غزل شمارهٔ ۴۰۵
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل ۴۰۵ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۴۰۵ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۴۰۵ به خوانش سعیده تهرانینسب
غزل شمارهٔ ۴۰۵ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۴۰۵ به خوانش مصطفی حسینی کومله
غزل شمارهٔ ۴۰۵ به خوانش محمود شریف پور
غزل شمارهٔ ۴۰۵ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل شمارهٔ ۴۰۵ به خوانش محمدرضا کاکائی
سعدی غزل شمارهٔ ۴۰۵ به خوانش فاطمه ستاری
غزل شمارهٔ ۴۰۵ به خوانش پارسا قنبری
غزل شمارهٔ ۴۰۵ به خوانش نازنین بازیان
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
این غزل بر وزن "مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن" مطابق با ریتم "کرشمه" در دستگاه موسیقی ایرانی (مثلا ماهور) می باشد.
هـــ ـزا/ ر ُجـهـ/ د ُ بــ کر/ دم
مــــ ـفا/ عـ ـلن/ فـ ـعـ ـلا/ تن
سل دو / دو دو / دو دو دو / دو
که سـر/ ـر ِ عشـ/ق ُ بــ پـو /شم
مـ فــــا/ عــــ ـلن/ فـ ــعـ ـلا / تن
دو سی / سی لا / لا سی ر / دو
نــ ــبـو/ د ُ بــر/ ســ ـــر آ / تـش
مـ ــفـا/ عــ ـلن/ فـــ ــعـ ــلا/ تــن
دو می / می می/ می می می/ می
م ـیسـ/ ـسـ ـرم/ که نــ جـو /شم
مـ فــــا/ عــــ ـلن/ فـ ــعـ ـلا / تن
دو سی / سی لا / لا سی ر / دو
حکایتی زدهانت بگوش جان امد درست است
دقیقا
مصراع دوم بیت دوم به نظر می رسد که اینگونه درست باشد:
شمایل تو بدیدم نه عقل ماند و نه هوشم
به سبب مراعات نظیر (دو کلمه عقل و هوش) عقل درست تر است از صبر
---
پاسخ: با تشکر، متن مطابق تصحیح فروغی است، در همین تصحیح در حاشیه به عنوان بدل پیشنهاد شما را آورده ولی همان «صبر» را برای متن انتخاب کرده است.
واپسین را بیت برخی ار نویسندگان کتاب فارسی عمومی
"به راه رفتن مردن به از نشستن باطل"
ثبت کرده اند.
فارسی عمومی،غلامرضا کاظمی
روح سعدی شیرین سخن شاد.غزلیات عاشقانه سعدی بی نظیر و بی بدیل است.به خصوص این غزل.بسیار زیباست.
و باز هم شجریان
من عاشق این شعرم.این شعرو دادم با خط نوشتن برام روی دیوار خونم نصب کردم.روحت شاد سعدی...
من این شعرو خیلی دوست دارو.و همینطور 2نفری که قبل از من در باره این شعر نظر دادن.آقای معینی و خانم غنی زاده.از درگاه ایزد منان برای سعدی رحمت و مغفرت و برای این دو عزیز طول عمر توام با صحت و سلامت مسئلت میکنم.شاکریان(اسلامی)
بسیار زیباست.
معنای مصرع دوم بیت اول "نبود برسر آتش میسرم که نجوشم" و مصرع دوم بیت پنجم "که گر به پای در آیم به در برند به دوشم" را متوجه نمی شوم.
۱_هزار گونه تلاش کردم تا سر عشقم را بپوشانم ( ولی چگونه می شود چون آب بر سر آتش بود و نجوشید )برایم مقدور نبود که بر سر آتش (عشق) باشم و نجوشم(و این راز عشق به دلیل جوشش من بر ملا شد)
۲_من دل از دست داده همان بهتر که در سماع (وجد ناشی از دیدن یار) حضور پیدا نکنم چرا که اگر با پای خودم وارد شوم (به دلیل بیهوش شدن از وجد دیدار یار و سماع ناشی از آن) مرا باید روی دوش بیرون ببرند -چقدر زیبا این مفاهیم را در یک بیت آورده از عجایب سخن استاد سخن همین هست که دلبری میکنند..و چقدر زیبا استاد شجریان در آواز ماهور گوشه دلکش این بیت رو اجرا میکنند روحشان شاد بادا..
شاعر شدن چه آسان سعدی شدن محال است .
این شعر و تعداد زیادی از اشعار سعدی سر چیدمان واژگان را در خود دارد.که این یکجا نشینی ها تنها به همنشینی با دوست میسر میگردد .
در جواب آقای "مسلم هاشمی"
معنای مصرع دوم بیت اول “نبود برسر آتش میسرم که نجوشم”
یعنی برام امکان نداشت عشقت رو پنهان کنم ، مثل دیگی که روی آتش باشه و براش امکان نداشته باشه که به جوش و خروش در نیاد
مصرع دوم بیت پنجم “که گر به پای در آیم به در برند به دوشم”
من رمیده دل آن به که در سماع نیایم ... که اگر با پا بیام ، از هوش خواهم رفت و من رو بروی دوش (شانه) به بیرون میبرند...
به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل بیانگر این است که بایستی در حرکت باشیم تا وجود و هستی داشته باشیم وگرنه نابود خواهیم شد :
ما زنده از آنیم که آرام نگیریم
موجیم که آسودگی ما عدم ماست
روحش شاد
معنی سماع در (من رمیده دل آن به که در سماع نیایم) فقط گوش دادن است یا به رقص هم اشاره دارد؟
معنی سماع در (من رمیده دل آن به که در سماع نیایم) فقط گوش دادن است یا رقص هم معنی می دهد؟
کاش یکی پیدا میشد همه ابیات رو معنی کنه....
1. کوشش فراوان کردم تا عاشق شدنم را مانند یک راز در درونم پنهان نگهدارم ام همانگونه که دیگ بر سر آتش چاره ای جز جوشیدن ندارد، آتش عشق نگذاشت تا من آرام بمانم و رازم برملا شد.
2. بسیار مراقب بودم تا (با اتکا به عقل و خرد) به کسی دل نبندم، اما وقتی صورت تو را دیدم هوش و خردم از کار افتاد.
