غزل شمارهٔ ۳۷۱
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل ۳۷۱ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۳۷۱ به خوانش کاوه حیدری
غزل شمارهٔ ۳۷۱ به خوانش سعیده تهرانینسب
غزل شمارهٔ ۳۷۱ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل شمارهٔ ۳۷۱ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۳۷۱ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۳۷۱ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۳۷۱ به خوانش فاطمه زندی
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
به اعتقاد من یکی از زیباترین و عاشقانه ترین اشعار شیخ اجل همین شعر است که نهایت خاکساری سعدی را در پیشگاه معشوقش می رساند.
کسی می دونه منظور سعدی از این بیت چی بوده؟
دلم از صحبت شیراز به کلی بگرفت
وقت آنست که پرسی خبر از بغدادم.
احساس می کنم که این بیت باید یک شان نزول داشته باشه
خوشحال می شم اگه یه نفر من رو راهنمایی کنه
میشه لطف کنید بیت اخر رو معنی کنید .
احتمال میدم که بیت آخر ناظر به این باشه که سعدی قصد سفر از شیراز به بغداد داره(به علت غاز حمله مغول) و میگه که گرچه حب وطن(شیراز) سخن درستی هست ولی نمی شه به واسطه اینکه من اینجا زاده شده ام به سختی جان داد.
در ضمن در مورد اینکه نوشته اند " این شعر....صحبت از عشق سعدی به حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام می باشد" بنظرم این تفسیری هست که مخاطب خیلی دوست داره از شعر بکنه-ایرادی نداره- ولی اینکه بخوایم به سعدی شافعی مذهب نسبتش بدیم خیلی دور از واقع بنظر میرسه
سلام نمی دانم تفسیر این شعر چیست اما حب یک شافعی نسبت به اباعبدالله دور از واقع به نظر نمی رسد چون اباعبدالله فراتر از مذهب شیعه است چرا که مسیحی و زرتشتی و بی دین و گاندی و می گویند یهودی هم بوده که با اباعبدالله منقلب شده و تغییر کرده یا حب پیدا کرده یا همدردی کرده یا معنا گرفته یا عشق ورزیده و انطور که می گویند طیفی از اهل سنت نه تنها ابا عبدالله ببکه محب اهل بیت هستند
لطفا از چیزی اطلاع ندارید نظر ندهید زمانی که سعدی عزیمت میکنه به بغداد نوجوان بوده و قاعدتا اون موقع شعر نمیگفته در ضمن بیشتر ایام شیخ اجل در مسافرت و بغداد بوده میگه وقت آن است که از اونجا از من بپرسید به خاطر نزدیکی که سعدی با حاکمان اون زمان شیراز داشته و اتفاقات ناگواری افتاد در یه ماه سه نفر به خلافت رسیدن ضربه روحی بدی خورده بود و اصلا پیدایش گلستان......
لطفا تاریخ بخوانید
من از آن روز که دربند توام آزادم
چنان خوش برجان حافظ نشسته است که وی هم از ان مطلع استفاده کرده
«حب الوطن من الایمان»
حدیث مستند و مشهور از رسول اکرم می باشد. سعدی در این بیت، میگوید یه رغم صحت این حدیث، نمی توانم در شیراز به سختی بمیرم فقط به خاطر آنکه در این شهر زاده شده ام و وطن من است.
در این دو سه ماهه اخیر در پائیز 2015 میلادی و کوچ میلیونی از مردم سوریه و همسایه های سوریه و ایران به اروپا، این شعر زیبای سعدی بزرگ، گویای حال و وضع مردم است:
سعدیا حب وطن گر چه حدیثیست صحیح -
نتوان مرد به سختی که من این جا زادم .
.
درود به روان پاک سعدی بزرگوار
بعضی از نسخ قدیمی بیت آخر را چنین نوشته اند: سعدیا حب وطن گرچه حدیثی ست شریف نتوان مرد به ذلت که من اینجا زادم
تا خیال قد و بالای تو در فکر منست
گر خلایق همه سروند چو سرو آزادم .نشان از قدرت خیال انگیزی و قدرت ادبی شیخ سعدی دارد
سلام و درود پیشکش میکنم خدمت شعرپسندان و ادب دوستان ، بنده بنابر چشم دید خودم از بعضی نسخه های خیلی قدیمی غزلیات شیخ اجل که نسخ خطی نزدیک به زمان آن شیخ نوشته شده اند در مقطع حدیث بجای کلمه صحیح ضعیف نوشته یافتم که چنین میشود آنرا نوشت .
سعدیا حب وطن گرچه حدیثیست ( ضعیف ) نتوان مرد به سختی که من اینجا زادم
بجای کلمه صحیح ضعیف را دیده ام و این از حقیقت بعید هم نیست که دانشمندان اهل جرح و تعدیل این حدیث را تضعیف نموده اند و در مورد رجال آن سخن ها دارند و بنابر ظاهر قضیه که گویی بر اثر حمله ای شوم قوم ناپاک مغول به سرزمین پاک خراسان و بعدا ایران شاعر جلای وطن گردیده و تعاشقی نسبت به وطن طبع نازک این شاعر نازدانه را اذیت میکرده
دلم از صحبت شیراز به کلی بگرفت
وقت آنست که پرسی خبر از بغدادم
گرامی سروری در باره این بیت پرسش نموده اند که به نظر این بنده کمترین شیراز در اینجا نماد فرم و بغداد نماد زندگی یا فضای بینهایت یکتایی میباشد و همانطور که میدانیم بغداد در دوران شاعران آن زمان شهر علم و ادب و فرهنگ بود با مدارس و کتابخانه های بزرگ و بیشتر بزرگان علوم مختلف در بغداد رشد یافتند و در اینجا شاعر عارف میفرماید از این جهان فرم و ماده و هرچه مربوط به چیزهای این جهان میباشد دلگیر و خسته شده است و زمان آن رسیده که ببینیم برای رسیدن به فضای بینهایت زندگی و جهان معنوی بجز این جهان ماده چه کرده آیم .
