گنجور

غزل شمارهٔ ۳۵۴

وقت‌ها یک دم برآسودی تنم
قال مولايَ لِطَرفي لا تَنَم
اِسْقیاني و دَعاني؛ أَفْتَضِح
عشق و مستوری نیامیزد به هم
ما به مسکینی سلاح انداختیم
لا تَحِلُّوا قَتْلَ مَن أَلْقَی السَّلَم
 یا غریبَ الْحُسْنِ، رِفْقاً بِالْغَریب
خون درویشان مریز ای محتشم
گر نکرده‌ستی به خونم پنجه تیز
ما لِذاکَ الْکَفِّ مَخْضوباً بِدَم؟
قَدْ مَلَکْتَ الْقَلبَ مُلْکاً دائماً
خواهی اکنون عدل کن خواهی ستم
گر بخوانی ور برانی بنده‌ایم
لا أُبالي؛ إِنْ دَعا لی أَو شَتَم
یا قَضیبَ الْبانِ! ما هذا الْوُقوف؟
گر خلاف سرو می‌خواهی، بِچَم
عمرها پرهیز می‌کردم ز عشق
ما حَسِبْتُ الْآنَ إِلّا قَدْ هَجَم
خَلِّیاني؛ نَحوَ منظوري أَقِفْ
تا چو شمع از سر بسوزم تا قدم
در ازل رفته‌ست ما را دوستی
لا تَخونوني؛ فَعَهدي ما انْصَرَم
بَذلُ روحي فیکَ أَمرٌ هَیِّنٌ
خود چه باشد در کف حاتم درم‌؟!
بنده‌ام تا زنده‌ام بی زینهار
لَمْ أَزَلْ عَبداً و أَوصالي رِمَم
شَنْعةُ الْعَذّالِ عِندي لَمْ تُفِدْ
کز ازل بر من کشیدند این رقم
گر بنالم وقتی از زخمی قدیم
لا تَلوموني؛ فَجُرْحي ما الْتَحَم
إِنْ تُرِدْ مَحْوَ الْبَرایا، فَانْکَشِفْ
تا وجود خلق ریزی در عدم
عقل و صبر از من چه می‌جویی که عشق
کُلَّما أَسَّسْتُ بُنیاناً هَدَم
أَنتَ في قلبي؛ أَ لَمْ تَعْلَمْ بِهِ؟
کز نصیحت کن نمی‌بیند اَلَم
سعدیا جان صرف کن در پای دوست
إنَّ غایاتِ الْأَماني تُغْتَنَم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

