غزل شمارهٔ ۳۷۰
من همان روز که آن خال بدیدم گفتم
بیم آن است بدین دانه که در دام افتم
هرگز آشفتهٔ رویی نشدم یا مویی
مگر اکنون که به روی تو چو موی آشفتم
هیچ شک نیست که این واقعه با طاق افتد
گو بدانید که من با غم رویَش جفتم
رنگ رویم غم دل پیش کسان میگوید
فاش کرد آن که ز بیگانه همی بنهفتم
پیش از آنم که به دیوانگی انجامد کار
معرفت پند همیداد و نمیپذرفتم
هر که این روی ببیند بدهد پشت گریز
گر بداند که من از وی به چه پهلو خفتم
آتشی بر سرم از داغ جدایی میرفت
و آبی از دیده همی شد که زمین میسفتم
عجب آن است که با زحمت چندینی خار
بوی صبحی نشنیدم که چو گل نشکفتم
پیش از این خاطر من خانهٔ پرمشغله بود
با تو پرداختمش وز همه عالم رفتم
سعدی آن نیست که درخورد تو گوید سخنی
آن چه در وسع خودم در دهن آمد گفتم
غزل شمارهٔ ۳۶۹: چو تو آمدی مرا بس که حدیث خویش گفتمغزل شمارهٔ ۳۷۱: من از آن روز که در بند توام آزادم
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
من همان روز که آن خال بدیدم گفتم
بیم آن است بدین دانه که در دام افتم
هوش مصنوعی: من همان روزی که آن نشان زیبا را دیدم، به خودم گفتم که ممکن است به دام عشقی بیفتم.
هرگز آشفتهٔ رویی نشدم یا مویی
مگر اکنون که به روی تو چو موی آشفتم
هوش مصنوعی: هرگز در زندگی از چیزی ناراحت یا دلسرد نشدهام، مگر اکنون که به خاطر زیبایی تو مثل موی پریشان، آشفتهام.
هیچ شک نیست که این واقعه با طاق افتد
گو بدانید که من با غم رویَش جفتم
هوش مصنوعی: هیچ شکی نیست که این ماجرا به خوبی پیش خواهد رفت، اما باید بدانید که من با ناراحتی از دیدن او روبرو هستم.
رنگ رویم غم دل پیش کسان میگوید
فاش کرد آن که ز بیگانه همی بنهفتم
هوش مصنوعی: رنگ چهرهام به وضوح نشاندهنده غم درونیم است و این حال من را در برابر دیگران فاش میکند. کسی که این احساسات را بروز داده، خودش برملا کرده که من چه احساسی دارم، حتی اگر هیچکس جز من از آن خبر نداشته باشد.
پیش از آنم که به دیوانگی انجامد کار
معرفت پند همیداد و نمیپذرفتم
هوش مصنوعی: قبل از اینکه کار به جنون و دیوانگی کشیده شود، در مورد شناخت و معرفت نصیحت میکرد و من هیچکدام را قبول نمیکردم.
هر که این روی ببیند بدهد پشت گریز
گر بداند که من از وی به چه پهلو خفتم
هوش مصنوعی: هر کس این چهره را ببیند، باید به سرعت دور شود، اگر بداند که من از او به چه دلیلی پنهان شدهام.
آتشی بر سرم از داغ جدایی میرفت
و آبی از دیده همی شد که زمین میسفتم
هوش مصنوعی: درد جدایی مانند آتش بر سرم میسوزد و اشکهایم همچون آب میریزد و زمین را خیس میکند.
عجب آن است که با زحمت چندینی خار
بوی صبحی نشنیدم که چو گل نشکفتم
هوش مصنوعی: عجیب این است که باوجود تمام این زحمات، نتوانستم بویی از صبح بگیرم، انگار که مانند گلی نشکفتم.
پیش از این خاطر من خانهٔ پرمشغله بود
با تو پرداختمش وز همه عالم رفتم
هوش مصنوعی: پیش از این، ذهن من بسیار مشغول و شلوغ بود، اما با تو به آرامش رسیدم و از همه چیز دور شدم.
سعدی آن نیست که درخورد تو گوید سخنی
آن چه در وسع خودم در دهن آمد گفتم
هوش مصنوعی: سعدی به این معنا میگوید که او نمیتواند به تو سخنی بگوید که شایستهی تو باشد، بلکه فقط آنچه در توانش بوده و درک کرده را بیان کرده است.
خوانش ها
غزل ۳۷۰ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل شمارهٔ ۳۷۰ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل شمارهٔ ۳۷۰ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۳۷۰ به خوانش سعیده تهرانینسب
غزل شمارهٔ ۳۷۰ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۳۷۰ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۳۷۰ به خوانش فاطمه زندی
حاشیه ها
1395/04/10 10:07
۷
هیچ شک نیست که این واقعه با طاق افتد
گو بدانید که من با غم رویش جفتم
طاق:عربی شده تک فارسی=تنها=بی مانند=شگفت
هیچ شک نیست که این رخداد(داستان عشقبازی من و او) یکتا و شگفت میشود پس بدانید که من با غم دوری او جفت شده ام
1397/01/16 14:04
ایرانی
رنگ رویم غم دل پیش کسان میگوید
فاش کرد آن که ز بیگانه همیبنهفتم
سخن عشق تو بی آنکه بر آید به زبانم
رنگ رخساره خبر میدهد از سر نهانم
گر بگویم که مرا حال پریشانی نیست
رنگ رخساره خبر میدهد از سر ضمیر
1397/01/16 14:04
ایرانی
من همان روز که آن خال بدیدم گفتم
بیم آن است بدین دانه که در دام افتم
هرگز آشفته رویی نشدم یا مویی
مگر اکنون که به روی تو چو موی آشفتم
1403/10/05 10:01
جلال ارغوانی
نه عجب گفته سعدی به سما رفت مها
سخن از روی چو ماه تو همی می گفتم