غزل شمارهٔ ۴۰۱
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل ۴۰۱ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل شمارهٔ ۴۰۱ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل شمارهٔ ۴۰۱ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۴۰۱ به خوانش سعیده تهرانینسب
غزل شمارهٔ ۴۰۱ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۴۰۱ به خوانش افسر آریا
غزل شمارهٔ ۴۰۱ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۴۰۱ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۴۰۱ به خوانش محمدرضاکاکائی
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
من بعد بدان شرطم کز توبه بپرهیزم
به
من نیز بدان شرطم کز توبه بپرهیزم
(هرچند شاید صورت حاضر درست تر باشد)
---
پاسخ: مطابق ترجیح شما تغییری اعمال نشد.
بسیاری از شاعران پس از سعدی ، از این غزل استقبال کرده اند ، صفای اصفهانی و میرزا عباس شیدا دو تن از شاعرانی هستند که ابیاتی نغز در این باره پرداخته اند.
میرزا عباس شیدا به سبب ساخت این اثر در سال 1311 رتبه ی اول مجله ارمغان را کسب نمود و ملک الشعرای بهار غزل او را ستود.
گر در برخم بندی کز کوی تو بر خیزم کوبم سر و بر این در چون حلقه در آویزم
آب مژه بر دامن ، خاک قدمت بر سر دور از تو به روز و شب ، میریزم و میبیزم
چون شمع به ناکامی میسوزم و میسازم
وز دیده سرشک غم ، میلزم و میریزم
مهر تو در آب افکند ، آیین خردمندی عشق تو بزد آتش ، در جامه پرهیزم
بی طره لیلی وش ، سرگشته چون مجنونم
بی شهد لب شیرین پر شور چو پرویزم
نی در طلب نامم نه در پی رسوایی چون دود از این آتش صد مرحله بگریزم
گفتم که دل پاکت باشد ز گل رحمت آوخ که به سنگ آمد تیر نظر تیزم
ای غم ز میان برخیز ، ای نارهوس بنشین تا من به کناری خوش بنشینم و بر خیزم
تا تار سر زلفت یکبار به چنگ آرم آشوب دو صد چنگیز از شهر برانگیزم
رفتی و من شیدا تا چند چو گرد از پی در وادی نومیدی با خاک ره آمیزم
***
مشهور است که قاآنی با خواندن این غزل سعدی ، اشعار خویش را در آتش انداخت.
مصرع دوم ـ اینک من واینت سر
مصرع آخر ـ با یاد تو دگر سعدی ...
از اساتید خواهشمندم اعلام نظر کنند
عبارت به "به دفم برزد" در بیت پنجم که صورتیست از "به دف برزدن"،که اشاره است به رسمی کهن در امور اجتماعی-سیاسی گذشته.ترتیب کارچنین بودست که مخالفان کسی برای بدنام کردن او،مشتی اوباش و کودک را پول و شیرینی میدادند-بقول حضرت ابولفضل بیهقی مشتی رند را سیم میدادند-و شعری شعارگونه در اختیار مطربان دوره گرد و بازاری میگذاشتند تا بخوانند و بنوازند و جمعیت در پی آنان تکرار کرده و در کوی و برزن براه بیفتند و آبروی اورا ببرند و رسوایش کنند...
به قرار معهود و رسم مالوف اگر بخواهیم نمونه های دیگری در ادبیاتمان نام ببریم،یکی خواجه حافظ که گفت:
من به خیال زاهدی گوشه نشین و طرف آنک/مغبچه ای میزندم به چنگ و دف
یا که گفت:
راز سربسته ما بین که به دستان گفتند/هرزمان با دف و نی،بر سر بازار دگر
.
. ونیز مرصاد العباد نجم الدین دایه:
"...ای آدم از بهشت بیرون رو، و ای حوا ازو جدا شو،ای تاج از سر آدم برخیز،ای حله از تن او دور شو،ای حوران بهشتی آدم را به دف دو رویه بزنید..."
