گنجور

غزل شمارهٔ ۴۳

اگر مراد تو ای دوست بی‌مرادی ماست
مراد خویش دگرباره من نخواهم خواست
اگر قبول کنی ور برانی از بر خویش
خلاف رای تو کردن خلاف مذهب ماست
میان عیب و هنر پیش دوستان کریم
تفاوتی نکند چون نظر به عین رضا‌ست
عنایتی که تو را بود اگر مبدل شد
خلل‌پذیر نباشد ارادتی که مراست
مرا به هر چه کنی دل نخواهی آزردن
که هر چه دوست پسندد به جای دوست روا‌ست
اگر عداوت و جنگ است در میان عرب
میان لیلی و مجنون محبت است و صفا‌ست
هزار دشمنی افتد به قول بدگویان
میان عاشق و معشوق دوستی برجاست
غلام قامت آن لعبت قبا‌پوشم
که در محبت رویش هزار جامه قباست
نمی‌توانم بی‌ او نشست یک ساعت
چرا که از سر جان بر نمی‌توانم خاست
جمال در نظر و شوق همچنان باقی
گدا اگر همه عالم بدو دهند گدا‌ست
مرا به عشق تو اندیشه از ملامت نیست
و گر کنند ملامت نه بر من تنها‌ست
هر آدمی که چنین شخص دل‌ستان بیند
ضرورت است که گوید به سرو ماند راست
به روی خوبان گفتی نظر خطا باشد
خطا نباشد دیگر مگو چنین که خطاست
خوش است با غم هجران دوست سعدی را
که گرچه رنج به جان می‌رسد امید دوا‌ست
بلا و زحمت امروز بر دل درویش
از آن خوش است که امید رحمت فردا‌ست

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

غزل ۴۳ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۴۳ به خوانش سهیل قاسمی
غزل ۴۳ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل ۴۳ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل ۴۳ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۴۳ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل شمارهٔ ۴۳ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۴۳ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۴۳ به خوانش امیر اثنی عشری

حاشیه ها

1392/02/20 00:05
امین کیخا

سالار روان نویسی است سعدی، خنکا که نوشته این مرد میتواند روی سردر سازمان ملل نوشته شود.

1392/08/20 00:11
مصطفی قلاوند

بلا و زحمت امروز بر دل درویش
ز آن خوشست که امید رحمت فرداست
چقدر زیباست!!! ان مع العسر یسرا...

1393/03/09 23:06
دکتر ترابی

به گمانم در نسخه ای مصرع نخست را بدین گونه دیده باشم:
اگر مراد تو ای دوست نامرادی ماست
مراد خویش دگر باره من نخواهم خواست.
بی مرادی و نامرادی ماناهای مختلف دارند
نامرادی ناکامی است و بی مرادی نداشتن مراد و مقصد. والله اعلم...

1393/04/04 01:07
داودبیدقداری

رضا وهرآنچه معشوق میخواهد ازبالاترین مرتبه های عرفان است حتی اگر معشوق نامرادی عاشق را بخواهد،عاشق رضاست وسعدی بزرگ بسیارزیبا ان را دراین شعرعارفانه گنجانده است.

1393/09/25 07:11
علیرضا مهرآرا

نظر جناب ترابی درست است و در بسیاری از اشعار عرفا از این تعبیر استفاده شده است, ولی در اینجا بی مرادی صحیح است...به این دلیل که بی مرادی یعنی شخص مرادی نداشته باشد یعنی همان مقصدی و خواستی که فرمودند, یعنی تو از من می خواهی که چیزی نخواهم, یعنی من در مقابل خواست تو نباید خواستی داشته باشم یعنی بی مراد باشم,همان مقام رضا...
در ادامه خود شاعر بزرگوار میفرماید مراد خویش دگر باره من نخواهم خواست...یعنی اینکه متوجه شدم که باید در مقابل اراده ی تو من بی اراده و خواست باشم...بنده را با خواست چه کار...به هر حال یقینا الله اعلم

1393/09/09 13:12

سعدی خداوندگار سخن شیرین پارسی است . تنها کافی است این شیرینی در شیرینی آواز محمدرضا شجریان درآمیزد ، آن گاه طوطیان شکـــــّـــرخای هندوستان بر این شیرینی رشک خواهند برد .

