غزل شمارهٔ ۳۷۴
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل ۳۷۴ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۳۷۴ به خوانش پریسا یزدانیان
غزل ۳۷۴ به خوانش امیر حسین روناسی (تدوین: سید امیرحسین هدایتی)
غزل ۳۷۴ به خوانش فاطمه زندی
غزل ۳۷۴ به خوانش بهمن کلانتری
غزل ۳۷۴ به خوانش زهرا شعبانی
غزل شمارهٔ ۳۷۴ به خوانش سعیده تهرانینسب
غزل شمارهٔ ۳۷۴ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل شمارهٔ ۳۷۴ به خوانش محمدرضاکاکائی
غزل شمارهٔ ۳۷۴ به خوانش سهیل قاسمی
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
بیت آخر، مصرع دوم، در بعضی نسخ :
اکسیر عشق "در مسم آمیخت" زر شدم
با تشکر.
بیت اول مصراع دوم در بعضی نسخ :
"گویی کزاین جهان به جهان دگر شدم"
بیزارم از وفای تو یک روز و یک زمان
مجموع اگر نشستم و خرسند اگر شدم
دستم نداد فوت رفتن به پیش دوست
ارجاع به کتاب ادبیات پیش دانشگاهی
یکی از زیباترین غزلهای سعدی در نهایت فصاحت و بلاغت.
به نظر من سلاست و شیوایی سخن سعدی در هیچ شاعری یافت نمی شود گرچه تحت تاثیر عرفان حافظ و شور و هیجان مولانا قرار گرفته و چنان که باید مورد توجه قرار نگرفته است.
البته جناب مهدی حافظ متاخرتر از سعدی بوده است و امکان تاثیر گرفتن شیخ اجل وجود نداشته بلکه رابطه ای عکس صادق بوده است.در مورد مولوی هم به لحاظ فرم و محتوای شعری سنخیت اندکی وجود دارد که شامل عمومیت ادبیات عرفانی ماست.
جناب کرکبودی، حدس بنده اینه که منظور آقای مهدی از جمله " تحت تاثیر عرفان حافظ قرار گرفته" این باشه که در دوره حاضر، به دلیل توجه بیشتری که به حافظ و مولانا میشه، توجهات به سمت سعدی کم رنگ تر شده. و الا بر کسی پوشیده نیست که خداوند سخن، سعدی، متقدم زمانی بر حضرت حافظ هست.
در این غزل فوق العاده سعدی از سرانجام عشق سخن گفته ،عشقی که به عاشق شایستگی حضور در بارگاه محبوب را میدهد بسیار زیباست
بیت اول مصرع دوم "گویی کز این جهان به جهان دگر شدم"اشتباها گفتی کز این.... ذکر شده.جای بیت سوم وچهارم با هم جا به جا شده.بیت پنجم مصرع اول به جای دوست،یار ذکر کرده اید .بیت آخر مصرع اول به جای که زرد کرد،چه زرد کرد ذکر کرده اید.لطفا برای تصحیح یابررسی به کتاب زبان وادبیات پیش دانشگاهی مراجعه کنید!
آقا ستار و خانم نازنین ظهوریان عزیز
به نظر شما منبعی دقیقتر و عمیقتر و پرپشتوانهتر از کتب درسی نظام مقدس آموزش و پرورش وجود ندارد آیا؟ در کتابهایی که خودشان حرف خودشان را در هر کتاب جدیدالتالیف رد میکنند ، یک روز یای میانجی را به صورت "ی" و روز دیگر به صورت "ء" میپسندند ، یک روز اشعار پرارج (به واقع پرزجر) جناب حداد عادل گرانسنگ را واجب فرزندان این مملکت میکنند و سال دیگر به پشت جلد انتقال، یک روز کتب پیشدانشگاهی را با قلم نستعلیق و دیگر بار با اقلام معمول به چاپ میرسانند ، یک سال به یکباره تصمیم میگیرند کتاب پیشدانشگاهی به نصف تقلیل یابد و هر سطر و هر پاراگرافی را به یکباره حذف میکنند، یک سال داستان کباب غاز بزرگ مرد داستاننویسی معاصرمان جمالزاده را سانسور میکنند، سال دیگر به سانسور آثار بزرگ علوی دست میزنند ، سال دیگر حس دستکاری سووشون سیمین دانشور بهشان دست میدهد و ... در این باب سخن زیاد است، بگذریم.
اگر شما به مصحح علامه ذکاءالملک فروغی در قسمت طیبات رجوع کنید همین مفرداتی را که در متن سایت گنجور به کار رفته خواهید دید.