اجرای ساز و آواز این شعر توسط هنرمندان بی همتای رادیو گلها در برنامه ی شماره 246 برگ سبز با آوای دلنشین استاد شجریان
تصنیف این غزل با صدای دلنشین سالار عقیلی در آلبوم سعدی نامه اجرا شده است
یک روز به شیدایی در زلف تو آویزم
زان دو لب شیرینت صد شور برانگیزم
روزی دیوانه وار گیسویت را چنگ میزنم و چنان لبان شیرینت را میمکم که صد آشوب به پا کنم(قیامت میکنم)
عشق تو چون درآید شور از جهان برآید
دلها در آتش افتد دود از میان برآید.
خاقانی
سیم دل مسکینم در خاک درت گم شد
خاک سر هر کویی بی فایده میبیزم
سیم یا اسیم:نقره،سکه نقره
کاش به تو میپیوستم تا اکسیر عشق تو سیم وجود مرا زر میکرد ولی چه سود عمرم بی نتیجه به سر رسیده و به مراد دل نرسیدم که نرسیدم
گلهای تازه 43 با اجرای زیبای استاد گلپا در آواز افشاری
درود بر شما دوست عزیز هنر شناس🌹
آوازهای استاد اکبر گلپایگانی با اشعار بزرگان واقعا چیز دیگریست....
من مست و تو دیوانه، ما را که بــرد خانه
صد بار تو را گفتم، کم خور دو سه پیمانه
در شهر یکی کس را، هشیـار نمی بینم
هر یک بَتَــــر از دیگر، شوریده و دیــــوانه
چه زیباست که زبان مادریمان پارسی است؛ و این اشعار را بی ترجمه درمی یابیم...
متن مطابق تصحیح فروغی است با این حال مصرع اول بیت آخر در گزیدهٔ غزلیات سعدی به انتخاب و شرح دکتر حسن انوری به صورت «با یاد توام سعدی...» آمده است.
بس توبه و پرهیزم کز عشق تو باطل شد
من بعد بدان شرطم کز توبه بپرهیزم
یک روز به شیدایی در زلف تو آویزم
زان دو لب شیرینت صد شور برانگیزم
روزی آن معشوق الهی خواهد آمد که در زلف زیبایش بیاویزیم و از لبان شیرینش سخنان شورانگیز برگیریم و تمامی جهان را از عشق و شور الهی لبریز و سرمست نماییم. به امید آن روز....
در آرزوی ظهور معشوق همگان و محبوب عارفان
آری بنا به آرزوی دیرین شیخ سعدی، روزی آن یگانه معشوق بی همتا خواهد آمد و همگان در سایه زلف او چنگ زنان گرد آمده و از لبان شیرین گفتارش سخنان دلکش و شورانگیزش را گرفته و همه جا شور به پا می کنیم و در این راه سر و جان وجود خود را در قدمش فدا می نماییم و هرگز از این فداکاری و جان فشانی پرهیز و توبه نمی نماییم و سیم دل خود را در خاک وجودش فدا می کنیم. اما افسوس که الآن دلمان با خاک کوی دیگران بی فایده آمیخته و کدر و شده است. همین موجب شد تا دشمن کوس رسوایی ما را با دف و شادی همه جا جار بزند. تا اینکه دف عشقی همچون مجنون و فرهاد از جانب لیلی و شیرین بر نظر تیزم رسید، به من گفتی که یا در این غم بنشین و یا اینکه از سر جان برخیز و من اطاعت می کنم. اما بدون تو حتی بر گنگره هم نمی نشینم، نه در بهشت و نه حتی در دوزخ هم اگر قرار بگیری بر گیسویت چنگ زده و و خود را می آویزم!. حال ببین که این چه شور و حالی است که با وجود تو در چنین شعر و احساسی، وجود سعدی نیز جایی ندارد. چرا که سعدی با تمام وجود با دوست و محبوبش یکی شد و از غیر او به کلی پاک شد. والحمد لله رب العالمین علی کل حال
بیشک سحر انگیزترین اجرای این غزل زیبا با زخمه تار علی اکبر خان شهنازی و آواز نکیسا در دستگاه شور است که در سال 1297 ضبط شده است .