3. سخنی (نه چندان جدی) که از دهان تو برآمده بود به گوش من رسید و از آن پس پند و اندرز مردم که مرا منع میکنند به گوشم مانند داستان است (یعنی جدی نمیگیرم).
4. چون من نمیتوانم چشم از تو بردارم، تنها راه ختم غایله و آشوب درون من آن است که تو چهره ات را در حجاب بپوشانی وبه من ننمایی.
5. من که واله و شیدا و دل از دست داده ام بهتر است در مجلس رقص و پایکوبی (که معمول عرفا و صوفیان بود) به رقص در نیایم چون آنقدر از خود بیخود میشوم که بیهوش میشوم و مرا روی دست از مجلس بیرون میبرند.
6. بیا و با من دوستی و لطف و صفا پیشه کن و شب را در آغوش من بگذران چرا که شب گذشته از فراق تو چشمانم به خواب نرفته اند. (کنار یعنی آغوش، فردوسی درباره اولین دیدار زال و رودابه فرمود: همی بود بوس و کنار ونبید/ مگر شیر کو گور را نشکرید).
7. با اینکه من برای تو بی ارزشم و به راحتی ترکم کردی، من هنوز مصمم هستم که یک تار موی تو را با همه دنیا عوض نکنم.
8. شرح هجران و دلتنگیم را باید با کسی بگویم که تجربه ای شبیه به من داشته، زیرا اگر به دیگران بگویم مرا و حس عاشقی مرا درک نمی کنند و به همین دلیل تنها سرزنشم میکنند. (درجای دیگر فرمود: گفتن از زنبور بی حاصل بود/با یکی در عمر خود ناخورده نیش)
9. تو ای نصیحتگر مرا از عشق ورزیدن منع نکن زیرا عاشق نصیحت نمیپذیرد و سخن گفتن با او بی فایده است.)
10. را بیابان در پیش گرفتن (تلاش و کوشش کردن در راه دشوار عشق) بهتر از آن است که بیهوده دست روی دست بگذاریم و کاری نکنیم، زیرا دست کم اگر به مقصود نرسیم آسوده ایم که به اندازه توانمان تلاش کرده ایم و جای افسوس باقی نمی ماند. (میگوید چه به وصال برسم یا نه در راه عشق او با همه توان میکوشم.
تقدیم به ناشناس
درود به روان بلند حضرت سعدی که عاشقش هستم.
با صدای آسمانی حضرت استاد شجریان و زخمه های روح انگیز شادروان مشکاتیان این غزل شنیدنها دارد.
روایتی که من از بیت پنجم شنیده ام و گویاتر هم بنظر می رسد چنین است:
من رمیده دل آن به که در سرای نیایم
که چون به پای خود آیم به در برند بدوشم
نمیتونه درست باشه، چون وارد سرای شدن مگر چه مشکلی داره که باید به دوش ببرندش؟
در ضمن "که گر به پای درآیم" یعنی اگر به سماع برخیزم، به پا خاستن، درحالی که با پای خود وارد شدن هم معنی میده. جناسی هم پا با دوش داره و "درآمدن" با "دربردن". همچنین به پای درآیم، ذهن را برای مفهوم از پا درآمدن هم که در مصرع بعد اتفاق میافته آماده میکنه.
...به زخم خورده حکایت کنم به دوست جراحت...
درودی از پس هزاره ها به تو سعدی بزرگ.
* به طور کلی بخش مهمی از غزل های موفق شعر پارسی در این وزن و وزن های موازی با این وزن است. مانند بحرهای مجتث و خفیف.
این ها کسانی هستند که راز بزرگی شان نه در تعمدهای تکنیکی شان است بلکه در هنر و تکنیک و توانایی هایی است که در ناخودآگاه هنری آنان وجود دارد. و شاید بوده که خود پس از سرودن هم به فلان ویژگی برجسته ی شعرشان پی نبرده باشند.
انوری، ظهیر، سعدی و حافظ و تنی چند کسانی هستند که اسطوره هایی تکرار ناپذیرند.
... که تندرست ملامت کند چو من بخروشم.
پایدار باشید
با عرض سلام،منظور از سماع ، حالتی است که به نیوشندگان کلام حق دست میدهد ، این حالت اگرچه با شنیدن شروع میشود ولی چنانچه کلام به جان انسان رخنه کند از سمع تنها بسیار بیشتر است ، همان حالتی که عارفان را به رقص و چرخش وا میدارد، آنچه مردم امروز از ان حالت میشناسند همان رقصی است که بر مزار مولانا برگزار میشود، البته با صدای دف، اما این فقط أدای ان حالتی است که مولانا به درک و لمس ان رسیده بود، از محتوا خالی است ، نیوشیدن با ان نیست، کلام حقی جاری نمیشود، حال در نظر بگیرید چنانچه کلام حق جاری شود و شنوایی بأشد که این کلام را بنیوشد، این حالت رقص چنان آدامه میابد و فرد را از خود بی خود و مست میکند که اگر به پای وارد چنین میدانی شود عاقبت مست و بی هوش ، به روی دوش بیرون میبرندش.
من برای هر یک از حالات زندگی ترانه ای دارم. این غزل بی نظیر با صدای ملکوتی استاد شجریان و آهنگ استاد لطفی آهنگی است که برای لحظه مرگم انتخاب کردم، یعنی دوست دارم در لحظه رفتنم از این دنیا این موسیقی در محیط آکنده باشه. سعدی خیلی بالاست!
گفتم که انتخاب وزن در آثار سعدی خاص و ویژه و مایه هم حسی مخاطب و شاعر میشود.در باب بیت حکایتی ز دهانت .....منظور این است که تو باری سخنی را به من گفتی الان هم از هر که هرچه بشنوم همان نصیحت در خاطرم هست و به سخن دیگران اهمیتی نمیدهم چراکه سخن تو درباره ی عاشق خود او را وادار میکند تا در اندیشه غرق شود و مطابق خواسست تو خود را تغییر دهد.این همه را سعدی در چند کلمه گفت.
