گنجور

غزل شمارهٔ ۳۹۷

از تو با مصلحت خویش نمی‌پردازم
همچو پروانه که می‌سوزم و در پروازم
گر توانی که بجویی دلم امروز بجوی
ور نه بسیار بجویی و نیابی بازم
نه چنان معتقدم که‌م نظری سیر کند
یا چنان تشنه که جیحون بنشاند آزم
همچو چنگم سر تسلیم و ارادت در پیش
تو به هر ضرب که خواهی بزن و بنوازم
گر به آتش بریم صد ره و بیرون آری
زر نابم که همان باشم اگر بگدازم
گر تو آن جور پسندی که به سنگم بزنی
از من این جرم نیاید که خلاف آغازم
خدمتی لایقم از دست نیاید چه کنم
سر نه چیزیست که در پای عزیزان بازم
من خراباتیم و عاشق و دیوانه و مست
بیشتر زین چه حکایت بکند غمازم
ماجرای دل دیوانه بگفتم به طبیب
که همه شب در چشم است به فکرت بازم
گفت از این نوع شکایت که تو داری سعدی
درد عشق است ندانم که چه درمان سازم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از تو با مصلحت خویش نمی‌پردازم
همچو پروانه که می‌سوزم و در پروازم
مانند پروانه‌ای که می‌سوزد و همچنان پرواز می‌کند، از تو به خاطر مصلحت‌ خودم دور نمی‌شوم.
گر توانی که بجویی دلم امروز بجوی
ور نه بسیار بجویی و نیابی بازم
اگر می‌توانی امروز دلم را به دست آور ورنه، [روزی میرسد که] که بسیار جستجو کنی و هرگز مرا نیابی.
نه چنان معتقدم که‌م نظری سیر کند
یا چنان تشنه که جیحون بنشاند آزم
هرگز باور ندارم که با یک نگاه سیر شوم یا، [آب] جیحون تشنگی‌ام را فرونشاند.
همچو چنگم سر تسلیم و ارادت در پیش
تو به هر ضرب که خواهی بزن و بنوازم
مانند چنگ، در پیش تو سر تسلیم و ارادت دارم؛ هر زخمه که خواهی بزن و مرا بنواز.
گر به آتش بریم صد ره و بیرون آری
زر نابم که همان باشم اگر بگدازم
اگر صد بار مرا در آتش بیندازی و بیرون بیاوری، اگر هم بگدازم زر نابی خواهم بود که هستم.
گر تو آن جور پسندی که به سنگم بزنی
از من این جرم نیاید که خلاف آغازم
اگر تو این ستم را می‌پسندی که سنگم بزنی، از من این جرم برنمی‌آید که با تو به مخالفت برخیزم.
خدمتی لایقم از دست نیاید چه کنم
سر نه چیزیست که در پای عزیزان بازم
چه کنم که از دستم خدمتی شایسته برنمی‌آید. سر که چیزی نیست آن را در پای عزیزان ببازم.
من خراباتیم و عاشق و دیوانه و مست
بیشتر زین چه حکایت بکند غمازم
من خراباتی، عاشق، دیوانه و مست هستم. بد گوی من، چه چیزی بیشتر از این [می‌تواند] حکایت بکند؟
ماجرای دل دیوانه بگفتم به طبیب
که همه شب در چشم است به فکرت بازم
ماجرای دل دیوانه را به پزشک گفتم، که سراسر شب دروازه چشمم به روی اندیشه تو باز است.
گفت از این نوع شکایت که تو داری سعدی
درد عشق است ندانم که چه درمان سازم
[پزشک] گفت: «سعدی! از نوع شکایتی که تو داری، [معلوم شد] درد عشق است که نمی‌دانم چگونه درمانش کنم.

خوانش ها

غزل ۳۹۷ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل شمارهٔ ۳۹۷ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۳۹۷ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۳۹۷ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل شمارهٔ ۳۹۷ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۳۹۷ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۳۹۷ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۳۹۷ به خوانش محمدرضاکاکائی

حاشیه ها

1389/05/31 16:07
عباس مشرف رضوی

گفت از این نوع شکایت که تو داری سعدی
به
گفت از این نوع حکایت که تو داری سعدی

درد عشقست ندانم که چه درمان سازم
به
درد عشقست و ندانم به چه درمان سازم
---
پاسخ: با تشکر، متن با تصحیح فروغی مقابله شد؛ یکسان است، لذا جهت یکدست ماندن متن تغییری اعمال نشد و پیشنهادهای شما را به عنوان بدل در حاشیه نگاه می‌داریم.

1389/05/31 16:07
عباس مشرف رضوی

"ماجرای دل دیوانه" : "حکایت"
عشقست [و] ندانم به چه درمان سازم : یعنی "با چه درمان سازم"

1392/12/04 10:03
حسن خدابخش

فکر کنم این بیت هم باید باشد
درد پنهان فراغت ز تحمل بگذشت
ورنه از دل نرسیدی به زبان آوازم

1393/07/09 18:10
دکتر ترابی

بیت دوم را بدین صورت دیده ام:
گر بخواهی که بخویی دلم، امروز بجوی
ورنه، بسیار بجویی و نیابی بازم

1393/07/09 21:10
دکتر ترابی

و البته بجویی که به سهو بخوبی نوشته شذ

1394/06/12 07:09
هادی

بیت دوم به زیبایی روی سنگ مزار استاد جلال تاج اصفهانی حک شده...

