غزل شمارهٔ ۳۶۴
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل ۳۶۴ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل شمارهٔ ۳۶۴ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل شمارهٔ ۳۶۴ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۳۶۴ به خوانش سعیده تهرانینسب
غزل شمارهٔ ۳۶۴ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۳۶۴ به خوانش سیاوش علی شاه پور
غزل شمارهٔ ۳۶۴ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۳۶۴ به خوانش نازنین بازیان
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
لطفاً در بیت سوّم "بیار" به جای "بیا" جایگزین شود.
در مصراع دوّم از بیت چهارم نسخهٔ فروغی "نگردانی" است ولی در غزلهای سعدی به خطّ حسن سخاوت (مدّرس انجمن خوشنویسان) و چاپ شرکت مولّفان و مترجمان 1366٫ ٫"نگرداند" که به نظرحقیر هم اصلح میباشد.
با سپاس
از نطر من هم نطر گذشته صحیح می باشد .در مصرع دوم بیت چهار جنگ مغل عاملی عاقلانه برای روی گرداندن از محراب مسلمانی به شمار می آید که شاعر به خاطر عشق زیاد خود این کار را روا نمیداند.پس: "وگر جنگ مغل باشد نگرداند ز محرابم" صورت صحیح میباشد.
با نظر بابک عزیز و توضیح مصطفی عزیز موافقم ضمن اینکه بنده هم بیشتر"نگرداند " شنیدم
همایون شجریان-ساز و آواز مشتاقی-اجرا در سلیمانیه عراق
بزرگان، لطفا بنده رو در فهم معنی بیت دوم یاری بفرمایید
زهرای گرامی
تنم فرسود و عقلم رفت و عشقم همچنان باقی
وگر جانم دریغ آید نه مشتاقم که کذابم
از شدت عشق فرسوده شده ام و عقلم از کار افتاده ولی با این حال این عشق دست از سرم بر نمی دارد
از جان دریغ ندارم که اگر دریغ کنم دروغگویی بیش نیستم
ممنون آقای محسن از توضیح خوب تون
معنی کلی رو متوجه شده بودم ولی "مشتاقم" رو در این بیت درک نمی کنم
زهرا ی گرامی
نه مشتاقم یعنی عاشق نیستم می گوید:
اگر جانم را دریغ کنم بدین معنا ست که عاشق نیستم بلکه دروغگو هستم
مشتاقم = خواهانم ، عاشقم
نه مشتاقم = عاشق نیستم
کذابم = دروغگویم ، در عشق ظاهر سازی می کنم
سلام
معنی این بیت:
تنم فرسود و عقلم رفت و عشقم همچنان باقی
وگر جانم دریغ آید نه مشتاقم که کذابم
تنم فرسود و عقلم رفت یعنی پیر شدم چون پیری باعث فرسودگی جسم و زایل شدن عقل می شود.
سعدی دارد می گوید با وجود این که پیر و ناتوان شدم و جسم و عقلم از کار افتاده است ولی عشق در وجود من هنوز زنده است
و اگر در راه این عشق و معشوق از بذل جان دریغ کنم دروغگو هستم و عاشق واقعی نیستم.
بذل جان که جای خود دارد حتی گلایه هم در فرهنگ عشق نیست
لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ
حافظ
سلام.من ابتدا این مصرع رو اشتباه خوندم و معنی مصرع رو بی درنگ متوجه شدم.اگه دوستان نظری داشته باشند خوشحال میشم که احتمال اینکه اصل مصرع همینگونه باشد،وجود دارد یا خیر؟
سپاس
تنم فرسود و عقلم رفت و عشقم همچنان باقی
«گر از جانم دریغ آید نه مشتاقم که کذابم»
با سلام خدمت سروران گرامی. از اساتید کسی هست معنی این ببت رو بگه؟
سر از بیچارگی گفتم نهم شوریده در عالم
دگر ره پای میبندد وفای عهد اصحابم
سر از بیچارگی گفتم نهم شوریده در عالم
دگر ره پای میبندد وفای عهد اصحابم
مصرع اول را کمی جابجا کنیم
از بیچارگی گفتم شوریده سر در عالم نهم
از روی ناچاری و بیچارگی با خودم گفتم سر به آوارگی بگذارم و آواره شوم ولی عهدی که با دوستانم بسته ام و باید به ماندن در کنارشان وفا کنم پای مرا می بندد
دوستان بیتِ: ببند ای یار بر رویم دری از هرکه در عالم . که دل با دوست مشغول است و زحمت بر نمیتابم چرا وجود نداره؟
همایون شجریان توی ساز و آواز مشتاقی اینو میخونه!
در پاسخ به سعید حیدری منظور از«دگر ره پای می بندد وفای عهد اصحابم» اینه که بیراهه ها انسان رو از وفای به عهد باز می داره به خصوص عهدی که انسان در روز الست با خداوند بسته
سخن آرایش وزیور زگفتارت گرفت سعدی
گیاه وگل سخن دانی برای آن بخوان آبم