من رمیده دل .....یعنی اگر با پای خودم به سماع بیایم به یاد عشق تو آنچنان در سماع شادی وجودم را فرا میگیرد که با ید مرا بیهوش بر سر دوش حمل کنند.
از دیگر نکاتی که موجب ملاحت زبان فارسی در اشعار باباطاهر و سعدی شده همین تهدید هایی است که میکنند .
در بیت مگر تو روی بپوشی.....
ودر اشعار باباطاهر آنجاکه چه فرمایی بساجی یا بسوجم
در جواب مسلم هاشمی
عشق موهبت الهی میباشد و آتشی است که عاشق را از درون به فلیان آورده و می جوشاند ودر نتیجه این جوشش و حرارت عشق خون عاشق تبدیل به اشک میگند(دل بسی خون بکف آورد ولی دیده بریخت ) و این اشک با گریه از چشمان عاشق فرو می ریزد و این امر اولا باریزش اشک عشق خود را هویدا میکند (ترسم که اشک در غم ما پرده در شود /وین راز سر به مهر به عالم سمر شود)دوما با ریزش اشک خون عاشق کم می شود لذا عاشق زرد رنگ شده و رنگ رخسار غاشق از سر عشق او پرده می افکندو بقول استاد سخن تبدیل به زر شده و نمایان میگردد(اکسیر عشق برمسم افتاد زر شدم)
در مصراع دوم بیت 5 بنظر میرسد که ، عاشق میگوید که بهتر است که من به سما (سما رقص مخصوص عارفان و صوفیان میباشد که به همراه شعر وسرود در محفل عارفان صورت میگیرد)نیایم چون اگر با پای خود وتن سلامت به سما بروم چنان از خود بیخود میشوم باید مرا بدوش بگیرند واز محل و محفل سما بیرون بیاورند من سلامتی جسمی خود را ازدست میدهم
با ادای احترام و ارادت به پیشگاه سعدی ، یگانه خداوند کلام در زبان فارسی و همه بزرگان و فرزانگانی که اندوخته های خود را سخاوتمندانه نزد خوشه چینان ادب فارسی نهاده اند ، من نیز برداشت خود را پیش کش می کنم :
1- بیت : از پریدن های رنگ و از تپیدن های دل
عاشق بیچاره هر جا هست رسوا می شود در حاشیه این بیت یاد آور می شوم .
4- مگر تو با پوشاندن روی خود به این فتنه ای که از نگریستن من در رخسار تو به پاشده پایان دهی و گر نه من قصد ندازم که از تماشای چمال دل آرای تو دیده بر بندم ( در این بیت به معانی ایهامی روی پوشاندن به معنی پنهان کاری کردن و چهره پنهان کردن ، قرار داشتن به دو معنی قصد داشتن و در نظر داشتن و آرامش داشتن و دیده پوشیدن به معنی چشم بر هم نهادن و طمع بریدن دقت فرمایید .با در نظر گرفتن این معانی این بیت ایهام در ایهام است ).
5- در این بیت به معنی مصراع دوم دفت فرمایید که سیخ اجل فرموده است : که گر به پای در آیم به در برند به دوشم ولی من سر از پای نشناخته به دریای عشق تو می زنم چه سر نوشتی در انتظارم خواهد بود ؟!
7- در این بیت رابطه جزئی و کلی هیچ و مزا و موی و وجود و تضادی که بین این واژگان دو به دو بر قرار است توجه فرمایید که بیانگر وفای عاشق به معشوق است . هیچ در مقابل عاشق و موی در برابر عالم و از سوی دیگر بی ارجی عاشق نزد معشوق و بهای معشوق نزد عاشق !
8- به دریا رفته می داند مصیبت های طوفان را .
9- هر نصیحت که کنی بشنوم ای یار عزیز منعم از خویش مفرمای که من نتوانم .
10- به قول مولانا : دوست دارد یار این آشفتگی کوشش بیهوده به از خفتگی .
با عرض پوزش من آن چه را که در افاضات دیگر سروران ناگفته یافتم بیان کردم و برای پیشگیری از پرگویی و اطناب از بیان مکررات خودداری نمودم .
امید وارم از گفتارم ملال نیاورده باشد و ملول نشده باشید .
در مصرع اول بیت سوم فکر کنم کلمه " من " اضافی باشه و درستش این باشه:
حکایتی ز دهانت به گوش جان آمد...
سعدی، این پیغامبر بزرگ فارسی را بجهت سحر کلامش، سهل و ممتنع بودن شعر و ایجاز سروده هایش دوست دارم. این غزل را با آواز استاد شجریان به ذهن سپرده ام.
بیت پنجم مصرع دوم
که گر زپای در آیم صحیح تر است
سینا سرلک(آلبوم رومی2)،استاد شجریان(آلبوم ماهور) و زنده یاد ایرج بسطامی(آلبوم فسانه) هم این شعر رو خوندن که به نظر میاد کار استاد بهتر باشه،گرچه آقای سرلک و بسطامی هم خیلی زیبا خوندن
این غزل واقعا ویران کننده است من با این غزل فهمیدم که برای سنجیدن توانمندی های یک شاعر غزل سرا باید دید که او در غزلهای با قافیه سخت چگونه عمل می کند شیخ اجل دراین غزل آنچنان راحت وروان بیان عشق میکند که خواننده اصلاً متوجه سختی قافیه نمیشود واین اوج هنر او را نمایان میسازد یعنی آدم اول از شراب غزل مست وبیهوش میشود، بعدمتوجه جوش و هوش و ننیوش میشود. روحش شاد
ذوق زده شدم از ااظهار نظرهای اساتید گرامی! یادم می آید در عهد جوانی هنگام دریافت آموزش موسیقی به روش سینه به سینه استاد دو بیت اول این شاه غزل را به عنوان شاخص گوشه کرشمه برایم میخواند من در خود ذوب میشدم تا او نفهمد. جانم! باید عاشق باشی (چه زمینی و چه آسمانی ) تا علاوه بر مغزت به گوش جانت توانی نیوشیدن . از اعجوبه ای چون سعدی غیر از این نشاید . از این موجزتر و جامع تر و کاملتر کسی نتواند گفتن مگر خود شیخ اجل!! خدایش رحمت کنااد.