مصرع دوم از بیت دوم احتمالا " ور رای وفا داری جان در قدمت ریزم" یعنی اگر اندیشه و فکر وفا کردن داری من جانم را در راهت فدا میکنم، ضمنا استاد شجریان در برگ سبز شمارهء 246 که در افشاری تهیه گردیده نیز " ور رای وفا داری....." خوانده اند...
لطفا اساتید نظر دهند.
به نظرم برای اینکه مصرع دوم بیت پایانی درست تر باشد مصرع نخست باید همان باشد که انوری آورده:
با یاد توام سعدی در شعر نمی گنجد
چون دوست.یگانه شد با غیر نیامیزم
سخن بگوی که بیگانه پیش ما کس نیست
به غیر شمع و همین ساعتش زبان ببرم
میان ما به جز این پیرهن نخواهد بود
و گر حجاب شود تا به دامنش بدرم
هستی و هستم و نیستم
نیستم هستی و هستم
تا خبر دارم از او بیخبر از خویشتنم
با وجودش ز من آواز نیاید که منم
میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
این بیت را هم با توجه به برداشتی که از شعر پر قوت جناب سعدی دارم تقدیم میکنم به عشقم عایشه جان که وجود و تحقق یگانگی را متعهدانه بدست آورد و تمام من را از من گرفت تا دیگر من نباشم بلکه او من باشد!!
من هستم میبیزم چون رهگذری یکتا
بر خاتمه ام مسرور آن یار بقا مامور
این غزل سعدی را الان و خیلی دیرتر از از غزلهای دیگرش دیدم. اتفاقی دیدمش و وقتی دیدم و خواندم مست شدم و اشک شوق ریختم و گفتم کجا بودی جانا؟
و چه لذتی دارد وقتی غزلی از سعدی را برای اولین بار میخوانی.
کمتر سخنگوی بنام را توانیم یافت که به پیش باز این دو بند از سروده نظامی گنجوی نرفته باشد:
نشسته شاد شیرین چون مه نو
قدح ریزان بیاد روی خسرو
فدا کرده چنین فرهاد مسکین
ز بهر جان شیرین جان شیرین
سعدی نیز گوید:
فرهاد لب شیرین چون خسرو پرویزم
با عرض سلام و ارادت خدمت موسس ارجمند سایت و همراهان گرامی
به نظر بنده وزن بیت دوم مصرع اول کمی با مصرع اول مغایرت دارد و شاید بیت دوم بدین گونه بوده :
یک روز به شیدایی در زلف تو آویزم
وز آن دو لب شیرین صد شور برانگیزم
با
درود به گنجور گرانارج و یاران
تضمینِ این شاهغزلِ شیخِ شیراز، به قلمِ من
پیشکش به ادبدوستانِ گنجوری:
.
ای مظهرِ زیبایی! از عشقِ تو لبریزم
وز بادهی چشمانت جوشانم و سرریزم
بخت ار ندهد کامی تا با تو درآمیزم
((یکروز به شیدایی در زلفِ تو آویزم
زان دو لبِ شیرینت صد شور برانگیزم))
.
رندانه شبی خواهم تَنگَت بِکِشَم در بَر
بوسم لبِ نوشینت بویم رخِ چون عنبر
چندَم به عبث گویی: بگذار مرا بگذر
((گر قصدِ جفا داری اینک من و اینک سَر
ور راه وفا داری جان در قدمت ریزم))
.
دل در گِرُوِ عشقت از قافله غافل شد
جز جور و جفا آخر کِی عاید و واصل شد؟
بس رخنه به ایمانم کز چشمِ تو حاصل شد
((بس توبه و پرهیزم کز عشقِ تو باطل شد
منبعد بِدان شرطم کز توبه بپرهیزم))
.