1394/03/22 15:05
داود بیدق داری

هربارکه غزل این بزرگ مرد تاریخ ادبیات را خوانده ام برایم تازگی داشت وهربار نکات تازه ای را به من آموخته است.واقعا جوهرسخن را کشیده وروان وزیبا ارائه داده است.

1394/05/29 14:07
لایقی

در تایید نظر جناب ترابی باید به کاربرد های دیگر این ترکیب در شعر سعدی استشهاد کرد که «بی مرادی» گفته است نه نامرادی:
وگر مراد تو این است بی مرادی من
تفاوتی نکند چون مراد یار من است

1394/05/30 21:07
شایق

با سلام سعدی در این غزل مقام رضا را توضیح میدهد رضا بودن به گفتن نیست بلکه در عمل مشخص میشود که چه کسی راضی به رضای خداوند است بخصوص در سختیها البته در اسایش گر چه معمولا اضهار رضایت میشود اما حرص و طمع و عدم بخشش و زیاده طلبی نشانه عدم رضایت است و در سختیها نیز نا شکری و بیتابی و ناسزا و .. ولو در وجود انسان بدون علایم اشکار باشد باز نا رضایتی است و خلاصه بقول خود سعدی به عمل کار بر اید

1394/06/06 16:09
ناشناس

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل ۸۳
و گر مراد تو اینست بی مرادی من
تفاوتی نکند چون مراد یار منست
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل ۱۶۹
تو را که هر چه مرادست می‌رود از پیش
ز بی مرادی امثال ما چه غم دارد

1395/08/06 18:11
امیرپاشا

درنسخه چاپ سنگی من که درهندوستان به چاپ رسیده وبه قلم میرزا تیمورخان اصفهانی به قلم طبع درآمده .دربیت سیزدهم بدین صورت نگاشته شده که بسیار به آهنگ و وزن شعر وهمچنین کلام سعدی نزدیکتر است ...گفتی که درمجمع خوبان گفتن نظرخطاباشد ...... خبررسید نباشدخطا دگرمگو چنین که خطاست ... یاعلی

1395/08/17 05:11
مهدی

در تایید نظر جناب ترابی، بنده هم دیده ام در جای دیگر نامرادی استفاده است. همایون شجریان هم در آواز خود از نامرادی استفاده می کند. در پاسخ به نظر جناب مهرآرا به نظر بنده اینجا منظور ناکامی و نامرادی عاشق است نه بی مرادی. در ادامه هم شاعر می فرماید '' مراد خویش دگر باره من نخواهم خواست''یعنی شاعر مراد دارد و بخاطر رضایت معشوق از رسیدن به مراد خویش می گذرد. اگر عاشق را بی مراد تصور کنیم دیگر عاشق نیست.

1396/02/06 23:05
لولی وش مغموم

این غزل در همایون به زیبیایی توسط خسرو آواز ایران استاد شجریان با گروه شهناز اجرا شده است

1396/05/07 19:08
فخر

در روایت شعر واژه ی مَحَبت به صورت مُحَبت گفته شده که غلط است. در عربی مصدر میمی بر وزن مَفَعّل به پیش یکم(ضم میم) وجود ندارد و در زبان های ایرانی هم در بسیار جاها مانند خراسان و کردستان این واژه به زبر یکم (فتح میم) گفته می شوند

1396/06/12 15:09
کسرا

ساز و آواز این اثر با آوای گرم استاد ایرج در برنامه شماره 476 گلهای رنگارنگ

1396/06/12 23:09
سعید مدنی

استاد محمدرضا شجریان نیز در آلبوم ((رندان مست )) در دستگاه همایون به همراه گروه شهناز و به سرپرستی مجید درخشانی اجرا نموده اند.

1396/10/29 10:12
امین

این غزل سعدی بی نظیر است.در هر بیت شاهکاری خلق شده که روح انسان رو جلا میده...
جمال در نظر و شوق همچنان باقی
گدا اگر همه عالم بدو دهند گداست
بعید میدونم چنین اسلوب معادله ی عجیبی در جای دیگری و از بیان شاعر دیگری خلق شده باشه

1396/12/08 11:03
وحید آشنا

دعای عرفه امام حسین علیه السلام با این عبارت شروع میشود:"الهی انا الفقیر و فی غنای " که این مصراع از غزل سعدی میتواند ترجمه زیبایی برای این فراز از دعا باشد"گدا اگر همه عالم بدو دهند گداست"

1397/04/05 17:07
بی غم

خیلی زیباست کاش منم در دوران زندگی سعدی بودم نه الان!!!

