گنجور

غزل شمارهٔ ۴۰۶

بار فراق دوستان بس که نشست بر دلم
می‌روم و نمی‌رود ناقه به زیر محملم
بار بیفکند شتر چون برسد به منزلی
بار دل است همچنان ور به هزار منزلم
ای که مهار می‌کشی صبر کن و سبک مرو
کز طرفی تو می‌کشی وز طرفی سلاسلم
بارکشیده‌ی جفا پرده دریده‌ی هوا
راه ز پیش و دل ز پس واقعه‌ایست مشکلم
معرفت قدیم را بُعد حجاب کی شود
گرچه به شخص غایبی در نظری مقابلم
آخر قصد من تویی غایت جهد و آرزو
تا نرسم ز دامنت دست امید نگسلم
ذکر تو از زبان من فکر تو از جنان من
چون برود که رفته‌ای در رگ و در مفاصلم
مشتغل توام چنان کز همه چیز غایبم
مفتکر توام چنان کز همه خلق غافلم
گر نظری کنی کُنَد کِشته صبر من ورق
ور نکنی چه بر دهد بیخ امید باطلم
سنت عشق سعدیا ترک نمی‌دهی بلی
کی ز دلم به در رود خوی سرشته در گِلم
داروی درد شوق را با همه علم عاجزم
چاره کار عشق را با همه عقل جاهلم

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بار فراق دوستان بس که نشست بر دلم
می‌روم و نمی‌رود ناقه به زیر محملم
از بس که بار ِ فراق ِ دوستان بر دل ِ من نشسته، خیلی سنگین شده ام و بار من زیاد است. تا حدی که شتر زیر بار من نمی رود و حاضر نیست این بار را تحمل کند.
بار بیفکند شتر چون برسد به منزلی
بار دل است همچنان ور به هزار منزلم
وقتی که شتر به منزلی می رسد، (منزل، استراحتگاه کاروان است) بار ِ خود را به زمین می‌نهد. اما من اگر به هزار منزل هم برسم، بار ِ دل را همچنان با خود دارم
ای که مهار می‌کشی صبر کن و سبک مرو
کز طرفی تو می‌کشی وز طرفی سلاسلم
(خطاب به کسی که مهار (افسار) شتر را می‌کشد و شتر را هدایت می‌کند) ای کسی که مهار را می‌کشی! اندکی صبر کن و سریع حرکت نکن. چون که من از این طرف در بند هستم. تو مرا به یک طرف می‌کشی و زنجیرهای متصل بر دلم، مرا به سمت دیگر می‌کشانند.
بارکشیده‌ی جفا پرده دریده‌ی هوا
راه ز پیش و دل ز پس واقعه‌ایست مشکلم
من از طرفی بار ِ جفا کشیده ام و از طرفی هوا و آرزو و هوس من، پرده ی من را دریده است و رسوا کرده است. در مقابلم راه دارم و در پشت سرم دلم باقی مانده است. واقعه‌یِ مشکلی دارم و در بد مخمصه‌ئی گرفتار شده ام.
معرفت قدیم را بُعد حجاب کی شود
گرچه به شخص غایبی در نظری مقابلم
دوری و بُعد ِ مسافت، نمی تواند حجابی بر معرفت و دوستی و آشنایی و شناخت ِ قدیمی باشد. یعنی دوری باعث نمی شود که دوستان ِ قدیم فراموش شوند. اگرچه جسم تو در نزد من غایب است، اما همیشه در مقابل من و جلوی چشم منی
آخر قصد من تویی غایت جهد و آرزو
تا نرسم ز دامنت دست امید نگسلم
آخر ِ قصد ِ من تویی. غایت ِ جهد و تلاش و آرزوی من تویی. تا زمانی که به تو نرسم، دست ِ امید از دامن ِ تو نمی گسلم. همچنان امیدوار می‌مانم
ذکر تو از زبان من فکر تو از جنان من
چون برود که رفته‌ای در رگ و در مفاصلم
چگونه یاد و ذکر تو از زبان ِ من و فکر تو از مغز و اندیشه‌ام بیرون برود؟ نخواهد رفت! چون که در رگ و در مفاصل ِ من رسوخ کرده ای
مشتغل توام چنان کز همه چیز غایبم
مفتکر توام چنان کز همه خلق غافلم
آن چنان فکرم مشغول ِ تو است که انگار از همه چیز غایبم و اصلا حضور ندارم. چنان به تو فکر می کنم که هیچ کس را نمی بینم و غافل از همه‌ی مردم جهانم
گر نظری کنی کُنَد کِشته صبر من ورق
ور نکنی چه بر دهد بیخ امید باطلم
اگر به من نگاهی بیفکنی، آن چیزی که با صبر کاشته‌ام، خواهد رویید و شاخه و برگ خواهد داد. و اگر تو بر من نظر نکنی، امید ِ باطلی که در من ریشه کرده است، چه ثمر و نتیجه‌ای خواهد داشت؟ نتیجه‌ای نخواهد داشت.
سنت عشق سعدیا ترک نمی‌دهی بلی
کی ز دلم به در رود خوی سرشته در گِلم
کسی به سعدی با ملامت می‌گوید: ای سعدی! سنت ِ عشق را ترک نمی کنی. و سعدی پاسخ می‌دهد: بله! درست است ترک نمی کنم! چون که خویی که در گِل ِ من سرشته شده، از دل نخواهد رفت.
داروی درد شوق را با همه علم عاجزم
چاره کار عشق را با همه عقل جاهلم
با همه ی علم و دانشی که دارم، از مداوای درد ِ شوق عاجز ام. و با همه‌ی عقلی که دارم، در چاره کردن ِ کار ِ عشق، نادانی بیش نیستم.

