غزل شمارهٔ ۳۶۹
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل ۳۶۹ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل شمارهٔ ۳۶۹ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل ۳۶۹ به خوانش احسان هومان
غزل شمارهٔ ۳۶۹ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۳۶۹ به خوانش سعیده تهرانینسب
غزل شمارهٔ ۳۶۹ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۳۶۹ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۳۶۹ به خوانش فاطمه زندی
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
در بیت آخر بهل به معنی رها کردن، اجازه دادن، روا دانستن، آزاد کردن صحیح است. نه بحل. (بحلند بندگانت...)
آرزو جان در بیت آخر همان "بحل" صحیح است. به معنی اینکه حلالند. یعنی هزار بار ریختن خون سعدی برای بندگان تو حلال است! ( بحل در گذشته برای حلالیت طلبیدن به کار میرفته. و دیگران نیز به این معنی به کار برده اند)
دکلمه ی این شعر زیبا در برنامه شماره ی 50 گلهای تازه
چو به منتها رسد گل برود قرار بلبل
همه خلق را خبر شد غم دل که مینهفتم
آن زمان که گل سرخ به نهایت زیبایی زیبایی میرسد بلبل بیقرار میشود و آواز سر میدهد من اینگونه شده ام و مردم از غم و بیقراری من خبردار شده اند.
با احترام در پاسخ به ایراد خانم آرزو در مورد بیت آخر:
بحل
لغتنامه دهخدا
بحل . [ ب ِ ح ِ ] (ص مرکب ) (از: ب + حل ) [ ح ِل ل و در تداول فارسی ح ِل ] کلمه ای است که در طلب آمرزش و مغفرت و معذرت و عذرخواهی استعمال می کنند. (ناظم الاطباء). بخشیدن جرم . عفو کردن گناه . (آنندراج ). معاف . (آنندراج ). صاحب غیاث اللغات گوید: چون در فارسی حای حطی نیامده ظاهراً بحل لفظ عربی باشد و حال آنکه در لغات معتبره ٔ عربی مثل صراح و قاموس و منتخب و غیره ماده ٔ بحل بهیچ معنی نیامده ، از این معلوم شد که در اصل بهل بوده باشد به فتح اول و کسر های هوز، صیغه ٔ صفت مشبهه بمعنی ترک کرده شده و بمراد گذاشته شده و مجازاً بمعنی معاف مستعمل مأخوذ از بهل بالفتح که مصدراست بمعنی ترک کردن و گذاشتن بمراد کما فی صراح و القاموس . پس از غلط کاتبان قدیم و از عدم التفات اهل تعلم و تعلیم به حای حطی شهرت گرفته ، یا اینکه در اصل بهل به کسرتین باشد صیغه ٔ امر از هلیدن بمعنی گذاشتن که در بعضی محل بمعنی اسم مفعول مستعمل میگردد. پس بهر تقدیر به های هوز درست می باشد مگر آنکه بودن حای حطی به ابدال باشد چنانکه در حیز و حال که در اصل هیز و هال بوده ولکن این قسم دعوی ابدال خالی از ضعف نمی نماید. و می تواند که بحل بفتحتین و تشدید لام باشد بمعنی بحلال شدن ، چه بای موحده ٔ مفتوحه برای ظرفیت یا معیت باشد به قاعده ٔ فارسی و حل بالفتح و تشدید لام مصدر بمعنی حلال شدن ، چنانکه در منتخب است ، سروری که شارح گلستان است به عربی همین توجیه آخر را اختیار نموده ، بهر تقدیر با لفظ کردن مستعمل است . (غیاث اللغات ) : یوسف ایشان را گفته بود لاتثریب علیکم الیوم یغفراﷲ لکم ، گفت ، خدای شما را بیامرزد و بدانکه با من کردید از من بحل آید. (ترجمه ٔ طبری ).
چه کنم دل که همه درد و غم من ز دل است
دل که خواهد ببرد گو ببر از من بحل است .
چو تو ایستاده باشی ادب آنکه من بیافتم.....
همه خاک های شیراز به آب دیدگان برفتم
(آب) رو جا گذاشتید
چقدر عالی دست همگی درد نکنه چقدر خوبه اینقدر اهمیت میدین و وقت میزارین کلی استفاده کردم .
پیروز باشید ....
سلام بر همگی عزیزان
بیت 4
همه کوچه های شیراز به دیدگان برفتم
به امید آنکه جایی قدمی نهاده باشی
من یه جا خوندم با تشکر
این مصرع "همه خاکهای شیراز به دیدگان برفتم" ، اندکی سکته داره و از استاد غزل بعیده .
شاید اینگونه بوده باشه :
"همه خاکهای شیراز به دو دیدگان برفتم"
این مصرع “همه خاکهای شیراز به دیدگان برفتم” ، اندکی سکته داره و از استاد غزل بعیده .
شاید اینگونه بوده باشه :
“همه خاکهای شیراز به دو دیدگان برفتم”
و اما راجع به دو مصرع این بیت :
به امید آنکه جائی قدمی نهاده باشی
همه خاکهای شیراز به دو دیدگان برفتم
من در اسفند 1379 در حج تمتع مشرف بودم .
گاهی در سکوهای مسجدالحرام می نشستم و هر بار یک ساعتی به کعبه نظر میکردم .
در بحر نظر که بودم میرفتم تو این اندیشه که چه شخصیت های بزرگی در طول تاریخ بشریت در این جایگاه قدم نهاده اند . شاید جائی مشابه این مکان پیدا نشود که پیامبران ، ائمه و اولیاء عظام در آن قدم نذاشته باشن .
لذا یک بار رفتم و از درب کعبه تا حدود 15 متر را عمود بر کعبه رُفتم که افتخار نصیبم شود که جای پای آن اعاظم قدم گذاشته ام .
دوستان ایراد نگیرند . دست خود آدم نیست .
بیت آخر خیلی جالبه میگه تو (مثل شاهای قدیم) مجازی 1000 تا مثل من (سعدی) رو بکشی و بعد بگی من نگفتم بکشید!
بیت اول یعنی چی؟
مهرگان عزیز سلام
چون دیدم سایر بزرگواران برای شما پاسخی مرقوم نداشتند آنچه از معنی بیت بنظرم آمد برایتان مینویسم:
وقتی عزیزم تو بیایی دیگه لازم نیست که در پیش تو من حدیت عشق وفراق را بگوییم ویا از خودم صحبت کنم و آنگاه که تو در مقابل من ایستادهای شرط ادب حکم میکنه که من به پایت بیفتم.
شاد وخرم باشید
نه عجب که گفت سعدی بشده بهار گیتی
که سخن بهار گونه من از آن بهار گفتم