وقت‌ها یک دم برآسودی تنم
قال مولايَ لِطَرفي لا تَنَم
هوش مصنوعی: زمانی استراحتی کن تا جسمم به راحتی زندگی کند، ای مولای من، جز به چشم‌های تو دل نبندم و خواب نروم.
اِسْقیاني و دَعاني؛ أَفْتَضِح
عشق و مستوری نیامیزد به هم
هوش مصنوعی: مرا بنوشان و رهایم کن؛ عشق و پنهان‌کاری هرگز با هم سازگار نیستند.
ما به مسکینی سلاح انداختیم
لا تَحِلُّوا قَتْلَ مَن أَلْقَی السَّلَم
هوش مصنوعی: ما به خاطر فقر خود، سلاح را کنار گذاشتیم و نباید قتل کسی که صلح را پیشنهاد کرده، مجاز شمرده شود.
 یا غریبَ الْحُسْنِ، رِفْقاً بِالْغَریب
خون درویشان مریز ای محتشم
هوش مصنوعی: ای زیبای غریب، لطفاً به حال غریبان رحم کن، ای محتشم! خون درویشان را نریز.
گر نکرده‌ستی به خونم پنجه تیز
ما لِذاکَ الْکَفِّ مَخْضوباً بِدَم؟
هوش مصنوعی: اگر به خون من دست نمی‌زدی، چرا دستت به خون آغشته است؟
قَدْ مَلَکْتَ الْقَلبَ مُلْکاً دائماً
خواهی اکنون عدل کن خواهی ستم
هوش مصنوعی: اگر تو قلب مرا به طور دائمی در اختیار داری، پس اکنون باید با انصاف رفتار کنی، نه اینکه ظلم کنی.
گر بخوانی ور برانی بنده‌ایم
لا أُبالي؛ إِنْ دَعا لی أَو شَتَم
هوش مصنوعی: اگر مرا بخوانی یا از خود برانی، من بنده‌ام و برایم مهم نیست؛ چه برایم دعا کنی یا دشنام دهی.
یا قَضیبَ الْبانِ! ما هذا الْوُقوف؟
گر خلاف سرو می‌خواهی، بِچَم
هوش مصنوعی: ای شاخه‌ی درخت بید! چرا اینجا ایستاده‌ای؟ اگر می‌خواهی بر خلاف سرسبزی درختان بیفتی، به من بپیوند.
عمرها پرهیز می‌کردم ز عشق
ما حَسِبْتُ الْآنَ إِلّا قَدْ هَجَم
هوش مصنوعی: سال‌ها از عشق تو پرهیز می‌کردم، اما حالا می‌بینم که به آن عشق دچار شده‌ام.
خَلِّیاني؛ نَحوَ منظوري أَقِفْ
تا چو شمع از سر بسوزم تا قدم
هوش مصنوعی: عزیزم، مرا تنها بگذار تا در کنار تو باقی بمانم و مانند شمعی که از روشنایی‌اش می‌سوزد، فدا شوم.
در ازل رفته‌ست ما را دوستی
لا تَخونوني؛ فَعَهدي ما انْصَرَم
هوش مصنوعی: در آغاز خلقت، دوستی میان ما برقرار شده است که هرگز نباید در آن خیانت کنیم؛ زیرا این دوستی یک عهد و پیمان است که فراموش نمی‌شود.
بَذلُ روحي فیکَ أَمرٌ هَیِّنٌ
خود چه باشد در کف حاتم درم‌؟!
هوش مصنوعی: فدای تو شدن برای من کار سختی نیست، اما این کار در مقایسه با بخشش‌های حاتم طایی چه ارزشی دارد؟
بنده‌ام تا زنده‌ام بی زینهار
لَمْ أَزَلْ عَبداً و أَوصالي رِمَم
هوش مصنوعی: تا زمانی که زنده‌ام، بنده و غلام خدا هستم و همیشه در خدمت او خواهم بود. در این زندگی هیچ‌گاه از بندگی خارج نخواهم شد، حتی اگر جسمم به فرسودگی برسد.
شَنْعةُ الْعَذّالِ عِندي لَمْ تُفِدْ
کز ازل بر من کشیدند این رقم
هوش مصنوعی: افرادی که به من طعنه و سرزنش کردند، از ابتدا نتوانستند تأثیری بر من بگذارند.
گر بنالم وقتی از زخمی قدیم
لا تَلوموني؛ فَجُرْحي ما الْتَحَم
هوش مصنوعی: اگر من از جراحتی قدیمی ناله کنم، شما حق ندارید مرا سرزنش کنید؛ چرا که زخم من هنوز التیام نیافته است.
إِنْ تُرِدْ مَحْوَ الْبَرایا، فَانْکَشِفْ
تا وجود خلق ریزی در عدم
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی همه موجودات را نابود کنی، باید به حالتی از عدم برسید که اثری از خلق و خلقت در آن نباشد.
عقل و صبر از من چه می‌جویی که عشق
کُلَّما أَسَّسْتُ بُنیاناً هَدَم
هوش مصنوعی: عقل و صبر را از من نخواه، چون هرگاه که عشق را پایه‌گذاری کرده‌ام، آن را خراب کرده‌ام.
أَنتَ في قلبي؛ أَ لَمْ تَعْلَمْ بِهِ؟
کز نصیحت کن نمی‌بیند اَلَم
هوش مصنوعی: تو در قلب من هستی؛ آیا از این موضوع آگاه نیستی؟ زیرا کسی که نصیحت می‌کند، نمی‌تواند آن را ببیند، مگر اینکه خود به آن توجه کند.
سعدیا جان صرف کن در پای دوست
إنَّ غایاتِ الْأَماني تُغْتَنَم
هوش مصنوعی: سعدی جان، زندگی‌ات را در راه دوستی صرف کن. زیرا تمام آرزوها و آرمان‌ها در دوستی به دست می‌آید و از آن بهره‌مند خواهی شد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۳۵۴ به خوانش فاطمه زندی
غزل ۳۵۴ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل ۳۵۴ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۳۵۴ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۳۵۴ به خوانش سعیده تهرانی‌نسب
غزل شمارهٔ ۳۵۴ به خوانش نازنین بازیان

حاشیه ها

1398/05/18 09:08
ناصری زاده

در خوانش ، فعل اَفتَضِح به صورتِ امر : إِفتضح خوانده شد که معنی محصلی نداره ،، طبق خواتش صحیح ، دعانی أفتضح ، به معنی «بگذارید رسوا شوم» هست

1399/02/01 04:05
حسین

سلام و سپاس به خاطر سایت بی نظیرتون.
ای کاش معانی ابیات این شعر زیبا رو هم قرار بدید...

