گنجور

غزل شمارهٔ ۳۶۴

من اندر خود نمی‌یابم که روی از دوست برتابم
بدار ای دوست دست از من که طاقت رفت و پایابم
تنم فرسود و عقلم رفت و عشقم همچنان باقی
وگر جانم دریغ آید نه مشتاقم که کذابم
بیار ای لعبت ساقی نگویم چند پیمانه
که گر جیحون بپیمایی نخواهی یافت سیرابم
مرا روی تو محراب است در شهر مسلمانان
وگر جنگ مغول باشد نگردانی ز محرابم
مرا از دنیی و عقبی همینم بود و دیگر نه
که پیش از رفتن از دنیا دمی با دوست دریابم
سر از بیچارگی گفتم نهم شوریده در عالم
دگر ره پای می‌بندد وفای عهد اصحابم
نگفتی بی‌وفا یارا که دلداری کنی ما را
الا ار دست می‌گیری بیا کز سر گذشت آبم
زمستان است و بی برگی بیا ای باد نوروزم
بیابان است و تاریکی بیا ای قرص مهتابم
حیات سعدی آن باشد که بر خاک درت میرد
دری دیگر نمی‌دانم مکن محروم از این بابم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

من اندر خود نمی‌یابم که روی از دوست برتابم
بدار ای دوست دست از من که طاقت رفت و پایابم
هوش مصنوعی: من در درون خودم نمی‌توانم تحمل کنم که از دوست روی برگردانم. پس ای دوست، دستت را از من بردار، چون دیگر طاقت من تمام شده و نمی‌توانم ادامه دهم.
تنم فرسود و عقلم رفت و عشقم همچنان باقی
وگر جانم دریغ آید نه مشتاقم که کذابم
هوش مصنوعی: بدن من به مرور زمان تحلیل رفته و عقل من نیز رفته است، اما عشق من همچنان پابرجاست. اگر جانم هم از دست برود، برایم مهم نیست؛ زیرا احساس می‌کنم که دیگر به حقیقت عشق ایمان ندارم.
بیار ای لعبت ساقی نگویم چند پیمانه
که گر جیحون بپیمایی نخواهی یافت سیرابم
هوش مصنوعی: ای معشوقه، بیا و برایم بیاور. نمی‌خواهم بگویم چند لیوان بزنم، چون حتی اگر جیحون را هم بنوشم، هرگز نمی‌توانم سیراب شوم.
مرا روی تو محراب است در شهر مسلمانان
وگر جنگ مغول باشد نگردانی ز محرابم
هوش مصنوعی: صورت تو برای من مانند محرابی است در میان مسلمانان و حتی اگر جنگ و ناامنی بر پا باشد، نمی‌توانی مرا از این محراب دور کنی.
مرا از دنیی و عقبی همینم بود و دیگر نه
که پیش از رفتن از دنیا دمی با دوست دریابم
هوش مصنوعی: من از دنیا و آخرت فقط همین را می‌خواهم و چیزی بیشتر نیست؛ فقط قبل از اینکه از این دنیا بروم، لحظه‌ای با دوستی خود را سرشار کنم.
سر از بیچارگی گفتم نهم شوریده در عالم
دگر ره پای می‌بندد وفای عهد اصحابم
هوش مصنوعی: از ناامیدی خود حرف می‌زنم و بی‌تابی می‌کنم. در جهانی دیگر، دوستی و وفای به عهدی که با دوستانم دارم، مرا به پیش می‌برد.
نگفتی بی‌وفا یارا که دلداری کنی ما را
الا ار دست می‌گیری بیا کز سر گذشت آبم
هوش مصنوعی: نگفتی که ای یار بی‌وفا، چه زمانی می‌خواهی دل‌جویی کنی از ما؟ تنها از طریق دستت می‌توانی کمک کنی و گرنه، من از غم و پریشانی گذشته‌ام و در حال حاضر در وضعیت سختی قرار دارم.
زمستان است و بی برگی بیا ای باد نوروزم
بیابان است و تاریکی بیا ای قرص مهتابم
هوش مصنوعی: زمستان است و درختان بی برگ شده‌اند. ای باد، که نماد نوید بهار هستی، بیا. بیابان پر از تاریکی است. ای ماه زیبای من، تو هم بیا.
حیات سعدی آن باشد که بر خاک درت میرد
دری دیگر نمی‌دانم مکن محروم از این بابم
هوش مصنوعی: زندگی سعدی به گونه‌ای است که اگر بر درِ تو بمیرم، دیگر نمی‌دانم چه اتفاقی برایم می‌افتد، پس از این در محروم نباش.

