گنجور

غزل شمارهٔ ۴۰۲

من بی‌مایه که باشم که خریدار تو باشم
حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم
تو مگر سایه لطفی به سر وقت من آری
که من آن مایه ندارم که به مقدار تو باشم
خویشتن بر تو نبندم که من از خود نپسندم
که تو هرگز گل من باشی و من خار تو باشم
هرگز اندیشه نکردم که کمندت به من افتد
که من آن وقع ندارم که گرفتار تو باشم
هرگز اندر همه عالم نشناسم غم و شادی
مگر آن وقت که شادی خور و غمخوار تو باشم
گذر از دست رقیبان نتوان کرد به کویت
مگر آن وقت که در سایه زنهار تو باشم
گر خداوند تعالی به گناهیت بگیرد
گو بیامرز که من حامل اوزار تو باشم
مردمان عاشق گفتار من ای قبله خوبان
چون نباشند که من عاشق دیدار تو باشم
من چه شایسته آنم که تو را خوانم و دانم
مگرم هم تو ببخشی که سزاوار تو باشم
گرچه دانم که به وصلت نرسم بازنگردم
تا در این راه بمیرم که طلبکار تو باشم
نه در این عالم دنیا که در آن عالم عقبی
همچنان بر سر آنم که وفادار تو باشم
خاک بادا تن سعدی اگرش تو نپسندی
که نشاید که تو فخر من و من عار تو باشم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن (رمل مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

من بی‌مایه که باشم که خریدار تو باشم
حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم
من در حد و اندازه‌ئی نیستم و مایه و ثروت و مرتبتی ندارم که بتوانم خریدار ِ تو باشم. و پایین تر از آن ام که تو یار ِ من باشی
تو مگر سایه لطفی به سر وقت من آری
که من آن مایه ندارم که به مقدار تو باشم
مگر این که تو بر سر ِ من سایه‌ی لطفی بیفکنی چون که من در اندازه و قدری نیستم که به مقدار ِ تو باشم. همپای تو نمی توانم باشم. مگر این که تو از لطف بر سر ِ من سایه‌ئی بیفکنی
خویشتن بر تو نبندم که من از خود نپسندم
که تو هرگز گل من باشی و من خار تو باشم
من هرگز خودم را به تو نخواهم بست. ادعا نخواهم کرد که تو با منی. چون که حتی برای خودم روا نمی دانم که حتا اندازه ی خاری باشم در کنار ِ تو که گُلی
هرگز اندیشه نکردم که کمندت به من افتد
که من آن وقع ندارم که گرفتار تو باشم
هیچ گاه حتی به این فکر هم نکردم که کمندی که می‌افکنی من را شکار کند و بر من بیفتد. چون من برای تو شکار ِ بی ارزشی هم هستم و آن اندازه نیستم که بخواهی من را گرفتار خودت کنی
هرگز اندر همه عالم نشناسم غم و شادی
مگر آن وقت که شادی خور و غمخوار تو باشم
در تمام ِ دنیا، هیچ گاه غم و شادی را نخواهم شناخت، مگر وقتی که در محضر و بزم ِ تو به پاس ِ شادمانی ِ تو چیزی که به من داده‌ای را بخورم یا زمانی که بخواهم غمخوار تو باشم.
گذر از دست رقیبان نتوان کرد به کویت
مگر آن وقت که در سایه زنهار تو باشم
از دست ِ مراقبان ِ تو و نگهبانان ِ تو، نمی‌توان به کوی ِ تو هم گذر کرد. مگر این که تو امان و اجازه بدهی و من در سایه‌یِ زنهار و امان ِ تو بتوانم در کویِ تو بیایم
گر خداوند تعالی به گناهیت بگیرد
گو بیامرز که من حامل اوزار تو باشم
اگر خداوند ِ تعالی تو را به خاطر ِ گناهی که مرتکب شده‌ای مواخذه کند، بگو که تو را بیامرزد. چون من حاضرم که عقوبت ِ گناهان ِ تو را هم بپذیرم و من به جای تو مجازات شوم.
مردمان عاشق گفتار من ای قبله خوبان
چون نباشند که من عاشق دیدار تو باشم
ای قبله‌یِ خوبان! مردم، چگونه عاشق ِ گفتار ِ من نشوند؟ چون که من عاشقی ام که به دیدار ِ تو عاشق ام (و لاجرم از برکت ِ این عشق، حرف‌هایی خواهم زد که همه دوستش دارند)
من چه شایسته آنم که تو را خوانم و دانم
مگرم هم تو ببخشی که سزاوار تو باشم
من شایستگی ِ آن را ندارم که تو را بخوانم و تو را بشناسم. مگر این که تو من را ببخشایی و به خود بپذیری که بتوانم سزاوار ِ تو باشم.
گرچه دانم که به وصلت نرسم بازنگردم
تا در این راه بمیرم که طلبکار تو باشم
اگرچه می‌دانم که به وصل ِ تو نخواهم رسید، اما باز هم برنخواهم گشت. تا در این راه بمیرم که حقی از من برگردن ِ تو بیفتد!
نه در این عالم دنیا که در آن عالم عقبی
همچنان بر سر آنم که وفادار تو باشم
نه فقط در این عالم ِ دنیا، بلکه در آن دنیا هم این قصد را دارم که وفادار ِ تو باشم
خاک بادا تن سعدی اگرش تو نپسندی
که نشاید که تو فخر من و من عار تو باشم
اگر تو سعدی را نپسندی، الهی که خاک بشود. چون که شایسته نیست که من موجب ِ عار ِ تو باشم و تو مایه‌ی افتخار ِ من باشی. یعنی به خاطر ِ فخر ِ خودم راضی نیستم که مایه‌یِ عار و خجالت ِ تو شوم. اگر چنین شد الهی که بمیرم