1399/05/12 20:08
بیرانوند

با سلام. خلیانی، به ضم اول صحیح است.

1403/06/25 19:08
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳

درود

خیر 

خَلِّیانی صحیح است که فعل امر مثنی است +ن وقایه+ ضمیر متکلم وحده

مرا رها کنید، مرا واگذارید

1403/04/03 16:07
رضا تعادلی

سلام و درود 

از دوستان کسی میتونه ترجمه مصراعهای عربی رو بنویسه ؟

1403/06/25 21:08
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳

سپاس ویژه از استاد ارجمندم دکتر عباچی عزیز که در این کار راهنمای بنده بودند. (مثل همیشه)

بیت 1قال مولایَ لِطَرفی لا تَنَم
مولایم به چشمم گفت نخواب
در متن، مولائی آمده است. در عربی چنین کلمه‌ای وجود ندارد و در یکی از کتاب‌ها که در اینجا آورده شده است، مولای نوشته شده است.

 

بیت 2 اِسْقیانی و دَعانی، أَفْتَضِح
مرا بنوشانید و بگذارید معلوم (رسوا) بشوم.

 

بیت 3 لا تَحِلُّوا قَتْلَ مَن أَلْقَی السَّلَم
کشتن کسی که تسلیم شده را حلال نکنید.

 

بیت 4 یا غریبَ الْحُسْنِ؛ رِفْقاً بِالْغَریب
ای زیبای بی نظیر، با ناآشنا مدارا کن!
غریب در اینجا جناس دارد در یک جا به معنای بی نظیر و بی همتاست و در مورد دوم به معنی ناآشنا

 

بیت 5 ما لِذاکَ الْکَفِّ مَخْضوباً بِدَم؟
آن دست آغشته به خون چیست؟

 

بیت 6 قَدْ مَلَکْتَ الْقَلبَ مُلْکاً دائماً
به صورت دائم بر قلب حاکم شده‌ای.
 
بیت 7 لا أُبالی؛ إِنْ دَعا لی أَو شَتَم
اهمیت نمی‌دهم (برایم فرقی ندارد) اگر مرا دعا کند یا دشنام دهد.

 

بیت 8 یا قَضیبَ الْبانِ ما هذا الْوُقوف؟
ای شاخ شمشاد! این ایستادن چیست؟ 

 

بیت 9 ما حَسِبْتُ الْآنَ إِلّا قَدْ هَجَم
فکر می‌کنم اکنون حمله کرده است.

 

بیت 10 خَلِّیانی؛ نَحوَ منظوری أَقِفْ
مرا واگذارید (رها کنید) تا به محبوبم بنگرم.
خَلِّیا فعل امر مثنی در باب تفعیل است و نون بعد از آن نون وقایه است و سپس ضمیر یاء متکلم وحده. 

 

بیت 11 لا تَخونونی فَعَهدی ما انْصَرَم
به من خیانت نکنید زیرا پیمانم پابرجاست. (نقض نشده است)

 

بیت 12 بَذلُ روحی فیکَ أَمرٌ هَیِّنٌ
جان فشانیم برای تو کاری آسان است.

 

بیت 13 لَمْ أَزَلْ عَبداً و أَوصالی رِمَم
هنوز بنده هستم در حالی که پاره‌های تنم پوسیده است.

 

بیت 14 شَنْعةُ الْعَذّالِ عِندی لَمْ تُفِدْ
سرزنش ملامت کنندگان در نزد من فایده ندارد.

 

بیت 15 لا تَلومونی؛ فَجُرْحی ما الْتَحَم
مرا سرزنش نکنید زیرا زخم من بهبود نیافته است.

 

بیت 16 إِنْ تُرِدْ مَحْوَ الْبَرایا، فَانْکَشِفْ
اگر می‌خواهی مخلوقات را محو و نابود کنی خودت را آشکار کن (چهره بنمای)
 
بیت 17 کُلَّما أَسَّسْتُ بُنیاناً هَدَم
هرگاه بنیانی را بسازم (عشق آن را) نابود می‌سازد. 

 

بیت 18 أَنتَ فی قلبی؛ أَ لَمْ تَعْلَمْ بِهِ؟
تو در دل من هستی. آیا آن را نمی‌دانی؟
 
بیت 19 إنَّ غایاتِ الْأَمانی تُغْتَنَم
قطعا  اوج آرزوها غنیمت شمرده می‌شود.
غایات جمع مؤنث است و در حالت نصب، کسرۀ نیابی می‌گیرد.

1403/10/06 00:01
جلال ارغوانی

سعدی از داناییش گفت از عرب

من نمیدانم سخن غیر از عجم