به پای آبله رفتن ....
در رابطه با مصرع دوم بیت دوم؛ دلیل این که "صبر" به "عقل" ارجح شده احساس زیباییست که نهفته در معنای شعر است نه آهنگ آن. اگر دقت کنیم هر سه مصرع قبلی در بیان تلاش شاعر جهت کتمان عشق، دل نباختن و خود را در راه معشوق فنا نکردن است. اما ناگهان صبر عاشق تمام می شود و دیگر نمی تواند جلوی خود را بگیرد...
واقعا احساس زیباییست.
از جناب سعید آقا بخاطر توضیحات مبسوطشان تشکر می کنم
جناب وحید . ج ( وحید جان!)
من استاد و عارف و نظریه پرداز نیستم دوست ناشناس سالک از پای افتاده ای شاید و دانشجویی که از قضا دکتر است.
همین و گاه درد سری میدهم ، جوش مزنید!
دکتر کم حافظه ای هم هستید
در ضمن من صحبت کردن با فرم کتابی و فارسی سره رو بلدم که در واقع در زمان حال هر علاقه مند مبتدی ادبیات اون رو بلده ولی احتیاجی نمی بینم در محاورات عادی ازش استفاده بکنم چون دنبال این نیستم که چیزی رو به کسی بکنم...
که این امر معضل اصلی جامعه ما شده متاسفانه!
ما در اولین برخورد می فهمیم طرف "دکتر" "مهندس" "ادیب" "متدین" و و و هستش چون دوست داره به نحوی مهر چیزی رو که مایله باشه به پیشانی بزنه!
جناب خراسانی،
در نسخه کهنی که من دیده ام و از نخستین نمونه های چاپ سنگی است، در مطبعه ای در بمبیی دستکم 250 سال پیش،در پایان کتاب بخشی به نام هزلیات وجود دارد.
هزل و مطایبه همه شاعران بیش وکم سروده اند
پیدا و پنهان.
آنچه از شیخ شیراز دیده ام زبان سعدی است گرچه به هزل و برای برخی ناخوشایند.
درود بر فرهیختگان محترم
در مورد نظرات دوستان که فرمودند در گوشه کرشمه ماهور از اساتید محترم آموختند ، عرض کنم که در ردیف های سازی و آوازی نظرات متفاوت است .
استاد حاتم عسگری ردیف دان و معلم آواز ایرانی ، گوشه کرشمه را در 2 وزن زیر روایت نموده اند که به نظر صحیح تر می رسد :
1- مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (کرشمه ای کن و بازار ساحری بشکن ، حافظ)
2- مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (همین غزل از استاد سخن سعدی )
توضیح اینکه همه اشعار با این وزن در قالب کرشمه می گنجند اما در خواندن آواز مطمئنا روانی لازم را ندارند .
مثلا در همین وزن غزلِ ندانمت به حقیقت که در جهان به چه مانی از شیخ اجل سعدی در قالب کرشمه زیباتر می گنجد .
ایشان گوشه حصار ماهور را با بیت : مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم ........ این غزل زیبا ، روایت کرده اند .
امیدوارم دوستان و علاقمندان ردیف آوازی ایرانی ایشان را بشنوند و تفاوت ها را بهتر دریابند.
با آرزوی موفقیت برای همه عزیزان و صاحبنظران شعر و موسیقی ایرانی و
تشکر از دست اندرکاران گنجور
بدرود
سعدی جان بقول خودت قیامت میکنی با این شیرین سخنی... اخه این شعره گفتی؟؟ والا جواهره... هرچی بخونی باز سیر نمیشی... البته به شرطی که عاشق باشی :-)
و گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم...
دست از تلاش و کوشش بر ندارید تا به خواسته ی خود نرسیدید پا پس نکشید... زنده باد عشق . تیر ماه 1394
آخرین مصرع باید باشه : که گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم
با درود بر دوستان عزیزم
این شعر زیبا را استاد شجریان بسیار زیبا خوانده اند ولی لازم به ذکر است که :
بیت : حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد
دگر نصیحت مردم حکایت است به گوشم
استاد مصرع اول را خوانده اند :
حکایتی ز دهانت به گوش جان آمد
که در آن صورت وزن شعر می شود :
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن که با بقیه مصرع ها که وزنشان « مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن است جور در نمی آید
دیگر این که بیت : من رمیده دل آن به که در سماع نیایم / که گر به پای در آیم به در برند به دوشم ولی استاد مطابق نسخه مرحوم فروغی خوانده اند : من رمیده دل آن به که در سماع نیایم که گر ز پای در آیم به در برند به دوشم که با توجه به معنی درست به نظر نمی رسد
معنی : من رمیده دل بهتر است که در سماع نیایم چون اگر به پای در آیم از شدت اشتیاق از خود بیخود می شوم و مرا از مجلس به دوش گرفته و بیرون می برند
ولی اگر بخوانیم که گر ز پای در آیم آن ارتباط معنایی به هم می خورد
یکی از زیباترین اشعاری که در مدت این همه سال که در بوستان علم و ادب فارسی دیدم و از گلستان پارسی چیدم این ابیات به ویژه بیت آخرین این شاهکار استاد شعر ایران سعدی شیرازی ست
یاد و نامش همیشه گرامی باد...
غلط های نگارشی در متون بالا
1. « می » از فعل جدا نوشته شود : مثل ، می شود ، می خورد ،.
2. استاد کلمه فارسی است جمع مکسر اساتید اشتباه است زیرا جمع مکسر مربوط به کلمات عربی است . درست آن «استادان»
3فرمایش کلمه فارسی است . جمع بستن آن با نشانه جمع عربی اشتباه است درست آن : « فرمایش ها » است .
3. مسألت درست است نه مسئلت زیرا حرکت همزه فتحه است پس پایه آن هم باید الف باشد .
با آرزوی موفقیت برای همه دوستان ارجمند بهتر است در هنگام نوشتن پیام، نکات آیین نگارشی را نیز رعایت کنیم .
با سپاس فراوان
ببخشید دوستان آیا این بیت شیخ اجل را می توان اینگونه تعبیر کرد :
حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد ....