کلیات سعدی من توسط نشر طلوع در بهار 72 به چاپ رسیده و منبعی که کتاب پیشدانشگاهی بنا به مندرجات سایت www.chap.sch.ir ارائه کرده کلیات سعدی به اهتمام محمدعلی فروغی، چاپ سوم ، انتشارات امیرکبیر 1362 هست که از دوستان خواهشمندم اگر این مصحح را دارند نظری اعلام دارند. به هرحال مرحوم فروغی آن موقع نبودهاند و اساسا نباید میان این دو فرقی باشد و حال این فرق در کتاب درسی از کجا آمده سرٌ غامضٌ.
امید دارم دوستانی که هماکنون در دبیرستان و مقاطع پایینتر هستند ، این زحمت جستوجو در منابع را به خود بخرند که به واقع سرمایهگذاری بس بیبدیل است برای آنان که ادب و ادبیّات بخواهند.
بیت سوم مهرش به جان فتاد و به عیوق برشدم، سعدیانه تر است. و واپسین نیم بیت بی گمان بدین صورت است: اکسیر عشق در مسم آمیخت ، زر شدم ( اکسیر آمیختنی است و استاد به خوبی می دانسته است) والله اعلم
جناب کرکبودی:
به نظرم منظور جناب مهدی این باشد که در دوران پس از این سه گوهر گرانقدر ودر حال حاظر جوامع تحت تاثیر عرفان حافظ و شور وهیجان مولانا توجه کمتری به شیوایی و سلاست و فصاحت سخن سعدی شده است.
نسخه ای که در کتاب پیش دانشگاهی هم چاپ شده زیبایی بیشتری دارد.
در هر حال حقیقتا کام انسان با خواندن این شعر شیرین می شود
بیت آخر رو حال کردین !
16 کلمه بیشتر نیست 21 تا آرایه داره ! من رشته ام ادبیات نیست ! شایدم بیشتر باشه من نمی دونم !
4تا کنایه داره
4 تا تناسب
2 تا جناس
2 تا تشبیه
واج آرایی
تخلص
استعاره
نماد
مجاز
ایهام تناسب
تضاد
لف و نشر
حسن تعلیل!!
به قول آقای فروسی پور چه می کنه این سعدی !
آقا یا خانم عارف، از این نوشتهی شما 9 سال میگذره، ولی با خودم گفتم ضرری نداره اگه سوالی ازتون کنم
اگر پیام من رو دیدید، اگر برای شما امکان داشت، لطف کنید این آرایههایی رو که نوشتید برای من مشخص کنید، چون بعضی رو نتونستم پیدا کنم. یا همینجا بنویسید یا اگر اینجا براتون راحت نیست این ٱیدی تلگرام منه Masood_Mo
سپاسگزارم ازتون.
سلام
1 کلمه را من جور دیگه ای شنیدم
1- مصرع 2 که شنیدم
گویی از این جهان به جهان دگر شدم
شیخ اجل سعدی نه تنها استاد غزل است که استاد عشق هم هست. انصافا با خواندن این غزل به قول خود شاعر گویی از این جهان به جهان دیگری که سرشار از حظ و بهره ی معنوی است ارتقا پیدا می کنی.
سعدیا چون تو نادر ه گفتاری هست به خودم میبالم که ایرانی هستم وایران همچون تویی دارد سعدیا درود پروردگار بر توباد ودر کنار حوض کوثر قرین رحمت باریتعالی گردی
وقتی هنرمندی سعدی را با آواز شجریان بشنوید به عمق احساس این شعر بیشتر پی می برید
من که شک دارم حضرت سعدی این ابیات رو جز برای معشوق اصلی گفته باشه!!
ولی واقعا روح رو جلا میده
روحش شاد و مشمول مغفرت وافره خداوند باد
سبحان الله
این غزل زیبا و بی نظیر را استاد شجریان در آلبومی به نام دستان به آهنگ سازیزنده نام مشکاتیان در دستگاه چهارگاه به استادی و مهارت تمام اجرا نموده اند...شایان ذکر است در موسیقی ملی ما دستگاه چهارگاه عموما برای بیان حماسه و رزم به کار میرود و نکته ی جالب این اجرا این است که استاد شجریان این غزل عاشقانه را بیانی حماسی خوانده اند..که نشان دهنده درک والای ایشان از حماسه ی عشق که مد نظر سعدی بزرگ بوده است می باشد...
با درود به جناب عطارنژاد عارض میشم حضورتون که حضرت استاد شجریان این غزل ناب رو دو بار در چهارگاه اجرا کردند که شنیدن اجرای اولشون بطور خصوصی و با پیانوی استاد یگانه روان شاد جواد معروفی نیز خالی از لطف نیست. البته یکی از کارهای برنامه گلها بوده که هیچوقت هم از رادیوی آن زمان پخش نشده.