خوانش ها

غزل ۴۰۶ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۴۰۶ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۴۰۶ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۴۰۶ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۴۰۶ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل شمارهٔ ۴۰۶ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۴۰۶ به خوانش سهیل قاسمی

حاشیه ها

1392/03/12 18:06

سلام من 15 روز دیگه کنکور دارم و چند بیت از این غزل شعف آور را هنگام مطالعه دیدم و گشتم و کاملش رو اینجا پیدا کردم.
واقعا از شما ممنونم برای کنکورم دعا کنید... :)

1401/02/07 07:05
مجتبی رجایی

امیدوارم به هدفتان رسیده باشید.

1393/05/30 12:07
عفت

فکر کنم "می رود و نمی رود ناقه به زیر محملم" صحیح باشد

1401/02/07 07:05
مجتبی رجایی

همین رو نوشته

1394/02/08 09:05
علی

نکته ای که عرض می کنم شاید برای اولین بار مطرح می شود امّا قابل تأمّل است.
در بیت اوّل منطقی است که به جای "می روم" یا حتّی "می رود" لغت "می رمد" قرار گیرد چرا که سعدی در وصف گرانی بار فراق از عدم تحمّل شتر در زیر این بار سخن گفته است. ضمناّ دقت بفرمایید در نسخ خطی "می رود" و "می رمد" بسیار شبیه به هم نوشته می شود و احتمال خطای نسخه بردار را در هنگام نسخه برداری افزایش می دهد.

1394/06/08 22:09
Khosrow

با اجرای زیبای جناب شهرام ناظری در آلبوم ب"ی قرار" ایشان.

1395/03/21 07:05
امین

تعجب می کنم که برای این شعر نسبت به بقیه اشعار سعدی حاشیه ای نوشته نشده، واقعا زیباست این غزل از استاد غزل سعدی علیه الرحمه.

1395/04/06 02:07
۷

بارکشیده جفا ، پرده دریده هوا
راه ز پیش و دل ز پس واقعه‌ایست مشکلم
پرده دریده:بی آبرو=رسوا
هوا=هوس=عشق
اینهمه بار ستم کشیده ام و رسوا گشته ام با این همه راه در پیش است و دلم در پس گیر کرده و چشم به یار دارم در ماجرای سختی افتاده ام
معادل خودمونی=یه دل میگه برم،برم،یه دلم میگه نَرَم،نَرَم. طاقت نداره دلم،دلم، بی تو چه کنم

1395/04/06 02:07
۷

گر نظری کنی کند کشته صبر من ورق
ور نکنی چه بر دهد بیخ امید باطلم
اگر نگاهی به من بیندازی بردباری و صبری که کاشته و پرورد ه ام به برگ و ثمر میرسد و اگر نکنی ثمره درخت امید و آرزویم هیچ هیچ است.
حاصل عمر صرف شد در طلب وصال تو
با همه سعی اگر به خود ره ندهی چه حاصلم
با تو همه برگ‌ها مهیاست
بی تو همه هیچ حاصل من
بعد از تو هزار نوبت افسوس
بر دور حیات باطل من