1397/04/20 02:07
مهدی

سلام دوستان، لطفا اگر کسی معنی این بیت رو میدونه توضیح بده:
مرا به عشق تو اندیشه از ملامت نیست
وگر کنند ملامت نه بر من تنهاست
------------------------------------------

1397/07/03 07:10
ابی

"غلام قامت آن لعبت قباپوشم"
ب معشوق سعدی در این غزل قباپوش است، قبا تا جایی که من متوجه هستم، لباس مردانه است. اگر این مقدمه درست باشد، سعدی با صراحت تمنای وصال لعبتی را می کند که مذکر است!
اینکه به قول ادبا "شاهد بازی" در ادبیات فارسی و طبعا در واقعیت خاجی در زمانه خودش زایج بوده با همه عجیب بودنش، برای من سوال نیست.
چیزی که برای من سواله اینه که چطور جامعه مذهبی و بسته آن دوران، این را قبول میکرده که سعدی در شعر خودش به این مسیله اشاره مستقیم کنه!
از طرفی، برام جالبه بدونم در ذهن سعدی چه می گذرد؟ سعدی که اشعاری در مدح پیامبر و خلیفه و ... داره و بطور کلی، در اشعارش یک مسلمان معتقد می نماید، افشای تمایل به لعبت مذکرکه یک مکروه دینی است را چگونه توجیه می کند(یا چگونه این دو را باهم جمع می کند تا اخلاق، وجدان و اعتقاد خودش را راضی (توجیه) کند؟)

1397/07/03 07:10
ابی

@مهدی
جناب مهدی توضیح بیت "مرا به عشق تو اندیشه از ملامت نیست / وگر کنند ملامت نه بر من تنهاست" را خواهانید.
به نظر من، منظور شاعر این است که از اینکه دیگران مرا به خاطر عشقی که به تو (معشوق) دارم، ملامت کنم باکی (اندیشه ای) ندارم، و حتی اکر مرا ملامت کنند، من تنها کسی نیستم که ملامت خواهم شد، یعنی عشاق تو بسیارند که درواقع با کنایه به جذابیت و لعبتی معضوق اشاره می کنه که فقط دل سعدی را اسیر نکرده.
مصراع دوم مرا یاد بیت زیر از حافط می اندازد:
"ببه کمند سر زلفت نه من افتادم و بس/ که به هر حلقه موییت گرفتاری هست"

1398/02/07 20:05

در بیت هشتم، "غلام قامت آن لعبت قباپوشم/ که در محبت رویش هزار جامه قباست"
"در محبت روی کسی"، "هزار جامه قبا" نمیشود
از محبت روی کسی، جامه قبا ممکن است شدن!!
بنابراین به نظر میرسد که اشتباهی نسخه شما وجود دارد:
"غلام قامت آن لعبت قبا پوشم/ که از محبت رویش هزار جامه قبا ست"

1398/05/20 20:08
امین.خ

در جواب آقا ابی باید بگم که قبا در اون زمان برای اشاره به بالاپوش خانم ها هم به کار می رفته

1398/06/08 22:09
گویان

اگر مراد سعدی همان دوست است
بی مرادی بجاست
دوست به مرادهای دیگر سعدی قاعدتا
کاری نخواهد داشت و مراد سعدی جز
دوست نیست