از در درآمدی و من از خود به درشدم
گویی کز این جهان به جهان دگر شدم
چشمم به راه تا که خبر میدهد ز دوست
صاحب خبر بیامد و من بیخبر شدم
چون شبنم اوفتاده بدم پیش آفتاب
مهرم به جان رسید و به عیوق برشدم
گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق
ساکن شود بدیدم و مشتاق تر شدم
دستم نداد قوت رفتن به پیش دوست
چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم
تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم
از پای تا به سر همه سمع و بصر شدم
من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت
کاول نظر به دیدن او دیده ور شدم
بیزارم از وفای او یک روز و یک زمان
مجموع اگر نشستم و خرسند اگر شدم
او را خود التفات نبودی به صید من
من خویشتن اسیر کمند نظر شدم
گویند روی سرخ تو سعدی که زرد کرد
اکسیر عشق بر مسم افتاد و زر شدم
عَیُّوق: از ریشه واژه عربی عوق به معنی بازداشتن و نگهبانی
چون همیشه بعد از ثریا یا پروین و در کناز آن دیده میشود.سرخ رنگ و در امتداد کهکشان راه شیری و نماد دوری و بلندی است
بسان چکه شبنمی بودم در برابر خورشید که تابیدن خورشید عشق تو گرمی بخش جان من شد و چنان بالا رفتم که به عیوق رسیدم
این غزل توسط استاد گلپا نیز در برنامه یک شاخه گل شماره 251 خوانده شده که بسیار شنیدنی هست.
وجد و شور و اشتیاق بی پایان و شگفت و ناب کجا .. و تلقینات و تعصبات کورکورانه کجا...
زنده باد آقا نادر
در مصرع سوم گوشم به راه کدام صنعت شعری ست باتشکر از راهنمایی اساتید
از در درآمدی و من از خود بدر شدم
گفتی از این جهان به جهان دگر شدم
***
بشم واشم ازین عالم بدر شم
بشم از چین و ماچین دورتر شم
گوشم به راه تا که خبر میدهد ز دوست
صاحب خبر بیامد و من بیخبر شدم
***
خبریست نورسیده تو مگر خبر نداری
جگر حریف خون شد تو مگر جگر نداری
من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت
کاول نظر به دیدن او دیده ور شدم
***
به پای جانب آنکس برو که پایت داد
بدو نگر به دو دیده که داد دیداری
بیزارم از وفای تو یک روز و یک زمان
مجموع اگر نشستم و خرسند اگر شدم
***
در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاست
ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی
گویند روی سرخ تو سعدی چه زرد کرد
اکسیر عشق بر مسم افتاد و زر شدم
***
گر تو سنگ خاره و مرمر بوی
چون به صاحبدل رسی گوهر شوی
در کل نمی توان باور کرد که حافظ در غزل :
ای بی خبر بکوش که صاحب خبر شوی،
نگاهی به این غزل سعدی نداشته است!
قرابت لفظی و معنایی از اندازه گذشته است.
ای ذره! چون گریزی از جذبه عیانم ؟..
چشمم به راه ، یا گوشم به راه؟؟!!
چشمم به راه تا که خبر میدهد زدوست
چشم به راه کسی بوده است تا خبری از دوست بیاورد؛ نک صاحب خبر ، می آید ، و شیخ را بی خبر میکند ، از خود به در میکند، به جهانی دیگرش می برد
آگنده از اشتیاق به عیوقش برمیکند،زرش میکند
گوشم به راه تا خبری بشنوم.صاحب خبر که آمد با دیدنش بی خبر شدم
در مثل هم گویند سراپا گوشم نه چشمم و یا گوش به زنگم
به نظر میآید منظور الهام است.
بیشتر شنیدن پیش از دیدن می آید.
تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم
از پای تا به سر همه سمع و بصر شدم
خبر را از کس یا کسان میگیرند و نه از راه ، شاعر خود میگوید :
" که خبر میدهد زدوست " ازیرا چشم براه آن کس بودن درست تر می نماید، مگر مراد زنگ کاروانی باشد که خبر از دوست می آورد.
گرامی پریشان روزگار
با شما موافقم
گوش به زنگ
چشم به راه
ولی سعدی اینجا چشم به راه نیست ، می خواهد خبری بشنود از دوست ،
” که “ را اگر به مانای ” چه کسی“ بگیریم ، صاحب خبر همان دوست می شود، و سعدی از خود بی خود
مانا باشید
مهناز خانم
برداشت من از نوشته ی شما چنین است
میگوید، گوشم منتظر شنیدن خبری از دوست است ، ببینم چه کسی از راه میرسد تا خبر ی بیآورد؟
اگر چنین است ، موافقم
پریشان روزگار گرامی
روزگارت بسامان که نیک گفتی
سخن از " که " است همان که در مصرع دیگر صاحب خبر میشود تا شاعر را از خود بدر کند.