1395/09/02 22:12
حمزه مهربان

استاد محمد رضا شجریان این غزل را در اجرای خصوصی "روز وصال"بسیار زیبا اجرا نموده اند

1395/10/08 12:01
محمد

سلام حمزه جان مهربان.
اجرای خصوصی روز وصل نه روز وصال
البته اونجا در شور اجرا شه
قطعه دیگری هم هست که استاد تاج اصفهانی به همراه استاد محجوبی این قطعه را در همایون اجرا کردن.
استاد ایرج هم فکر کنم اجراش کرده باشن

1395/11/27 14:01
محبت

سلام
اقای عباس مشرف عزیز،اون بیت در یک غزل دیگست ک مرحوم تاج اصفهانی به عمد میان این شعر خوندن

1397/01/16 17:04
ایرانی

لطفا وزن شعرو اصلاح کنید. شعر اولش با هجای بلند شروع میشه نه با هجای کوتاه. پس بنابر این وزن صحیح شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن میباشد.
با تشکر.

1397/02/06 18:05
مصطفی یکتا

سلام به همه دوستان
من یک جرای زیبا (صوتی) استاد ایرج در یک محفل خصوصی شنیده ام
استادشریف هم هنرنمایی خیرکننده ای دارن
که بخاطر قدر دانی از تاج اصفهانی خوانده است

1398/04/21 13:07
عباس مشرف رضوی

"ماجرای دل دیوانه" مشخصا حکایت است نه شکایت "گفت از این نوع حکایت که تو داری سعدی" (ماجرا=حکایت) درجای دیگر سعدی به صراحت گفته: "طبیب از من بجان آمد که سعدی قصه کوته کن - که دردت را نمی دانم برون از صبر درمانی". دوباره: ماجرا=حکایت=قصه. بنابراین "شکایت" واقعا با مضمونی که سعدی درنظرداشته، نمی خواند.
"به چه درمان سازم" از طرف طبیب گفته می شود. طبیب دنبال روشی مشخص برای درمان است. درمانی که با (به) آن درد را درمان کند. درجای دیگر سعدی گفته است "که دردت را نمی دانم برون از صبر درمانی". (صبر=روش پیشنهادی برای درمان). بنابراین در "که چه درمان سازم"، مانند عبارت "چه چاره سازم"، گویی طبیب باید روشی را برای درمان "بسازد"(کشف/اختراع کند). بنظر می آید که سعدی به طبیب طعنه می زند که دنبال روشهای از قبل معلوم و آماده برای عشق است (یعنی درواقع، دنبال کشف به معنی کلی کلمه نیست). بنابراین فکر می کنم "به چه درمان سازم" درستتر است. درضمن باتاکید بهتری و بیشتری هم می تواند خوانده شود (تاکید بر عبارت "به چه" یعنی "با چه" یا "چه جوری" درحالیکه "که چه" دو کلمه است؛ حرف ربط "که" و تاکید تنها می ماند برروی عبارت "چه درمان"؛ درحالیکه "درمان سازم" دراینجا فعل است و باید با تاکید خاص خود خوانده شود. یعنی عبارت "که چه"، بوضوح دو تاکید و مکث در مصراع را به یکی می کاهد). این نکات ریز مهم است، چون باعث می شود که شعر سعدی، شعر سعدی شود و متفاوت با کار دیگران.

1400/01/06 05:04
پیام

با سلام و عرض ادب بر ادیبان و لبیبان.
آنچه دوستان محشا کرده اند، خواندم. به رأی این حقیر، مگر نه تا بوده از درد، شکایت کرده اند و می کنند و نه حکایت؟!! لااقل و در حالتی خوش بینانه ابتدا شاکی اند و بعد حاکی. تا بوده، دردمند از درد خود نالان و شاکی بوده و شکایت برده. حالا یا از جور درد تن یا روان به طبیب، یا از درد ظلمی و یا تضییع حقی بر مستولیش، نه حکایت!! اینجا هم سعدی از درد دلش شکایت می برد بر طبیب. حتی اگر برای روشن شدن درد برای طبیب حکایت کنی، باز همان است که از درد بر او شکایت بردی! به عقیده بنده در اینجا جایگاه واژه شکایت، بجاتر و استوارتر می نماید تا حکایت.
امعان نظر در قیاس واژگان شعری را ارج می نهم.

1400/01/13 10:04
رمضان

در پاسخ به مطلب نوشته شده توسط جناب پیام
تو همین کانتکستی که شما فرمودید هم به نظر حکایت درست هست، چون وقتی بیمار به طبیب مراجعه میکنه شرح حال خودش رو به طبیب ارایه میکنه که خب طبیعتا شرح حال به نوعی همون حکایت گفتن هست

1400/03/28 09:05
جهن یزداد

گر توانی که بجویی دلم امروز بجوی
 و رنه بسیار بجویی و نیابی بازم
گر به اتش بریم صد ره و بیرون اری
زر نابم که همان باشم اگر بگدازم
سره نویسان کجایند یاد بگیرند

ایسروده زیر نیز شاهکاراست
همچو چنگم سر تسلیم و ارادت در پیش
تو به هر ضرب که خواهی بزن و بنوازم
-
میزنم و نوازمت گر تو به چنگم افتدی

1402/10/23 15:12
غلامرضا باقرزاده

استاد ایرج  به همراهی تار استاد فرهنگ شریف در برنامه بزم شاعران (تهیه کنندگی مهدی سهیلی) سال 1343 این آهنگ را به زیبایی تمام اجرا کرده اند

1403/10/07 14:01
جلال ارغوانی

 

تا که آوار شده خانه سعدی زغمت

به جهان است به جان تو بلند آوازم