1399/03/26 15:05
افسرده

ضمن عرض ادب واحترام محضر اساتید گرانقدرم، اگر این غزل را از لحاظ زبان و شیوه ترکیب ها و سنجیدن وزن و روان بودن کلام بسنجیم چنان به نظزمیرسد که این غزل از سعدی نیست، ، جای تعجب است اینهمه تفاوت در زبان این غزل، هر چه میخوانم بیشتر به اشتباه ها و کمبودهای این غزل پی میبرم، خوب است اگر گاهی هم بجای تعریف‌و تمجید به نقاط ضعف بپردازیم
مثل
اگر مراد تو ای دوست بی مرادی ماست
مراد خویش دگرباره من نخواهم خواست
اگر قبول کنی ور برانی از بر خویش(برانیم از خویش)
خلاف رای تو کردن(رفتن) خلاف مذهب ماست
میان عیب و هنر پیش دوستان کریم(قدیم)
تفاوتی نکند چون نظر به عین رضاست
عنایتی که تو را بود اگر مبدل شد
خلل پذیر نباشد ارادتی که مراست(ارادتم که توراست)
مرا به هر چه کنی دل نخواهی(نخواهم) آزردن
که هر چه دوست پسندد به جای د,وست(مرا هرواست
اگر عداوت و جنگ است در میان عرب
میان لیلی و مجنون محبت است و صفاست
هزار دشمنی اگرفتاد ز بدگویان
میان عاشق و معشوق دوستی برجاست
غلام قامت آن لعبت قباپوشم
که در برابر مهرش هزار جامه قباست
نمی‌توانم بی او نشست یک ساعت (کل این مصرع) پ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
چرا که از سر جان بر نمی‌توانم خاست
جمال در نظر و شوق همچنان باقی
گدا اگر همه عالم بدو دهند گداست
مرا به عشق تو اندیشه (باکم ) ازملامت نیست
وگر کنند ملامت نه بر من تنهاست
هر آدمی که چنین شخص دلستان بیند(کل این مصرع)
ضرورت است که گوید به سرو ماند راست
به روی خوبان گفتی نظر خطا باشد)(کل این مصرع)
خطا نباشد دیگر مگو چنین که خطاست(کل این مصرع)
خوش است با غم هجران دوست سعدی را
که گر چه رنج به جان می‌رسد امید دواست کل این مصرع)
بلا و زحمت امروز بر دل درویش
از آن خوش است که امید رحمت فرداست
 

1399/07/23 11:09
حشمت الله ویسی

سلام.
استاد غزل سعدی است پیش همه کس
اما دارد سخن حافظ طرز سخن خاجو
این غزل وقتی به معراجت میبرد که مغنی اش زاده جانان ، همایون ایران باشد. حقیر به استادان خودم پیشنهاد یک بار دیگر به معراج رفتن را می کنم. درود و صد بدرود

1400/05/10 22:08
منصور کشاورز

*غلط نوشتاری*

در مصرع: {که در محبت رویش هزار جامه قباست}

بر اساس نسخه خطی باید این چنین میبود:

{که از محبت رویش هزار جامه قباست}

نسخه خطی

1401/01/16 01:04
احسان چراغی

به روی خوبان گفتی نظر خطا باشد

دیگر مگو، که چنین نظر خطاست

 

سعدی در غزل دیگری هم می‌گوید:

ای خردمند که گفتی نکنم چشم به خوبان

به چه کار آیدت آن دل که به جانان نسپاری

 

و در جای دیگری در همین راستا می‌فرماید:

آن که می‌گوید نظر در صورت خوبان خطاست

او همین صورت همی‌بیند ز معنی غافلست

1401/02/25 19:04
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳

به روی خوبان گفتی نظر خطا باشد
خطا نباشد دیگر مگو چنین که خطاست

در خوانش این بیت سکته وجود دارد

مخصوصا در مصرع اول

آیا کسی به نسخه دیگری دسترسی دارد؟

در مصرع دوم اگر به جای «دیگر» کلمه «دگر» بگذاریم مشکل حل می شود

خطا نباشد. دگر مگو چنین که خطاست

اما مشکل مصرع اول همچنان پابرجاست

1401/02/25 20:04
حمیدرضا

سکتهٔ هر دو مصرع از نظر عروضی صحیح و قابل قبول است (تبدیل فعلاتن به مفعولن) و نظیرش به این صورت که میانهٔ مصرع به کار رود به خصوص در شعر سبک خراسانی (ناصرخسرو و دیگران) زیاد دیده می‌شود. اتفاقاً پیشنهادی که برای مصرع دوم ارائه کردید جدای از این که آن را روان نمی‌کند مشکل عروضی دارد.