رهروان، راهیان خبر می آوردند و نه چون امروز برخی راهها.
چسم به راه خبر گزاری بوده است تا از دوست بگوید
دوست خود بیامده است.
تندرست و شادکام بوی
و هم " خرم روزگار "
چشم به راه
به قول خود سعدی جان من در همه قول ها فصیحم در وصف شمایل تو اخرس
شاهکار ایهام استاد سخن در این شعر به زیبایی نهفته است!
در بیت سوم، اوفتاده به دو معنی است 1. افتاده 2. فروتن
و همچنین مهر نیز ایهام تناسب دارد 1.مجبت (که همین معنی مدنظر است) و 2. خورشید که با آفتاب و عیوق (ستاره ای که نماد دوری است). و معنی فروتن از اوفتاده معنی بیت را به زیبایی می آراید. مانند شبنم متواضعانه در برابر آفتاب (معشوق) بودم ولی مهر [او] به جانم رسید و به کمال رسیدم.
در بیت آخر هم باز ایهام تناسب زیبایی نهفته است! روی: 1. چهره (که همین منظور مدنظر است و منظور از روی سرخ شادابی است) 2. فلز روی که با مس و زر تناسب دارد!
زیباترین خاطره ای که از این غزل دارم ازدوران خوش معلمی است
دانش آموزان موظف بودند که این غزل را حفظ کنند . دبیرستان نمونه بود و دانش آموزان باهوش و قرار بر بازپرسی شعر حفظی از همه دانش آموزان، طرح درسم این بود که 40دقیقه وقت صرف این کار باشد نا گفته مماناد که رابطه عاطفی نزدیکی با یکایک بچه ها داشتم .
از درب کلاس که وارد شدم "بر پا"یی شنیدم وبدنیالش همه به صورت کر
شروع کردند به خواندن
از دردرآمدی و من از خود به در شدم .....
بی اختیار اشک ازچشمانم جاری شد و اینک نیز هم .
زیباترین "حسن تعلیل"در آخرین بیت غزل
می پرسند سعدی تو که سرحال و بانشاط بودی چرا اکنون زود روی و بیمار گشته ای
و جواب سعدی چقدر زیبا ست
همانگونه که اکسیر مس سرخ رنگ را به طلای زرد تبدیل میکند اکسیر عشق نیز برمس وجود من تاثیر گذاشته و اینک طلا شده ام . نه ناتوان و زرد روی
دیده ور به چه معناست ؟
این بیت :
من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت
کاول نظر به دیدن او دیده ور شدم
اگر بجای گفتی از گویی در بیت زیر استفاده کنیم :
از در درآمدی و من از خود به در شدم
گفتی کز این جهان به جهان دگر شدم
آیا به وزن و مفهوم شعر خللی وارد میشود ؟
خیر. نه به وزن و نه به مفهوم خللی وارد نمی شود
پرواز همای این شعر را مجددا بازنویسی کرده و خوانده است.
مجمع اگر نسشتم و .....
نه مجموع ......
پایم نداد قوت رفتن به پیش یار
چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم
گویند روی سرخ تو سعدی چه زرد کرد
اکسیر عشق در مسم آمیخت و زر شدم
اکسیر در اینجا غم است
گویند روی مسگون(شاداب) تو را چه زرگون(رنجور و زرد) کرد
غم عشق در چشمان سرخ و مسگونم جوشید و بر چهره زرگون و تکیده ام روان شد که چنین شدم
غم عشق آمد و غمهای دگر پاک ببرد
در گذشته باور بر این بوده که با اکسیر(کیمیا) میتوان ماده ای کم ارزشتر را به ماده با ارزشتر تبدیل کرد مانند مس به زر یا آبک(سیماب) را به سیم
این پیام در این بیت هم هست و میگوید درست است که مردم نزار شدم را می بینند ولی اکنون با ارزشتر شده ام
این بیت احتمالا اشتباه باشه:
دستم نداد قوت رفتن به پیش یار
چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم
درستش باید اینطوری باشه:
پایم نداد قوت رفتن به پیش یار
چندی به دست رفتم و چندی به سر شدم
یک سوال برایم پیش آمد اگر کسی بتواند کمک کند باعث امتنان هست. سوال این است که چرا شیخ سعدی در یکی از مصراع ها گفته....تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم...وقتی که کسی قرار هست مننتظر بماند که سراپای وجوش چشم و گوش شود که از رفتن نمی گوید . بلکه از آمدن سخنمی گوید...آیا این تناقض نیست؟ شاید به خاطر رعایت وزن شعر بوده...ممنون که جواب می دهید
سلام
بنظر میرسه استفاده از کلمه گفتنش به این معناست که -به کنارش رفتن... نزد اون رفتن رو به خواننده القا کنه نه اینکه رفتن اون از مکانی به مکان دیگر.... البته برداشت من اینطوره
ایام به کام
ای کاش کسی پیدا شود و نمونه ای از
" گوش به راه بودن " در ززبان فارسی به دست دهد
به خدا ثواب حج قبول دارد.
