غزل شمارهٔ ۴۱
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
غزل ۴۱ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۴۱ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل ۴۱ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۴۱ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل شمارهٔ ۴۱ به خوانش نازنین بازیان
غزل ۴۱ به خوانش سعیده تهرانینسب
غزل شمارهٔ ۴۱ به خوانش فاطمه زندی
غزل ۴۱ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۴۱ به خوانش امیر اثنی عشری
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
بنظر مصرع اخر می بایست با علامت ؟ همراه باشد
شست قلاب است
سعدی علیه رحمه سخت مهرو پسند جلوه می نماید و البته سد رحمت به راستی سعدی و سد تفو به ریا ی نویسندگان مومن نمای زرق کیش
ابتدای مصرع دوم بیت سوم بجای وزاحتمالا بر صحیح است
در مصراع اول بیت آخر "بر آستانش " صحیح است.
با سلام کلماتی مانند نگار . ساقی . بیر . دهقان بیر . نازنین . مهوش . خوبرو . باده فروش . گلعذار . شاهد . ترسا بچه . شیرین بسر . طفل . شکر دهان . سرو بلند . ماه رخ . ماه رو . و شاه و سیمرغ و ... اگر در عرفان و تصوف بصورت مفرد بکار رود یا منظور خدوند است ویا شیخ وبیر طریقت و اگر بصورت جمع بکار رود مقصود همه سالکان است اگر دقت کنید سعدی در بیت اول مصرع دوم فعل را بصورت جمع اورده است (زودت ندهیم دامن از دست ) یعنی من و همه سالکان سر از استانت بر نمیداریم چر که استان و در دیگری وجود ندارد همه چیز تویی
مصرع دوم بیت نهم چطور خونده میشه؟ وزنش رو متوجه نمیشم: تا جان داری نمیتوان جست
سلام در جواب سعدی،غزلسرای عاشق،
باز هم تقدیم به حضرت دوست:
خار غم عشق جانگدازت
تنها دل بینوای ما خست
سعدی استاد سخن است ولی آیا بیت زیر نباید نیگونه میبود:
از کوی تو سر نمیتوان تافت
بر روی تو در نمیتوان بست
از روی تو سر نمیتوان تافت
وز روی تو در نمیتوان بست
به نظر در مصرع نخست "رای" بجای "روی" درست تر باشد:
از روی تو سر نمیتوان تافت
در مصرع دوم میفرماید: به هر روی و سوی که مینگرم تو را در آستانه در میبینم
این بیت یاد آور آن جمله معروف در فیلم پدرخوانده است :
I'm gonna make him an offer he can not refuse
و آن آفر بدین صورت بود که خانواده مافیایی دو انتخاب به فرد مورد نظر می دادند، یا خواسته شان را اجرا می کرد یا کشته می شد!
چه آفری چه کشکی؟
در حقیقت حق انتخابی وجود نداشت!
تجربه های اینچنینی داشته ام، بارها خود را در تنگناهایی دیدم که هرگز حق انتخابی نداشته ام و هر چه جان کندم تا گزینه های دیگر را پیش گیرم نتوانستم...
فقط نتوانستم...
سلام
با محدود کردن آلبوم ها نمی توان قطعاتی را که کار شده است در اینجا نوشت
مثلا این غزل را به زیبایی تمام استاد شجریان در آلبوم سخن عشق تالار وزارت کشور در سال 1386 اجرا کرده اند ولی فقط نام یک سری محدود از آلبوم های ایشان را در اینجا آوردید
معنای این مصرع چیست ؟
چون ماهی اوفتاده در شست
درود
کلماتی مثل وز , ور
وز مخفف و از , ور مخفف و اگر
به دلیل وزن اینطور کوتاه شدن
ولی زیبایی شعر وقتی آشکار میشه که درست خونده بشن شاعر قطعا دلیل داشته که گفته : وز (و از) میتونست اول مصراع بگه از اما با و مصراع رو به مصراع قبل کاملا چسبونده , یعنی تا بیت رو کامل نخونید , مفهوم کامل قابل درک نیست
و جناب پدرام سعدی می فرمایند:
وقتی که اومدم پیشت دیگه نمیتونم ازت جدا شم,
مثل یه ماهی که اسیر قلاب شده ...