درباره زیبایی لب و دهان تو حرف هایی به گوشم رسیده است که دیگر نصیحت مردم که مرا از عاشق شدن تو منع می کنند برایم پوچ و بی معنی است .
یعنی با شنیدن وصف زیبایی تو دیگر نمی توانم عاشقت نباشم .
من کسی تو زندگیم بود که خیلی دوستش داشتم ولی اون شخص بخاطر بعضی مسایل از من دور شد. خیلی دور. انقدر که برام مقدور نبود باهاش باشم. تا یک مدتی خیلی غمگین بودم و ساکن و ثابت در سکوت غصه هامو با اشک فرومیدادم. و تصمیم داشتم هرگز دنبالش نباشم. ولی بعد از شنیدن بیت آخر این غزل نظرم عوض شد. به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل. و گر مراد نگیرم به قدر وسع بکوشم. تصمیم گرفتم برم دنبالش حتی اگه بیحاصل باشه.
هههههها
من در زندگی زیاد خیال پردازی کردم اما واقعیت ها چیز دیگر است . خود را غرق در عشق زمینی نکن .
همیشه بزرگان ما گفته اند :
آ نچه دلم خواست نه اون شد / هر چه خدا خواست همون شد . در به دست آوردن هرچیز به خداوند مهربان توکل کن .
ابتدای این شعر رو جور دیگه ای دیده بودم:
" هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم---مگو که بر سر آتش میسرم که نجوشم"
در مورد مصرع دوم بیت دوم:
"شمایل تو بدیدم نه عقل ماند و نه هوشم"
فکر میکنم که مصرع دوم بیت آخر " که گر مراد نیابم ..." صحیح باشد.
بیت پنجم رو همونطور که بزرگاه گفتند، سماع حالت عرفانی مد نظر بوده، لیکن برای مصرع دوم میتوان اینگونه گفت که درست است که با پای خودم به این دنیا می آیم لینکن روی دوش دیگران آن را ترک میکنم....
آفرین بر خانم برناس. که بر معنای واقعی بیت سوم نظر انداخته اند. لذت بردم:
سعدی، اوصاف لب و دهان معشوق را شنیده بود نه با گوش جسم که به قول خودش با گوش جان و پس از آن نصیحت مردم برایش مهم نبود.
با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی...تا بی خبر بمیرد در رنج خودپرستی
این مدعیان در طلبش بی خبرانند..
عجب گر بمیرد چنین بلبلی
که بر استخوانش نروید گلی
...
روحت شاد سعدی
هیچ وقت نتونستم این شعر رو برای کسی و با صدای بلند بخونم ، در توانم نیست...
وآن گل که بر استخوان شیخ اجل روئید، حضرت حافظ بود🌹
حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد
دگر نصیحت مردم حکایتست به گوشم
مشابه آن از حافظ:
به کام تا نرساند مرا لبش چون نای
نصیحت همه عالم به گوش من بادست
این شیطان بلاها همه را نصیحت می کردند ولی گوش خودشان به نصیحت بدهکار نبود!
با سلام
این شعر رو من تابحال نشنیده بودم تا اینکه همسرم به عنوان سورپریز سالگرد عقدمومن که داده بود با خط خوش نوشته بودن بعد تابلو کرده بود واسم هدیه داد 95/3/16
منم اومدم این سایتو با حاشیه ها و معنیی شعر بیشتر آشنا بشم ک شیفته شعر و انتخاب همسرم شدم ازش ممنونم
سعدیا روحت شاد
با سلام خدمت استادان گرامی
به نظر من ظبط بیت سوم اشتباه است :
حکایتی ز دهانت به گوش جان آمد
دگر نصیحت مردم حکایت است به گوشم
به نظر میرسه در دو بیت بحث قیاس بین حکایت دوست و حکایت سایرین است
نه قیاس حکایت دوست و نصیحت مردم
بحث بعدی اصطلاح نصیحت به گوش بودن هست که در اینجا مفهوم حکایت به گوش بودن یک مقدار غریب است
من فکر میکنم بیت درست به شرح زیر باشه :
حکایتی ز دهانت به گوش جان آمد
دِگر حکایت مردم , نصیحت است به گوشم
در این حالت دو حکایت یکی از دوست و دیگری از بقیه انسانها با یکدیگر مقایسه شده که این قیاس بر عکس قیاس در حالت قبلی قیاس مع الفارق نیست
و همینطور قیاس در گوش جان و گوش شنیداری قیاس شده اند که باز هم منطقیست
با عذر خواهی از طولانی شدن مطلب
در پاسخ جناب آقای عندلیب:
عقل و هوش اگر چه اغلب با هم می آیند اما در شعر سعدی بزرگ یکی از آندو حشو خواهد بود اما صبر و هوش نه تنها به معنی خللی وارد نخواهد کرد بلکه صبر در اینجا بار معنایی عجیبی تحمل می کند که به هیچوجه در عقل نیست لذا بنظر من صبر زیبا تر نشسته است
استاد شجریان این شعر رو در حد نام سعدی بزرگ اجرا کرده اند و اوج این اجرا این است. مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم ...
در پاسخ به کاربری به نامِ «بهروز» که آهنگِ خوانشِ آوازیِ این چکامهی جاننَوازِ فرزانهی شیراز؛ زندهیادِ جاویدنام، خواجه «سعدی شیرازی» به آوایِ «محمدرضا شجریان» را از آنِ زندهیاد «محمدرضا لُطفی» اِنگاشته و پنداشتهاند، باید یادآوری و گوشزد کُنم که این چکامه در سالِ 2541 (1361) در جُنگِ خنیای «سِرِّ عشق» یا «ماهور» - که کاری جاودانه و زیبا به آهنگسازی و خنیاپَردازیِ جاودانه و زیبای زندهیادِ جاویدنام «پرویز مِشکاتیان» است – به گونهی «ساز و آواز» و با نَوایِ نِیِ «محمد موسوی» و سِهتارِ زندهیادِ جاویدنام «پرویز مشکاتیان» خوانده و نواخته، و در سال 2545 (1365) روانهی بازار شده است ...
