گنجور

غزل شمارهٔ ۳۶۲

مرا دو دیده به راه و دو گوش بر پیغام
تو مُستریح و به افسوس می‌رود ایام
شبی نپرسی و روزی که دوستدارانم
چگونه شب به سحر می‌برند و روز به شام؟
ببردی از دل من مهر هر کجا صنمی‌ست
مرا که قبله گرفتم چه کار با اصنام؟
به کام دل نفسی با تو التماس من است
بسا نفس که فرو رفت و برنیامد کام
مرا نه دولت وصل و نه احتمال فراق
نه پای رفتن از این ناحیت نه جای مُقام
چه دشمنی تو؟ که از عشق دست و شمشیرت
مُطاوِعت به گریزم نمی‌کنند اَقدام
ملامتم نکند هر که معرفت دارد
که عشق می‌بستاند ز دست عقل زمام
مرا که با تو سخن گویم و سخن شنوم
نه گوش فهم بماند نه هوش استفهام
اگر زبان مرا روزگار دربندد
به عشق در سخن آیند ریزه‌های عِظام
بر آتش غم سعدی کدام دل که نسوخت؟
گر این سخن برود در جهان نماند خام

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرا دو دیده به راه و دو گوش بر پیغام
تو مُستریح و به افسوس می‌رود ایام
هوش مصنوعی: من همیشه منتظر تو هستم و با گوش‌های attentive به پیام‌هایت توجه می‌کنم، اما ای کاش زمان به خوبی می‌گذشت.
شبی نپرسی و روزی که دوستدارانم
چگونه شب به سحر می‌برند و روز به شام؟
هوش مصنوعی: در شب‌ها از من نپرس که چگونه عاشقانم شب را به صبح و روز را به شب می‌گذرانند.
ببردی از دل من مهر هر کجا صنمی‌ست
مرا که قبله گرفتم چه کار با اصنام؟
هوش مصنوعی: دل من را از محبت تو پر کردی و هر جا که زیبایی باشد، من فقط به تو عشق می‌ورزم. چه نیازی به بقیه زیبایی‌ها دارم؟
به کام دل نفسی با تو التماس من است
بسا نفس که فرو رفت و برنیامد کام
هوش مصنوعی: در دل امیدوارم که تجربه‌ای شیرین با تو داشته باشم. اما بارها نفس‌هایی بوده که در گلو مانده و نتوانسته‌ام آن‌ها را بیرون بیاورم.
مرا نه دولت وصل و نه احتمال فراق
نه پای رفتن از این ناحیت نه جای مُقام
هوش مصنوعی: من نه خوشبختی همدلی را دارم و نه نگرانی جدایی را، نه توانایی رفتن از این مکان را دارم و نه جایی برای اقامت.
چه دشمنی تو؟ که از عشق دست و شمشیرت
مُطاوِعت به گریزم نمی‌کنند اَقدام
هوش مصنوعی: دشمن تو چه کسی است؟ که حتی از عشق و عشق‌ورزی‌ام نتوانم از زیر بار دست و شمشیر تو فرار کنم.
ملامتم نکند هر که معرفت دارد
که عشق می‌بستاند ز دست عقل زمام
هوش مصنوعی: کسی که به عشق و محبت آگاه است، نباید از من سرزنش کند؛ زیرا عشق نیرویی است که از عقل و منطق فراتر می‌رود و زمام اختیار را در دست می‌گیرد.
مرا که با تو سخن گویم و سخن شنوم
نه گوش فهم بماند نه هوش استفهام
هوش مصنوعی: مرا که با تو صحبت می‌کنم و صحبت تو را می‌شنوم، نه گوش من توانایی درک دارد و نه هوش من قادر به پرسش و پاسخ است.
اگر زبان مرا روزگار دربندد
به عشق در سخن آیند ریزه‌های عِظام
هوش مصنوعی: اگر روزگار زبان مرا ببندد، عشق در کلامم چنان پیداست که حتی کوچک‌ترین جزئیات زندگی‌ام را نیز بیان خواهد کرد.
بر آتش غم سعدی کدام دل که نسوخت؟
گر این سخن برود در جهان نماند خام
هوش مصنوعی: در آتش دل‌سوزی‌ها و غم‌های سعدی، کدام دل است که نسوزد؟ اگر این سخن در جهان پخش شود، دیگر چیزی در این دنیا باقی نمی‌ماند که ناتوان و بی‌اثر باشد.

خوانش ها

غزل ۳۶۲ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل شمارهٔ ۳۶۲ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل شمارهٔ ۳۶۲ به خوانش محمدرضا جراح زاده
غزل شمارهٔ ۳۶۲ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۳۶۲ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۳۶۲ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۳۶۲ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۳۶۲ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۳۶۲ به خوانش حجت الله عباسی

حاشیه ها

1393/02/10 13:05
گلستانی

این غزل با صدای استاد شجریان در برنامه گل های تازه شماره 160 با نوای تار محمدرضا لطفی در گوشه راک و فرود به دستگاه راست پنجگاه اجرا شده است.و یکی از درخشانترین اجراهای این دو هنرمند با یکدیگر است.

1393/05/19 10:08

"ملامتم نکند هیچکس در این سودا"
بیت هفت به این صورت هم آمده است

1393/08/06 00:11
Nazanin

به کام دل نفسی با تو التماس منست . . .