یعنی یه جورایی میگه دست خودم نیست تو خواستی اینطوری بشه
اخه قلاب توی گلوی ماهی گیر میکنه و ماهی دیگه هیچ چاره ای نداره , هر چی که صیاد خواست همونه
بیت سوم:
از رای تو سر نمیتوان تافت
بر روی تو در نمیتوان بست
و بیت آخر:
ور سر ننهی بر آستانش
....
استاد محمد رضا شجریان این غزل رو اجرا کردن چرا اسم آلبوم "سخن عشق" مابین آلبوم ها نیست؟؟؟ لطفا اضافه کنید
درود جناب شایق
دوست عزیز در وهم خویش بافندگی چرا؟
چرا اصرار می ورزی همه بیت ها عرفانی و به عالم نا محسوس ارتباط دارد؟
چگونه می شود شیرین پسر منظور خدا باشد؟!!!
چگونه می شود ؟از این بیت برداشت عرفانی کرد:
ای سرو بلند بوستانی
در پیش درخت قامتت پست
امیدوارم در مواردی اعتدال را زیر پا مگذاریم و حکم بی جا ندهیم حتا مولوی بزرگ که به اوج عرفان رسید.
وزن : مفعول مفاعلن فعولن
بیت اول
دیر آمدی ای نگارِ سرمست
زودت ندهیم دامن از دست
ای معشوق سرخوشِ مست ، تو را دیر به دست آوردیم . حال که تو را یافتیم . دست از دامنت برنمی داریم . [ نگار = یار زیبا روی ، از آن جهت که معشوق خود را آرایش می کند و زینت می دهد ، به او نگار گفته اند / دامن از دست دادن = کنایه از رها کردن است ]
بیت دوم
بر آتش عشقت آب تدبیر
چندانکه زدیم ، بازننشست
تمام دوراندیشی خویش به سان آب برای فرونشاندن شعله های آتش عشقت که در وجود ما زبانه می کشد به کار بردیم . امّا این آتش فروننشست و از شیفتگی ما به تو اندکی کم نشد .
بیت سوم
از رأی تو سر نمی توان تافت
وز روی تو در نمی توان بست
نمی توان از اندیشه و ارادۀ تو سرپیچی کرد و نیز نمی توان در را بر روی تو بست و از دیدار تو محروم ماند . [ سرتافتن = کنایه از نافرمانی کردن ، روی گرداندن ]
بیت چهارم
از پیشِ تو راهِ رفتنم نیست
چون ماهیِ اوفتاده در شَست
نمی توانم از پیش تو بروم . درست همانند ماهی که در قلّاب ماهیگیر گرفتار شده باشد . [ شَست = قلّاب ماهیگیری ]
بیت پنجم
سودای لب شِکردهانان
بس توبۀ صالحان که بشکست
هوس لب شیرین دهنان و خوش سخنان چه بسیار موجب شکستن توبۀ پرهیزگاران و صالحان توبه کار گشته است . [ سودا = عشق و خیال ، یکی از اخلاط اربعه که غلبۀ آن موجب عشق و هوس و خیال ( مالیخولیا ) می شود / لب شکردهانان = لبی که در آن شادی و نشاط باشد ، لبی که سخنان فصیح و بلیغ می گوید / بس = بسیار ، قید کثرت است ]
بیت ششم
چشمت به کرشمه خونِ من ریخت
وز قتلِ خطا چه غم خورَد مست ؟
چشمت با غمزه خون مرا ریخت . براستی مست از قتلی که به خطا مرتکب شده است ، چه غمی به خود راه می دهد . [ کرشمه = ناز ، غمزه ، اشاره به چشم و ابرو / قتل خطا = قتل غیر عمد
بیت هفتم
بیچاره کسی که از تو بُبرید
آسوده تنی که با تو پیوست
کسی که از تو بگسلد درمانده و ناتوان می گردد و آن که به تو بپیوندد ، به آرامش دست می یابد . [ تن = کس ، شخص ]
بیت هشتم
چشمت به کرشمه خونِ من ریخت
وز قتلِ خطا چه غم خورَد مست ؟
چشمت با غمزه خون مرا ریخت . براستی مست از قتلی که به خطا مرتکب شده است ، چه غمی به خود راه می دهد . [ کرشمه = ناز ، غمزه ، اشاره به چشم و ابرو / قتل خطا = قتل غیر عمد ]
بیت نهم
سعدی ، ز کمندِ خوب رویان
تا جان داری نمی توان جَست
ای سعدی ، از دام زیبارویان تا جان در بدن داری ، رهایی نخواهی یافت . یعنی سرانجام در دام عشق جان خواهی باخت .
