گنجور

غزل شمارهٔ ۳۷۸

من با تو نه مرد پنجه بودم
افکندم و مردی آزمودم
دیدم دل خاص و عام بردی
من نیز دلاوری نمودم
در حلقه کارزارم انداخت
آن نیزه که حلقه می‌ربودم
انگشت نمای خلق بودم
و انگشت به هیچ برنسودم
عیب دگران نگویم این بار
کاندر حق خویشتن شنودم
گفتم که برآرم از تو فریاد
فریاد که نشنوی چه سودم
از چشم عنایتم مینداز
کاول به تو چشم برگشودم
گر سر برود فدای پایت
مرگ آمدنیست دیر و زودم
امروز چنانم از محبت
کآتش به فلک رسید و دودم
وان روز که سر برآرم از خاک
مشتاق تو همچنان که بودم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

من با تو نه مرد پنجه بودم
افکندم و مردی آزمودم
هوش مصنوعی: من با تو مانند کسی که در نبرد پنجه‌زن است، نیستم که توانایی‌هایم را بسنجی و آزمایش کنی.
دیدم دل خاص و عام بردی
من نیز دلاوری نمودم
هوش مصنوعی: متوجه شدم که تو راجع به همه‌کس تأثیر گذاشته‌ای، بنابراین من هم تصمیم گرفتم勇敢انه عمل کنم و به میدان بیایم.
در حلقه کارزارم انداخت
آن نیزه که حلقه می‌ربودم
هوش مصنوعی: در میدان نبرد، آن نیزه‌ای که من همیشه توانسته بودم حلقه‌ها را از آنها بربایم، اکنون مرا به داخل میدان کشانده است.
انگشت نمای خلق بودم
و انگشت به هیچ برنسودم
هوش مصنوعی: من مورد توجه و دست‌نشانده مردم بودم، اما هیچگونه منفعتی برای خودم نداشته‌ام.
عیب دگران نگویم این بار
کاندر حق خویشتن شنودم
هوش مصنوعی: نمی‌خواهم عیوب دیگران را بگویم، زیرا امروز خودم از اشتباهات و نقص‌های خود آگاه شدم.
گفتم که برآرم از تو فریاد
فریاد که نشنوی چه سودم
هوش مصنوعی: گفتم که از دل پر درد و آه خود صدا بلند کنم، ولی چه فایده دارد چون تو صدای مرا نمی‌شنوی.
از چشم عنایتم مینداز
کاول به تو چشم برگشودم
هوش مصنوعی: از نظر لطف تو، چشمم را از تو برنمی‌دارم؛ زیرا با نگاه به تو، بینا شدم.
گر سر برود فدای پایت
مرگ آمدنیست دیر و زودم
هوش مصنوعی: اگر سر برود، جانم فدای قدم‌های توست؛ مرگ هر زمان که بخواهد می‌آید، چه زود و چه دیر.
امروز چنانم از محبت
کآتش به فلک رسید و دودم
هوش مصنوعی: امروز به قدری محبت در دل دارم که حس می‌کنم آتش عشق و احساساتم به آسمان می‌رسد و دودی از آن برمی‌خیزد.
وان روز که سر برآرم از خاک
مشتاق تو همچنان که بودم
هوش مصنوعی: روزی که از خاک برخیزم، همچنان که در گذشته دلتنگ تو بودم، مشتاق تو خواهم بود.

خوانش ها

غزل ۳۷۸ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل شمارهٔ ۳۷۸ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۳۷۸ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۳۷۸ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل شمارهٔ ۳۷۸ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۳۷۸ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۳۷۸ به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1395/04/08 13:07
محمد جواد اکبرین

در حلقه‌ی کارزارم انداخت
آن نیزه که حلقه می‌ربودم
«اشاره به قصه‌ی عامیانه‌ایست که در آن پیاده‌ی جلودار پهلوان به میدان آمد و مقداری حلقه‌ی آهنین را در فاصله‌های مختلف روی زمین پخش کرد. آن گاه سوار به قصد عرض هنر به تاخت از آن سوی میدان فرا رسید و در ضمن تاختن اسب با سرعت هر چه تمام‌تر حلقه‌ها را یکایک با سر نیزه از زمین برچید، مقصود سعدی آن است که این هنرمندی در نیزه وری و ربودن حلقه‌ها موجب مغروری من شد و مرا در حلقه‌ی کارزاری (کارزار عشق) انداخت که جان به سلامت از آن به در بردن دشوار است.
•شرح از دکتر محمد جعفر محجوب. مجله «هنر و مردم» دوره ی شانزدهم، شماره های 184 و 185. بهمن و اسفند 1356

1396/03/07 11:06
فرخ مردان

شابد مفید باشه:
( از دهخدا)
انگشت بدر سودن ؛ در خانه کسی را به قصد مزاحمت کوبیدن
، کنایه از روی آوردن به کسی

1396/03/07 11:06
فرخ مردان

پس بنظر میرسه بیت چهارم همانطور که دهخدا میگه (و علیرغم نسخه فروغی) باید به این شکل باشه:
انگشت نمای خلق گشتم
وانگشت به هیچ در نسودم

1396/03/07 11:06
فرخ مردان

بیت سوم ، مصراع دوم در نسخه فروغی هست: "آن نیزه که حلق می‌ربودم" که بنظر خطای چاپیه و همین "آن نیزه که حلقه می‌ربودم" صحبح هست.

1400/05/16 16:08
شایان

با سلام   ،بیت اول   "من با تو نه مرد پنجه بودم/افکندم و مردی آزمودم"   مصرع دوم را معنی کنیم مرا شکست داد و به من مردی اموخت بهتر است یا پنجه افکندم و به من مردی اموخت؟

 

1403/08/27 02:10
جلال ارغوانی

چون سعدی عاشق جگر خون

شعر تر ناب می سرودم