موفق و پایدار باشید
بدون شک یاد بغداد و عراق کردن هم در اشعاد حافظ و هم سعدی و دیگر شعرای هم قرن خودشون نشان از دلتنگی برای پیر و یار و معلم و شیخ رو داره رابطه ای در منزلت اهل تصوف که در مدح انسان کامل زمانه خود معنی میشه
دوست عزیز بنده خیلی تمایل دارم بدونم حافظ عزیزمان چه وقت از مقام رند به مقام صوفی و زاهد که در اشعارش با انها سر جنگ داشت تنزل درجه داد؟ پیشتر از پاسخ گویی سپاس گذارم
بیت آخر انسان را به یاد فرار مغز ها می اندازه
علاقه مند ،،،زاده شده ،،،مدیون به وطنم شیراز هستم بنابه دلایل عاطفی قلبی !!!!و اگاهی از حدیث و سفارش پیامبر خدا به داشتن علاقه به وطن
الان سعدی اعتراف میکنه میگه من الان به جایی رسیدمکه حدیث حب الوطن من الایمان از پیامبر ،،،عشق وعلاقه قلبیم به شیراز ووطنم رو علاوه بر اینکه حس میکنم کمافی سابق...ولی الان یه چیز قوی تر منو از این بند ها داره ازاد میکنه...حال که تا الانم همه فک میکردن بخاطره شیرازو زیبایی هاش موندم در حالیکه علاوه بران مقید به حدیث پیامبر بودم که تا الانم اینجا بودم چون که ادامه زندگی را در ان شهر و یا دران چارچوب و دین ومسلک بسختی و ملال اور توصیف میکنه یعنی میگه خواننده شعر خودت ببین اخه فقط چون جایی بدنیا اومدی حاضری توش بسختی زندگیکه سهله حاضری توشفقط در سختی بمیری چون فقط اونجا بدنیا اومدی.... و منم شاید شیراز شهر عشق وادب و گلو بلبل باشه ولی تا الانم برا شان نزول این حدیث و صفت والای گوینده حدیث موندم نه گلو بلبلی که شما میدیدید یا منو مجبور به زندگی در جایی میدونید که فقط توش بدنیا اومدم همین...یعنی اگه بحث وطن و محل تولد بود حاضر نبودم در جایی سخت بمیرم چون توش بدنیا اومدم چه برسه که توش به سختی تا الان زیستم ولی ادامه را در هجرت وترک وطن و مقید به چارچوب هایی جدید میدانم
سعدیا حب وطن گر چه حدیثیست صحیح -
نتوان مرد به سختی که من این جا زادم««
دل و کشورت جمع و مامور باد
ز ملکت پراکندگی دور باد
شیراز و توس دو منطقه ی ارزشمند ادبی
خانم سیمین بهبهانی در شعر "نتوان مُرد" از کتاب "مجموعه اشعار جلد دوم" انتشارات نگاه چاپ 1394 صفحه 190 (که تنها به چاپ اول رسید و دیگر مجوز چاپ نگرفت) سروده اند:
نتوان مرد به آسانی / گفت آن توانا به سخن دانی
گویم این جای که من زادم/ میتوان مرد به آسانی
دست و پا بسته و دل خسته/ گنه خویش ندانسته
مرگ را دیده به نزدیکی/ چه کند زنده ی زندانی
چوبه ی دار فراوان است/ میوه ی او سَر انسان است
صحبت از "حُبّ وطن" اینجا/ نه شریف است و نه انسانی
با توجه به تضمین به کار رفته در این شعر خانم بهبهانی، به نظرم در بیت آخر غزل 371 واژه "شریف" به جای "صحیح" ارجح هست.
با سلام : احتمالا بیت آخر بدین صورت صحیح باشد . سعدیا حب وطن گرچه حدیثیست عظیم
نتوان مرد به سختی که من اینجا زادم
بیت اول؛
آزادی من از قیود دنیوی زمانی بود که عاشق تو(خدا)شدم
و با عشق تو به بزرگی و جلال رسیدم و برای خودم کسی شدم(من کسی در ناکسی دریافتم)
بیت آخر؛
اگرچه که پیامبرفرموده حب الوطن من الایمان
اما دلیل نمیشه که چون در جایی متولدشدی پس باید شرایط سخت اونجا رو تحمل کنی و به قولی ،بسوزی و بسازی تا پایان عمرت(زمین خدابزرگه..اشاره به آیه۹۷سوره نسا...)
به نام حضرت دوست
حدیث صحیح یکی از انواع حدیث است و آن حدیثی است که سلسله راویان آن درست و صحیح هستند و حدیث جعلی و ... نیست. پس ذکر شریف و عظیم و ... ولو در نسخه بدلها درست به نظر نمی رسد.
پیش آن دلبر طناز چو سعدی بنشست
به سخن گفتن طناز ببین استادم