گنجور

غزل شمارهٔ ۳۸۳

می‌روم وز سر حسرت به قفا می‌نگرم
خبر از پای ندارم که زمین می‌سپرم
می‌روم بی‌دل و بی یار و یقین می‌دانم
که من بی‌دل بی یار نه مرد سفرم
خاک من زنده به تأثیر هوای لب توست
سازگاری نکند آب و هوای دگرم
وه که گر بر سر کوی تو شبی روز کنم
غلغل اندر ملکوت افتد از آه سحرم
پای می‌پیچم و چون پای دلم می‌پیچد
بار می‌بندم و از بار فروبسته‌ترم
چه کنم دست ندارم به گریبان اجل
تا به تن‌در ز غمت پیرهنِ جان بدرم
آتش خشم تو برد آب من خاک آلود
بعد از این باد به گوش تو رساند خبرم
هر نوردی که ز طومار غمم باز کنی
حرف‌ها بینی آلوده به خون جگرم
نی مپندار که حرفی به زبان آرم اگر
تا به سینه چو قلم بازشکافند سرم
به هوای سر زلف تو درآویخته بود
از سر شاخ زبان برگ سخن‌های ترم
گر سخن گویم من بعد شکایت باشد
ور شکایت کنم از دست تو پیش که برم
خار سودای تو آویخته در دامن دل
ننگم آید که به اطراف گلستان گذرم
بصر روشنم از سرمه خاک در توست
قیمت خاک تو من دانم کاهل بصرم
گرچه در کلبه خلوت بودم نور حضور
هم سفر به که نماندست مجال حضرم
سرو بالای تو در باغ تصور برپای
شرم دارم که به بالای صنوبر نگرم
گر به تن بازکنم جای دگر باکی نیست
که به دل غاشیه بر سر به رکاب تو درم
گر به دوری سفر از تو جدا خواهم ماند
شرم بادم که همان سعدی کوته نظرم
به قدم رفتم و ناچار به سر بازآیم
گر به دامن نرسد چنگ قضا و قدرم
شوخ چشمی چو مگس کردم و برداشت عدو
به مگسران ملامت ز کنار شکرم
از قفا سیر نگشتم من بدبخت هنوز
می‌روم وز سر حسرت به قفا می‌نگرم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

می‌روم وز سر حسرت به قفا می‌نگرم
خبر از پای ندارم که زمین می‌سپرم
هوش مصنوعی: من می‌روم و با حسرت به پشت سر نگاه می‌کنم، چون نمی‌دانم چه زمانی به زمین می‌افتم و به آنجا می‌رسم.
می‌روم بی‌دل و بی یار و یقین می‌دانم
که من بی‌دل بی یار نه مرد سفرم
هوش مصنوعی: من بدون دل و یار می‌روم و به خوبی می‌دانم که بدون دل و یار، در واقع مرد سفر نیستم.
خاک من زنده به تأثیر هوای لب توست
سازگاری نکند آب و هوای دگرم
هوش مصنوعی: خاک من تحت تأثیر هوای لبانت زنده است و با هیچ آب و هوای دیگری سازگاری ندارد.
وه که گر بر سر کوی تو شبی روز کنم
غلغل اندر ملکوت افتد از آه سحرم
هوش مصنوعی: ای کاش در شب نزدیکی به کوی تو بمانم؛ آن‌گاه ناله‌هایم در آسمان‌ها طنین‌انداز خواهد شد.
پای می‌پیچم و چون پای دلم می‌پیچد
بار می‌بندم و از بار فروبسته‌ترم
هوش مصنوعی: من در حالتی از درگیری و سردرگمی قرار دارم و مانند وقتی که دل‌تنگ می‌شوم، خودم را آماده رفتن می‌کنم، اما در واقع بیشتر از بارهایی که بر دوش دارم، سنگین‌تر و گرفتارتر هستم.
چه کنم دست ندارم به گریبان اجل
تا به تن‌در ز غمت پیرهنِ جان بدرم
هوش مصنوعی: نمی‌توانم به سرنوشت محتوم و گریزناپذیر خود دست بزنم و در برابر غم و اندوه تو، هیچ راهی برای رهایی از دردهای جانکاه خود ندارم.
آتش خشم تو برد آب من خاک آلود
بعد از این باد به گوش تو رساند خبرم
هوش مصنوعی: خشم تو باعث شده که آب گندیده من به آتش بیفتد، حالا باد به تو خبر من را خواهد رساند.
هر نوردی که ز طومار غمم باز کنی
حرف‌ها بینی آلوده به خون جگرم
هوش مصنوعی: هر کسی که به قصه غم‌های من گوش کند، متوجه می‌شود که کلمات من پر از درد و رنج است.
نی مپندار که حرفی به زبان آرم اگر
تا به سینه چو قلم بازشکافند سرم
هوش مصنوعی: نگذار فکر کنی که هر آنچه به زبان می‌آورم، حقیقت دارد؛ زیرا اگر درونم را باز کنند و قلبم را واکنند، دردی عمیق‌تر از آنچه می‌گویم در آن نهفته است.
به هوای سر زلف تو درآویخته بود
از سر شاخ زبان برگ سخن‌های ترم
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و دلربایی موی تو، به صورت شاعرانه و نرم، از زبانم کلمات تازه و زیبایی برای بیان احساساتم خارج می‌شود.
گر سخن گویم من بعد شکایت باشد
ور شکایت کنم از دست تو پیش که برم
هوش مصنوعی: اگر بخواهم صحبت کنم، فقط از مشکلات و گلایه‌هایم خواهد بود. و اگر بخواهم از تو شکایت کنم، نمی‌دانم باید پیش کی بروم.
خار سودای تو آویخته در دامن دل
ننگم آید که به اطراف گلستان گذرم
هوش مصنوعی: من از دیدن خارهایی که به خاطر عشق تو در دل من نشسته‌اند، شرمنده‌ام و احساس می‌کنم که نباید به اطراف گلستان بروم.
بصر روشنم از سرمه خاک در توست
قیمت خاک تو من دانم کاهل بصرم
هوش مصنوعی: چشم روشن من به خاطر گرد و غبار توست. ارزش خاک تو را خوب می‌دانم، اما چشمانم تنبل هستند.
گرچه در کلبه خلوت بودم نور حضور
هم سفر به که نماندست مجال حضرم
هوش مصنوعی: هرچند در کلبه‌ای تنها و خلوت نشسته‌ام، وجود دیگری که در کنارش باشم، بهتر از این است که فرصتی برای ملاقاتش نداشته باشم.
سرو بالای تو در باغ تصور برپای
شرم دارم که به بالای صنوبر نگرم
هوش مصنوعی: من در باغ خیال، به زیبایی تو نگاه می‌کنم و از این‌که بخواهم به زیبایی درختان بلندتری نگاه کنم، خجالت می‌کشم.
گر به تن بازکنم جای دگر باکی نیست
که به دل غاشیه بر سر به رکاب تو درم
هوش مصنوعی: اگر در جایی دیگر به تنم بازکنم، نگران نیستم، چون در دلم شور و شوقی دارم که همیشه آماده‌ی همراهی با تو هستم.
گر به دوری سفر از تو جدا خواهم ماند
شرم بادم که همان سعدی کوته نظرم
هوش مصنوعی: اگر بخواهم به خاطر مسافرت از تو دور شوم، باید شرمنده باشم، چون سعدی با دیدگاه محدودش این را نمی‌پذیرد.
به قدم رفتم و ناچار به سر بازآیم
گر به دامن نرسد چنگ قضا و قدرم
هوش مصنوعی: من به سمت جلو حرکت می‌کنم و ناچار به سر انجام برمی‌گردم، اگر دست سرنوشت به من نرسد و نتوانم به آن چیزی که می‌خواهم برسم.
شوخ چشمی چو مگس کردم و برداشت عدو
به مگسران ملامت ز کنار شکرم
هوش مصنوعی: به شوخی و بازیگوشی خود ادامه دادم و دشمنان هم به دلایل بی‌اساسی مرا سرزنش کردند.
از قفا سیر نگشتم من بدبخت هنوز
می‌روم وز سر حسرت به قفا می‌نگرم
هوش مصنوعی: من هنوز از گذشته‌ام راضی نیستم و به خاطر حسرت‌هایی که دارم، مرتب به عقب نگاه می‌کنم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۳۸۳ به خوانش سهیل قاسمی
غزل ۳۸۳ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل شمارهٔ ۳۸۳ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۳۸۳ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۳۸۳ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۳۸۳ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۳۸۳ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب

