غزل شمارهٔ ۳۵۱
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل ۳۵۱ به خوانش حمیدرضا محمدی
غزل شمارهٔ ۳۵۱ به خوانش سعیده تهرانینسب
غزل شمارهٔ ۳۵۱ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۳۵۱ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۳۵۱ به خوانش فاطمه زندی
غزل ۳۵۱ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۳۵۱ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل شمارهٔ ۳۵۱ به خوانش حجت الله عباسی
حاشیه ها
شعر فوقالعاده است، روایت داستانی و شوخ طبعی جناب سعدی تحسینبر انگیز و نشاط آوره
درنسخه ی فروغی که من دارم در بیت نهم حصول نوشته،اما گویا توجیه أصول اینستکه گویا ازاوزان موسیقیست و ضرب اصول هم زیباتر میکند بیت را
مرا به گوش تو باید حکایت از لب خویش
دریغ باشد پیغام ما به دست رسول ..
حدیث عقل ،در ایام پادشاهی عشق
چنان شدست که فرمان عامل معزول
...خمار در سر ودستش به خون هشیاران
خضیب و نرگس مستش به جادویی مکحول
بیت 1 تا 3 حکایت خاطرهمانندی است: شباهنگام خانه تنها نشسته بودم و در افکار خودم غوطهور بودم و چشم به در بودم به این امید که صبح آن که در آرزویش هستم (مأمول) در حالی که مست است و دستش را با خون هشیاران (!= مست) حنا بسته (خضاب کرده) و چشم مستش را با سرمهٔ سحر و جادو آرایش کرده (به جادویی مکحول => کحل یعنی سرمه) بیاید و در خانه را بزند.
بیت 4: عذول: عیبجو و سرزنشگر
بیت 5: متصور به فتح واو باید خوانده شود (تصور شده) - یکی از شاهدهای لغتنامه روی متصوَّر همین بیت است (در خوانش ت با کسره خوانده شده که اشتباه به ظن راوی قابل اغماضی باید باشد و درستش به فتح تا است).
بیت 7: در کتاب بدین شیرین سخن گفتن (گزیدهٔ غزلهای سعدی به انتخاب و توضیح غلامحسین یوسفی و محمدجعفر یاحقی) «درویش ِ پادشه» خوانده شده این ترکیب و آن را پارادوکس نما دانسته منتها معنای کامل بیت را با این ترکیب نیاورده. در چاپ تصحیح فروغی به وضوح بین این دو کلمه ویرگول گذاشته که معنای معقولی به دست میآید (احتمالا با توجه به بیت 5 و 6 که گفته انقدر ذهنم از تو و عشق تو پر شده که جا برای معقولات نمانده) که این که در خانهٔ درویشی مثل من را پادشاه (عشق با توجه بیت قبل یا معشوق با توجه مصرع اول) نزول کرده و فرود آمده نه تنها جای شکایت ندارد که جای سپاسگزاری دارد.
بیت 8: سماط = سفره ، منظور = معشوق، مأکول = خوردنی => در آن سفرهای که میزبانش معشوق باشد فقط آدم شکم پرست حواسش به خوراکی است.
بیت 9: ضربهٔ شمشیر از دست تو چنان برای من دلنشین و خواستنی است که نواختن موسیقی (ضرب اصول)
بیت 11: در کتاب سابق الذکر «چه خوش بود» آورده. مشغول اینجا به نظر میرسد معنی متضادش را میدهد یعنی از هر که در جهان آزاد!
مرا به عاشقی و دوست را به معشوقی
چه نسبت است بگویید قاتل و مقتول
گفتم: دل من، گفت که: خون کرده ماست
گفتم: جگرم، گفت که: آزرده ماست
گفتم که: بریز خون من، گفت برو
کازاد کسی بود که پرورده ماست
عراقی
درون خاطر سعدی مجال غیر تو نیست
چو خوش بود به تو از هر که در جهان مشغول
چو خوش بود به تو مشغول،از هر که در جهان(است)
مشغول تو آنچنانم
کازاد ز هر جهانم
مهتا گرامی
در کدام بیت شوخ طبعی رخ داده است؟
روایت داستانی هم در 3 بیت اول مشهود است که شما داستانی بودن ان را کلی قلمداد می کنید! این دیگر چگونه است؟!
چه خوش گفت شیخ اجل :
بر ان سماط که منظور میزبان باشد
شکم پرست کند التفات بر ماکول
اگر معشوق را باری تعالی پروردگار زمین و اسمان در نظر بگیریم معنی و مفعوم بیت ملموس تر می شود.
خداوند خوان کرمش را پهن کرده است تا انسانها و موجودات دیگر از نعمت های فراوانش بهره ببرند اما عده ای هم وجود دارند که بدون التفات به صاحب و میزبان سفره فقط به دنبال بهره جویی و قصد و غرض هستند
این گونه افراد به دنبال سیر کردن شکم خود هستند و توجهی به صاحب نعمت یعنی خداوند ندارند و لااقل شکر هم نمی گویند و در جای جای زندگی اشان حضور خداوند را حس نمی کنند زیرا نگاه ظاهری بر همه امور دارند.
عاشق حقیقی ظاهر پرست نیست .انقدر حیران و شیفته منظور می شود که فقط بودن با اورا می خواهد.
این همان قصه ی (من نقاش را می بینم و تو صورت و شمایل ظاهری را) نشان می دهد.
در بیت
شکایت از تو ندارم که شکر باید کرد
گرفته خانه درویش پادشه به نُزول
کلمۀ نزول ایهام دارد
گویا صاحبِ خانه دین و بدهی به پادشاه داشته است و پادشاه، خانه را به ستم، بابت ربا و نزولِ پولش گرفته است
اما معنای دیگر که همین نیز مد نظر است نزول به معنی فرود آمدن است
پادشاه عشق در خانه دل فرود آمده است و این نه تنها گلایه و شکایت ندارد که جای سپاس و شکر دارد
سعدی ز عالمی وشاعری وفضل سخن
بریده گشت وبه عشق تو شد مشغول