خوانش ها

غزل ۴۰۲ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۴۰۲ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۴۰۲ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۴۰۲ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۴۰۲ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل شمارهٔ ۴۰۲ به خوانش پیمان شیخی
غزل شمارهٔ ۴۰۲ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۴۰۲ به خوانش افسر آریا
غزل شمارهٔ ۴۰۲ به خوانش سهیل قاسمی

حاشیه ها

1387/11/23 13:01
امیر

بیت هفتم به این صورت صحیح تر است :
گر خداوند تعالی به گناهیم بگیرد
گو بیامرز که من حامل اوزار تو باشم

1387/11/30 20:01

@امیر:
چرا؟ با توجه به معنی یا با استناد به نسخه؟ اگر با توجه به معنی اینطوری فکر می‏کنید معنیی رو که برداشت کردید بنویسید.

1387/12/22 19:02
آرش

بیت آخر رو من جایی به این شکل زیر هم دیدم. اما نمی‌دونم از چه نسخه‌ایه :
سعدی آن به که نباشد اگر او را نپسندی
که نشاید که تو فخر من و من عار تو باشم

1388/12/22 19:02
مهران

با توجه به وزن عروضی شعر
من فکر میکنم که بیت آخر به همان صورتی است که آرش جان در بالا گفتند

1389/01/29 16:03

@حمیدرضا:
بله اگر از اختیارات شاعری صحبت میکنید بیت آخر مشکلی ندارد
ولی بیتی که آرش خان نوشتند از اختیارات شاعری هم استفاده نکرده.
به هر حال چه این چه آن جفتش زیباست.

1392/03/20 09:06
ناشناس

خاک بادا تن سعدی که تو او را نپسندی ... فکر میکنم بیت اخر به این صورت درست باشد.

1392/11/10 11:02
محسن

با سلام و احترام به نظر تمام عزیزان
مصراع اول بیت آخر به صورت:
خاک بادا تن سعدی اگرش می نپسندی .... به نظر صحیح تر می آید. که می نپسندی به معنای نمی پسندی است که به خاطر وزن شعری جابجا شده است. اگر در اشعاد سعدی مطالعه اجمالی داشته باشید متوجه می شوید جابجا کردن ضمیرها معمول در شعر شیخ اجل است. لذا به نظر می رسد به جای عوض کردن مصراع اول به نوشته آقای حمیدرضا بهتر است اینگونه این بیت خوانده شود علاوه براینکه مشکل سکت در خواندن سایر پیشنهادات را نیز ندارد.

1392/11/10 12:02
محسن

ببخشید منظورم اپیشنهاد آقای ارش بود

1393/10/28 13:12

سلام
خدا بیامرزد "سید جواد ذاکر " را که چند بیت اول این شعر را در اول مراسم روضه های خود می خواند
اما دقیق یادم نیست که در وصف "امام زمان(عج) " یا در وصف " امام حسین (ع) " می خواندن....
خیلی شعر پر معنائیست....

1394/07/01 02:10
شکوفه

به به
بسیار عالی....خیلی از خوندنش لذت بردم.

1395/06/10 14:09

استادافتخاری درکاست کاروان اجرای بسیارزیبای ازاین غزل دارند که شنیدنش بسیارجذاب وشنیدنی

1395/09/26 15:11
سجاد

دوستان، معنی این بیت چی هست؟
"گر خداوند تعالی به گناهیم بگیرد
گو بیامرز که من حامل اوزار تو باشم"

1395/09/26 15:11
۷

گر خداوند تعالی به گناهیت بگیرد
گو بیامرز که من حامل اوزار تو باشم
اگر خدای بزرگ به سبب گناهی از تو،بازخواستت کند بگو که من گناهت را به گردن میگیرم
به نظر من این بیت اضافه شده است و سست میباشد.