این سروده زیبا در برنامه های زیر خوانده شده :
موسیقی ایرانی با صدای بانو هنگامه اخوان
برگ سبز شماره 312 ( آخرین برنامه برگ سبز ) با صدای اکپر گلپایگانی
یک شاخه گل برنامه شماره 364 با صدای ناصر مسعودی
زنده یاد ایرج بسطامی هم به زیبایی این شعر رو خونده نور به قبر هردوشون
حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد
دگر نصیحت مردم حکایتست به گوشم
حکایت در مصرع نخست: ماجرا و داستان
حکایت در مصرع دوم: متل،اتل متل،قصه
یک سخن(از زوی مهر یا بی مهری) از دهان تو بر من چنان داستانی است که سرزنش یا دلسوزی دگر مردمان در برابر آن متلی بیش نیست.
مهربانی و نامهربانی تو کجا و سرزنش و دلسوزی دیگران کجا
مصرع اول در واقع اینچنین باشد:
اگر حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد
من این چنین آدمی بودم ولی تو:
مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم
که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم
و در ادامه:
بیا به صلح من امروز در کنار من امشب
که دیده خواب نکردست از انتظار تو دوشم
جای این دو بیت باید عوض شود
من همیشه نگران و چشم براه بودم تا برای یک دم هم که شده مر یاد کنی ولی افسوس که نکردی با این همه باز هم نومید نیستم که اگر هم نشد دست کم به اندازه توانم کوشیده باشم.
7 گرامی
من رمیده دل آن به که در سماع نیایم که گر ز پای درآیم به دربرند به دوشم
در نسخه ای که من دارم ” اگر ز پای در آیم “نوشته
و گمان میکنم درست تر است به مانای اگر از پای بیافتم است
اگر در مجلس سماع بیایم ، ممکن است از پای بیفتم ، یا از هوش بروم .
اگر با شجریان مشکل دارید ، نمی دانم
پایدار باشید
7 گرامی
نوشته اید : ”مصرع اول در واقع اینچنین باشد:
اگر حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد“
دقت بفرمایید ، وزن مصرع پیشنهادی شما با بقیه ی بیتها همخوانی ندارد .
زنده باشید
دوستان جان
این غزل به قدری سرشار است از شور عشق، که بی شک هوش از سر خواننده نیز می رباید..
آواز ماهور استاد شجریان در اوج زیبایی و شکوه و سرمستی اجرا شده و متحیرم که در این حال چگونه توانسته در عالم معنا، به ظاهر و کلمات نیز توجه کامل داشته باشد و تنها در جایی کلمه ای را که البته معنا را تحت تاثیر قرار نداده فراموش کند..
به تحریر پر احساس و بی نظیر استاد پس از خواندن بیت ما قبل آخر توجه کنید..
عالم دیگری است..
... که گر به پای درآیم، به دربرند به دوشم
اگر منظور با پای آمدن باشد که امری بدیهی است و "اگر" نمی خواهد.. مثلا می توانست بگوید: که من به پای در آیم، به در برند به دوشم
... که گر ز پای درآیم، به دربرند به دوشم
یعنی اگر در سماع بیایم، تنها در لحظه مرگ از پای خواهم ایستاد..
بسیار ساده است، واین سادگی دوستان را به شک انداخته است
به تکرار صدای ب توجه کنید!
که گر به پای درآیم به در برند به دوشم
کجای آن نا زیباست ، چرا نامفهوم است ؟؟
مصرع آخر: که گر مراد نیابم درست است
درود
من رمیده دل آن به که در سماع نیایم
که گر به پای درآیم به دربرند به دوشم
برای دریافت درست این بیت و اینکه "به پای درآیم درست است و نه ز پای درآیم" به ابیات زیر از غزل 374 توجه کنید:
گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق
ساکن شود بدیدم و مشتاقتر شدم
دستم نداد قوت رفتن به پیش یار
چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم
جناب حسین 1 به نظر میرسد نسخه ای که در دست دارید کار فروغی است که پر از اشتباه است.
نه اینچین نیست و شجریان گوش ندهم نمیگذرد ولی برخی وقتها میشود واژه یا واژگانی را تغییر داد و معنی کله پا نشود ولی از سر اتفاق هم که شده هر جا که شجریان واژه ای را به دلخواه تغییر داده معنی زیر و رو شده است مانند همین بیت.
دوستان و اساتید عزیز بنده قبلاً مطلب زیر رو گذاشته بودم که جواب قانع کننده ای نگرفتم
لطفاً راهنمایی بفرمایید
با تشکر
:::::
با سلام خدمت استادان گرامی
به نظر من ظبط بیت سوم اشتباه است :
حکایتی ز دهانت به گوش جان آمد
دگر نصیحت مردم حکایت است به گوشم
به نظر میرسه در دو بیت بحث قیاس بین حکایت دوست و حکایت سایرین است
نه قیاس حکایت دوست و نصیحت مردم
بحث بعدی اصطلاح نصیحت به گوش بودن هست که در اینجا مفهوم حکایت به گوش بودن یک مقدار غریب است
من فکر میکنم بیت درست به شرح زیر باشه :
حکایتی ز دهانت به گوش جان آمد
دِگر حکایت مردم , نصیحت است به گوشم
در این حالت دو حکایت یکی از دوست و دیگری از بقیه انسانها با یکدیگر مقایسه شده که این قیاس بر عکس قیاس در حالت قبلی قیاس مع الفارق نیست
و همینطور قیاس در گوش جان و گوش شنیداری قیاس شده اند که باز هم منطقیست
با عذر خواهی از طولانی شدن مطلب
سلام جواد گرامی
راستش چنین به نظرم آمد که اشکالی که برای شما مطرح شده است ریشه در لفظ گرایی دارد، حال آن که اگر شما در پی جان کلام این بیت باشید چه بسا در خواهید یافت که سعدی می خواهد بگوید آن حکایتی که از دهان تو شنیدم چنان بر جانم نشست و آن را پذیرفتم که حکایت های دیگران چون افسانه می ماند و آنها را باور نخواهم کرد. زیاد مهم نیست که جای نصیحت و حکایت در مصرع دوم عوض بشود یا نشود!