@ بهرام
رفتنش ببینم-> راه رفتنش، گام برداشتنش، خرامیدنش را ببینم
صحبتِ از جایی به جای دیگر رفتن نیست، بلکه برابر آنچه که امروزه مثلاً می گویند: "قربون راه رفتنش بروم" است...
@ آرا و امیر
همان دستم نداد است و نه "پایم نداد"
دستم نداد-> مرا دست نداد، مرا ممکن نشد.
@ کامیار
همان مجموع است و نه مجمع
مجموع بودن یا نشستن در مقابل پریشان بودن یا نشستن .
مجموع= ناپریشان
@ 8، و سایر دوستان
در نظم قواعد نثر را می توان برهم زد، چنانکه در ابیات سعدی هم دیده شده که گاه بین دو کلمه مرتبط یک یا دو کلمه فاصله انداخته، گاه حرف رابط یا کلمه مربوط را در مصراع پسین آورده, گاه میم مالکیت را به کلمه دیگری ملحق کرده و...
این مصرع:
"گوشم به راه تا که خبر می دهد ز دوست"
را شما در نثر اینگونه برابر می کنید:
گوش به راهم تا که خبر می دهد ز دوست
در صورتی که:
گوش به خبرم تا که از راه (خبر) می دهد ز دوست
خبر دوم در نظم اضافی بوده و جایز نیست، پس یا باید اولی را حذف کرد یا دومین را...
با حذف خبر دوم و الحاق م مالکیت به گوش، مصراع را بدینصورت در آورده...
ایرادی در بیان شیخ نیست!
دستم نداد قوت رفتن بپیش یار
گاهی بپای رفتم وگاهی بسر شدم
بهتر نبود میفرمودندند:
پایم نداد قوت رفتن بپیش یار
گاهی بدست رفتم و گاهی بسر شدم.
چون با پا باید بپیش یار رفت وچون قوت نداشته ، با دست وسر بپیش یار رفته
این شعر حافظ مفهومی نظیر بیت آخر این غزل سعدی دارد:
دست از مس وجود چو مردان ره بشوی
تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی
گویند روی سرخ تو سعدی چه زرد کرد
اکسیر عشق در مسم آمیخت زر شدم
بد نیست نگاهی مختصر و برخط به بیت بیندازیم
در این بیت چنان که می بینیم آلیاژهای گوناگونی وجود دارد که بیت را به یک انبار یا کارخانه تولید فلزات شبیه کرده است که به طور گذرا به آن می پردازیم .
1- (روی) 'روی یا زینک ´´zinc´´عنصری است شیمیایی با علامت اختصاری Zn که دارای عدد اتمی 30 است. روی فلزی است به رنگ سفید متمایل به آبی که بر اثر رطوبت هوا تیره رنگ میشود و در حین احتراق رنگ سبز براقی تولید میکند.
2- (روی سرخ) همان مس است که در نزد پیشینان به روی سرخ شناخته می شد.
3- (زرد) همان برنج است که (به انگلیسی: Brass) گفته می شود و ترکیبی آلیاژی از مس و روی است.
4- (مس) همان روی سرخ است که در زندگی ما به فراوانی دیده می شود، ظروف و به ویژه کابل های انتقال برق.
5- (زر) طلا یا زَر با نشان شیمیایی Au نام یک عنصر است. طلا فلزی نرم و چگال و شکلپذیر به رنگ زرد روشن و براق است که در مجاورت هوا و آب زنگ نمیزند و تیره نمیشود.
صرفه نظر از فلزات یک ماده شیمیایی به نام اکسیر یا کیمیا نیز در بیت هست که تناسبی با برخی عناصر گفته شده از قبیل مس و زر دارد.