حاشیه ها

1395/05/23 11:07
آرش

در مصرع "قیمت خاک تو من دانم کاهل بصرم"
به اقتضای شعری " که اهل ِ" به صورتِ "کاهل" نوشته و به صورتِ "کَهلِ" (KAHLE) خوانده می شود اما نکته ی جالب اینجاست که اگر به جای "ه" از "ح" استفاده کنیم و بنویسیم "کحل" (کحل .[ ک َ ] (ع مص ) سرمه کشیدن چشم را. یا (کُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - سنگ سرمه . 2 - سرمة چشم . 3 - هرچه در چشم کشند برای شفای چشم ) ایهام شگفت انگیزی ایجاد می شود و معنای بیت به شکل زیبایی تغییر می کند .

1396/05/18 09:08

در حاشیه تصحیح فروغی پیرامون شعر با مطلع «سعدی اینک به قدم رفت و به سر باز آمد» و عنوان برگشت به شیراز آمده:
«در نسخه‌های قدیم این اشعار در غزلیات پس از غزل می‌روم وز سر حسرت به قفا می‌نگرم آمده و شایسته همین بود.»
ضمنا سعدی در مقطع غزل دیگری به این شعر اشاره کرده:
راه عشق تو دراز است ولی سعدی وار
می‌روم وز سر حسرت به قفا می‌نگرم

1399/05/04 16:08

معنی بیت از قفا سیر نگشتم من بدبخت هنوز،میروم وز سر حسرت به قفل مینگرم

1400/06/05 04:09
آرش

آتش خشم تو برد آب من خاک آلود

بعد از این باد به گوش تو رساند خبرم

در این بیت زیبا استاد سخن به شیوایی هر چه تمام تر چهار عنصر اصلی را در یک بیت آورده

آتش ، آب ، خاک و باد 

 

 

1401/12/23 21:02
فاطمه یاوری

آتش خشم تو برد آب من خاک آلود

بعد از این باد به گوش تو رساند خبرم

 

1402/05/10 11:08
غبار ..

جناب شیخ به شکافتن زبانه قلم(میدان قلم) خوشنویسی اشاره دارد که این کار را خوشنویسان به جهت ذخیره‌سازی و جریان بهتر مرکب انجام می‌دهند و در اصطلاح به این عمل، فاق زدن گویند.

1403/10/06 16:01
جلال ارغوانی

از نظر واله وشیدا چو بکردی سعدی

عالمی واله وشیدا شده زگفت ونظرم