1395/09/26 17:11
ناشناخته

اوزار به گمانم به مانای بار گناهان باشد، همانگونه که 7 هفت اشاره کرده است

1395/09/03 05:12
زهرا

کلا معنی این شعر چیست؟

1395/11/02 12:02
علی

غم انگیز

1396/01/03 18:04
محمد

الحق که سعدی شاعر به تمام معناست.
گفتگوی عاشقانه با معشوقی که امیدی به وصالش ندارد و خود را در حد و مرتبه او نمیداند را بسیار زیبا به ادا کرده است. عشق و حسرت و سوز دل...
شنیدن آواز جناب افتخاری که در آلبوم کاروان در مایه اصفهان و بر روی چند بیتی از این غزل خوانده است را به علاقمندان شعر و موسیقی پیشنهاد میکنم.

1396/02/07 23:05
محمد

درباره ی بیت " گر خداوند تعالی به گناهیت بگیرد/ گو بیامرز که من حامل اوزار تو باشم": اشاره دارد به آیات "وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَی" و "لِیَحْمِلُواْ أَوْزَارَهُمْ کَامِلَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَمِنْ أَوْزَارِ الَّذِینَ یُضِلُّونَهُم بِغَیْرِ عِلْمٍ».

1396/07/16 23:10
عاطفه سپیانی

در بیت آخر "خاک بادا تن سعدی ، که تو او را نپسندی " با وزن شعر بیشتر مطابقت داشته و در نسخه های دیگر دیده شده است.

1397/03/02 16:06
محسن

مصراع اول بیت آخر به گونه های مخالفی توسط دوستان گزارش شده:1-خاک بادا تن سعدی اگرش تو نپسندی
2-خاک بادا تن سعدی ، که تو او را نپسندی
3-سعدی آن به که نباشد اگر او را نپسندی
4-خاک بادا تن سعدی اگرش می نپسندی
دوستان متخصص بگویند کدام یک با وزن شعر درست تر است و در نسخه های مشهور آمده؟

1397/03/02 21:06
۷

خاک بادا تن سعدی اگرش تو نپسندی
اگرش تو نپسندی خاک بادا تن سعدی
ا/گ/رش/ت* فعلات
ن/پ/سن/دی
خا*/ک/با/دا فاعلات
ت/ن/سع/دی
درست
[(سعدی آن به که نباشد)( اگر او را نپسندی)]
[(نادرست)(درست)
=نادرست
اگر او را نپسندی
ا/گ/رو/را
ن/پ/سن/دی
درست
چون هر بیت از چهار فعلاتن ساخته شده دستکاری ساده تر است.
ا/گ/رش/می
ن/پ/سن/دی
درست

1398/07/06 19:10
محمد

مصرع اول بیت آخر به این صورت نیز آمده است:
خاک بادا تن سعدی چو تو اش می نپسندی

1399/03/16 00:06
دریا

این اقاعه که شعرو میخونه صداش اصلا مناسب اینکار نیست.لدفا ی خوش صدا تر بیارید که شعر قشنگ به استخونای ادمم نفوذ کنه...

1400/05/23 08:07
nabavar

مردمان عاشق گفتار من ای قبله خوبان      چون نباشند که من عاشق دیدار تو باشم                                                             رسم عاشقی را با برده داری اشتباه نگیریم، اینجا آرزوی وصل است و نیاز، با { الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّسَا } متفاوت است. سعدی خود را دست کم نگرفته بلکه نیاز عاشق را به بهترین وجه بیان می دارد. همین حسن سخن سعدی ست که مردمان عاشق گفتار اویند.

1400/06/13 23:09
امیرحسین ربیعی

هرگز اندر همه عالم نشناسم غم و شادی

مگر آن وقت که شادی خور و غمخوار تو باشم... 

1401/03/27 01:05
ایمان کیانی

مصرع دویم از بیت نخست: حیف باشد که تو یــــــار من و من بــــــار تو باشم. 

1401/04/24 02:06
احسان چراغی

حافظ در این بیت، همین مضمون را گفته:

 

عُذری بِنِه ای دل که تو درویشی و او را

در مملکتِ حُسن سَرِ تاجْوَری بود

1403/10/07 14:01
جلال ارغوانی

خلق دنبال تو سعدی وخریدارکلامت

من به دنبال تو باشم وخریدار تو باشم 

1404/02/29 14:04
زکریا طوسی

شعرش طوریه که انگار سعدی همین دیشب اومده خوابگاه، حرفای منو شنیده و از زبون من اینا رو برای خانم مورد نظر نوشته