سعدی در این بیت به اختصار شرح بلند عشق را واگویه می کند که چگونه ایشان را دگرگون کرده است. (روی سرخ) در این بیت دو معنا دارد و تحت آرایه ایهام است یکی به معنای صورت گلگون و تندرست و دیگری اشاره به چهره ای که همچون مس سرخ رنگ بود ... گویند روی سرخ تو سعدی چه زرد کرد : شاعر از زبان مردم خود را مورد پرسش قرار می دهد که چرا چهره ی گلگون تو این گونه زرد شده است؟ ... و پاسخ می دهد : اکسیر عشق در مسم آمیخت زر شدم ... اکسیر عشق غم و فراق یار است که هرگز به وصال نمی رسد و چندان که بلای عشق به جان کسی بیفتد روی مسگون و شاداب را زرد و تکیده و رنجور می کند . فرآیند عاشقی در اینجا به کیمیا تشبیه شده است که وقتی با مس درآمیخته می شد آن را به طلا و وقتی با سیماب (جیوه) در می آمیخت آن را به نقره تبدیل می کرد. عشق کیمیاست و عاشق معدنی از طلا .
با سپاس و پوزش : اکرام مهرآوا
خیلی خیلی خیلی زیبااا
گرامی مهرآوا
اکسیر عشق بر مسم افتاد و زر شدم
بسیار مبسوط و کافی نوشتید ولی
کاش در پایان می فرمودید که هیچگاه علمی به نام کیمیا در عمل تبدیلی بر روی فلزات مس، جیوه، نقره و طلا به وجود نیاورده، با آنکه بسیاری درین راه عمر تلف کرده اند.
مگر در شعر شعرا و مجاز.
ناباور گرامی
بزرگ کیمیاگر ؛ رازی زر ( کیمیا ، کیمیکا در لاتین و شیمی در زبان فرانسه ) را به جهان عرضه کرد
پدر علم شیمی بزرگ دانش و اندیشه جهان
عمر تلف نکرد زندگی بر سر پیشرفت دانش نهاد.
باور کنید.
گرامی 8
درین که کیمیاگری تکاپویی بوده تا از معجون عنصری چند، طلا به دست بیاورند، و هر که درین ره امید بست به نتیجه نرسید شکی نیست،
ولی اگر می فرمایید این سعی و عمل به نتایج مفید دیگری منتهی شده، کاملاً با شما موافقم
درمورد بیت *او را خود التفات نبودش به صید من...*
یه بیتی هست که دقیقا نقطه مقابل اینه و یادم نیست از کدوم شاعره؟
میشه راهنمایی کنید که چی هست؟
دستم نداد قوت رفتن به پیش یار
چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم
دستم نداد قوت رفتن یعنی قوت رفتن دست نداد و ممکن نشد
به سر شدم هم یعنی افتادم نه اینکه با سر رفتم...
یعنی قوت رفتن نبود و افتان و خیزان رفتم...ولی سوال این است که چرا قوت رفتن نبوده و مگر اشتیاق نداشته که پاسخ این است که از شدت اشتیاق و ناباوری وصال این حالت را داشته....
این شعر به حدی زیباست که اگر کوچکترین عشقی توی وجود باشه هرچند سال قبل،دوباره زنده میشه و انگار که همین حالاست که عاشق شدی
اگر دلتنگ باشی که راه نفست بسته میشه
و اگر عاشق نباشی اشک بی عشقی در چشمانت جمع میشه
یکی از بزرگترین لذتهای زندگیم قطعا خوندن این ابیات زیبا هست از شعرای بزرگ.سپاس از همه بزرگواران و اساتید.
گوش به زنگ هستم تا خبری برسدیا میگوییم فلانی گوش بزنگ باش ببینیم چه میشود، پس گوشم به راه تا
چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم
میشه گفت منظور این هست که گاهی جسما حرکت کرده و گاهی با خیال و فکرش
گرامی اسماعیل
چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم
درین ماناست: در شوق دیدن یار سر از پای نشناختم تا به او رسیدم.
ببخشید معنی بیت" بیزارم از وفای تو یک روز و یک زمان مجموع اگر نشستم و خرسند اگر شدم" چی هست ؟
گرامی ملیکا
بیزارم از وفای تو یک روز و یک زمان
مجموع اگر نشستم و خرسند اگر شدم
اگر بیزاری را به مانای نا امیدی و یاس از بدانیم می گوید:
اگر روزی و یا زمانی با خیال راحت و شاد و بودم بدان که از مهر تو بریده ام. که منظور قصدِ از یار نگُسستن است
یا هیچ زمانی بی مهر و نا امید از تو شاد و آسوده خاطر نخواهم بود
پوزش از خطای قلم
نا امیدی و یاس از یار بدانیم
شاد بودم{ و } اضافه آمده
یکی از لذتهای زایدالوصفی که می توان از خواندن این غزل سعدی برد؛ گوش دادن این غزل با صدای استاد شجریان در آلبوم دستان ایشان هست.