افسوس! که صد وعده دادی و بَرَت گم شد
چون موعدِ وصل آمد دَم در نظرت گم شد
حتی شرفِ دیدن در رهگذرت گم شد
((سیمِ دلِ مسکینم در خاکِ درت گم شد
خاکِ درِ هر کویی بیفایده میبیزم))
.
از دیده شَرَر بارم، بر شرق چو مَه سر زد
نادیدنت امشب هم آمد بَرِ دل در زد
باید ز تعب زد مِی تا صبح و مکرّر زد
((در شهر به رسوایی دشمن به دَفَم بر زد
تا بر دَفِ عشق آمد تیرِ نظرِ تیزم))
.
ای صورت و بالایت در نادرگان نادر
عشقت کُشَدَم روزی در شوقِ لقا آخِر
رحمی، به خطا یکدَم بر من نگر ای جابر!
((مجنونِ رخِ لیلی چون قیسِ بنی عامر
فرهادِ لبِ شیرین چون خسروِ پرویزم))
.
گفتم: ز سَرِ جورَت ای جانِ جهان! برخیز!
گفتی: سَرِ خود گیر و زین خوابِ گران برخیز!
گفتم: بده کام آنگه بر گو: ز میان برخیز!
((گفتی: به غمم بنشین یا از سَرِ جان برخیز!
فرمان برمت جانا! بنشینم و برخیزم))
.
بیوقفه نظر کردن بر قامتِ تو دینم
وصلِ تو نمازِ من بوسیدنت آئینم
روشن شود از رویت تاریشبِ غمگینم
((گر بی تو بُوَد جنّت بر کنگره ننشینم
ور با تو بُوَد دوزخ در سلسله آویزم))
.
این پایه رُخ و جَعدی در شعر نمیگنجد
چون شیونِ دل رعدی در شعر نمیگنجد
آرش! به فَرَت بَعدی در شعر نمیگنجد
((با یادِ تو گر سعدی در شعر نمیگنجد
چون دوست یگانه شد، با غیر نیامیزم))
آرش آریامنش
عالی. بسیار زیبا
سلام.مرحبا شعرت زیباست
درود و سپاس
گرامی آرش، بسیار خوب و زیبا سروده ای، موفقیت در گرو از پای ننشستن است. منتظر و آرزومند شاهکار های شما هستم. درین روزگاران شاعر بسیار است ولی من انتظار سعدی دیگری را می کشم.پایدار و زنده باشی
درود به شما دوست ارجمند!
سیاهمشقهایی دارم و بسیار مشتاقم که در چنین فضایی منتشرشان کنم. ولی فکر نمیکنم در گنجور امکان ایجاد پروفایل و نشر شعر اعضا باشد. به هر روی صمیمانه از لطف و مهر شما سپاسگزارم. تندرست و پیروز باشید.
با سلام
متاسفانه مشخصات دوستان ادیبی که لطف کردند و شعر را دکلمه کردند نوشته نشده.
خانمی که شعر را خواندند، خانم عندلیب، نامشان چه هست؟ هیچ دسترسی به ایشان نیست متاسفانه.
آیا خانم فیروزه عندلیب هستند؟
تقدیم به یگانه محبوب و ازلی
به نظرم مصرع آخر "چون دوست یگانه شد با غیر نیامیزم" در کلمه "یگانه" وزن کم دارد مگر اینکه یگانه را اماله کنیم و بکشیم که من نین چیزی را ندیده ام. شاید در اصل "یگانی" بوده که هم معنایش درست است و هم وزنش.
گفتی به غمم بنشین یا از سر جان برخیز
فرمان برمت جانا...!
بنشینم و برخیزم...
بس توبه و پرهیزم کز عشق تو باطل شد.....
من بعد بر آن شرطم
کز توبه بپرهیزم.....
من سعدی خوش گویم بیهوده نمیگویم
طوطی سخن آموزد از گفت دل آویزم