بیت دهم
ور سر ننهی در آستانش
دیگر چه کنی ، دری دگر هست ؟
اگر بر درگاه او سرِ ارادت و تسلیم بر زمین نگذاری ، چه خواهی کرد . آیا جز این درگاه ، آستانۀ دیگری برای سر نهادن می شناسی . [ آستان = پیشگاه ، درگاه / سرنهادن = کنایه از مطیع و تسلیم شدن ]
منبع : شرح غزلهای سعدی
دکتر محمدرضا برزگر خالقی
دکتر تورج عقدایی
سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟
از گلستان ِ ما بِبَر طبقی
شاد و تندرست باشید .
سلام. مصرع دوم بیت 9 دارای ایراد وزنی هست...
ندارد. ابدال دارد از اختیارات شاعری.
در مصراع دوم بیت نهم :
«سعدی ز کمند خوبرویان / تا جان داری نمی توان جست»
وزن شعر درست است و ایرادی ندارد؛ وزن این غزل« مفعول مفاعلن فعولن »است .
در این وزن که وزن منظومهٔ لیلی و مجنون نظامی نیز هست، گاهی دو هجای کوتاه در پایان مفعول (لُ) و آغاز مفاعلن (مَ)، به یک هجای بلند تبدیل میشوند و به جای «مفعولُ مفاعلن فعولن» ، «مفعولن فاعلن فعولن» میآید که به آن قاعدهٔ تسکین می گویند.
مثال از منظومهٔ لیلی و مجنون :
چون یک چندی براین برآمد
افغان ز دو نازنین برآمد
در بیت «سودای لب...» بین شکر و شکستن تناسب است. شکر میشکسته (شکّرشکن شوند همه طوطیان هند...). با تشکّر از خانم دکتر رامیار.
ضمناً کنسرت بزرگداشت سعدی یونسکو (تهران، تالار وزارت کشور، ۱۳۸۶) مرحوم استاد شجریان و گروه آوا این غزل را در خاوران ماهور و شور اجرا کردهاند و غیررسمی با عنوان «سخن عشق» در اینترنت موجود است (روی نخست «غوغای عشقبازان»).
یکی از خوانشها که در پای بسیاری از غزلیات است یادم میاندازد به این خاطرۀ استاد شجریان از محضر استاد برومند:
استاد گفت بخوان
سعی کردم آن چه را آموخته بودم (و در آن زمان مُد بوده) بخوانم
استاد با دستش روی قالی دست میکشید؛ بعد از چند لحظه گفت: بعضیها گشاد گشاد میخونند و فکر میکنند خوب میخونند.
چند دقیقه بعد گفت بخوان و این بار آن چه را خودم بودم خواندم
گفت این درسته. باید این طور بخوانی