1401/06/09 15:09
فاطمه زندی

غزل ۴۳ سعدی

وزن : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلات

بیت اول

اگر مراد تو ای دوست ، بی مرادی ماست 

مراد خویش دگرباره من نخواهم خواست

اگر آرزوی تو این است که ما به خواست و منظور خود که تو هستی دست نیابیم . از این پس از منظور خویش دست برمی داریم . [ مراد = خواست و آرزو ]

بیت دوم

اگر قبول کنی ، ور برانی ازبرِ خویش

خلاف رای تو کردن خلاف مذهب ماست

اگر ما را بپذیری و یا از نزد خود برانی ، به جان پذیراییم زیرا بر خلاف رای تو عمل کردن با شیوۀ عاشقی ما سازگار نیست . [ بر = نزد ، پهلو / رای = اندیشه ، نظر / مذهب = آیین و روش ، عقیده و اعتقاد ]

 بیت سوم

میان عیب و هنر پیش دوستانِ کریم

تفاوتی نکند چون نظر به عین رضاست

در نزد دوستان بزرگوار و جوانمرد میان نقص و کمال تفاوتی وجود ندارد زیرا آنان با چشم رضایت و خشنودی به حال و کار دوستان می نگرند . [ هنر = فضل و فضیلت / رضا = خشنودی و موافقت ]

بیت چهارم

عنایتی که تو را بود ، اگر مبدّل شد 

خلل پذیر نباشد ارادتی که مراست

اگر عنایت و توجّه تو نسبت به ما تغییر یافته است . ارادت و میل ما نسبت به تو تباهی و آشفتگی نمی پذیرد .

[ مبدّل شدن = تغییر کردن / خلل = نقصان و تباهی / ارادت = دوستی از روی اخلاص و توجّه خاص / عنایت = توجّه و احسان ، توجّه حضرت احدیّت به سالک و عارف کامل است . برخی گفته اند عنایت علم خداست به هر یک از موجودات به صورتی که هر چیز دارای اسباب و وسایلی باشد که شرط وصول آن به کمال مطلوب است و برخی دیگر گفته اند که عنایت ، توجّه ولی و مرشد کامل است به سالک . سعدی در اشعار خود توجّه معشوق به عاشق را عنایت نامیده است . ]

 بیت پنجم

مرا به هر چه کنی ، دل نخواهی آزردن

که هر چه دوست پسندد ، به جایِ دوست رواست

دل مرا با هر عملی که انجام دهی آزرده نخواهی ساخت . زیرا هر چیزی که دوست در حقِّ دوست خود بپسندد پذیرفتنی است . [ به جایِ = در حقِِّ ]

بیت ششم

اگر عداوت و جنگ است در میان عرب 

میان لیلی و مجنون محبّت است و صفاست

اگر قبیلۀ لیلی و مجنون در اثر دشمنی به جان هم افتند و با هم بجنگند . باز هم در میان لیلی و مجنون دوستی و صفا و صمیمیّت حکم فرما خواهد بود . [ عداوت = دشمنی / صفا = خلوص ، یکرنگی ، صمیمیّت ]

_ لیلی و مجنون = لیلی ، دختر مهدی بن سعد یا مهدی بن ربیعه بود که مجنون بن قیس بن ملوّح عاشق او شد و در عشق او سر به بیابانها نهاد و در فراق معشوقه شعرها گفت و خاک ها بر سر ریخت . در ادب عرفانی فارسی ، لیلی مظهر عشق ربّانی و الوهیت و مجنون مظهر روحِ ناآرامِ بشری که بر اثر دردها و رنج ها ی جانکاه ، دیوانه شده و در صحرای جنون و دلدادگی سرگردان است و در جستجویِ وصالِ حق به وادی عشق درافتاده و می خواهد به مقامِ قربِ حضرتِ لایزال واصل شود اما بدین مقام نمی رسد ، مگر آن روزی که از قفسِ تن رها شود . از داستان عشقِ لیلی و مجنون شاید بیش از هر داستانِ عشقی دیگری در ادب فارسی سخن گفته شده است . ادب غنایی فارسی و ترکی مملوّ است از داستان این دو دلداده که سرآغاز آن تقریباََ از « لیلی و مجنونِ نظامی گنجوی » است . این اثر بعدها موردِ توجه و تقلید شعرای متعدد قرار گرفته است . ( فرهنگ اساطیر )