1395/05/22 13:07
امید

این دو بیت اول بعد در یکی از کاهای استاد علی نقی وزیری با صدای الهه..دربرنامه گلهای رنگارنگ در مایه دشتی به بهترین شک ممکن تصنیف شده وخونده شده..درواقع آهنگ با این شعر شرو میشه:ای ساربان آهسته رو..بعد چند دقیقه ای ارکستر بی نظیر گلها هنرنمایی میکنه ودو بیت اول همین شعر اضاف میشه به آهنگ..بسیار زیبا وشنیدنی هست

1395/09/27 08:11
مجید

در بیت اول
می رمد و نمی رود ناقه به زیر محملم درست است

1395/12/02 20:03
۷

بار فراق دوستان بس که نشست بر دلم
می‌روم و نمی‌رود ناقه به زیر محملم
صدیق تعریف به اشتباه "میروم" را "میرود" میخواند که خیلی بی معنی است.
معنی بیت که مصرع نخست آن معنی نمیخواهد:
دارم با جان کندن بار سنگین جدایی از دوستان را کشان کشان میبرم باری که شتر ماده با آن هیکل تنومندش از زیر آن قد راست نمیکند.
بار مرا اگر روی ناقه بگذارند بلند نمیشود.
موضوع غزل سختی و سنگینی بار جدایی و صبر همراه با آرزویی که برآورده شدنش سخت سخت مینماید ولی با این همه دل خوش دارم که:
در نومیدی بسی امید است
پایان شب سیه سپید است
نظامی

1396/01/01 12:04
نادر..

.. معرفت قدیم را، بُعد، حجاب کی شود؟
گر چه به شخص غایبی، در نظری مقابلم ...

1396/10/06 08:01
پژمان رضوی

دقت نظر نادر در درست خواندن این بیت بسیار عالی است و معنی آن را آشکار می کند .

1396/10/06 08:01
پژمان رضوی

لطفا" علامت گذاری پیشنهادی نادر را در متن بیت اعمال نمایید . متشکرم .

1397/06/23 18:08
بیگانه

بسیار زیبا...

1397/10/05 20:01
نادر طاهری

با نهایت قدردانی از سایت بسیار عالی و ارزشمند گنجور و تشکر از مجید عزیز برای اصلاح بسیار درست و بجای کلمهٔ می رود در مصرعِ دوّمِ بیتِ اوّل به می رمد. صد البته٬ می رمد صحیح است و معنی را می رساند.

1397/10/05 20:01
نادر طاهری

با نهایت قدردانی از سایت بسیار عالی و ارزشمند گنجور و تشکر از مجید عزیز برای اصلاح بسیار درست و بجای کلمهٔ" می رود "در مصرعِ دوّمِ بیتِ اوّل به "می رمد". صد البته٬ "می رمد "صحیح است و معنی را می رساند.

1397/10/07 14:01
نادر..

درود
نادر.. عزیز و هم نام، به بخش حاشیه ها خوش آمدید!

1398/04/05 12:07
محمد عسگری - وفا -

با عرض سلام و نهایت خضوع به پیشگاه اهل نظر. من تخصصی در رشته زبان و ادب فارسی ندارم، به عنوان یک علاقمند و خوشه چین دلبسته به این گنج بیکران و آسمانی، برداشت و فهمم این است که، «میروم» از هر جهت که به شعر نظر شود، درست تر و دقیق تر می نماید1- به ظرافت هنری و لطافت آرایه تضاد «میروم و نمیرود» التفات فرمایید. من در مقام رفتن هستم و علت نرفتن، من نیستم، مرکب و ناقه است که مانع رفتن است. چرا؟! از سرناسازگاری و نابفرمانی؟! خیر، شتر و مرکب هم رام است و اهل رمیدن نیست، چون در زیر محمل من است. پس علت چیست؟! سنگینی بار دل من( درد فراق دوستان) که طاقت حرکت ناقه در زیر محمل را از او ربوده و قدرت بر خاستن و حرکت و رفتن را باز ستانده است. دوستان ارجمند تصویر صحنه را این گونه ترسیم فرمایند که گوینده داخل محمل و بر پشت ناقه در مقام حرکت است، ولی مانعی پدیدار میشود و آن عظمت و سنگینی بار فراق دوستان است که هر دو را زمین گیر کرده است هم ناقه را و هم حامل بار فراق را. در این صورت عظمت و سنگینی آن «بار فراق» بهتر و بیشتر نمایان می شود. و آن آرایه ادبی هم در جای مناسب خود نسشته و دلربایی می کند و ذهن مخاطب را به پویش فکری وامیدارد که چطور «میروم» و «نمی رود» در کنار هم قرار گرفته اند. درود و بدرود

