو ببینیم و خویشتن نپرستیم

دیده نگه داشتیم تا نرود دل / با همه عیاری از کمند نجستیم

دوستی آن است سعدیا که بماند / عهد وفا هم بر این قرار که بستیم

تصحیح یوسفی
1403/09/17 03:12
جلال ارغوانی

خلق اگر زبوی گل مستند

ما زگفته سعدی ببن مستیم