 بیت هفتم

هزار دشمنی افتد به قول بدگویان 

میان عاشق و معشوق دوستی برجاست

با سخن بدگویان و سخن چینان میان مردم دشمنی به وجود می آید . امّا میان دو دلداده دوستی با سخن بدگویان به دشمنی بدل نمی شود . [ قول = سخن ، گفته ]

 بیت هشتم

غلام قامت آن لعبت قباپوشم

که در محبّت رُویَش هزار جامه قباست

بندۀ قد و بالای آن معشوق قبا پوشی هستم که در اشتیاق چهرۀ زیبایش از غایت بی تابی جامه ها دریده شده است . [ لعبت = در لغت به معنی عروسک و پیکرِ نگاشته / قبا = جامه ای بلند که جلوی آن تا پایین باز است و معمولاََ با بند و قیطان بسته می شود / جامه قبا بودن = کنایه از پاره و چاک بودن جامه ]

 بیت نهم

نمی توانم بی او نشست یک ساعت

چرا که از سَر جان برنمی توانم خاست

من نمی توانم لحظه ای بی او زنده بمانم . چرا که بی او نشستن مثل از جان دست کشیدن است . به سخن دیگر ، او جان من است و بی جان زیستن محال است . [ ساعت = لحظه / برخاستن از سر جان = کنایه از جان را رها کردن است ]

 بیت دهم

جمال در نظر و ، شوق همچنان باقی 

گدا اگر همه عالَم بدو دهند ، گداست

چهرۀ زیبای معشوق در برابر ماست و این تماشای جمال او چیزی از اشتیاق ما نسبت به وی نمی کاهد . درست همانطور که اگر تمام دنیا را به گدا دهند باز هم دست از گدایی و خواهندگی برنمی دارد . [ جمال = قامت و صورت زیبای یار / نظر = چشم / شوق = اشتیاق و آرزومندی ، و آن جَستن دل است برای دیدن معشوق و در نزد عارفان آتشی است که خداوند در دل اولیای خود قرار می دهد . ]

 بیت یازدهم

مرا به عشق تو اندیشه از ملامت نیست 

وگر کنند ملامت ، نه بر منِ تنهاست

من در عشق ورزیدن به تو بیمی از سرزنش دیگران به خود راه نمی دهم زیرا سرزنش فقط بر من تنها نیست . چرا که من تنها کسی نیستم که به تو عشق می ورزم . [ اندیشه = ترس و بیم / ملامت = سرزنش ]

 بیت دوازدهم

هر آدمی که چنین شخص دلستان بیند 

ضرورت است که گوید به سرو مانَد راست

هر انسانی که چنین اندام دلربایی را ببیند . بی تردید خواهد گفت که او مانند سرو ، راست قامت است . [ شخص = تن و بدن ، قامت / دلستان = دلربا و زیبا ]

بیت سیزدهم

به روی خوبان گفتی نظر خطا باشد

خطا نباشد ، دیگر مگو چنین ، که خطاست

گفتی که نگاه کردن به صورت زیبارویان درست نیست . نه این نگریستن خطا نیست و تو هم دیگر این سخن را بر زبان نیاور . زیرا که کلام تو نادرست است . [ نظر = نگاه ]

 بیت چهاردهم

خوش است با غم هجران دوست سعدی را 

که گرچه رنج به جان می رسد ، امیدِ دواست

سعدی با اندوه جدایی دوست شاد و سرخوش است و با وجود مشقّت و رنج جانکاه از دست یافتن به دارو و درمان نومید نیست .

 بیت پانزدهم

بلا و زحمت امروز بر دل درویش 

از آن خوش است که امید رحمت فرداست

مصیبت و دشواری های زندگی امروز (این جهانی) از آن جهت به دل درویش ناخوشایند نیست و آنها را تحمّل می کند که به رحمت و بخشایش فردا (جهان آخرت) امیوار است . [ درویش = فقیر و تهی دست / امروز ، فردا = کنایه از دنیا و آخرت است ]

منبع : شرح غزلهای سعدی 

دکتر محمدرضا برزگر خالقی 

دکتر تورج عقدایی 

سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟

از گلستان ِ ما بِبَر طبقی 

شاد و تندرست باشید .

1402/06/12 12:09
اردشیر احمدی

خداوندگار شعر حافظ است و بس