1398/04/05 12:07
محمد عسگری - وفا -

شتر به جهد و جفا برنمی‌تواند خاست
که بار عشق تحمل نمی‌کند محمل ( سعدی)

1398/08/25 00:10
بهتیس ج

وفا جان عالی نوشتی
فقط ، علاقمند را بنویس علاقه مند
و میروم را هم این گونه بنویس می روم .

1398/08/26 03:10
بهتیس ج

با احترام به نظر بقیه ی بزرگواران ؛ در بیت اول غزل کلمه می رمد احتمالاً نمی تواند درست باشد چرا که ، هنگامی سوار شتر می شوند که شتر نشسته است و شتر اگر بارش سنگین باشد نمی تواند بر خیزد تا چه رسد به این که برمد . البته در این زمینه خوب است از آنان که با شتر سر و کار دارند هم سؤال شود . از طرفی از همه عزیزان خواهش می کنم به بیت زبر از غزل 471 سعدی توجه کنند. پرتو نور روی تو هر نفسی به هر کسی
می‌رسد و نمی‌رسد نوبت اتصال من

1398/11/11 00:02
حمید

با سلام خدمت همه دوستان
دو تن از یاران به نام‌های بهتیس و وفا به درستی وبا دلایل منطقی پاسخ آقای نادر را در مقایسه میان" میروم" و " می رمد" داده اند. خواهش کلی من اینست که اگر دوستی نظری ابراز می‌کند، و دوست یا دوستان عزیز دیگری با آوردن دلیل یا دلایل، او را قانع می‌کنند و از نظر اولیه اش منصرف می‌سازند، حتمآ این مهم را، در این صفحه اعلام بدارد، تا دوستان دیگر هم در تصمیم گیری، راحت تر باشند. با تشکر

1401/06/05 09:09
شیرو
به نظر قرائت لغت "بعد" به فتحه درست باشد چون معرفت و دوستی قدیمی با در پوشش ماندن از میان و از دل نمی رود یعنی بعداز در حجاب ماندن و تعبیر بعد(به ضمه) غریب است.
1401/06/05 14:09
شیرو
"می روم" درست است چون "بار" روی "محمل" قرار می گیرد و "محمل" روی شتر است و برای خوانش باید یک ویرگول بین "زیر" و "محمل" گذاشت تا در عبارت اسنادی، "شتر" که مسند جمله است نمایان بشود. یعنی شاعر، شتری به زیر محمل است که بار(غم) از دل اش بیرون "نمی رود".
1401/09/14 14:12
سفید

 

ذکر تو از زبان من فکر تو از جنان من

چون برود که رفته‌ای در رگ و در مفاصلم...

 

 

1401/09/14 14:12
سفید

 

ای که مهار می‌کشی صبر کن و سبک مرو

کز طرفی تو‌ می‌کشی، وز طرفی سلاسلم...

 

راه ز پیش و دل ز پس، واقعه‌ایست مشکلم...

 

1403/10/07 12:01
جلال ارغوانی

 

سعدی خوش سخن منم در دل باغ عاشقی

این سخن لطیف بین زعشق توگشت حاصلم 

1403/12/20 10:02
علی

دو بیت پایانی رو اگر ممکن هست معنی کنه

1403/12/20 16:02
رضا از کرمان

درود

ای سعدی آیا دست از عاشقی برنمیداری واین روش و سنت را ترک نمیکنی ؟ (در پاسخ به این سوال  سعدی میگه) چگونه میتوانم خصلتی که در گل وجودی من  تنیده شده وبا گوشت وپوست وخون من عجین شده را ترک وفراموش کنم .

من با تمامی خردورزی ودانشم  در مقابل ساخت دارویی برای رفع ودرمان بیماری  عاشقی ناتوان،   و در چاره‌گری عشق نا‌آگاهم.

 

شاد باشی 

1403/12/22 00:02
علی

متشکرم🌹