شعری سراسر عاشقانه واماوقتی که این غزل را با آهنگ سازی پرویز مشکاتیان وآواز خسرو خوبان شجریان گوش میکنی تا سرحد جنون عاشق خدا میشوی روح بلند سعدی عشق استاد سخن و
خداوندگار موسیقی استاد مشکاتیان وشجریان شاد 🌷🌷❤️❤️🌹🌹💕💕💕
سلام
استاد شجریان قبل از دستان ، این غزل را در گلهای تازه شماره ۵۳ در چهارگاه اجرا کردند
نکته جالب در اجرای ایشان این هست که در موقع خواندن بیت
من چشم از او ...
که در مخالف چهارگاه خوانده شده و اوج اواز هست ، ایشان در قسمت بم میخوانند مانند خوانندگان تازه کار که توانایی خواندن اوج را ندارد اما غافلگیری شروع میشود و در پایان بیت ، ایشان یک اکتاو را به صورت تحریر اجرا کرده به صورتی که مو بر تن شنونده راست میشود ، از مخالف بم به مخالف زیر میرسند و فرود
بسیار زیباست
بیت نخست:
از در درآمـدی و مـن از خود به در شدم
گـفـتـی کز این جهان به جهان دگر شدم
معنی بیت نخست:
همین که تو از در وارد شدی من مست و مدهوش شدم، مثل اینکه از این دنیا وارد دنیایی دیگر شده باشم.
نکات و معانی:
از در درآمدن: وارد شدن.
از خود به در شدن: مدهوش و حیران شدن.
جناس: در.
واجآرایی: در.
تکرار: جهان.
بیت دوم:
گوشم به راه تا که خبر میدهد ز دوست
صـاحـب خـبـر بیامد و من بیخبر شدم
معنی بیت دوم:
در انتظار بودم تا ببینم چه کسی میآید و خبری از معشوق برای من میآورد؛ ناگهان صاحب خبر (معشوق) آمد و من بیخبر و مدهوش شدم.
نکات و معانی:
گوش به راه بودن: منتظر بودن.
ایهام: صاحب خبر، ۱. معشوق ۲. آن کس که از معشوق خبر دارد.
تکرار: خبر.
تضاد: تضاد در معنای پنهانی گوش به راه بودن و بیخبر شدن؛ چرا که آدمی هنگامی که گوش به راه است تمام حواس خود را جمع میکند اما هنگام بیخبری این مسأله کاملا از بین میرود.
بیت سوم:
چـون شـبـنـم اوفتاده بدم پیش آفتاب
مـهـرم به جان رسید و به عیوق بر شدم
معنی بیت سوم:
همانند شبنمی در برابر آفتاب اوفتاده بودم تا اینکه گرمای مهر (ایهام) و محبت تو همچون تابش خورشید به جان من رسید و به عیوق رسیدم (به بالاترین درجه رسیدم).
نکات و معانی:
شبنم: قطره.
ایهام: مهر؛ ۱. خورشید ۲. مهر و محبت.
عَیّوق:ستاره ای است خرد، روشن، سرخ رنگ ، به طرف راست کهکشان که پیرو ثریا باشد. اصل آن بر وزن فیعول است و چون یاء ساکن و واو بدنبال هم آمده اند، به یاء مشدد تبدیل شده اند. آن را عیوق از آن گویند که او گویا نگهبان ثریا است ، مشتق از عوق بمعنی بازداشتن و نگهبان و بازدارنده از امور مکروه، همچنین عرب آن را به دوری مثل زند و گوید: أبعد من العیوق.
بیت چهارم:
گفـتـم بـبـیـنـمش مـگـرم درد اشتیاق
سـاکـن شـود بـدیـدم و مشتاقتر شدم
معنی بیت چهارم:
به خود میگفتم اگر ببینمش احتمالا شور و شوقم کمی آرامتر خواهد شد، اما نه! او را دیدم و شور و شوقم بسیار بیشتر شد.
نکات و معانی:
مگر: شاید، همانا.
ساکن شدن: تسکین یافتن، آرام شدن.
بیت پنجم:
دسـتـم نـداد قـوت رفـتـن به پیش یار
چـندی به پای رفتم و چندی به سر شدم
معنی بیت پنجم:
امکان و توانایی رفتن به نزد معشوق را نداشتم؛ مدتی با پا به طرف او رفتم و مدتی با شور و اشتیاق تمام به سوی او رفتم.
نکات و معانی:
دست دادن: امکان داشتن.
تکرار: چندی.
به سر شدن: ایهام تناسب ؛ با شور و اشتیاق رفتن، در ارتباط با پا به همان معنی سر.
تضاد: پا و سر.
تناسب: دست، پا، سر.