اهمیت بیت در جای دیگر است، آنجا که از اعتماد و نشستن یا ننشستن حکایتی بر دل سخن می راند. اگر جای نصیحت و حکایت را هم عوض کنید باز همان معنی از بیت استنباط می شود، وقتی یک روایت یا حکایتی را به شما می گویند که چنان خورشید چندان پرفروغ است که بی درنگ همه روایات پیشین یا روایات دیگر در برابرش رنگ می بازند.
بیداد هم این شعر رو در آهنگ سِر استفاده کرده...
@نادر..:
درست می فرمایید."به پای رقص در آمدن" یعنی شروع به رقصیدن کردن.
اگر آن خواننده معروف که میگن خونده باشه" ...که گر ز پای درآیم به دربرند به دوشم" دبگه خیلی عجیب غریب بوده.
این شعر رو وقتی اول بار انسان کامل رو میبینه میگه. که از دیدن اون و معراج سعدی برای اولین بار.از هوش میره
به نظرم سعدی موقع گفتنِ مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم ساعت ها یا حتی روز ها گریه کرده
آلبوم "سر عشق" در ماهور
آواز: محمدرضا شجریان
نی:محمد موسوی
شعر: سعدی-بابا طاهر-حافظ-مولوی
شعر تصنیف:علی اکبر شیدا
اجرا:1361
انتشار:1365
پیوند به وبگاه بیرونی
جداگانه:
پیوند به وبگاه بیرونی
تصنیف "هزار جهد" ایرج بسطامی-آلبوم افسانه
پیوند به وبگاه بیرونی
سید خلیل عالی نژاد
پیوند به وبگاه بیرونی
سید علی اکبر گلپایگانی:
پیوند به وبگاه بیرونی
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم
این شجریان یک عادت بدی که دارد این است که گاهی درک درستی از بیتی ندارد و به بدترین گونه که میشود انگاشت آن را دگرگون و ویران میکند.
برای نمونه در نیم بیت دوم "صبر" را "عقل"میخواند
آخر بزرگوار مگر نه این است که صبر به دل برمیگردد نه عقل
بهوش بودم که بیدل نشوم شمایل تو را که دیدم نه صبر (در دل) ماند و نه هوش(عقل) در سر یعنی:
"هم بیدل شدم هم بیهوش" و مرا بی سر و سامان و خانه خراب کردی
بی پا و سر کردی مرا بیخواب و خور کردی مرا
در پیش یعقوب اندرآ ای یوسف کنعان من
وقتی که "عقل" را به جای"صبر" بنشانیم و بخوانیم شعر را منهدم کرده ایم
این غزل زیبای سعدی را هنگامه اخوان در آلبوم باز آمدم در دستگاه شور به زیبایی اجرا کرده اند.
دوستان لطف کنید معنی این مصرع رو توضیح بدید: "بیا به صلح من امروز در کنار من امشب"
نمیتونم مقصود این حرف رو بفهمم. ممنون میشم راهنمایی بفرمایید.
بیا به صلح من امروز در کنار من امشب
که دیده خواب نکرده است از انتظار تو دوشم
معنی خیلی واضح است
امروز بیا با من آتشی باش و امشب به کنار من بیا چون دیشب چشمم از انتظار تو بیدار بوده و نخوابیده است.
هر توضیحی که نوشته شود فقط سخن خداوندگار را بیارزش میکند؛ از بس روان و شیرین است.
تو را من چشم در راهم شباهنگام
گرم یاد آوری یا نه من از یادت نمی کاهم
تو را من چشم در راهم
مصراع دوم بیت دوم به نظر می رسد که اینگونه درست باشد:
شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه قرارم
با سلام، این شعر زیبا را فقط باید با صدای جان سوز استاد علم و ادب و هنر و فضیلت، خسرو آواز ایران استاد محمدرضا شجریان به گوش جان سپرد تا معنی واقعی آن را فهمید من سعدی و حافظ و عطار و باباطاهر و مولوی خواندن را از ایشان آموختم
دعا برای سلامتیشان کنید
دوست عزیز مهدیار جان!
از قافیه " قرارم " طبق کدام موازین شعر استفاده کردید؟!!!
آقای شمسالحق گرامی
شما که از نعمت شنیدن و شناخت ساز و آواز، خودتون رو محروم کردید و اصرار به ندانستن دارید، چطور با کلام حضرت سعدی ارتباط برقرار میکنید؟!! چطور تاکنون حتی به اساتید فن سخن و سخنوری اقتدا نکردید که هرچه بر بار دانش آنها افزوده میشه، به تاثیر موسیقی به خصوص موسیقی ایرانی در بیان شعر بیشتر پی میبرند و خود ازین نزدیکی دو سویه حظ وافر میبرند... هیچوقت برای آموختن و آگاه شدن دیر نیست!
بیا به صلح من امروز در کنار من امشب...)این بیت شاید مال این غزل نباشه.اصلا شاید از سعدی نباشه و بعدها اضافه شده.تمام ابیات این غزل شاهکاره و این بیت بین این همه شاه بیت سرباز هم نمیتونه باشه
حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد
دگر نصیحت مردم حکایت است به گوشم
به نظر می رسد کلمه «من» در اینجا زائد باشد و وزن مصرع بدون آن صحیح تر است.
اما در مورد کلمه حکایت که برخی دوستان بحث فرموده بودند، مصرع به همین شکل صحیح است
در اینجا حرف «ز» به معنی «در باره» است.
سعدی نمی خواهد بگوید از دهان تو یک حکایت به گوش جان من رسید بلکه حکایتی در باره دهان تو توسط شخصی دیگر (حالا یک انسان یا یک ورود قلبی) به گوش جانم وارد شد و بعد از ورود این حکایت، تمام سرزنش ها و نصیحت های مردم حکایتی بی ارزش بیش نیست و سعدی در این مورد بسیار سخن دارد.
بیت دیگر
من رمیده دل آن به که در سماع نیایم
که گر به پای درآیم به در برند به دوشم
دوش را در اینجا می توان به دو منظور به کار برد و هر دو هم صحیح است:
بهتر است که من دلداده وارد سماع نشوم چون وارد شدنم با پا و اختیار خودم است اما چنان غرق و بیهوش و بی اختیار می شوم که باید زیر بغلم (دوشم) را بگیرند و از مجلس خارج کنند یا اینکه مرا به دوش بگیرند و از مجلس بیرون ببرند.