1394/01/08 19:04
فاطمه

مصرع دوم بیت اول رو من به صورت:
تو فارغی و به افسوس میرود ایام
هم شنیدم

1394/05/26 13:07
مصطفی مستوری

واژه " دوستدارانت" به جای "دوستدارانم" در مصرع شبی نپرسی و روزی که دوستدارانت
به جای بیت اول اینگونه نیز آورده اند:
مرا دو چشم به راه و دو گوش بر پیغام
تو فارغی و به افسوس میرود ایام

1395/06/22 03:08
کوشا

در مورد بیت دوم در همه نسخ موجود دوست دارانم هستش نه دوست دارانت که گنجور درست بکار برده ولی در بیت اول و مصرع دومش بنده چند جا دیدم تو فارغی وبه افسوس میرود ایام هست.
علاوه بر اجرا در برنامه گلها که دوست عزیزمان اشاره کرد این شعر را استاد شجریان در اجرایی خصوصی و به همراه استاد موسوی و سه تار مشکاتیان اجرا کردند که بسیار زیباست

1395/07/13 09:10
۷

پیوند به وبگاه بیرونی
محمد رضا شجریان>گل‌های تازه 160+خسرو خوبان

1396/04/07 20:07
Babak

این ابیات بنظر این گونه بایستی باشند
مرا دو چشم براه و دو گوش بر پیغام
تو فارغی و به افسوس می رود ایام
ملامتم نکند هیچکس در این سودا
که عشق می بستاند ز دست عقل زمام
چرا که در ردیف آوازی استاد سیدحسین خان طاهرزاده نیز این گونه سروده شده و همچنین استاد شجریان نیز به روایت از ایشان همینگونه سرودن
ضمنا در مصرع اول بیت دوم که بالا اشاره شده بنوعی از وزن خارج است

1396/08/28 14:10
امیرابوالفضل عباسیان

باعرض سلام
دربیت اول دو واژه (دیده) و ( مستریح ) نامناسب میباشد و به جای آنها (چشم) و (فارغی) بهتر میباشد
چرا که با درنظر گرفتن کلمه گوش چشم میخواند و همچنین راجع به کلمه فارغ نیز شیخ اجل در بیشتر غزلهایش این واژه را به کار برده است
برای نمونه:
اگر تو فارغی از حال دوستان یارا
فراغت ازتو میسّر نمیشود مارا

1401/11/26 21:01
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳

بیت هفتم

ملامتم نکند هر که معرفت دارد

که عشق می‌بستاند ز دست عقل زمام

حتی در یکی از نسخه های خطی که بارگزاری نموده اید به این شکل آمده است:

ملامتم نکند هیچکس در این سودا

 

و در یکی دیگر از نسخه های خطی که آورده اید در پاورقی به همین شکل آمده است

یعنی در همین دو نسخه خطی اکثریت با «هیچکس در این سودا» است

 

1402/04/11 00:07
سفید

 

اگر زبان مرا روزگار دربندد

به عشق در سخن آیند ریزه‌های عظام...

 

 

1402/10/23 11:12
یوسف شیردلپور

اجرا خصوصی شجریان نفسی باتو فوق العاده است💚💚👌👌✋

1403/02/27 02:04
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳

مرا دو دیده به راه و دو گوش بر پیغام
تو مُستریح و به افسوس می‌رود ایام
مُستریح: راحت و آسوده و بی‌خیال
در جای دیگری به این شکل آمده است:
مرا دو چشم به راه و دو گوش بر پیغام
تو فارغی و به افسوس می‌رود ایام
مستریح و فارغ، مترادفند و نیز دیده و چشم دو به دو با هم مترادفند و هر دو صحیح است اما چون از آغاز با آواز راکِ استاد شجریان به شکل دوم شنیده‌ام ذهنم به این شکل بیشتر خو گرفته است.

 

به کام دل نفسی با تو التماس من است
بسا نفس که فرورفت و برنیامد کام
التماس در زبان عربی: درخواست، استدعا – با آن معنا که در فارسی به کار می‌رود اندکی تفاوت دارد.

 

مرا نه دولت وصل و نه اِحتمال فراق
نه پای رفتن از این ناحیت نه جای مَقام
کلمه «مقام» به ضم (مُقام) سه معنا دارد:
مُقام اسم مفعول (برپاداشته شده) یا اسم مکان (جای ایستادن، جای برپا داشتن) یا مصدر میمی به معنای اقامت کردن و ماندن
و در اینجا معنای سوم مد نظر است چون اگر به معنای دوم (اسم مکان) بگیریم مفهوم جا و مکان را در خود مستتر دارد بنابراین کلمۀ «جای» در قبل از آن حشو و زائد می‌باشد و این از هر شاعری خصوصا از سعدی به دور است.

 

چه دشمنی؟ تو که از عشق دست و شمشیرت
مطاوعت به گریزم نمی‌کنند اَقدام
مُطاوِعت: تبعیت، فرمانبرداری
اَقدام: پاها
پاها برای گریختن از من فرمانبرداری نمی‌کنند.

 

اگر زبان مرا روزگار دربندد
به عشق در سخن آیند ریزه‌های عظام
عِظام: جمع عَظم (استخوان)
به عشق: به وسیلۀ عشق
به قدرت عشق، ریزه‌های استخوان به سخن در می‌آیند.

 

زنده باد نام سعدی که جز عشق و دوستی و انسانیت چیزی در وجودش نبوده است.

1403/10/06 23:01
جلال ارغوانی

زگفته سعدی بلبلان ومردمان مستند

شیرین کلام چو او کس ندید در ایام