بیت ششم:
تـا رفـتـنـش بـبـیـنم و گفتنش بشنوم
از پـای تـا به سر همه سمع و بصر شدم
معنی بیت ششم:
برای اینکه بتوانم در هنگام رفتن او را خوب ببینم و تمام حرفهای او را به طور کامل بشنوم، تمام وجودم تبدیل به گوش و چشم شد.
نکات و معانی:
سمع: گوش.
بصر: چشم.
بیت هفتم:
من چـشم از او چگونه توانم نگاه داشت
کـاول نـظـر بـه دیـدن او دیـدهور شدم
معنی بیت هفتم:
هنگامی که من با نگاه کردن به او صاحب بینایی شدم؛ چگونه امکان دارد که دیگر او را نبینم و به او نگاه نکنم.
نکات و معانی:
چشم نگاه داشتن: از دیدن صرفنظر کردن.
دیدهور: صاحب بینایی.
جناس: دیدن و دیده.
مترادف: چشم، نگاه، نظر، دیدن، دیده.
بیت هشتم:
بـیـزارم از وفـای تو یک روز و یک زمان
مجموع اگر نشستم و خرسـنـد اگر شدم
معنی بیت هشتم:
اگر روزی و لحظهای در حالیکه جدا از تو هستم با خاطری جمع، خشنود و خرسند نشسته باشم، به معنای این است که از وفا داری بیزار گشتهام.
نکات و معانی:
مجموع: آسوده خاطر،آسوده خیال، آن که خاطرش پریشان و پراکنده نیست، آنکه تشویش و تفرق خاطر ندارد.
تضاد: بیزار و خرسند.
تکرار: “یک” و “اگر”.
بیت نهم:
او را خـود التـفـات نبودش به صید من
مـن خـویـشـتـن اسـیر کمند نظر شدم
معنای بیت نهم:
او هرگز توجهای برای شکار و به ید انداختن من نداشت؛ من با اختیار خویش خود را در دام نگاه او اسیر کردم.
نکات و معانی:
التفات: توجه، عنایت.
تناسب: “صید”، “اسیر” و “کمند”.
مترادف: “التفات” و “نظر” و “خود” و “خویشتن”.
بیت دهم:
گـویـند روی سرخ تو سعدی چه زرد کرد
اکـسـیـر عشق بـر مسم افتاد و زر شدم
معنی بیت دهم:
از من میپرسند که سعدی چرا چهرهی سرخ تو چنین زرد رنگ گشته است، عشق همچون اکسیری بر وجود مس مانند من افتاد و من تبدیل به طلا شدهام.
نکات و معانی:
اکسیر: به اصطلاح کیمیاگران جوهر گدازنده و آمیزنده و کامل کننده که ماهیت جسم را تغییر دهد یعنی جیوه را نقره و مس را طلا کند .
اکسیر عشق: اضافه تشبیهی.
نکته: سرخ رویی نشان سلامت و حال خوش است، زردرویی نشان بیماری و درد است.
جناس: زر و زرد.
تناسب: اکسیر، مس و زر.
تناسب: سرخ و زرد.
مس در اینجا استعاره از وجودی که هر چند در سلامت است اما چندان ارزشی ندارد، در برابر طلا که نشان پر ارزش بودن و کمال است.
نجوا
در میانِ های و هوی زندگانی گم شدم
در نوای شور و بلوای جوانی گم شدم
ناز آن چشمان که مارا بر طواف عشق برد
بی خبر ازخویش در بحر معانی گم شدم
گاه با نسرین و گه با لاله در گلزار عمر
در میان یاس و رنگ ارغوانی گم شدم
ای خوشا با دوست بنشینی و درد دل کنی
لا به لای عطرِ نجوای نهانی گم شدم
با سرِ انگشتِ مِهرم شانه کردم موی او
مست عطر دلکشش در نغمه خوانی گم شدم
صبح را با یاد رویش گر که آوردم به شام
شب به یمن اشک، در گوهر فشانی گم شدم
هر زمانی دست ما از دامنش کوتاه بود
بی سر وسامان به بحرِ بی نشانی گم شدم
سالها بگذشت و من در پیچ و تاب زلف یار
در تب دلدادگی و دلگرانی گم شدم
برف پیری برسرم چون صبح صادق جلوه گرد
نرم نرمک در شرنگ آسمانی گم شدم
باز هم کار ” نیا“ پیچید در اقلیم عشق
گاه در حیرت گهی در شادمانی گم شدم
با سلام .من تازه وارد این سایت شدم .و چقدر این غزل سعدی به دل من نشست
سعدی به روی فرخ او که درجهان
من فخر عشق وغزل و،هم هنر شدم