گنجور

غزل شمارهٔ ۴۰۰

وه که در عشق چنان می‌سوزم
که به یک شعله جهان می‌سوزم
شمع وش پیش رخ شاهد یار
دم به دم شعله‌زنان می‌سوزم
سوختم گر چه نمی‌یارم گفت
که من از عشق فلان می‌سوزم
رحمتی کن که به سر می‌گردم
شفقتی بر که به جان می‌سوزم
با تو یاران همه در ناز و نعیم
من گنه کارم از آن می‌سوزم
سعدیا ناله مکن گر نکنم
کس نداند که نهان می‌سوزم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

وه که در عشق چنان می‌سوزم
که به یک شعله جهان می‌سوزم
هوش مصنوعی: من آنقدر در عشق می‌سوزم که با یک شعله می‌توانم دنیای بزرگتری را بسوزانم.
شمع وش پیش رخ شاهد یار
دم به دم شعله‌زنان می‌سوزم
هوش مصنوعی: هر لحظه که در برابر چهره‌ی محبوبم قرار می‌گیرم، مانند شمعی در آتش می‌سوزم.
سوختم گر چه نمی‌یارم گفت
که من از عشق فلان می‌سوزم
هوش مصنوعی: من سوختم، هر چند نمی‌توانم بگویم که به خاطر عشق به فلانی در حال سوختن هستم.
رحمتی کن که به سر می‌گردم
شفقتی بر که به جان می‌سوزم
هوش مصنوعی: به من لطف کن که به خاطر تو آرامش می‌طلبم و به کسی که به خاطر تو در درونم ناراحت و نگران است، محبت نشان بده.
با تو یاران همه در ناز و نعیم
من گنه کارم از آن می‌سوزم
هوش مصنوعی: با تو دوستانم در آرامش و خوشحالی به سر می‌برند، اما من که گناهکارم، به خاطر این وضعیت دلم می‌سوزد.
سعدیا ناله مکن گر نکنم
کس نداند که نهان می‌سوزم
هوش مصنوعی: ای سعدی، چرا شکایت می‌کنی؟ اگرچه کسی از حال من خبر ندارد، اما در دل به شدت داغم و می‌سوزم.

خوانش ها

غزل ۴۰۰ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل شمارهٔ ۴۰۰ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۴۰۰ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۴۰۰ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل شمارهٔ ۴۰۰ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۴۰۰ به خوانش افسر آریا
غزل شمارهٔ ۴۰۰ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۴۰۰ به خوانش سهیل قاسمی

حاشیه ها

1398/12/23 02:02

زیباست

1400/01/02 03:04
فرزاد رضائی

خیلی شبیه بیت
نسترن را گردی این جهان ندیدم............مگر در بوی گلاب کاشان
(عزیزان من در سایت گنجور لطفا اجازه منتشر شدن دیدگاهمو بدین)

1400/01/03 01:04
فرزاد رضائی

نسترن جان:
خبرت خرابتر کرد جراحت جدایی
چو خیال آب روشن که به تشنگان نمایی
تو چه ارمغانی آری که به دوستان فرستی
چه از این به ارمغانی که تو خویشتن بیایی

1400/01/15 19:04
فرزاد رضائی

نسترن جان
تو شاه شمداد قدانمی
جمال جانانمی
فقط همین بیت دروصف نبودنت می تونم بگم
حال ما در فرقت جانان ابرام رقیب
داند خدای حال گردان غم مخور
عزیزانم در سایت گنجور بوسه بر دستانتان میزنم
خیلی ممنون از کاری که برای ما و ادبیات ما و فرهنگ و سلوک ما میکنید

1400/02/21 22:04
فرزاد رضائی

نسترن جان دورکبود ازت وافعا برام سخته

1403/10/07 14:01
جلال ارغوانی

دردل گفته سعدی که زخوبی یکتاست

شرری هست که بی آه وفغان می سوزم