خوانش ها

غزل ۳۶۴ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل شمارهٔ ۳۶۴ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۳۶۴ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۳۶۴ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل شمارهٔ ۳۶۴ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۳۶۴ به خوانش سیاوش علی شاه پور
غزل شمارهٔ ۳۶۴ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۳۶۴ به خوانش نازنین بازیان

حاشیه ها

1391/10/18 00:01
بابک

لطفاً در بیت سوّم "بیار" به جای "بیا" جایگزین شود.
در مصراع دوّم از بیت چهارم نسخهٔ فروغی "نگردانی" است ولی در غزلهای سعدی به خطّ حسن سخاوت (مدّرس انجمن خوشنویسان) و چاپ شرکت مولّفان و مترجمان 1366٫ ٫"نگرداند" که به نظرحقیر هم اصلح میباشد.
با سپاس

1393/01/20 13:04

از نطر من هم نطر گذشته صحیح می باشد .در مصرع دوم بیت چهار جنگ مغل عاملی عاقلانه برای روی گرداندن از محراب مسلمانی به شمار می آید که شاعر به خاطر عشق زیاد خود این کار را روا نمیداند.پس: "وگر جنگ مغل باشد نگرداند ز محرابم" صورت صحیح میباشد.

1393/10/20 18:01
مجید

با نظر بابک عزیز و توضیح مصطفی عزیز موافقم ضمن اینکه بنده هم بیشتر"نگرداند " شنیدم

1397/02/29 07:04
آرمان کریمی

همایون شجریان-ساز و آواز مشتاقی-اجرا در سلیمانیه عراق

1398/03/06 15:06
زهرا

بزرگان، لطفا بنده رو در فهم معنی بیت دوم یاری بفرمایید

1398/03/06 16:06
محسن ، ۲

زهرای گرامی
تنم فرسود و عقلم رفت و عشقم همچنان باقی
وگر جانم دریغ آید نه مشتاقم که کذابم
از شدت عشق فرسوده شده ام و عقلم از کار افتاده ولی با این حال این عشق دست از سرم بر نمی دارد
از جان دریغ ندارم که اگر دریغ کنم دروغگویی بیش نیستم

1398/03/06 20:06
زهرا

ممنون آقای محسن از توضیح خوب تون
معنی کلی رو متوجه شده بودم ولی "مشتاقم" رو در این بیت درک نمی کنم

1398/03/06 22:06
محسن ، ۲

زهرا ی گرامی
نه مشتاقم یعنی عاشق نیستم می گوید:
اگر جانم را دریغ کنم بدین معنا ست که عاشق نیستم بلکه دروغگو هستم
مشتاقم = خواهانم ، عاشقم
نه مشتاقم = عاشق نیستم
کذابم = دروغگویم ، در عشق ظاهر سازی می کنم

1398/03/20 18:06
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳

سلام
معنی این بیت:
تنم فرسود و عقلم رفت و عشقم همچنان باقی
وگر جانم دریغ آید نه مشتاقم که کذابم
تنم فرسود و عقلم رفت یعنی پیر شدم چون پیری باعث فرسودگی جسم و زایل شدن عقل می شود.
سعدی دارد می گوید با وجود این که پیر و ناتوان شدم و جسم و عقلم از کار افتاده است ولی عشق در وجود من هنوز زنده است
و اگر در راه این عشق و معشوق از بذل جان دریغ کنم دروغگو هستم و عاشق واقعی نیستم.
بذل جان که جای خود دارد حتی گلایه هم در فرهنگ عشق نیست
لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ
حافظ

1398/05/10 23:08
مجتبی

سلام.من ابتدا این مصرع رو اشتباه خوندم و معنی مصرع رو بی درنگ متوجه شدم.اگه دوستان نظری داشته باشند خوشحال میشم که احتمال اینکه اصل مصرع همینگونه باشد،وجود دارد یا خیر؟
سپاس
تنم فرسود و عقلم رفت و عشقم همچنان باقی
«گر از جانم دریغ آید نه مشتاقم که کذابم»

1398/09/01 20:12
سعید حیدری

با سلام خدمت سروران گرامی. از اساتید کسی هست معنی این ببت رو بگه؟
سر از بیچارگی گفتم نهم شوریده در عالم
دگر ره پای می‌بندد وفای عهد اصحابم

1401/02/09 01:05
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳

سر از بیچارگی گفتم نهم شوریده در عالم
دگر ره پای می‌بندد وفای عهد اصحابم

مصرع اول را کمی جابجا کنیم

از بیچارگی گفتم شوریده سر در عالم نهم

از روی ناچاری و بیچارگی با خودم گفتم سر به آوارگی بگذارم و آواره شوم ولی عهدی که با دوستانم بسته ام و باید به ماندن در کنارشان وفا کنم پای مرا می بندد

1398/09/07 01:12
امین

دوستان بیتِ: ببند ای یار بر رویم دری از هرکه در عالم . که دل با دوست مشغول است و زحمت بر نمی‌تابم چرا وجود نداره؟
همایون شجریان توی ساز و آواز مشتاقی اینو میخونه!

1399/03/28 01:05
عباس ایوبی

در پاسخ به سعید حیدری منظور از«دگر ره پای می بندد وفای عهد اصحابم» اینه که بیراهه ها انسان رو از وفای به عهد باز می داره به خصوص عهدی که انسان در روز الست با خداوند بسته

1403/10/07 00:01
جلال ارغوانی

 

سخن آرایش وزیور زگفتارت گرفت سعدی

گیاه وگل سخن دانی برای آن بخوان آبم