گنجور

غزل شمارهٔ ۳۹۸

نظر از مدعیان بر تو نمی‌اندازم
تا نگویند که من با تو نظر می‌بازم
آرزو می‌کندم در همه عالم صیدی
که نباشند رفیقان حسود انبازم
درد پنهان فراقم ز تحمل بگذشت
ور نه از دل نرسیدی به زبان آوازم
چون کبوتر بگرفتیم به دام سر زلف
دیده بردوختی از خلق جهان چون بازم
به سرانگشت بخواهی دل مسکینان برد
دست واپوش که من پنجه نمی‌اندازم
مطرب آهنگ بگردان که دگر هیچ نماند
که از این پرده که گفتی به درافتد رازم
کس ننالید در این عهد چو من در غم دوست
که به آفاق نظر می‌رود از شیرازم
چند گفتند که سعدی نفسی باز خود آی
گفتم از دوست نشاید که به خود پردازم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نظر از مدعیان بر تو نمی‌اندازم
تا نگویند که من با تو نظر می‌بازم
هوش مصنوعی: من به این دلیل که دیگران فکر نکنند به تو توجه دارم، از نگاه کردن به تو پرهیز می‌کنم.
آرزو می‌کندم در همه عالم صیدی
که نباشند رفیقان حسود انبازم
هوش مصنوعی: در دل آرزو دارم که کاش در این دنیا، دوستی پیدا می‌کردم که دوستان حسود در کنارم نباشند.
درد پنهان فراقم ز تحمل بگذشت
ور نه از دل نرسیدی به زبان آوازم
هوش مصنوعی: دردی که از جدایی در قلبم دارم، دیگر قابل تحمل نیست. اگر نبود این درد، هیچگاه به زبان نمی‌آوردم که چقدر دلم تنگ است.
چون کبوتر بگرفتیم به دام سر زلف
دیده بردوختی از خلق جهان چون بازم
هوش مصنوعی: چون کبوتر در دام افتادیم، با زلف چشمت تو را به دیگران نزدیک نکردم. دنیا برایم مثل پرندهای است که آزاد است.
به سرانگشت بخواهی دل مسکینان برد
دست واپوش که من پنجه نمی‌اندازم
هوش مصنوعی: اگر بخواهی به راحتی می‌توانی دل افراد بی‌نون را به دست آوری؛ ولی من خود را درگیر نمی‌کنم و به دیگران آسیب نمی‌زنم.
مطرب آهنگ بگردان که دگر هیچ نماند
که از این پرده که گفتی به درافتد رازم
هوش مصنوعی: ای نوازنده، آهنگ را تغییر بده چون دیگر هیچ چیزی باقی نمانده و رازی که از این پرده گفته بودی، به زودی فاش خواهد شد.
کس ننالید در این عهد چو من در غم دوست
که به آفاق نظر می‌رود از شیرازم
هوش مصنوعی: هیچ‌کس در این زمان به اندازه من در غم دوست شکایت نکرده است، زیرا او از شیراز به دور دست‌ها می‌نگرد.
چند گفتند که سعدی نفسی باز خود آی
گفتم از دوست نشاید که به خود پردازم
هوش مصنوعی: چندین بار به من گفته‌اند که برگرد و به خودت بپرداز، اما من پاسخ دادم که از دوست نمی‌توانم غافل شوم.

خوانش ها

غزل ۳۹۸ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل شمارهٔ ۳۹۸ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۳۹۸ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۳۹۸ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل شمارهٔ ۳۹۸ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۳۹۸ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۳۹۸ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۳۹۸ به خوانش محمدرضاکاکائی

حاشیه ها

1396/09/05 13:12
بابک

سلام این شعر را استاد تاج اصفهانی به زیبایی در دستگاه همایون خوانده اند.

1397/04/04 12:07
علیرضا

بیت سوم از این غزل در آواز معروف همایون استاد تاج با هنرمندی تمام وارد شعر اصلی آواز، غزل شماره 397، شده است و در گوشه چکاوک به زیبایی هر چه تمام تر اجرا شده است.

1400/03/28 09:05
جهن یزداد

که به افاق سخن می رود از شیرازم
سعدی خنیده ترین مردم جهان روزگار خود بوده است او که ملوانان چینی شعرش را می خواندند

1403/10/07 14:01
جلال ارغوانی

سعدی اندر سخن عشق تو خاموش بود

به جهان  سخنم بین که  بلند  آوازم

1404/05/26 15:07
مهر و ماه

در بیت دوم

چرا «آرزو میکندم؟؟»

چه کسی اینو آرزو کرده برای سعدی؟

دل؟

خود صید؟

چرا فاعل نامشخص هست؟