نکته دیگری هم برخی بزرگواران اشاره داشتند که موسیقی مهم نیست. عزیز دل! بسیاری از اشخاص با موسیقی مخصوصا آواز استاد شجریان با حافظ و سعدی آشنا شده اند وانگهی مگر می شود انکار کرد که یک کار خوب و صدای خوب در فهم و دل دادن بی اثر باشد؟
مگر صوت بنده و مرحوم عبدالباسط به یک اندازه کشش برای قرآن ایجاد می کند؟
حکایتی = مفاعلن
ز دهانت = فعلاتن
به گوش جا = مفاعلن
ن من آمد ( ن م نآمد ) = فعلاتن
وزن مصراع کاملا درست هستش
روح سعدی شیراز شاد این یکی از غزل های بسیار زیبا است که با صدای استاد شجریان دو چندان زیبا می شود
زنده باد استاد شجریان که ولقعا بنده شعر های حافظ و سعدی و با صدای ایشان شناختم
متشکرم
میشه یکی معنی این بیت و بگه
مرا هـیچ بـدادی خـلاف شـرط محبـت
هنوزبا همه عیبت بـه جـان و دل بخریـدم
گرامی عارفه
مرا به هیچ بدادی خلاف شرط محبت
هنوز با همه عیبت به جان و دل بخریدم
میگوید: مهر من به دلت نیست که مرا از خود راندی و ارزان فروختی {محبت نکردی }
ولی با این همه بی مهری تو ، از جان و دل خریدار توام
به هیچ بدادی # بخریدم است
دیرزمانی با دوستی ای که به ادبیات داستانی داشتم, کمتر به شعر خواندن می پرداختم.
گرچه از شنیدن هنر استاد (شجریان) هرگز دور نمی شدم.
اما به تازه گی حضرت سعدی آتشی افکنده در دلم.
در داستان ها هرچه پیرنگ نو, تازه و البته استادانه باشد, کار مورد پسندتر می افتد.
در شعرهای استاد سخن سعدی بزرگ و حافظ جان, هیچ تکرار و کهنه گی دیده نمی شود.
غزلهایشان گرچه همه با یاد عشق اند اما هزاران دریچه نگاه به عشق یافته اند که هر یک از دیگری منظره ای زیباتر دارد.
با همه ارادتم به سایر ادیبان و شاعران گذشته و کنون ... ایشان در کتابهایشان شاید اندک آثاری چنان پیروز داشته اند.
گویی سعدی و حافظ هزار سال عمر کرده اند که این همه شعر تازه و نیرومند و نیروبخش سروده اند.
بر ایشان تا ابد درود.
این شعر باصدای استاد سیدخلیل عالینژاد بی نظیره و با روح و روان آدم بازی میکنه
مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی
که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم
یک اشتباه تایپی در مصرع اول است. درستش این است:
مگر تو روی بپوشی و فتنه بازبنشانی
شاهکار بی نظیر شیخ عجل که با صدای استاد شجریان یک اثر هنری عرشی و ملکوتی شده.
"من رمیده دل آن به که در سماع نیایم که گر به پای در آیم به در برند به دوشم."
با سلام.
خوب بود استادان و صاحبنظرانی که حاشیه مینویسند، از کاما و سایر ابزار واضح نویسی استفاده کنند تا خواندن و درک مطالب برای خواننده آسان شود. از همه استادان ممنونم.
سلام. هرچه از سعدی شیرین سخن گفتم کم است.
ولی این شعر را خیلی دوست دارم. بیت اول و آخرش محشره.
بخصوص آخری. وهمینطور سایت گنجور. سپاس از شما.
من رمیده دل آن به که در سماع نیایم
که گر به پا ز در آیم، ز در برند به دوشم
«ترتیب حروف اضافه ب و ز، مراعات نظیر پا و دوش»
من رمیده دل آن به که در سماع نیایم
که گر به پا به در آیم، به در برند به دوشم
«واژآرایی حرف ب،ضرب آهنگ رقص سماع»
شمایل تو بدیدم نه عقل و ماند و نه هوشم
هرچه گفتیم جز حکایت دوست در همه عمر از آن پشیمانیم
سعدیا بی وجود صحبت یار همه عالم به هیچ مستانیم
سعدی
بی تابم
بی تاب ستایش تو خدایا
خودم
مرغ وحشی که میرمید از قید
با همه زیرکی به دام افتاد
سلام دوستان فرهیخته
ایا واژه میننیوشم در اشعار دیگران هم تکرار شده یا مختص سعدی هست ؟
مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم
که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم
عزیزان شعرشناس و ادیب تا جاییکه می تونید شرح و معنی ابیات شعرهای شاعران بزرگ رو در ذیل هر شعر بنویسید. متاسفانه به این موضوع توجهی چندان نشده و چه بسا اشعار زیبایی که عموم از حفظند بی آنکه معنی آن را بدانند.مسلما دانستن معانی حظ شعر را دو چندان میکند. برای آشنایی نسل جدید هم این موضوع مهمه و باید بهش توجه جدی کرد.
دوستان شعر رو با صدای سید خلیل عالی نژاد هم گوش کنید. قطعا با سوز بیشتری خونده شده.
درود بر روان شیخ اجل بسی زیبا و بی بدیل بود این شعر
من رمیده دل آن به که در سماع نیایم که گر بپای درآیم به در برند به دوشم. بنظرم استاد شیرین سخن سعدی میگوید که اگرمن دلباخته دراین میدان رقص خودم وارد شوم دیگر توان بازگشتن ندارم مگر بدوش مرابیرون ببرید که منظورش دراین میدان سماع جان داده است وروی دوش بقیه افراد بیرون برده میشود
شاهکار سعدی عزیز
دربارهٔ مصرع «حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد» باید گفت استاد شجریان کلمهٔ «من» را سهواً از آواز خود حذف کردهاند!
که گر به پای در ایم برند بر سر دوشم .این صحین تر هست
روا بود زاین شیوه سخن گفتنت سعدی
به آدم وعالم وکروبیان فخر فروشم